سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جفایی که خودمان کردیم علی فروغی در حوزهی فرهنگ برخی از بخشها با
بسمه تعالی
جفایی که خودمان کردیم

 

علی فروغی

در حوزه‌ی فرهنگ برخی از بخش‌ها با ورود نیروهای ارزشی امروز مدافعانی دارد. صداهایی ضعیف در دفاع از ارزش‌ها درسینما، موسیقی و برخی دیگر از بخش‌های فرهنگی با نگارش مقالات، جلسات و سخنرانی‌ها گه‌گاه به گوش می‌رسد. اما آنچه بی‌دفاع و مظلوم، بدون رسانه و تریبون و مدافع در گوشه و کنار شهرمان‌‌ رها شده، اصلیترین کانون مولد فرهنگ ارزشی وتاثیر گذار‌ترین منشا فرهنگی ماست. آنچه در زیر می‌آید، درد دلی است با حزب الهی‌ها درباره گذشته‌ی وبرخی خاطرات‌مان:

ما در حوزه‌ی رسانه و سینما ورود کردیم، در موسیقی تولیدات ارزشی داریم، مهندسان و مخترعان جوان داریم و هزاران کار خوب و مفید دیگر. اما گویا میزان رشد و پیشرفت‌مان آنقدر چشمگیر بوده که چون مستند ارزشی می‌سازیم، دیگر فرصت مسجد رفتن نداریم. چون مهم و تاثیرگذار شدیم و جبهه‌ی فرهنگی، سیاسی و یا اقتصادی انقلاب اسلامی به ما نیاز دارد، دیگر نیاز نداریم بعد از نماز‌های مسجد قرآن پخش کنیم! سینی چای بگیریم دست‌مان و شاید در نگاه حسابگر و عقلانی ما کار‌های مهم‌تر انقلاب اسلامی را انجام می‌دهیم. لذا لزوماً نباید نمازگزار ثابت مسجدی باشیم یا با پیرمرد‌های مسجدمان مثل قدیم گپ و گفت داشته باشیم یا وقت‌مان را برای سر و کله زدن با نوجوان‌های مسجدمان بگذاریم. ما کار‌های مهم‌تری داریم، مستند می‌سازیم، فیلم می‌سازیم، اقتصاد را اصلاح می‌کنیم، یا نه اصلا مهندس بزرگ‌ترین مسجد شهرمان هستیم که با مدیریت جهادی هم عمل می‌کنیم؛ ولی فرصت نمی‌کنیم مهندسی انسانی کنیم. شأن ظاهری دانشگاهی را کنار بگذاریم و چایی پخش کنیم، شهرت‌مان را‌‌ رها کنیم و تواضع کنیم و.... 

نسبت به پایگاه‌های بسیج محله هم همین طور است. آرام آرام احساس شد که کار‌های مهم‌تری وجود دارد شب جمعه‌هایی که جمع بچه‌ها جمع می‌شد و گاهی به ایست می‌گذشت وگاهی به جلسه. ابلاغیه‌هایی بی‌ربط  و باربط را فرمانده می‌خواند و مسئول پرسنلی برای هزارمین بار مدارک کامل بچه‌ها را می‌خواست، سوره‌ی واقعه، صحبت و.... البته که اصل جلسه بعد از اتمام جلسه شروع می‌شد، ماجراهای ایست هفته‌ی قبل، بحث‌های سیاسی و کارهای ساده اما پر برکتی که ما را به این نتیجه می‌رساند که شهدای پایگاه از روشن بودن چراغ پایگاه راضی هستند و آنهایند که به زندگی و کار‌هامان برکت می‌دهند. 

نماز جمعه محور برنامه‌های آخر هفته بود؛ شرکت در نماز جمعه یا با همراهی رفقای مسجدی بود، یا نوجوانان مسجد را به همراه می‌بردند یا خانوادگی بود و ما ماجرا‌ها با اتوبوس نماز جمعه داشتیم. جقدر پیش آمد که تنها یکی دو دقیقه دیر رسیدیم و آخرین اتوبوس نماز را در حال دور شدن دیدیم. حالا البته ماشین یا موتور شخصی داریم ولی گویا حال نداریم! نان و سیب زمینی که پایین مسجد دانشگاه می‌دادند. شعار «مرگ بر غارتگر بیت المال» که پای ثابت نماز جمعه‌ها بود، نشریه‌ی عبرت‌های عاشورا که مردم از روی سر و کله یکدیگر می‌گرفتند و تا انتها می‌خواندند، تا ته وضعیت قرمز نشریه را. 

و صد البته که امروز کارهای مهمتری داریم. سوره‌ی جمعه و نماز جمعه وقتی اهمیت داشت که تحلیل‌گر مسائل سیاسی نبودیم، کارگردان و هنرمند نبودیم، وزیر و وکیل نبودیم، استاد دانشگاه نبودیم فعال دانشجویی نبودیم، به نظر می‌رسد این پیشرفت‌ها از وقت گذاشتن برای نماز جمعه مهم‌تر است. 

شاید امروز مسجد محلمان، پایگاه بسیج مسجدمان، نماز جمعه نرفتن‌مان، هیئت هفتگی تعطیل شده که ثابت می‌رفتیم، بی‌دفاع‌تر و مظلوم‌تر از اقتصاد و علم و سینما و دیگر حوزه‌ها باشد. شاید چون آن‌ها را نداریم هر چه زور می‌زنیم تاثیر لازم را نمی‌گذاریم. و شاید نگاهی متفاوت به ماجرای علی خلیلی کمک کند تا تاثیر حقیقی را ببینیم. 

جالب است که با وجود تشکل‌های فعال دانشجویی در حوزه‌ی امر به معروف و نهی از منکر، ستاد احیای امر به معروف با آن همه دبدبه و کبکبه و این همه نویسنده و مبلغ این حوزه، به اراده‌ی خداوند «علی خلیلی» از گوشه‌ی مسجدی در شرق تهران و از کنج کانون فرهنگی مسجدشان می‌شود علمدار و احیا کننده‌ی امر به معروف و نهی از منکر؛ در حالی که همه‌ی تریبون‌ها و تشکل‌ها و فعالین نامدار این عرصه جا ماندند. «خلیلی» را خدا برد....

نکند ما خودمان نیز فریب هیاهوی طبل تو خالی تجدد را بخوریم و در زمین تجدد ملحد بازی کنیم. شایدزمین بازی ما جای دیگری است که امروز مغفول مانده است.


+ نوشته شـــده در چهارشنبه 93/2/31ساعــت 7:25 صبح تــوسط عباس | نظر