سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسمه تعالی شهید حاج احمد کاظمی فاتح خرمشهر بعد از دفاع مقدس چهار
  • شهید حاج احمد کاظمی

فاتح خرمشهر بعد از دفاع مقدس

چهارشنبه, 8 مهر 1394، 08:48 ق.ظ

احمد با کوله باری از تجربه و خاطراتی از حماسه و ایثار بسیجیان و دوستان شهیدش،راهی تهران شد.حالا باید مثل بچه‌های خوب و مودب لباس‌های اتو کشیده به تن کند ،در جلسات پشت میز بنشیند و نامه‌هایش را در کارتابل بخواند.خوب،چه اشکالی دارد! این نتیجه ی ماندن است.\”فاتح خرمشهر\” در آغاز راهی قرار گرفته که تحمل آن برای او مشکل و طاقت فرساست.

احمد شیری را می‌ماند که در قفس کرده اند،امّا شیر اگر در قفس هم باشد باز،هم شیر است.برای همین،احمد حتّی سخت تر از دوران دفاع مقدّس،چون سربازی فداکار خود را در اختیار فرمانده اش \”آقا سید علی آقا\” قرار می‌دهد و زمانی نمی‌گذرد که عشق به رهبری و ولایت پذیری او برسر زبان‌ها می‌افتد.پذیرفتن مأموریت بسیار سخت در شمال غرب کشور و حضور مقتدرانه و اثر گذار او در آنجا و رضایت فرمانده کل قوا از عملکرد احمد،نشاندهنده ی موفّقیّت او در رشد و سیر الی الله است.

منبع : کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص 131

  • شهید حاج احمد کاظمی

فرماندهی نیروی هوائی سپاه

سه شنبه, 7 مهر 1394، 08:46 ق.ظ

احمد که از غرب بازگشت آنقدر کارنامه اش درخشان بود که فرمانده کل قوا حضرت آیت الله العظمی‌خامنه ای در فرازی از حکم انتصاب او نوشتند:

\”فرماندهی نیروی هوایی جوان و پر نشاط سپاه پاسداران را به شما که از سرداران کار آمد و پر توان و شجاع و برخوردار از سوابق درخشان در دوران دفاع مقدس و پس از آن می‌باشید می‌سپارم\”

حضور احمد کاضمی‌تحولی عظیم در نیروی هوایی بوجود آورد و از آنجا که او تحلیلی صحیح از شرایط سیاسی و نظامی‌و تهدیدات آینده داشت تمام توان خود را در تقویت بنیه ی موشکی جمهوری اسلامی‌ایران معطوف داشت که موفقیت تولید و آزمایش موشک شهاب3 نمادی از این اراده فولادین است.در همین دوره بود که زلزله ای ویرانگر،شهر  بم را با خاک یکسان کرد.حضور احمد در همان ساعات اولیه و بسیج کلیه ی امکانات نیرو ی هوایی به منطقه و انتقال بیش از 30 هزار مجروح به تهران،در کمتر از یک هفته،صفحه ی درخشان دیگری بر کارنامه ی افتخار آمیز احمد افزود.   نگارنده در آنجا شاهد بودم که او بدون خواب و خوراک و در ساده ترین صورت ممکن فرماندهی بزرگترین عملیات حمل و نقل هوایی را بر عهده گرفت در حالی که همه می‌گفتند:

احمد بیش از صد ساعت می‌شود که خواب را به چشمان خود حرام کرده است.

منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص 135

  • شهید حاج احمد کاظمی

یاد یاران سفر کرده

دوشنبه, 6 مهر 1394، 10:46 ق.ظ

احمد با قلبی آکنده از دوستان شهیدش،بیش از هفت سال فرمانده ی شمال غرب کشور شد.جایی که صد‌ها نفر از شهیدانمان در ارتفاعات غرب پیرانشهر مانده بودند و این فرمانده ی دلسوز که مسؤو لیت بسیجی ماندن را هم بر شانه‌ها حمل می‌کند،شبهای زیادی را به یاد آنها گریسته است،در این دوره ی نسبتا طولانی که فرزندان احمد دوران رشد و شکوفایی خود را طی می‌کنند و بیش از هر زمانی به حضور پدر نیاز دارند،این مادر است که آن بار سنگین را تحمّل می‌کند و مانند همه ی دوران مشترک زندگی،خانه به دوش،مسؤولیت نبودن احمد را به انجام می‌رساند.و چه زیباست،در چنین شرایطی که لحظه  لحظه ی آن بوی شهادت می‌دهد و  هیچ شبی از آن بدون دلهره و اظطراب   نمی‌کذرد،وقتی احمد با بدنی خسته از مسؤولیتی سنگین به خانه باز می‌گردد یکی دو ساعت که نه،همان لحظه ی ورود،همه ی خستگی‌ها از بدن او برطرف می‌شود و این صفا و محبّت هدیه ی بانوی نمونه ای است که حضرت  صدیقه ی طاهره سلام الله علیها را الگو ی خود ساخته است.به اعتقاد من \”بزرگترین راز\”زندگی احمد را در اینجا باید جستجو کرد،اینکه تو بیش از هر کس دیگری به زندگی خود با همسرت عشق بورزی اما دنبال چیز دیگری باشی.شاید از این گنجینه ی نهفته در دل‌هایی که خودرا به کمتر از بهشت نفروخته اند در \”صحرای محشر \”رو نمایی می‌شود.

کتاب احمد – بنی لوحی سید علی – ص 133

  • شهید حاج احمد کاظمی

صد ساعت بیداری شهید احمد کاظمی‌در بم

چهارشنبه, 1 مهر 1394، 05:48 ب.ظ

زلزله بم اما جدا از همه جنبه‌های فنی و ناظر بر ساختمان سازی، فرصتی بود برای انسان‌سازی و چه خوب، کسی که در بم نگاه داشتن آتش شوق سال‌های خون و شهادت را در سینه خود به ظهور رساند، چند سالی بعد، پاداش حقیقی خود را دریافت کرد.

حاج احمد، تنها مرد سال‌های مقاومت و جهاد علیه دشمن بعثی نبود، بلکه هر جا ندای مظلومی‌شنیده می‌شد، باید زودتر از همه به دفاع برمی‌خاست.

خبر حادثه دلخراش زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ آن قدر که پیش از همه به نجات زلزله زده‌ها شتافت؛ «نخستین ناجی زلزله‌زدگان بم»، کسی نبود جز یادگار سال‌های دفاع مقدس، حاج احمد کاظمی؛ همان گونه به سان سال‌های جانبازی در جبهه‌ها گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به بم رسانده و مشغول کمک‌رسانی بود.

  • شهید حاج احمد کاظمی

شهید کاظمی

بابا خیلی روی زیارت عاشورا تأکید داشت.همیشه به من و سعید می‌گفت:قبل از خوابیدن و بیرون رفتن از خانه،هر قدر که می‌توانیم قرآن بخوانیم.می‌گفت تأثیرش را در زندگی تان می‌بینید.قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی‌شد.هر روز صبح در راه محل کارش زیارت عاشورا می‌خواند.صبح‌های جمعه هم چهار تایی دور هم می‌نشستیم در همین اتاق و سوره جمعه می‌خواندیم.

منبع : کتاب احمد ، بنی لوحی سید علی ، ص 139

روایت محمد مهدی کاظمی

  • شهید حاج احمد کاظمی

فقط یک خواسته دارم آن هم شهادت

یکشنبه, 29 شهریور 1394، 09:19 ق.ظ

عازم کربلا بودم . روز قبل از حرکت برای خداحافظی با شهید کاظمی تماس گرفتم. بعد از اظهار محبت برای این تماس ، گفت: چشمت به گنبد و بارگاه حضرت عباس (ع) که افتاد ، اگر یاد من بودی به آقا سلام برسان و بگو، تو می‌دانی که من چقدر تو را دوست دارم. من فقط از تو یک خواسته دارم؛ آن‌هم شهادت است. بگو، آقا نگذار همین ‌طوری ازبین بروم.

بعد گفت: این را هم به آقا بگو،اگرممکن است فقط به من کمی مهلت بدهید؛چندتا کار ناتمام دارم، تمام کنم. خودم تاریخش را اعلام میکنم .

  • شهید حاج احمد کاظمی

مثل همه ی آدم‌های بزرگ…

شنبه, 28 شهریور 1394، 12:07 ب.ظ

دلم می‌خواست که حتما بیاید، ولی عقلم می‌گفت،کلی کار دارد و تازه مریض هم هست . قول هم که نداد، گفته که اگر شد می‌آیم .

به بچه‌ها نگفتم که مهمان شب چه کسی است؛چون همان عقلم می‌گفت، بچه‌ها از تحویل گرفتن مسئولان خیرها دیده‌اند و می‌دانند کسی مثل سردار کاظمی، برای یک جمع 50 تا 100نفره، به پایگاه نخواهد آمد؛ مثل همه‌ ی آدم‌های بزرگ . با این‌ حال دلم روشن بود.

تا آخر شب منتظربودم. بالاخره عقلم برنده شد. سه روز بعد نامه ‌ای با امضای ایشان به ‌نام مسئول پایگاه و خطاب به همه ‌ی اعضا آمد. درآن،بابت نیامدنش معذرت‌ خواهی کرده بود. ظاهرا ًحالش بدشده بود و بستری هم شده بود .

عقلم گفت: من که گفتم او با همه فرق دارد.

  • شهید حاج احمد کاظمی

حاج قاسم یادت می‌آید ؟؟

پنجشنبه, 26 شهریور 1394، 09:57 ق.ظ

حاج احمد گفت: اجازه بدهید حاج قاسم هم حادثه جالبی را که این روزها در مورد جنازه یک شهید بسیجی در عراق اتفاق افتاده را برای دوستان نقل کند. حاج قاسم هم نقل می کند که چگونه یک بسیجی شهادت خود را در جبهه پیش بینی می کند و با استفاده از کارت و پلاک یک اسیر عراقی زمینه دفن جنازه خود را در کربلا فراهم می کند و حال سال‌ها پس از مفقودیت ، یک خانواده عراقی آدرس قبر او را در کربلا به حاج قاسم رسانده اند تا به خانواده اش خبر دهد.

  • شهید حاج احمد کاظمی

احمَد،احمَد،احمِد

چهارشنبه, 25 شهریور 1394، 04:50 ب.ظ

در عملیات بیت المقدس دو تا از فرمانده‌های تیپ‌های سپاه اسم کوچکشان \”احمد\” بود . احمد کاظمی‌و احمد متوسلیان . معرف هر دو در شبکه ی بی سیم قرارگاه احمد بود. تماس که می‌گرفتند از لهچه شان می‌فهمیدیم که کدام است .

گاهی هم دو احمد با هم کار داشتند . احمد کاظمی‌، متوسلیان را این طوری صدا می‌زد : \” احمَد،احمَد،احمِد\”.

یادگاران – کتاب احمد کاظمی‌– نیازی ، یحیی- روایت فتح – ص 32

  • شهید حاج احمد کاظمی

بسیجی بی ترمز

چهارشنبه, 25 شهریور 1394، 08:36 ق.ظ

شنیده‌اید در جنگ مى‌گفتند بسیجى بى‌ترمز است، این یک معنا و حرف دیگرى داشت؛ اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین مى‌کوبیدند. همین شهید عزیزمان، احمد کاظمى را من در جبهه دیده بودم؛ آن‌چنان اقتدارى داشت که اشاره مى‌کرد، بسیجى‌ها حرفش را گوش مى‌کردند. این‌طور نیست که بسیجى که عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محیط زندگى، یک حرکت بى‌انضباطى انجام بدهد؛ به‌خصوص که دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خیلى قیمت قائلیم.

امام خامنه ای (مدظله العالی)

  • شهید حاج احمد کاظمی

بندگی ام را ببین

سه شنبه, 24 شهریور 1394، 09:40 ق.ظ

خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده ام و این دوران سخت را تحمل می‌کنم. ای خدای کریم , ای خدای عزیز و ای رحیم ! تو کمکم کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

چه بدم , وای خدا تو رحم کن و کمک کن . بدی مرا می‌بینی , دوست دارم بنده باشم , بندگی ام را ببین. ای خدای بزرگ , رب من , اگر بدم و اگر خطا می‌کنم, از روی سرکشی نیست بلکه از روی نادانی می‌باشد . خداوندا من در سختی بسیاری هستم , چون هرچه فکر میکنم , می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی را ازدست دادم. ولی خدای کریم, باز امید به لطف و بزرگی تو دارم, خداوندا تو توانایی, ای حضرت حق خودت دستم را بگیر, نجاتم بده از دوری شهدا , کار خوب نکردن , بنده ی خوب نبودن…

  • شهید حاج احمد کاظمی

سردار کاظمی‌همیشه با اطلاعات خودش تصمیم می‌گرفت , نه به حرف‌های به دست آمده از این و آن . او اعتقاد داشت آدمی‌که مسئولیت دارد برود خودش شرایط را لمس کند , خطرات و سختی‌های کار را ببیند و بعد با توجه به گزارشات و اطلاعات دیگران تصمیم بگیرد . می‌گفت این بچه‌های مردم دست ما امانت اند. می‌رفت تحقیق می‌کرد , سیستم‌ها را چک می‌کرد جز به جز طرح ریزی و برنامه ریزی می‌کرد و نتیجه اینها می‌شد یک مدیریت صحیح و مدیری که اهل بازی خوردن نیست . حاج احمد مدیریتش مدیریت کنترل از راه دور و ویدئو کنفرانسی نبود . شاهد مثال‌هایش را هم برایمان می‌آورد. مثلا در فتح خرمشهر جایی که برای ما فاصله پیروزی و شکست به اندازه مو باریک بود و آنقدر خودمان و تجهیزاتمان خسته بودیم که نفسی باقی نمانده بود و یک اشتباه می‌توانست از پا در بیاوردمان؛ سردار کاظمی‌یک بلد خواست تا در خیابان‌ها گم نشود . خودش رفت و شرایط را دید . نتیجه اش شد یک تصمیم درست . خرمشهر را خدا آزاد کرد آن هم به دست همین بچه‌های مخلص و البته بصیر. پس مدیر باید در متن ماجرا باشد , وسط معرکه نه بیرون گود و بعد تصمیم بگیرد…

  • شهید حاج احمد کاظمی

یادداشت / دل نوشته …

یکشنبه, 22 شهریور 1394، 09:15 ق.ظ

بسم رب المهدی بسم رب الحسین بسم رب الشهدا

السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها

آرزوی جان باختن در راه خدا در دل او شعله می‌کشید و او با این شوق و تمنا در کارهای بزرگ پیشقدم می‌گشت. اکنون او به آرزوی خود رسیده و خدا را در حین انجام دادن خدمت ملاقات کرده است.

حضرت امام خامنه ای مدظله العالی

ساعت حوالی 11 ونیم صبح 19 دی ماه بود که همهمه ای شهر را برداشته بود، هرکس چیزی می‌گفت تا اینکه عاقبت زنگ خبر 14 بعد از ظهر به تلخی نواخته شد. ثانیه‌ها بسان سالی می‌گذشتند.به هر جان‌کندنی بود لحظات سپری شد و گوینده خبر اعلام کرد:



+ نوشته شـــده در سه شنبه 94/11/6ساعــت 8:42 عصر تــوسط عباس | نظر