سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسمه تعالی روحانی چه میکند؟ ساندیسخورها چه میخواهند؟ (یادداشت ر

محمد ایمانی
داستانی که می‌خوانید، با همه شگفتی و تلخی‌اش، واقعی است. ماجرا به ادعای دلسوزی برخی سیاست‌بازان و مدیران دولتی برای حقوق مردم در انتخابات برمی‌گردد. اخیرا حزب «اتحاد ملت» در نامه‌ای، از آقای روحانی خواسته لایحه‌ای برای همه‌پرسی درباره تفسیر شورای نگهبان از نظارت بر انتخابات (اصل 99 قانون اساسی) تهیه و ارائه کند. روحانی هم ضمن استقبال، دستور تدوین لایحه‌ مذکور را صادر کرده است. حزب اتحاد ملت چه نسبت و سنخیتی با روحانی دارد؟ آنها واقعا نگران حقوق و مصالح مردم هستند یا در نقطه مقابل مصالح و منافع عمومی رفتار می‌کنند؟
آنها طیفی هستند که صراحتا گفته‌اند دولت روحانی را «رحم اجاره‌ای» می‌دانند. آقای روحانی، هرگز درباره چنین انتساب توهین‌آمیزی، اعلام انزجار و برائت نکرده است؛ ولو به خاطر روحیات خاصش، از طیف مذکور منزجر است. آنها نگاه آمرانه به روحانی دارند. می‌گویند اعتدال، گفتمان نیست و فقط اصلاح‌طلبی گفتمان است. می‌گویند روحانی خودش رای نداشت و ما او را رئیس‌جمهور کردیم. و این در حالی است که نه عارف و نه جهانگیری هیچ کدام بالای 8 درصد رای در سال 92 و 96 نداشتند. افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی با وجود این واقعیت و اینکه بدون پاسخگویی توانسته‌اند در سایه دولت روحانی، از رانت‌های قدرت و ثروت برخوردار شوند، همواره کوشیده‌اند او را بدهکار و وامدار خود وانمود کنند.
واقعیت همان است «عابد توانچه» عضو سابق دفتر تحکیم و انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، 6 تیر 92 گفت. «اصلاح‌ طلبان نگاه ابزاری دوگانه به روحانی دارند. از یک طرف او را پس می‌‌زنند تا هزینه‌ای پرداخت نکنند. از طرف دیگر تأیید می‌کنند... آنها به روحانی مثل ساندیسی نگاه می‌‌کنند که تا زمانی که آخرین قطره ممکن در او را میک نزنند، لوله ساندیس را از آن بیرون نخواهند کشید. وقتی مطمئن شوند دیگر نمی‌‌توانند از روحانی استفاده‌‌ای کنند، همان کاری را که با هاشمی رفسنجانی کردند با او می‌کنند... اصلاح‌طلبان در وضعیت بدی گرفتار شده‌‌اند. از یک طرف باید به روحانی بچسبند. از طرف دیگر مطمئن هستند به‌زودی بخش‌هایی که از ترس جلیلی یا بر مبنای توقعاتی به روحانی رأی داده‌اند، از فضای احساسی خارج شده و کم‌کم بازار انتقاد و اعلام برائت داغ خواهد شد. اصلاح‌طلبان می‌خواهند نهایت استفاده را بکنند اما جوابگوی کارنامه او نباشند.»
این طیف انتظار خودزنی از روحانی دارند. روزنامه سلام در تیرماه 1378، استارت آشوبی یک هفته‌ای را زد؛ آشوبی که برخی دست‌اندرکاران آن، پس از فرار از ایران، با جرج بوش و مقامات صهیونیست دیدار کردند. «جعفر-گ» از همکاران سلام، خرداد امسال در روزنامه‌ زنجیره‌ای آرمان، تحلیلی نوشت که جمع ‌بندی افراطیون مدعی اصلاحات است: «دولت روحانی که برجام را به‌عنوان برگ اصلی برنده‌‌اش تقریبا از دست داده، و در غیاب آن، زمان و قدرت لازم برای ارائه بدیل دیگری را ندارد، روزها و ماه‌‌های طاقت فرسا و نفسگیر خود را سپری می‌‌کند. دولت برای تاریخ هم که شده، باید گوشه‌ای از پرده را کنار بزند تا در برابر انواع نگاه‌‌های تند و مطالبه‌گر پناهگاهی فراهم کند. اینجا اگر کسی بخواهد آهسته بیاید و آهسته برود، همانا انبان خالی خود را به نمایش گذاشته و دست خالی خواهد رفت و کتاب سیاست را می‌‌بندد و می‌‌رود... آقای روحانی، دولت و آقای ربیعی، دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند [!] و می‌توانند این دو سال را با برنامه‌ای حداکثری سپری سازند؛ مثل یک تیم فوتبال که اگر گلی بوده، خورده‌اند و دیگر نیاز چندانی به حفظ دروازه ندارند»!
در این میان، «اتحاد ملت»، خلف حزب منحله مشارکت است؛ تندروهایی که در دولت اصلاحات، به خاتمی هم رحم نکردند و خواستار خروج از حاکمیت شدند. نشریه اجاره‌ای «صدا» ارگان حزب، آذر گذشته به نقل از عباس عبدی خواستار استعفای روحانی شد. آنها دی 96 همزمان با آشوب‌افکنی دشمن هم، خواستار استعفای روحانی شدند و حال آنکه شش ماه قبل، از او حمایت کرده بودند. تندروها با وجود مشاهده کارنامه چهار ساله روحانی، خواستار رای مجدد به وی در انتخابات سال 96 شدند و بنابراین در شش ماه بعدی، آگاهی جدیدی کسب نکرده بودند که خواستار استعفا
شوند.
آنها یا نباید در سال 92 از روحانی حمایت می‌کردند، یا اگر هم آمده و غیر از تجربه هشت ساله دولت خاتمی، تجربه دولت اول روحانی را دیده بودند، باید همان آغاز سال 96 با نامزدی دوباره روحانی مخالفت می‌کردند. اما آنها نه صداقت داشتند و نه اراده مستقل. صرفا مامور اجرای نقشه‌ای بودند که آمریکا و انگلیس و اسرائیل طراحی کرده‌اند. نقشه استعفای رئیس ‌دولت و تحمیل بی‌ثباتی به کشورهای عضو محور مقاومت، به کمک آشوب‌افکنی مزدوران غربگرا در لبنان و عراق اجرا شد. بقایای حزب بعث صدام در عراق، و فالانژیست‌های جنایتکار و منفوری مانند جنبلاط و جعجع در «قوات اللبنانیه» لبنان، طبق نقشه غرب، خواستار استعفای رئیس‌دولت شدند. در ایران، این ماموریت به حلقه‌هایی مانند حزب اتحاد ملت سپرده
 شد.
برای شناخت هویت این حزب، باید سخنان مشمئز‌کننده و لاشخور‌مآبانه دبیرکل حزب را پس از بلوای بنزین به یاد بیاوریم. علی شکوری‌راد، روز ثبت‌نام برای انتخابات مجلس، سخنانی بر زبان راند که شدیدا بوی بی‌اخلاقی و خیانت می‌داد. در اثر سوء‌تدبیر مشکوک دولت روحانی و سه برابر کردن ناگهانی قیمت بنزین، دشمنان و ضد انقلاب، سوار موج التهاب شدند که نتیجه آن، جان باختن ده‌ها نفر بود. این اتفاق تلخ، موجب تاسف بود، اما شکوری راد با ابراز ذوق‌زدگی از فشار بر طبقات محروم و پایین شهر گفت: «اعتراضات اخیر، موجب ریزش رای اصلاح‌طلب‌ها نشده یا اگر شده خیلی کمتر از میزانی است که از رای اصولگراها ریزش کرده. اعتراضات معمولا در حواشی شهرهای بزرگ و در مناطقی که مردم از برخورداری مالی کمتری بهره‌مند هستند، اتفاق افتاد. این جاها به طور سنتی جاهایی بوده که مردم مناسکی رای می‌دادند، یعنی همانطور که نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند، می‌آمدند و رای می‌دادند، خب اینها الان آسیب دیده‌اند. بنابراین برخلاف دوره‌های قبل که کاهش مشارکت، بیشتر به ضرر اصلاح‌طلب‌ها بود، بعد از این اعتراضات اخیر در حقیقت کاهش رای بیشتر در اردوگاه اصولگرایان اتفاق
 افتاده است».
اما گویا فقط شکوری‌راد و حزبش نبودند که از پیامدهای تلخ فشار بر مردم استقبال کردند. آن چنانکه محمد جواد روح، سردبیر نشریه صدا 16 آذر در سرمقاله نشریه «اتحاد ملت» نوشت، روحانی با آگاهی به پیامدهای تلخ ماجرا، آن را طراحی و اجرا کرد! «چرا روحانی چهار روز قبل از گرانی بنزین آنگونه سخنرانی می‌‌کند؟ کدام رئیس‌جمهور اعلام کرده بود که فلان ‌قدر کسری بودجه داریم؟ آقای روحانی در یزد از کسری بودجه گفت و یکسری حملات هم به رئیسی انجام داد. همین روش را در کرمان به شکلی دیگر ادامه داد. مهم‌تر از همه اینها، اعلام کرد به توافقات پشت ‌پرده هم‌ پایبند است؛ همه اینها، یعنی روحانی می‌خواهد به هر قیمتی شده، دوباره مذاکره کند. اینجا بود که روحانی قمار کرد. وقتی دید چیزی دستش ندارد، بنزین را گران کرد تا جامعه به شرایط اقتصادی واکنش نشان دهد؛ فشار از پایین اتفاق بیفتد تا در بالا چانه ‌زنی کنند که مذاکره انجام شود. می‌گویند وزیر اطلاعات در جلسه دولت هشدار داده اگر بنزین را گران کنید، ‌جامعه به هم می‌‌ریزد و روحانی خندیده است.
اینکه می‌گویند گران کردن بنزین تصمیم غیرکارشناسی و اطلاع‌رسانی آن هم غلط بوده؛ اتفاقاً از نظر روحانی، تصمیم هم کارشناسی بوده و هم نحوه اطلاع‌رسانی
- در واقع اطلاع‌ نرسانی- درست بوده تا جامعه بیشتر عصبانی شود. روحانی قمار کرد تا ببیند نتیجه‌اش چه می‌شود».
این روایت، مشابه همان روایتی است که یک سایت دولتی درباره پشت پرده ارائه سبد کالا به مردم در آستانه راهپیمایی 22 بهمن فاش کرد. «خبر آن‌لاین» که توسط کسانی چون انتظامی و معزّی (معاون وزیر ارشاد و معاون ارتباطات دفتر روحانی) اداره می‌شود، 19 بهمن 1392 در تحلیلی با عنوان «جایزه بهترین کارگردانی برای روحانی؛ در حاشیه چگونگی توزیع کالاهای اساسی» نوشت «توزیع سبد کالا به مردم با شیوه‌ای که انجام شد، نه یک اتفاق بود و نه عملی که تبعات آن برای روحانی و مردانش غیرقابل پیش‌‌بینی باشد. او دقیقا همین اتفاق - ازدحام، دعوا و مرافعه و احیانا له شدن در زیر دست و پا - را پیش‌‌بینی می‌‌کرد و اصلا آن را برای پیشبرد استراتژی خارجی خود لازم داشت[!] به عبارت دیگر روحانی به یک نمایش داخلی برای ارائه در جشنواره‌‌های سیاسی خارجی نیازمند بود. نگاه کنیم به اظهارات اخیر وندی شرمن که گفته؛ «شما در اخبار دیدید که ایران اخیرا به‌طور قابل مشاهده‌ای غذا بین مردم فقیر توزیع کرده تا نشان دهد کاهش هدفمند و محدود تحریم‌‌ها، تاثیر مستقیم بر مردم این کشور داشته است». به هر حال این دقیقا همان نتیجه‌‌ای بوده که روحانی از توزیع سبد کالا داشته است، اینکه تحریم‌‌ها بر روی مردم تاثیر مستقیم داشته؛ اینکه اوضاع اقتصادی مردم نه تنها روبه‌راه نیست بلکه حاضرند برای چند عدد مرغ و چند کیلو برنج با یکدیگر درگیر شوند. درست است که روش توزیع سبد کالا چندان مناسب نبود، اما اگر با این نمایش بتوان جایزه اول بهترین اثر را در فستیوال سیاست جهانی به خود اختصاص داد، به تحقیر چند روزه‌‌ای که بازیگران آن شدند، می‌ارزید.»!!
واقعیت این است که گردانندگان ائتلاف مدعی اصلاحات و اعتدال، چند برابر نیاز، نامزد برای حضور در رقابت انتخاباتی دارند اما در عین حال، از سقوط شدید مقبولیت خود در نظرسنجی‌ها باخبرند و می‌دانند که اگر انتخابات، بدون حاشیه، مبتنی بر «برنامه‌محوری» و قضاوت مردم نسبت به کارنامه دولت و مجلس برگزار شود، قطعا بازنده انتخابات خواهند بود. آنها از سقوط محبوبیت روحانی و طیف خودشان به زیر هفت درصد باخبرند و به همین دلیل از محمدرضا عارف (رئیس‌فراکسیون امید و رئیس ‌شورای سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان) خواستند در انتخابات مجلس نامزد نشود. با این اوصاف، طیف مذکور برآنند که جرزنی کنند، زیر میز و قواعد بازی بزنند و تصویر پاکیزه و شوق‌برانگیز انتخابات مهم مجلس را مشوّش سازند.
افراطیون اجاره‌ای می‌دانند که اگر مردم با امید و مبتنی بر درس‌آموزی از عبرت‌ها پای صندوق بروند، ریل مدیریت اجرایی، از ناتوانی و التماس غرب، به توانمندی و اتکا به ظرفیت‌های بزرگ ملی تغییر می‌کند و این، به منزله نابودی رادیکالیسم غربگراست. کسانی که با بی‌کفایتی و بعضاً آگاهی از تبعات سوءتدبیرهای خود، خسارات بزرگی را به کشور و مردم تحمیل کردند، در جشن مردمی انقلاب و انتخابات عزادارند. عزای غربگرایان و شادمانی مردم، مستدام باد. مردم به فضل الهی و به‌رغم خواست دشمنان و بدخواهان، از راهپیمایی 22 بهمن تا انتخابات مهم مجلس، حماسه‌هایی را رقم خواهند زد که موجب عزت و اقتدار ایران سربلند و یأس دشمنان شود.
کاریکاتور فشار دولت روی مردم

+ نوشته شـــده در شنبه 98/11/19ساعــت 11:43 صبح تــوسط عباس | نظر
بسمه تعالی ابهامزدایی ضرورت امروز! (یادداشت میهمان) 1- پازل

س.



+ نوشته شـــده در یکشنبه 98/11/13ساعــت 11:23 صبح تــوسط عباس | نظر
بسمه تعالی هر زمان کردم نظر دیدم که بیداری چرا؟ پیشِ رویم چاد

 

ا


+ نوشته شـــده در چهارشنبه 98/11/9ساعــت 9:6 صبح تــوسط عباس | نظر
بسمه تعالی ?? شعر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شعر شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها


+ نوشته شـــده در چهارشنبه 98/11/9ساعــت 8:55 صبح تــوسط عباس | نظر
بسمه تعالی دیوانگی و فاز بدتر از آن (یادداشت روز) 1- هنوز پ

کاریکاتور تعریف مذاکره با آمریکا
 
  1- هنوز پیکر مطهر پیامبر اعظم (ص) بر زمین بود که برخی همراهان ناهمدل درباره جانشین الهی او اختلاف به راه انداختند و دل زهرای مرضیه سلام‌الله علیها را به درد آوردند. این جفا در حالی بود که به دفعات، از پیامبر (ص) شنیده بودند «انما فاطمه بضعه منی یؤذینی ما آذاها» و «فاطمه بضعه منی، فمن أغضبها فقد أغضبنی.». فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد و به خشم آورد، مرا آزرده و به خشم آورده است. با وجود این تصریحات، چرا محبوبه خداوند را به خشم آوردند و آزردند؟ مگر امیر مومنان (ع) چه خصوصیاتی داشت که به ولایت الهی او تمکین نکردند و دوگانگی پدید آوردند؟ حضرت فاطمه (س) پاسخ این پرسش را داد، آن هنگام که در بستر بیماری بود و زنان مهاجر و انصار به عیادت آمدند. فرمود «من از دنیای شما سیر شده‌ام؛ از مردان شما کراهت دارم و به دورشان افکنده‌ام، پس از آن‌که آنان را آزمودم. زشت باد کُندی آنها، شکستگی شمشیر، سستی نیزه‌ها و تباهی رأیشان. وَ ما نَقَمُوا مِنْ اَبی الْحَسن؟ آنها چه ایرادى بر اباالحسن (علی علیه‌السلام) داشتند؟ والله آنها بر شمشیر برنده او ایراد گرفتند، و ثبات قدم و بى‌اعتنایی‌اش به مرگ در میدان نبرد، و قدرت او در جنگجویى، و ضربات درهم‌شکننده‌اش بر دشمن. به خدا سوگند هر گاه مردم از جاده حق منحرف مى‌شدند و از پذیرش دلیل روشن سر باز مى‌زدند، آنها را با نرمى و ملایمت به سوى منزل مقصود سیر مى‌داد و به سرچشمه زلال و گوارا وارد مى‌ساخت، و سرانجام، او را در پنهان و آشکار، خیرخواه خود مى‌یافتند».
2- فرض محال که محال نیست. تصور کنید پس از جنایت اردوگاه یزید، آقای ظریف، کاروان اهل بیت (ع) را هنگام عزیمت به کوفه و شام همراهی می‌کرد. هنوز پیکر مطهر شهیدان بر زمین بود و اهل بیت، عزادار. در این میان، یکی از ناظران آن جنایت بزرگ، از آقای ظریف می‌پرسید «آیا شما بعد از این قتل، امکان مذاکره با یزید را منتفی می‌دانید؟» و پاسخ می‌شنید «خیر. من هرگز این احتمال را منتفی نمی‌‌دانم که افراد، رویکرد خود را تغییر دهند و واقعیات را بپذیرند. برای ما فرقی نمی‌‌کند که چه کسی در کاخ کوفه یا شام (سفید) حضور دارد. آنچه اهمیت دارد، چگونگی رفتار آنهاست. دولت یزید (ترامپ) می‌‌تواند گذشته خود را اصلاح کند، تحریم‌‌ها را بردارد و به میز مذاکره برگردد. ما هنوز در میز مذاکره باقی مانده‌ایم. آنها طرفی هستند که میز مذاکره را ترک کرده‌اند. ما شکیبایی زیادی داریم»! آیا چنین سخنانی، چیزی جز نمک پاشیدن بر داغ جراحت وارده از جانب جنایتکاران محسوب می‌شد؟ و آیا این سخنان را در اردوگاه مقابل، جز به پای رضایت در قبال جنایت می‌نوشتند؟ به‌راستی آیا امام سجاد و زینب کبری -علیهما السلام- نعوذ بالله زبان مذاکره بلد نبودند، که با وجود شدت محاصره و تهدید، یزید و ابن زیاد را محاکمه و رسوا کردند؟
3- هنوز چند هفته از جنایت آمریکا و شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نگذشته که ابتدا آقای روحانی و سپس آقای ظریف، پالس مذاکره به قاتلان آن شهید می‌فرستند؛ و حال آن‌که پیشاپیش، اعتماد دوباره به شیطان بزرگ را «دیوانگی» خوانده‌اند. بی‌تردید نتیجه این رفتار و گفتار، تشویق جنایتکاران به تحریم و ترور و جنایت بیشتر است. چرا چنین پالس‌های خطرناکی ارسال می‌شود و با توهین طرف مقابل مواجه می‌گردد؟ کدام مشورت مسمومی چنین القا کرده که خط قرمز، «عدم مذاکره» است و باید به هر قیمت بر مذاکره با آمریکا تاکید کرد؟ جرم آمریکا قبلا این بود که توافق را زیر پا گذاشته بود و با این وجود، دولت ما به انجام یکطرفه تعهدات، 20 ماه پس از خیانت آمریکا و اروپا ادامه می‌داد. آن زمان می‌شد گفت آمریکا تحریم‌ها را جبران کند تا بتواند به جمع 1+5 در برجام (و نه مذاکره برای دادن امتیاز جدید از سوی ایران) برگردد. اما اکنون به خیانت آمریکا، جنایتی بی‌سابقه در حد ترور «فرمانده مبارزه بین‌المللی با تروریسم» افزوده شده و دشمن در اقدامی خباثت‌آلود، فرمانده ارشد نیروی دفاعی ما را ترور کرده است. در اینجا آقای ظریف بیجا‌تر از بیجا مرتکب شده و به خبرنگار ‌اشپیگل می‌گوید آمریکا اگر تحریم‌ها را بردارد، ما آماده مذاکره دوباره هستیم! پس تکلیف غیرت و شرافت و عزت چه می‌شود؟ ترامپ و تیمش باید چه استنباطی از این ادبیات بکنند؟
4- قرار است دنیا ترامپ را بشناسد که اهل تعهد و مذاکره نیست؟ اینکه از اردیبهشت پارسال برای دنیا یقینی شده و اکنون همین فرد و تیمش، صراحتا می‌گویند ژنرال سلیمانی را در کشوری که مهمان رسمی‌اش بوده، ترور کرده‌اند. چرا وزارت خارجه یا معاون حقوقی ریاست‌جمهوری -که فقط بلد است سنگ FATF را به سینه بزند- به تعقیب کیفری تروریست‌ها و اقامه دعوا علیه آنها در محاکم بین‌المللی نمی‌پردازد؟ شرم‌آور نیست که برای چندمین بار دیپلماسی التماسی پیشه کنند؟ آقای ظریف را نه فقط به نیویورک (برای شرکت در نشست سازمان ملل)، بلکه به سوئیس (نشست داووس) هم راه ندادند تا خاطره تلخ دریغ کردن از یک باک بنزین در مونیخ آلمان تکرار شود؛ با این وجود چرا اصرار دارند خود را بفریبند؟
5- سراب اعتماد و رفاقت با شیطان بزرگ، نه با ترور شهید سلیمانی یا خروج ترامپ از برجام، بلکه در دولت اوباما با تحریم‌های ویزایی، تهدید طرف‌های همکاری ایران و تمهید تحریم‌های کاتسا و آیسا به پایان رسید. اما آقای روحانی و ظریف گویا نمی‌خواهند چشم بگشایند و ببینند سرگرم رویااندیشی در بحبوحه جنگ همه‌جانبه دشمن بوده‌اند. اما چرا؟ آیا آن چند ده میلیون نفری که در تشییع دشمن‌شکن پیکر شهید سلیمانی به خیابان‌ها آمدند، جز عزت و اقتدار و انتقام، مطالبه دیگری از دولتمردان داشتند و آیا سزاوار چنین ملت عظیم‌الشأنی، کاربست زبان ضعف و انفعال است؟ چرا باید درست در زمانی که آمریکا و رژیم صهیونیستی در تدارک رونمایی از خیانت «معامله قرن» هستند، دولت ما به جای مواجهه جدی، پالس مذاکره بفرستد و از شیطان بزرگ دهن‌کجی ببیند؟ این کار، وفاداری به خون شهید سلیمانی و مردم قدردان خدمات اوست، یا خیانت به مرام آن شهید والامقام؟
6- آقای ظریف اخیرا در مجلس گفت «آمریکایی‌‌ها، برنامه انهدام فردو را کشیدند، اما پشت آن نوشتند اگر فردو را خراب کنیم، مردم ایران، منسجم‌‌تر در برابر ما می‌ایستند. به جان کری گفتم به فرض که فردو را خراب کنید، آنگاه چه پاسخی برای ملت دارید؟ گفت برای همین است که نمی‌خواهیم با شما وارد جنگ شویم». اما آمریکایی‌ها تیم آقای ظریف را مجاب کردند فعالیت غنی‌سازی 20 درصد در سایت فردو در عمق نود متری زمین را که قابل انهدام با بمب نبود، با برجام تعطیل کنند و 95درصد سرمایه هسته‌ای کشور را واگذار یا اوراق نمایند! چهار سال بعد و در حالی که هنوز خون حاج قاسم تازه است، کسانی دم از مذاکره با قاتلان او می‌زنند. آنها با ادبیات منفعل که هیچ نسبتی با اقتدار جمهوری اسلامی ندارد، موجب جرأت دشمن برای ارتکاب جنایت اخیر شدند و با این وجود، باز همان ادبیات پر خسارت را ادامه می‌دهند. آیا خدای ناکرده قرار است باز هم از این معبر، آسیب جدیدی به کشور وارد شود؟ در حالی که دست دشمن به خون شهید سلیمانی و همرزمانش آلوده است، چرا خود را با پالس مذاکره تحقیر می‌کنند و تهدید ناشی از جسور کردن دشمن را بر سر کشور می‌کشانند؟ چه کسانی این مشورت‌های مسموم را می‌دهند؟ دنبال کدام متاع مسموم و شوم در غرب می‌گردند؟
7- انصاف و عقلانیت به این بود که آقای ظریف به ‌اشپیگل بگوید در بیست ماه گذشته، ما جز دروغ SPV و INSTEX و فریبکاری و پشت‌هم اندازی‌های فرانسه و آلمان و انگلیس، چیز دیگری ندیدیم و دیگر حاضر نیستیم وقت تلف کنیم یا وعده دروغ به مردم خود بدهیم. ظریف آخرین بار در توییتر نوشت «اروپا شرافت خود را در برجام به آمریکا فروخت و با فروختن شرافت، هرگونه پایه اخلاقی و قانونی را از دست داده است». مذاکره با آمریکا نیز که از سوی روحانی دیوانگی نامیده شده بود. با این وصف، اکنون هنگام اقدامات متقابل و خروج کامل از برجام است و نه دور خود چرخیدن و سرگرمی ساختن. به اقتضای اصل بدیهی مدیریت، دولت و وزارت خارجه نه اکنون، بلکه از همان هنگام انعقاد برجام، می‌بایست نقشه جایگزین (پلن «B») را پیش‌بینی می‌کردند تا دشمن تصور نکند مرتکب هر خباثتی شود، طرف مقابلش به میز مذاکره چسبیده است. بماند که از همان ابتدا هم متوقف کردن رونق اقتصاد به مذاکرات و توافق، خلاف عزت و حکمت و مصلحت بود. در واقع به اذعان هفت سال قبل همین تیم، حداکثر ده تا سی درصد مشکلات اقتصادی به تحریم‌های خارجی بر می‌گشت و 70 تا 90 درصد آن به سوءمدیریت دولت مربوط می‌شد. دولتمردان به جای معطلی بیشتر، باید سراغ صاحب‌نظران و انبوه ظرفیت نخبگانی کشور بروند و مسیر به بن‌بست رسیده را تغییر دهند. نباید بیش از این، کشور و ظرفیت‌های آن را معطل غرب نگه داشت.
8- بر خلاف نگاه ظاهربینانه که مقاومت و مجاهدت را پر هزینه و کوتاه آمدن مقابل دشمن را کم هزینه می‌بیند، مقاومت و مجاهدت خوش‌عاقبت است اما کوتاه آمدن مقابل دشمن، خسارت‌های غیر قابل جبران به همراه دارد. ظاهر جهاد، هزینه و خسارت است اما حقیقت آن، بازدارندگی و امنیت و اقتدار است. امیرمومنان(ع) درباره سرانجام این دو رویکرد در خطبه 27 نهج‌البلاغه فرمود «همانا جهاد، دری از درهای بهشت است که خداوند به روی دوستان برگزیده خود گشوده است و آن، لباس پرهیزگاری، و زره محکم الهی، و سپر استوار خداوندی است. پس هر کس به اختیار، جهاد را واگذارد، خداوند لباس ذلّت بر او پوشاند، و در طوفان فتنه و بلا سقوط کند، و در زیر پا خرد و زبون شود، و عقل خود را از دست بدهد، و به کیفر این رویگردانی، حق از او رو گرداند، و سختی و مشقّت بر او فرود آید، و عدالت از او روی بر تابد». ما و ملت‌های منطقه آخرین بار، حقانیت مسیر مقاومت را در برکات حاصل از مجاهدات سردار سلیمانی و همسنگرانش دیدیم؛ او که در وسط میدان جنگ، از دیپلماسی میدانی در بغداد و دمشق و بیروت و مسکو و اربیل هم دریغ نداشت. داغ حاج قاسم هر روز برای ما تازه‌تر می‌شود. اما در عین حال، بن‌بست‌هایی که خون پاک او می‌شکند، حیرت انگیز است. قیام و قیامتی که شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس با بذل خون پاک خویش به راه انداختند، فتنه پیچیده آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ایران و عراق را وارونه ساخت و اسباب ضربت مردمی بی‌سابقه به دشمن شد. این معجزه واقعی، یک الگو و پشتوانه کامل برای دولت و وزارت خارجه است، اگر که جنود جهل را پس بزنند. «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین». سلیمانی به ما آموخت که می‌شود مرعوب آمریکا نشد و تمام نقشه‌های هفت هزار میلیارد دلاری‌اش را به هزیمت کشاند. «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ». اگر کسی با وجود ستاره‌های درخشان مقاومت و مجاهدت، راه را گم کرد، حجتش برای گمراهی چیست؟
محمد ایمانی

+ نوشته شـــده در دوشنبه 98/11/7ساعــت 12:2 عصر تــوسط عباس | نظر
بسمه تعالی عمودی یا افقی انتخاب با شماست(یادداشت روز) دخالت نظ

خروج نیروهای آمریکا از عراق!! / کارتون: رضا باقری

دخالت نظامی آمریکا در غرب آسیا به بیش از 60 سال پیش بازمی‌گردد. «دوایت آیزنهاور»، سی‌وچهارمین رئیس‌جمهور آمریکا در دوره دوم ریاست‌جمهوری خود راهبرد جدیدی را اعلام کرد که به تصویب کنگره نیز رسید. راهبرد جدید که به «دکترین آیزنهاور» مشهور شد، مبتنی بر مداخله نظامی برای حمایت از دولت‌های همسو با آمریکا در اقصی نقاط جهان بود. البته پیش از آن و در زمان ترومن، آمریکا حضور نظامی در اروپا برای جلوگیری از نفوذ اتحاد جماهیر شوروی را دنبال می‌کرد. به دنبال اعلام دکترین جدید، آمریکا بطور رسمی و آشکارا در سال 1958 با حضور نظامی در لبنان، پای خود را به غرب آسیا بازکرد. بهانه لشکرکشی آمریکا به لبنان، حمایت از دولت مسیحی وقت این کشور بود.
آیزنهاور حضور نظامی در این منطقه پرالتهاب را به باز کردن «جعبه پاندورا» (جعبه‌ای که بر اساس افسانه‌های یونانی حاوی تمام بدبختی‌ها و مصیبت‌های جهان بود) تشبیه کرده بود. تحولات دهه‌های بعدی تا امروز نشان داد این تشبیه چقدر درست بوده است.
البته مداخله آمریکا در منطقه سال‌ها پیش از اعلام و اجرای این دکترین آغاز شده بود. کودتای 28 مرداد سال 1332 (1953 میلادی و در دوره آیزنهاور) که محصول مشترک آمریکا و انگلیس بود، یکی از مشهورترین این مداخلات است. آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون حداقل 25 مورد مداخله نظامی- امنیتی در منطقه غرب آسیا داشته است، یعنی بطور متوسط هر 3 سال یک تجاوز. نکته قابل توجه آنکه هرچه گذشته این تجاوزها نه تنها محدودتر نشده بلکه شدیدتر، طولانی‌تر و پرخسارت‌تر نیز شده‌اند. جنگ و‌ اشغال افغانستان و عراق که به بهانه 11 سپتامبر روی داد، مشهورترین این تجاوزات است و آنقدر طولانی شده‌اند که تحلیلگران و حتی برخی سیاستمداران آمریکایی به آنها لقب «جنگ‌های بی‌پایان» داده‌اند.
مداخلات و تجاوزهای آمریکا به کشورهای مختلف منطقه همگی به بهانه مبارزه با دولت‌های دیکتاتور و تروریسم
 بوده‌اند و آغازگران جنگ همیشه نوید آینده‌ای روشن، سپردن سرنوشت مردم کشور مورد تجاوز به خود آنها، آزادی مردم تحت ستم و امثال این وعده‌های توخالی را
داده‌اند.
نتیجه اما همیشه به‌طرز فاحشی وحشتناک بوده است؛ هرج و مرج و خشونت افزایش یافته، گروه‌های تروریستی و افراطی رشد بیشتری کرده‌اند، غیرنظامیان بیشتری
–همان‌هایی که قرار بود آزاد شوند و سرنوشت خود را انتخاب کنند- کشته شده‌اند. این خروجی صدور دموکراسی آمریکایی
 با بمب است.
اندیشکده‌ها، نشریات و رسانه‌های آمریکایی طی دو دهه اخیر مملو از تئوریزه کردن ایده دولت و ملت‌سازی پس از ‌اشغال نظامی است. مورد افغانستان و عراق به روشنی اثبات کرد که این تئوری‌ها و لفاظی‌ها چیزی جز فریبکاری یا بلاهت محض نبوده‌اند.
 ایده ساختن کشوری آباد و ملتی آزاد با بمباران، دروغی شاخدار بود که هزینه آن را به‌طور مستقیم و غیرمستقیم کمپانی‌های نظامی- صنعتی پرداخت می‌کردند، کمپانی‌هایی که رونق آنها در جنگ بوده و مرگ، کسب‌وکار آنهاست. تنش‌های اخیر در منطقه باعث کاهش ارزش سهام شرکت‌های آمریکایی در بورس شد اما سهام 7 کمپانی بزرگ
تسلیحاتی -نورتوپ گرومن، لاکهید مارتین، ال.3هریس تکنولوژیس، ریتون، هانتینگتون اینگالس، ترانسدیم گروپ و جنرال دینامیکس- با افزایش همراه بود. صلح و آرامش برای این غول‌های نظامی- صنعتی جنگ تمام‌عیار و نویددهنده مرگ است. نقش مجتمع‌های نظامی- صنعتی در حمایت
سیاسی- انتخاباتی از ترامپ، موضوع جذاب و مفصل دیگری است که خارج از بحث این نوشتار است.
هفت کمپانی فوق در مجموع حدود 400 میلیارد دلار دارایی دارند و با مشارکت پنتاگون، اصلی‌ترین تامین‌کننده تسلیحات کشورهای حاشیه خلیج‌فارس و سایر مشتریان نظامی آمریکا هستند. تولید موشک و هواپیما و رادار و... آخرین حلقه از تجارت مرگبار و صدها میلیارد دلاری کمپانی‌های مذکور است. برای تولید و فروش سلاح، اول باید دشمنان فرضی و قلابی ساخت. اگر دشمنی در کار نباشد، چطور می‌توان گاوهای شیرده منطقه را دوشید؟ مقاومت آمریکا در برابر خواست افکار عمومی منطقه برای برچیدن پایگاه‌های نظامی خود و پایان دادن به این حضور تجاوزکارانه، ریشه در چنین بستری دارد.
آمریکایی‌ها مدعی بودند و هستند که برای محافظت از دولت و ملت عراق در این کشور حضور دارند اما حال که هم دولت و هم ملت عراق به‌طور آشکار خواستار خروج نظامیان آمریکایی از کشورشان هستند، بی‌شرمانه می‌گویند عراق را ترک نمی‌کنیم. تظاهرات میلیونی دیروز مردم عراق در حمایت از مصوبه پارلمان این کشور و دولت بغداد برای خروج آمریکایی‌ها، اتمام حجت عراق با دولت تروریست آمریکاست. این تظاهرات گسترده و بی‌سابقه بیانگر خواست عمومی ملت عراق است و نشان می‌دهد آنها چه نظر و دیدگاهی درباره ارتش آمریکا دارند. نه تنها آنان را آزادیبخش نمی‌دانند بلکه نفرتی عمیق و فراگیر نسبت به آنها دارند. مردم عراق هنوز جنایت‌های آمریکا در زندان مخوف ابوغریب را فراموش نکرده‌اند.
آمریکایی‌ها که مدعی بودند به خواست خود عراقی‌ها در این کشور حضور دارند طی چند هفته اخیر با قلدری و گستاخی می‌گویند عراق را ترک نمی‌کنند. آنان برای توجیه این گردنکشی خود در برابر خواست قانونی و به حق دولت و ملت عراق، مدعی هستند که با خروج از عراق، داعش دوباره ظهور خواهد کرد. واقعیت آن است که نطفه داعش در عراق به وسیله آمریکا بسته شد و تا آمریکا در عراق و سوریه حضور دارد، داعش محو نخواهد شد؛ یک چرخه معیوب و شیطانی برای توجیه حضوری غیرقانونی و تجاوزگرانه.
تظاهرات گسترده دیروز یک رفراندوم ملی بود و نتیجه آن را جهانیان به چشم خود دیدند. حضور آمریکا در عراق پس از این تظاهرات، معنای جدیدی دارد و باید به چشم ‌اشغال و استعمار به آن نگاه کرد. عراقی‌ها نمی‌خواهند مستعمره آمریکا باشند.
 تا وقتی آمریکایی‌ها در عراق باشند، این کشور روی آرامش و آسایش نخواهد دید. آنان به درجه‌ای از وقاحت و گستاخی رسیده‌اند که دو مقام نظامی ایرانی و عراقی را ترور کردند و با این کار نشان دادند کوچک‌ترین احترامی برای حاکمیت عراق قائل نیستند و در این زمینه هیچ خط قرمزی ندارند.
خیزش دیروز ملت عراق گوشه‌ای از برکات خون پاک سردار سلیمانی و ابومهدی مهندس بود. خون‌هایی که به دست شقی‌ترین موجودات روی زمین به‌هم آمیختند تا گواهی باشند بر «ایران و العراق لایمکن الفراق». شعارهای دیروز در بغداد، آخرین دیالوگ و پیام کلامی عراق به دولت
آمریکا بود.
نشنیدن این پیام روشن و رسا از سوی آمریکا، وضعیت جدیدی را رقم خواهد زد. توپ در زمین ترامپ است و باید تصمیم بگیرد که صدای این شعارها را بشنود یا به زودی با زبان دیگری روبه‌رو شود.
 زبان جدید برای ترامپی که انتخابات 2020 را در پیش دارد، فاجعه‌آمیز خواهد بود. پیام دیروز مردم عراق به آمریکایی‌های تروریست این بود؛ باید از عراق بروید، انتخاب عمودی یا افقی با خودتان است.

 محمد صرفی

+ نوشته شـــده در شنبه 98/11/5ساعــت 11:23 صبح تــوسط عباس | نظر