سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سقوط مبارک ایران مبارک

سمفونی یغما

 

تا همین چند وقت پیش خیال می کردیم افسانه است داستانی که مولوی حکایت می کند. داستان مسافری که شب هنگام خسته به خانقاهی رسیده و درازگوش خویش به خادم سپرده بود. مولوی می گوید صوفیان مفلس خانقاه به غایت گرسنه بودند اما آن شب به افتخار مهمان تازه از راه رسیده، ضیافت بزرگی راه انداختند و او را گرامی داشتند و بساط دف و کف و سماع به راه انداختند. مجلس گل انداخت و ریتم دست افشانی مدام تندتر شد. «خر برفت و خر برفت و خر برفت». هیجان محفل چنان صاحب درازگوش را فراگرفت که او نیز هم آواز شد. خواندند و خوردند و نوشیدند از این سفره چرب و شیرین تا گرگ و میش صبح. صبح که شد درویشان رند، یک به یک رفتند. مسافر ماند و خادم خانقاه، فقط! درازگوش کو؟ درازگوش که خرج همین ضیافت بود! فروختند و باهم خوردید. مجادله میان آن دو افتاد و مسافر، شاکی از اینکه چرا دزدیدن درازگوش را به من خبر ندادی؟ چه می توانست بگوید خادم بیچاره؟
گفت والله آمدم من بارها
تا تو را واقف کنم زین کارها
تو همی گفتی که خر رفت ای پسر
از همه گویندگان با ذوق تر
باز می گشتم که او خود واقف است
زین قضا راضی است، مردی عارف است
خلق را تقلیدشان بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
تا همین چند وقت پیش خیال می کردیم افسانه است داستانی که مولوی حکایت کرده است. شاید اگر خود آن حکیم بزرگ امروز در قید حیات بود باور نمی کرد که ببیند جماعتی رند ورشکسته، «سرمایه» آبروی برخی رجال پرآوازه را به سرقت برده باشند و با این حال همین چند رجل مال و آبرو باخته، با آنان ارکستر سمفونی مشترک راه انداخته باشند. اما جناب مولوی- نور به قبرت ببارد!- آنچه را تو قرن ها پیش سروده بودی، مردم ما با حیرت و کنجکاوی به چشم دیدند که چگونه تمام اعتبار و سرمایه برخی سیاست پیشگان را مردرندها به یغما بردند و با این همه سارق و مال باخته باهم بر سر خوان یغما نشستند. مولوی عزیز! قصه بیخ پیدا کرد. شاید اگر بودی، ابیاتی به حکایت خویش می افزودی و روایت می کردی رندانی را که نه تنها سرقت کردند، بلکه سواری گرفتند از برخی مالباخته های فتنه که یادشان رفته بود نباید به فتنه گران سواری داد، دوشیده شدن که به جای خود محفوظ! مالباخته های داستان ما به خیال زرنگی و مرد رندی، تاراج شدند و دوشیده شدند و سواری دادند، حتی به فرومایگانی که آشکارا می گفتند شیر درازگوش خورده و پای در عرصه سیاست و صدارت گذاشته اند. جناب مولوی! اگر مرد مسافر قصه تو زودباور و ساده دل بود که غارت شد اما در قصه ما غیر از ساده دلی، برخی رفتارها بوی خیانت هم می داد.
خائنان حکمی دارند و ساده دلان حکمی دیگر و بدکاران خیال پرداز، حکم سوم. طایفه سوم جماعتی هستند که با زحمت، عمل اندوختند و یکجا به آتش کشیدند چندان که هیچ وزنی برجای نماند، به سان کافران! خداوند در آیات 103 تا 105 سوره کهف، این طایفه را زیان کارترین مردم می شمرد و می فرماید «قل هل انب ّئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضلّ سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً... ای پیامبر بگو آیا شما را از زیانکارترین مردم باخبر کنم که چه کسانی هستند؟ آنها که کوششان در زندگی دنیا گم و نابود شد؛ با این حال می پندارند که کار نیک انجام می دهند. آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و ملاقات او کافر شدند. به همین جهت، اعمالشان نابود شد و از این رو در روز قیامت، چیزی به عنوان وزن (ارزش و حقانیت) برای آنها برپا نخواهیم کرد». امیرمؤمنان(ع) درباره مصادیق این آیات الهی به اصبغ بن نباته فرمود «منظور یهود و نصاری هستند که در آغاز بر حق بودند سپس بدعت هایی در دین خود آوردند که همین بدعت ها آنان را به انحراف کشانید اما گمان می کردند کار نیک انجام می دهند.» امام همچنین فرمود که خوارج نهروان نیز چندان از یهود و نصاری فاصله نداشتند. یعنی که در نظام دینی، سردمداران خروج علیه حاکمیت به مرز کفر و نفاق وارد می شوند ولو پیشانی پینه بسته داشته باشند و ادای زاهدان و صوفیان و درویشان را درآورند. گم کردن عمل و باختن اصل سرمایه در خانقاه شیاطین، عمرو و زید ندارد و کوچک و بزرگ نمی شناسد. وارد زمین شیطان که شدی و در زمین او بازی کردی، لاجرم بازنده ای چه رسد به اینکه به یاری حریف هم بشتابی و به سوی دروازه خودی بتازی.
آیا کسی یکبار دیده یا شنیده که شیاطین به غارت زدگان خود در وقت تنگنا یاری رسانده باشند؟ منافقین هم بر آیین شیطانند در تحمیق و تحریک به انتحار و سپس پشت قربانی را خالی کردن. این، خبری کاملاً سری است. «آیا آنها را که نفاق ورزیدند، ندیدی؟ پیوسته به برادران کافر خود از اهل کتاب می گفتند اگر شما را بیرون کنند، همانا ما نیز با شما بیرون می آییم و هرگز هیچ کس را درباره شما اطاعت نخواهیم کرد و اگر با شما بجنگند، یاری تان خواهیم کرد. خداوند شهادت می دهد که آنها دروغگو هستند. اگر آنها را بیرون کنند، با آنها بیرون نمی روند و اگر با آنها پیکار شود، یاری شان نخواهند کرد و اگر یاری شان کنند، پشت به میدان کرده و فرار می کنند، سپس کسی آنان را یاری نمی کند. وحشت از شما در دلهای منافقان بیش از ترس از خداست، این به خاطر آن است که آنها گروهی نادانند... کار آنها مانند شیطان است که به انسان گفت کافر شو اما هنگامی که انسان کافر شد، گفت من از تو مبرّا و بیزارم، من از پروردگار جهانیان بیم دارم. سرانجام کارشان این شد که هر دو در آتش دوزخ جاودانه خواهند بود.» (آیات 11 تا 71 سوره حشر). جای دوری نرویم، همین خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا به وسعت چند ده میلیون کیلومتر مربع شهادت می دهد که چگونه شیاطین به هنگام تنگنا پشت نوکران خود را خالی می کنند و آنان را زیر پا می گذارند، هر چند که به زودی این صحنه تحقیر و برائت آشکارتر خواهد شد.
راست می گوید مشاور ارشد آقای کروبی- عباس عبدی- که «غربی ها بسیار بی شخصیت هستند و روی حمایت آنها نمی شود حساب باز کرد». دست اندرکاران فتنه- تا آخرین مسافر قطار «شهر اسباب بازی»- همه خیانت هایشان را که روی هم بگذارند، به اندازه یک سال نوکری 03 ساله حسنی مبارک نمی شود. آیا کسی هست که عبرت بگیرد از این حقیقت؟ اینکه دیگر قصه مثنوی معنوی یا افسانه قطار سوار شدن و به شهر اسباب بازی رفتن پینوکیو و مسخ شدن وی در شمایل درازگوش نیست، واقعیت جاری پیش روی ماست که آمریکایی ها نوکر 03 ساله را زیر پا گذاشتند بلکه خود را نجات دهند. شما را به خدا گرفتارانی این چنین در تله انفجاری زنجیره ای- حدفاصل مراکش در غرب آفریقا تا بحرین و یمن و عربستان در جنوب خاورمیانه- یا نوکران ایرانی پناهنده به لندن و پاریس و برلین و تل آویو و واشنگتن، می آیند برای کروبی و موسوی و خاتمی «قیامت» کنند؟! شبی بود و شیطان و بساطی. رندانی دست افشان کردند و ریختند و پاشیدند و گریختند تا بساط سور و سات را این بار با سر کیسه کردن انگلیس و آلمان و فرانسه و آمریکا در پایتخت های اروپایی و آمریکا برپا کنند.
قیامت کنند برای آنها که سرمایه شان را غارت کردند؟! چرا باید قیامت کنند برای آنها که خودشان هم سرشان درد می کرد برای غارت شدن. اصلا سر چهار سوق ایستاده بودند به امید یک پارتی توهم. آفتاب که برآمد و صحنه که روشن شد، خیابان مانده بود و مالباخته ها. رندان ساعت ها بود که گریخته بودند، که اساساً برای بزم آمده بودند نه رزم. چهار سوق خیابان بود و چند مالباخته، انگار که نه خری بوده و نه خانقاهی. انگار نه انگار که پروژه های پی درپی درازگوش تروای 1 و 2 را 22بهمن پارسال و 52 بهمن امسال، به خرج آبروی همین حضرات ساز کرده بودند. آنها در این معامله فقط زیان نکردند، بلکه اصل سرمایه و همه چیز خود را باختند. آنان در این قمار خود را باختند و شگفت آن که دست کم همت نمی کنند تا خود را از گرو راهزنان به درآورند. آن وقت طنز تلخی خواهد بود اگر جماعتی چنین فاقد اراده و حرکت، دم از جنبش و حرکت هم بزنند. کو حرکت؟!
حالا همه حقه ها و تروکاژها هویدا شده است. اگر بشود با حقه های تصویری و سینمایی، به واسطه یک استخرکوچک، اقیانوس را تصویر کرد یا چند ده نفر را جای سیاهی لشکر ده هزار نفری جا زد یا اگر بتوان دکور تک دیوار چوبین را جای یک کاخ واقعی نشان داد، امکان ندارد پیش چشم ملتی حاضر و ناظر، بادکنکی از «جنبش» ساخت و فیل هوا کرد. آنها که دهه 06 با سبیل های استالینی به روی ملت و حاکمیت اسلحه کشیدند و از جنایت دریغ نکردند، به وقت تنگ آمدن قافیه از تراشیدن تمام آن سبیل مردی! دریغ نکردند و با لباس مبدل از کشور گریختند. حالا همان ها و مشابهان آنان پای ماهواره و اینترنت در آمریکا و اروپا نشسته اند و خیال می کنند با «کلیک، کلیک- بنگ، بنگ» می توان ملتی میدان دیده و سلحشور را واداشت تا دست بالا ببرند و سرمایه های ملی و دینی خویش را به حساب «مخملی» های آن طرف آب واریز کنند.
بد عادت شدند از وقتی که توانستند کلاه از سر «مهندس» بردارند و بر سر «شیخ» بگذارند. اما حال و روز مخملی های خارج نشین، بهتر از داخلی ها نیست. مگر با یک ترفند چند بار می شود کلاهبرداری کرد؟ با مقامات ام آی6 انگلیس، موساد اسرائیل و سازمان سیا تا کجا می شود سورچرانی مشترک کرد که «جنبش است این، جنبش است این، جنبش است»؟! چه قدر می توان ریتم تند داد و در فضای مجازی «داغ» کرد؟ آنها اینک نزد سران خشمگین سرویس های جاسوسی غرب اگر نه به چشم خائن، دست کم به چشم متهم و سرمایه بر باد ده نگریسته می شوند. هرچه خورده اند را باید بالا بیاورند. سران سرویس های غربی هرگز به اندازه امروز عصبانی و به هم ریخته نبوده اند. خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا یکجا سر به عصیان گذاشته است. فیس بوک و تویتر اگر در ایران معجزه نکرد اما گویا به کمک انقلابیون در فرو ریختن بنیاد حاکمیت های وابسته آمد. تامیر پاردو، لئون پانتا و جان ساورز (رؤسای موساد، سیا و ام آی6) حق دارند جماعت اپوزیسیون نمای ایرانی را تن پرور و کلاهبردار «برآورد» کنند، اگر که به فضای مجازی باور دارند.
کافه به هم ریخته ای است اردوگاه معارضه با جمهوری اسلامی ایران. کدام طیف در این کافه مالباخته ترند؟ آمریکا و انگلیس و اسرائیل؟ اپوزیسیون 03سال مفت خوری کرده؟ منافقین جدید؟ یا گروه چهارمی که نقطه ضعف هایشان باعث شده تا به امروز در نقشه دشمن رو به هزیمت و عقب نشینی، ایفای نقش کنند؟ کسی نیست تا به دست این گروه انگشت شمار آخر، چرتکه و ماشین حساب یا دست کم فهرست سرمایه غارت شده شان را بدهد؟ چرا از حساب و کتاب گریزانند، مگر خود را سیاستمدارانی تاجرمسلک و زیرک نمی پندارند؟! کسی که نتواند سرمایه اعتبار و آبروی خود را از رندان راهزن بپاید، آیا می توان امانتی به وی سپرد؟ آن را که واعظ وجدان خویش در بند کرده، چگونه می توان موعظه کرد و هشدار داد؟ دیگری چه می تواند بکند وقتی صاحب سرمایه در سماع سارقان و طرّاران، معرکه گرفته و میداندار باشد؟ در غلغله دف، کف می زنند کف زنان. ای که چنین غرقه ای! بهل تا ببرند.
محمد ایمانی

 

+ نوشته شـــده در سه شنبه 89/12/17ساعــت 8:54 عصر تــوسط عباس | نظر