حجتالاسلام و المسلمین حسین جلالی مسئول دفتر آیتالله مصباح یزدی است که جزو حلقه اول نزدیکان آیتالله مصباح محسوب میشود.
به گزارش بی باک، همایش گروه 8+7 در روز پنجشنبه، آخرین وضعیت وحدت در جریان اصولگرایی، ملاحظات جبهه پایداری، جلسات با آیتالله مهدویکنی، دیدارهای برخی از اصولگرایان با آیتالله مصباح یزدی و مسائل مطرح شده در این دیدارها، نسبت آیتالله مصباح با جبهه پایداری و علت هجمهها به این جبهه موضوع گفتوگوی رجانیوز با وی بود.
متن کامل این گفتوگو در ادامه آمده است:
در هفته گذشته همایش اصولگرایان و کمیته 8+7 برگزار شد، نظر شما درباره این همایش چیست؟
همانطور که دوستان وعده داده بودند، این همایش در روز پنج شنبه برگزار شد، در این همایش برخی از دوستان اصولگرا حضور داشتند. اما کسانی که در مقابل فتنه 88 خوش درخشیدند و بهاصطلاح جزو رویشها محسوب میشوند، به جز تعداد اندکی، در این همایش حضور نداشتند و همایش با حضور سران سنتی اصولگرا و بهاصطلاح خواص برگزار شد.
البته عدم حضور این قشر طبیعی بود؛ زیرا برخی از کسانی که حامی موسوی بودند و از وی حمایت مالی کردند و کسانی که در فتنه بزرگ 88 سکوت کردند و یا دو پهلو حرف زدند، در این همایش حضور داشتند و با حضور آنها جایی برای کسانی که در این فتنه خون دل خوردند و به صورت شفاف در مقابل فتنه گران ایستادند باقی نمیماند.
در این همایش، برخی از بزرگان، بار دیگر بر وحدت تأکید کردند و از جبهه پایداری خواستند که به کمیته 8+7 بپیوندد. وحدت تا چه حد ضروری است و روش و مکانیسم آن چگونه است؟
وحدت، عاملی است برای رسیدن به کمال بالاتر و برتر و طبیعتا، وحدتی باید دنبال شود که ما را به آن کمال برتر میرساند. بنابراین در روابط اجتماعی و تعاملات سیاسی، داشتن وجوه مشترک و توافق بر سر این اشتراکات، کافی نیست، چرا که در این صورت، در بین فتنه گران و منحرفین هم میتوان وجوه مشترکی یافت و با آنان وحدت کرد؛ به عنوان مثال، ایرانی بودن، وجه مشترک تمامی کسانی است که در این کشور زندگی میکنند، اما این وجه مشترک، مجوز وحدت با فتنهگران و منحرفان نیست. جهت مشترک برای وحدت باید اصول و ارزشها و آرمانها باشد، آن هم در مقام عمل و نه صرف گفتار و لقلقه زبان که فتنه 88 محک بسیار خوبی در این زمینه است.
از سوی دیگر، اصولگرایی حزب نیست که سران آن حرفی را به بدنه اصولگرایی تحمیل کنند، زیرا ممکن است گروهها و سران اصولگرا که طیفهای مختلفی را شامل میشوند، در ظاهر با هم وحدت کنند، اما همین وحدت، در بدنه اصولگرایی و بهخصوص نیروهای ارزشی که جریانهای سیاسی را رصد میکنند و در مواقع نیاز به صحنه میآیند و در دفاع از انقلاب و نظام هزینه میدهند، پذیرفته نشود، همانند سوم تیر سال 1384 که بدنه اصولگرایی از تصمیمات سران اصولگرایی حمایت نکردند.
شواهد این مسأله به خوبی در سطح جامعه نمودار است. در بسیاری از جلساتی که دوستان حضور پیدا میکنند و با طیفهای مختلفی که سر و کار دارند، اعم از دانشجویی و حوزوی، با مطالبه جدی نیروهای ارزشی جامعه مواجه میشوند که خواستار استقامت بر اصول و ارزشهای انقلاب هستند و نسبت به عملکرد برخی از اصولگرایان به شدت معترض هستند.
با توجه به نکاتی که بیان کردید، جبهه پایداری بالاخره به کمیته 8+7 میپیوندد یا خیر؟
مقدمتاً این اصل استراتژیک را یادآوری کنم که هدف بنیادین جبهه پایداری، ترویج گفتمان روشنگر و مجاهدت انقلابی است. این جبهه در برنامههای آینده خود در راستای منویات و اهداف مقام معظم رهبری، مطالبه خواهد داشت، پس یک حرکت گفتمانی در ابعاد فرهنگی، انقلابی و سیاسی را دنبال می کنیم. بنابراین، بحث پیوستن یا نپیوستن جبهه پایداری به کمیته 8+7 بحث فرعی است، بحث اصلی این است که در آینده باید شاهد مجلسی باشیم که پای آرمانها و اصول انقلاب بایستد و در نظارت بر عملکرد قوا و تصویب قوانین، مصالح نظام را بر منافع حزبی و گروهی ترجیح دهد.
مجلس آینده باید در فتنههای پیشرو فعالانه وارد عرصه دفاع از انقلاب شود. قطعاً مجلس هشتم، بهخصوص سران و بزرگان آن، اگر در فتنه 88 با قاطعیت وارد میدان شده بودند، ماجرا بسیار زودتر ختم میشد و خسارتهای زیادی که در عرصه داخلی و بین المللی به کشور وارد شد، به حداقل میرسید.
برخی از مسائلی که در مجلس هشتم رخ داد، برای بدنه اصولگرایی قابل توجیه نیست. برای نیروهای ارزشی قابل قبول نیست در هنگامی که فتنه گران داخلی با هماهنگی دستگاههای جاسوسی و بنگاههای خبری دشمن، عزت، شرف و ناموس ما را لگد مال کرده و به تمام مقدسات ما اهانت میکردند، مسأله اول مجلس، ماجرای کوی سبحان باشد.
بدنه اصولگرایی از ما نمیپذیرد که وقف دانشگاه آزاد که یک فریب بزرگ از جانب کانونهای قدرت و ثروت بود، در نصف روز، با قید فوریت در دستور کار مجلس اصولگرا قرار گیرد و با رأی بالا تصویب شود، اما طرح نظارت بر نمایندگان که مطالبه صریح رهبر انقلاب است، قریب به دو سال در راهروهای مجلس سرگردان باشد و پس از تصویب نیز طوری تصویب شود که شورای نگهبان، با اشکالهای متعدد، آن را به مجلس بازگرداند. این معنای ولایت مداری نیست. افرادی که در این میان از پس امتحان خود بر نیامده اند، دیگر مورد اعتماد نیستند.
دوستان ما در جبهه پایداری معتقدند برای رسیدن به مجلسی که در تراز انقلاب اسلامی و آرمانهای نظام باشد، باید مکانیزم مناسبی طراحی شود و مکانیزم فعلی جبهه متحد ما را به چنین مجلسی نمیرساند، زیرا افرادی در محوریت آن هستند که از صحنه امتحانات قبلی سربلند بیرون نیامدهاند. دوستان ابهامات و سؤالات زیادی در این زمینه دارند و آنها را به کمیته 8+7 منتقل کردهاند و هنوز پاسخ قانع کنندهای که برای آنان تکلیف آور باشد، دریافت نکردهاند. بدیهی است تا زمانی که این ابهامات برطرف نشود، سخن از ائتلاف و پیوستن مطرح نیست.
در هفتههای گذشته اعضای جبهه پایداری از توافق این جبهه با آیتالله مهدوی کنی مبنی بر تشکیل کمیته چهار نفرهای موسوم به 2+2 خبر داده بودند. در روزهای اخیر بعضی اصولگرایان از منتفی شدن تشکیل این کمیته خبر دادند. آیا این خبر درست است؟
تشکیل این کمیته، حاصل مذاکرات سه نفر از اعضای جبهه پایداری با حضرت آیتالله مهدوی کنی بود. در این مذاکرات، بنا بر این شد که دوستان 8+7 و جبهه پایداری به جای تخریب یکدیگر، در فضای همدلی به گفتوگو پرداخته و بعضی از ابهامها و سؤالها را برطرف کنند. از اینرو پیشنهاد شد کمیتهای چهار نفره متشکل از دو نفر نماینده آیتالله مهدوی کنی و دو نفر نماینده جبهه پایداری تشکیل شود؛ ولی تا امروز نمایندگان ایشان، معرفی نشدهاند.
البته ما نیز در رسانهها خبر منتفی شدن این کمیته را شنیدیم، اما هنوز رسماً نظری در این رابطه اعلام نشده است. پیشنهاد ما این است که دوستان به جای آیتالله مهدوی کنی اظهار نظر نکنند و اجازه دهند معظمله نظرشان را در رابطه با این توافق اعلام کنند.
با توجه به مطالب گفته شده، سیاست این جبهه در انتخابات مجلس چیست؟
جبهه پایداری همانگونه که بارها از سوی اعضای آن بیان شده، یک تشکیلات گفتمانی است و تبیین مسیر اصلی انقلاب و ترویج گفتمان ولایتمداری در سطح جامعه را رسالت اصلی خود میداند. این جبهه میکوشد تا فارغ از جنجالهای حزبی و گروهی، چراغ راهی برای نیروهای ارزشی جامعه باشد که دل در گرو انقلاب دارند و در راه تحقق آرمانهای نورانی امام(ره) و مقام معظم رهبری تلاش میکنند.
در موضوع انتخابات مجلس هم دوستان منتظر بیانات مقام معظم رهبری و تعیین شاخصها و ملاکهای نمایندگی این دوره مجلس هستند تا بر اساس فرمایشات ایشان تصمیم گیری کنند.
در شرایط فعلی، نظر آیتالله مصباح در مورد جبهه پایداری چیست؟ آیا ایشان همچنان از این جبهه حمایت میکنند؟
حضرت آیتالله مصباح یزدی شخصیتی وظیفه محور هستند و بر اساس تکلیف الهی که تشخیص میدهند، عمل میکنند. به دنبال حواشی که برخی از اطرافیان رئیس جمهور، ایجاد کردند، یک تفرق و پراکندگی در بین نیروهای ارزشی که حماسه سوم تیر را آفریدند، ایجاد شد؛ در نتیجه آیتالله مصباح تشکیل جبههای متشکل از تمام دلسوزان انقلاب، بهخصوص نسل جوان انقلابی که جزو رویشهای سالهای اخیر محسوب میشوند را پیشنهاد دادند.
برخی از آقایان میگویند که آیتالله مصباح فرموده اند من لیدر این جبهه نیستم و این گونه وانمود میکنند که ارتباط ایشان با جبهه پایداری قطع شده و هیچ گونه نظری در رابطه با این جبهه ندارند. بسیار واضح است که شأن ایشان فراتر از این است که عضو رسمی یک مجموعه و یا جریان خاص باشند، بلکه ایشان نقش هدایتگری دارند.
ما هم در جبهه پایداری این ادعا را نداریم که حضرت آیتالله مصباح عضو جبهه پایداری است؛ بلکه از همان ابتدا بنای جبهه پایداری بر آن بود که حرکت فرهنگی و گفتمانی خود را تحت اشراف علمای بزرگ همچون حضرات آیات خوشوقت، یزدی و مصباح و... که امتحان خود را در سلامت نفس و انقلابی بودن به خوبی پس دادهاند، به پیش ببریم.
برای اعضای جبهه، مهم حمایت و نظارت و ارائه رهنمود و تذکر توسط این بزرگواران است. بدیهی است که این حضرات هم عقد اخوت با کسی نبستهاند و برای آنان عمل به تکلیف، اصل است و اگر چنانچه در حرکت این مجموعه نیز انحرافی ببینند، بدون کوچکترین اغماض تذکر میدهند و ما مفتخریم تا امروز به گونهای عمل کردهایم که همچنان حمایت کلان حضرت آیتالله مصباح و حضرت آیتالله خوشوقت و سایر بزرگان را پشتوانه کار مجموعه داریم.
برخی دوستان در رسانههای خود با کملطفی میگویند که این بزرگواران اگر چه در آغاز از این مجموعه حمایتی کردند اما امروز دیگر از آن حمایت نمیکنند. من نمیدانم این که حضرت آیتالله مصباح در همایش افتتاحیه این جبهه در تهران شرکت میکنند و در همایش قم که اخیرا برگزار شد، قائم مقام ایشان سخنرانی میکند و شماری از شاگردان نزدیک ایشان از اعضای فعال و مرکزی این جبهه هستند و هر از چند گاهی اعضای این جبهه خدمت ایشان میرسند و از توصیهها و رهنمودهای ایشان بهره مند میشوند، این امر مفهومی جز خیرخواهی، رهنمود و حمایت فکری و معنوی دارد؟
متأسفانه برخی دوستان این دلایل روشن را عمداً نادیده میگیرند و سخنان ایشان را بهطور ناقص نقل میکنند، تا شاید بتوانند آب را گل آلود کرده و ماهی خود را از آن صید کنند.
سخن از نقل قول ناقص سخنان آیتالله مصباح شد. اخیرا برخی از افراد با ایشان دیدارهایی داشتند و بعد خبرهای ناقصی در سطح رسانهها توسط آنان منتشر شد که گویا واکنش جنابعالی بهعنوان مسؤول دفتر ایشان را نیز در پی داشت. حقیقت ماجرا چیست و این افراد چه هدفی را از این کار دنبال میکنند؟
در دیدار آقایان فدایی و زاکانی، عمده وقت به گزارش آقای زاکانی از روند شکل گیری و نحوه فعالیت کمیته 8+7 گذشت و در پایان، آیتالله مصباح در سخنان کوتاهی چند نکته را تذکر دادند؛ از جمله اینکه اصل وحدت، ضرورت دارد، اما توجه داشته باشید قول و قرارهایی که در جلسات گذاشته میشود و روی کاغذ ثبت میشود، همیشه در عمل اجرایی نمیشود و عدهای حرمت آن را نگه نمیدارند. برداشت من این است که حرفهای زیادی در این تذکر نهفته است. همچنین ایشان توصیه کردند با دوستان خود در جبهه پایداری که از لحاظ مواضع به هم نزدیک هستید، بنشینید و گفت و گو کنید و مسائل و مشکلات را حل و فصل کنید.
در دیدار با آقای عسگراولادی نیز پس از گزارش نسبتا مفصلی که از روند شکل گیری کمیته 8+7 ارائه شد، حضرت آیتالله مصباح در سخنان مفصلی ابتدا از شخصیت انقلابی و ایمانی آقای عسگراولادی و حضرت آیتالله مهدوی کنی تجلیل کردند و سپس چند نکته را تذکر دادند. اول اینکه اختلاف سلیقه در همه جا وجود دارد و چیز عجیبی نیست. حتی در خود جامعه روحانیت مبارز هم اختلاف سلیقههای جدی وجود دارد. دوم اینکه مبنای کار بنده، عمل بر اساس حجت است و جایی که حجت نباشد، نباید توقع داشت که من و یا سایر دوستان، کار بدون حجت را انجام دهیم. البته ایشان گوشزد کردند که تنها حجت هم از نظر من، مقام معظم رهبری است و در هر صورت مطیع معظمله هستیم و سوم اینکه من عضو مجموعهای خاص نیستم؛ بلکه بر اساس احساس وظیفهای که تشخیص دادم، از مجموعهای حمایت کردم و الان هم این مجموعه نزدیکترین گرایشها را به اینجانب دارند، اما این طور نیست که در همه مسائل جزیی، بنده نظر دهم.
اخیرا تخریبها علیه جبهه پایداری شدت یافته است، به نظر شما سرّ این تخریبها چیست؟
در یک جمعبندی میتوان گفت: چهار گروه به تخریب و هجمه علیه جبهه پایداری میپردازند که می توان آن را در اظهار نظرها و سیاستهای رسانه ای مشاهده کرد. دسته اول، رسانههای بیگانه و اپوزیسیون و ضد انقلاب خارج از کشور هستند که با عنوان تحلیل اوضاع ایران، جبهه پایداری را کوبیده و دشمنی خود را ابراز میدارند.
گروه دوم، وابستگان جریان انحرافی هستند که به دنبال مصادره حرکت ارزشی سوم تیر بودند و با تأسیس جبهه پایداری با مانع جدی مواجه شدند، از این رو به تخریب و هجمه علیه این جبهه می پردازند.
گروه سوم اصلاحطلبان و وابستگان نفوذی آنان در مجلس هستند که گفتمان جبهه پایداری را مانعی برای حاکم کردن گفتمان غربی می دانند.
دسته چهارم نفوذیهای اصولگرایان هستند که عمدتا با واسطه یا بی واسطه به کانون های قدرت و ثروت متصلاند و در رسانههای خود، خشم و کینه و دشمنیشان را نسبت به این جبهه ابراز میدارند و دسته آخر که در مواضع کلی باید آنان را جزو دوستان قلمداد کرد، افرادی از اصولگرایان هستند که با تحلیل ناقص و خوشبینی نسبت به برخی فتنهگران، به نقد جبهه پایداری پرداخته و ناخواسته لبخند بر چهره چهار دسته اول مینشانند.
هجمه سه دسته اول چندان عجیب نیست و توقعی هم از آنان نیست اما ما از مدعیان اصول گرایی که در ظاهر دم از ارادت و برادری می زنند اما در رسانه های خود به تخریب جبهه پایداری و اعضای شاخص آن می پردازند، توقع دیگری داریم. جای تأسف است که عملکرد بعضی از رسانه های این دوستان از حد تخریب گذشته و به مرز هتاکی رسیده است. بهخصوص رسانههایی که منتسب به آقای قالیباف هستند، گوی سبقت را در این زمینه از دیگران ربودهاند. جالب است که آقایان خود را از ارادتمندان آیتالله مصباح معرفی نموده و بعد یکی از نزدیکترین شاگردان ایشان را که در تقوا و تخلق به اخلاق و آداب اسلامی برجسته است، به شدت تخریب میکنند و تهمتهای ناروایی را متوجه ایشان میکنند و با تیترهای جنجالی و خلاف واقع سعی در تحریف واقعیت و حقیقت دارند.
در اینجا من مطلب قابل تأملی را خدمتتان عرض میکنم که از جانب شما قابل پی گیری است. به نظر میرسد جریانهای خاصی که جبهه پایداری را تخریب میکنند، در واقع با شخص حضرت آیتالله مصباح زاویه دارند و از رواج یافتن طرز فکر ایشان در جامعه نگران هستند، اما چون نمیتوانند ایشان را تخریب کنند، نزدیکان و شاگردان و هم فکران ایشان را مورد هجمه قرار میدهند و حتی سخنان ایشان را تحریف می کنند و وارونه جلوه میدهند. شاهد آن هم این است که جبهه ایستادگی که مواضع نزدیکی با آقای محسن رضایی دارد، تقریبا هم زمان با جبهه پایداری اعلام موجودیت کرد و چندین نفر از اعضای شاخص آن به صراحت اعلام کردند که اگر اصولگرایان نظر ما را تأمین نکنند و شرایط ما را نپذیرند، ما لیست انتخاباتی جداگانه میدهیم، اما شما حتی یک مطلب تخریبی علیه آنان در سایتها و روزنامهها نمیبینید، اما جبهه پایداری، با اینکه هنوز درباره لیست انتخاباتی هیچ اظهار نظری نکرده، هر روز مورد بی سابقهترین هجمهها از سوی رسانههای جریانات خاص قرار میگیرد.
ظاهرا این تقدیر آیتالله مصباح است که در دورهای، مورد هجمه و تخریب و حتی تهدید اصلاح طلبان امریکایی قرار بگیرد و در دورهای از جانب جریان انحرافی مورد هتاکی و اهانت قرار گیرند و امروز نیز بهگونهای دیگر مورد بیمهری قرار بگیرند.
این را هم اضافه کنم که ما این جریانها را بازیگران اصلی نمیدانیم، بلکه بازیگر اصلی را کانونهای ثروت و قدرت میدانیم که از رواج اندیشههای ایشان، بیشترین ضربهها را خورده است و در پشت صحنه تخریب ها و هجمه ها را بر علیه آیت الله مصباح و شاگردان ایشان مدیریت می کند.
عدهای در رسانههای خود این گونه القا میکنند که عملکرد جبهه پایداری شائبه اختلاف بین روحانیت بهخصوص بین آیتالله مصباح و آیتالله مهدوی کنی را ایجاد میکند. نظر شما در این باره چیست؟
در این رابطه دو نکته را عرض میکنم. نکته اول اینکه مبنای اصلی جبهه پایداری حرکت در مسیر ولایت با محوریت روحانیت است و تلاش این جبهه در رهنمود گرفتن از علمای بصیر و انقلابی است ثانیاً، دبیر کل این جبهه نیز یکی از روحانیون خوشنام است و در هسته مرکزی این جبهه هم چندین روحانی مطرح حضور دارند و علاوه بر آن در استانها و شهرستانها، پرچم جبهه پایداری با محوریت روحانیت بلند شده است. در همایشهای استانی نیز شاهد حضور معنا دار روحانیت هستیم. به عنوان مثال در همایش قم، کرمان، همدان و... حضور روحانیت بسیار پر رنگ بود.
نکته دوم اینکه حضرت آیتالله مهدوی کنی شخصیت ارزندهای است و باید شأن ایشان حفظ شود. این مسأله مورد تأکید حضرت آیتالله مصباح نیز هست. ایشان به طور جدی به دوستان توصیه میکنند بهگونهای سخن نگویید که به آیتالله مهدوی کنی اسائه ادب صورت گیرد و این مورد توجه دوستان جبهه پایداری است.
در زمینه دغدغه وحدت؛ به این نکته باید توجه کرد که اختلاف سلیقه امری طبیعی است و نباید مایه نگرانی شود، بهخصوص وقتی که بنا باشد مبنای عملکرد ما تکلیف مداری و حجت گرایی باشد، همانگونه که آیتالله مصباح نیز در دیدار با یکی از تشکلهای دانشجویی فرمودند، بعضی اوقات انسان وظیفهای را احساس میکند، اما شرایط بهگونهای نیست که بتواند دیگران را با خود همراه کند، چرا که وقت تنگ است و اگر تعلل کند، فرصت از دست میرود، در چنین شرایطی، انسان ولو اینکه تنها باشد، باید وظیفه خود را انجام دهد و فشارها و حتی بدگوییها را تحمل کند. پس از گذشت مدت زمانی، همه متوجه میشوند که این تصمیم درست بوده است. بعد نمونههایی را از سیره عملی امام خمینی(ره) ذکر میکنند که ایشان در مواردی، به تنهایی و حتی با وجود مخالفت بعضی از بزرگان، وظیفهای را که تشخیص دادند، عمل کردند و بعداً معلوم شد که تصمیم ایشان درست بوده است.
من نمونه بارز این مسأله را عملکرد شهید حاج شیخ فضلالله نوری در جریان مشروطیت میدانم. در آن شرایط که تب مشروطه خواهی همه جا را فرا گرفته بود، حتی علمای بزرگ نجف و تهران از مشروطه خواهان حمایت میکردند، حاج شیخ فضل الله بر اساس وظیفه شرعی، در مقابل انحراف مشروطه ایستادند و همه تهمتها، تخریبها و حتی شهادت را با آغوش باز پذیرفتند؛ اما با گذشت اندک زمانی معلوم شد که میدانداران واقعی تحریف مشروطه، جریانات دنیا طلب و منحرف بودند و حمایت علمای بزرگ از مشروطه نیز ناخواسته در واقع به پیشبرد اهداف آنان کمک میکرده است.
در دوران حاکمیت اصلاحطلبان هم که روزانه به دین و ارزشهای اسلام و انقلاب توهین میشد، آیتالله مصباح همه هستی خود را در دفاع از انقلاب و ارزشهای آن گذاشت و از هجمهها و اهانتها نهراسید. این درحالی بود که در آن شرایط، غالب کسانی که امروز خود را اصولگرا میدانند، ساکت بودند و حتی ایشان را از وظیفه نهی از منکر، نهی میکردند!
برخی برای اینکه تعارض جبهه پایداری با منویات مقام معظم رهبری را القا کنند، میگویند که عملکرد جبهه پایداری باعث طرد بسیاری از یاران انقلاب میشود و این با سیاست جذب حداکثری که مقام معظم رهبری فرمودند، منافات دارد. ارزیابی شما از این سخن چیست؟
جبهه پایداری بر اساس مطالبات و دغدغههای مقام معظم رهبری شکل گرفته است و تولی به حصن مستحکم ولایت را سرلوحه کار خود قرار داده است. شعارهای این جبهه بر گرفته از فرمایشات معظم له است و خطوط قرمزی را که برای خود برگزیده، همان است که ایشان در بیانات خود مطرح کردهاند.
نکته مهم این است که تمسک به کلام ایشان باید حقیقی باشد نه برای توجیه عملکرد حزب یا گروه خاص.
سیاست جذب حداکثری که ایشان مطرح کردند، کلام بسیار حکیمانهای است، اما متأسفانه برخی دوستان بهعمد برای توجیه عملکرد نادرست خود و حذف کردن رقیب از صحنه و عدهای از روی ناآگاهی، این کلام را در جای نادرست به کار میبرند.
توضیح اینکه در جامعه اسلامی، افراد حقوق زیادی دارند و حاکمیت اسلامی ملزم به رعایت این حقوق است. اولین و بدیهیترین آن، حقوق فردی است، مانند حق حیات و حریم خصوصی و آزادی. در جامعه اسلامی، کسی نمیتواند بیجهت به حریم شخصی کسی تعرض کند و یا بیجهت کسی را به زندان اندازد. در رتبه بعد، حقوق اجتماعی مانند حق فعالیت سیاسی و اقتصادی و... است. بر این اساس افراد مجازند در جامعه به فعالیت سیاسی و اقتصادی بپردازند و کسی نباید مانع فعالیت آنان شود. البته روشن است در صورتی که افراد، خود زمینه محرومیت خویش را از این حقوق فراهم کنند، حکومت وظیفهای در این زمینه بر عهده ندارد. به عنوان مثال اگر شخصی به مال و ناموس مردم تعرض کند، خود حق حیات آزادانه را از خودش سلب کرده است. یا کسی که در عرصه اقتصادی، اموال عمومی را اختلاس کند، یا در عرصه سیاسی، امنیت جامعه را مختل میکند، زمینه سلب حقوق اجتماعی خویش را فراهم آورده است.
حاکم اسلامی در مقام مدیریت کلان جامعه، موظف است حداکثر امکانات و شرایط را برای افراد جامعه مهیا کند که بیشترین تعداد مردم از حقوق خود برخوردار باشند.
بر همین اساس، مقام معظم رهبری فرمودند سیاست ما جذب حداکثری است، مگر کسانی که خود مایل باشند از کشتی نظام پیاده شوند که در اینصورت نظام دیگر تعهدی در قبال آنان بر عهده ندارد.
همان طور که دیدید این سخن، به مدیریت کلان جامعه از سوی حاکم اسلامی اشاره دارد و ربطی به رقابت، همکاری و یا ائتلاف گروهها و جریانات در عرصه سیاسی ندارد.
با این بیان، حضرتعالی چه الگویی را در تعامل با برخی از اصول گرایان که در فتنه، جزو ساکتین بودند، پیشنهاد می کنید؟
نکته ای را که برخی فراموش کردهاند، این است که برخی اصولگرایان با هدف اینکه افرادی را جذب کنند، سوابق آنها را در فتنه به فراموشی سپردهاند، و متأسفانه به آنان نقش محوری داده اند. در این مکانیزمی که برای انتخابات مجلس طراحی شده است، در نهایت حرف همین عده به کرسی می نشیند، در چنین شرایطی باید دید ما مخالف را جذب کردهایم یا مخالف در ارکان تصمیمگیری نفوذ کرده است.
به نظر میرسد، برخی بین دو موضوع خلط کردهاند، یک بار صحبت محاکمه و طرد از عرصه فعالیت سیاسی است، در اینجا ممکن است کمی مدارا کنیم و تا به توطئهگر بودن آنها یقین پیدا نکردهایم، آنها را طرد نکنیم، حتی چه بسا این مدارا مطلوب نیز باشد و سیاست جذب حداکثری مربوط به همین جا است، اما گاهی سخن بر سر سپردن مسئولیتهای حساس و کلیدی به این اشخاص است.
در اینجا به حکم اینکه عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود، عقل حکم می کند که مجاری و مصادر قانونگذاری را در اختیار کسانی که عملکرد مشکوک داشته اند و بعضا متهم به کمک مالی به جریان فتنه هستند و ارتباط پیدا و پنهانی با کانون های قدرت و ثروت دارند، نسپریم و به عنوان معتمد، آنها را طرف مشورت خود قرار ندهیم.