|
صفحه 125 |
|
پنداشت و چشم واقع بین را با آرزوهاى دراز و غیر قابل تحقق نابینا ساخت. و یا فاصله را طورى کوتا کند که هماننده بیمار لاعلاجى که طبیب از درمان اش اظهار عجز نموده و او از زندگى ناامید شده و در کنج خانه به انتظار خموشى عمر بنشیند و حیات را بر خود تار که تاریک ببیند. و امام على (علیه السلام) مى فرماید:
مَن رَأى الْمَوْتَ بِعَیْنِ یَقینِهِ رَاهُ قَریباً وَ مَن رَأى الْمَوتَ بِعَیْنِ اَمَلِهِ رَاهُ بَعیداً; (1)
کسى که مرگ را با چشم یقین نگاه کند آن را نزدیک مى بیند. و کسى که با چشم آرزو مى نگرد آن را دور مى پندارد.
و یا:
وَمَنْ اَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِىَ مِنَ الدّنیا بِالْیَسیرِ; (2)
کسى که زیاد در یاد مرگ باشد از حرص و فزون طلبى رهایى مى یابد و با مقدار کمى از آنچه در زندگى دنیا دارد، راضى مى شود.
یاد مرگ پیش گیرى از سقوط اخلاقى
همان طور که براى بهداشت فردى ـ اجتماعى اهمیّت زیاد قائل هستیم تا خود و جامعه مان بیمار نشود. و توصیه ها و پیش گیرى هاى بهداشتى را نصب العین قرار مى دهیم تا خانواده و جامعه اى شاداب و با طراوت داشته باشیم; براى پیش گیرى از سقوط اخلاقى نیز خداوند نعماتى قرار داده که یکى از نعمت هاى الهى وجود مرگ است، که حیات فناپذیر دنیوى را تبدیل به حیات جاویدان مى کند. و اگر عقلا به زوایاى عدم مرگ و یا عدم فناپذیرى حیات انسان بنگریم و این عدم را به اثبات برسانیم که مرگ نیست و حیات انسان در دنیا پایان نمى یابد. واقعاً چه دنیایى خواهیم داشت؟ جالب این که عالم قبل از مرگ یعنى دنیایى که هم اکنون در آن زندگى مى کنیم با عالم بعد از مرگ یعنى جهانى که با مردن به آن جا مى رویم، دو عالم جدا و متغایر از هم است. تا در دار دنیا هستیم از عالم بعد از مرگ بى خبریم و چون به عالم بعد از مرگ انتقال یافتیم از دنیا منقطع مى شویم. جالب تر از آن این که انتقال از این عالم به آن عالم با سرعت و در مدت کوتاه انجام مى پذیرد و ظرف یک یا چند لحظه حیات دنیاى گذران را ترک مى گویم و به عالم ناشناخته وارد مى شویم. و این نعمت الهى از آن جهت داراى اهمیت است که به انسان بر اثر غفلت از مرگ به افراط کارى نگراید. و در امور مادّى و دنیوى اسراف و زیاده روى نکند و در مسیر کسب تعالى اخلاق که سرشت انسان است در سقوط فساد و تباهى قرار نگیرد. و طورى پرورش یابد که هر چند گاه مرگ را یاد کند و ذکر زبان اش قرار گیرد. و از گذشتگان درس عبرت بیاموزد و از این سرنوشت اجتناب ناپذیر پند و اندرز گیرد. و بدین وسیله خویشتن را از گناه و تجاوز به حقوق دیگران مصون دارد. و در این مسیر اولیاى الهى سفارش کرده اند که بسیار به یاد مرگ باشید و خاطرنشان ساخته اند که یاد مرگ مى تواند در افراد آگاه و با ایمان اثر مفید و سودبخش بگذارد; اخلاق شان را اصلاح کنند، آنان را از گناه و ناپاکى بر حذر دارد، موجبات رستگارى و سعادت باشد و در اصلاح جامعه خود بکوشند. در این راستا امام صادق (علیه السلام) مى فرماید:
یاد مرگ، شهوات غیر مشروع را در ضمیر انسان مى میراند. ریشه هاى غفلت و ناآگاهى را مى کند، دل را به وعده هاى الهى تقویت مى کند. به طبیعت آدمى نرمى و رقّت مى بخشد نشانه هاى هواپرستى را درهم مى شکند، آتش حرص را فرو مى نشاند و دنیا را در نظر آدمى کوچک و حقیر مى سازد. (3)
و ابى بصیر تفسیر آیه: « فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ ... إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِـینَ * تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِـینَ »(4) از امام صادق (علیه السلام) سؤال مى کند. امام فرمود:
موقعى که جان مؤمن در گلو هست و هنوز فروغ حیات اش پایان نیافته و چراغ زندگى اش به کلى خاموش نشده است. منزلى را که در بهشت دارد به وى ارائه مى شود، از دیدن آن به هیجان مى آید و مى گوید: مرا به دنیا باز گردانید تا خانواده ام را به آنچه مشاهده مى کنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ،ج 32، ص 354، روایت 337; آمدى، عبدالواحد، فهرست غررالحکم .
2. فیض الاسلام، على نقى، نهج البلاغه ، کلمات قصار. 3. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار ، ج3، ص 135. 4. واقعه (56) آیات 83 ـ 87.
|
صفحه 126 |
|
آگاه سازم. در پاسخ اش مى گویند: این کار ناشدنى است و راهى براى برگشت به دنیا ندارى. (1)
آرى! در تعالیم اسلام و در مکتب پرفیض شیعه به ما آموخته شده که دنیاى گذرا براى انسان هاى با معرفت خانه خودسازى و انجام وظایف الهى و اداى تکالیف الهى و انسانى است. و عالم آخرت براى آنان خانه حساب و کتاب، پاداش و کیفر بارى تعالى است و این مطلب در بیانات حضرت على (علیه السلام) چنین آمده است:
وَاِنَّ الّیَوْمَ عَمَلٌ وَلاحِسابَ وَغَداً حِسابٌ وَلاعَمَلَ ;(2)
امروز روز عمل است نه روز حساب و فردا روز حساب است نه روز عمل.
و از قول شاگردان حضرت آیة الله بروجردى (قدس سره) که در آن لحظات آخر عمر، شاگردان آقا دورش حلقه زده بودند و چشم هاى اشگ گین آقا را مشاهده مى کردند، خدمات آقا را نسبت به اسلام و مذهب به حق شیعه یادآور مى شدند، آقا اشاره به یک حدیث نبوى که مى فرمایند: « خلّص العمل لِلّه فانّ الناقده بصیرٌ بصیر ; عمل براى خداوند باید خالص محض باشد، زیرا نقّاد و نقد کننده عمل بسیار بینا و ظریف بین است.» یادآور مى شوند که این عمل صالح و مخلصانه است که به فریاد انسان مى رسد نه خدمات گسترده.
حضرت سیّدالسّاجدین امام سجاد (علیه السلام) در یاد مرگ، چنین مى فرماید:
اى خداوند بزرگ! ما را از فریب زندگى و خطرهاى این فریب بر کناردار. و همواره هراس مرگ را در برابرمان به جلوه [ و مسرور] انداز، تا در آن لحظه که چنگ بر گریبان ما اندازد از وى هراسناک نباشیم. و مردن را حادثه اى دور از ترغیب و انتظار نپنداریم. چنان کن که در فروغ نیکى ها و حسنات، جمال مرگ را زیبا و خواستنى بیابیم. و به اشتیاق مرغ قفس که همواره بال و پر مى آراید تا از قفس آزاد شود بال و پر بیاراییم.
از دام طبایع بدر آییم و به سوى تو پرواز کنیم. چنان کن که مرگ محبوب ما و مطلوب ما و عزیزترین یار ما باشد. و هر چه زودتر ما را به تو اى منبع لایزال وجود! باز گرداند. و هستى ناچیزمان را در هستى مطلق و بى منتهاى تو محو کند.
اى پروردگار من! میان ما و مرگ ما الفتى برقراردار، که بر او لبخند زنیم و سایه اش را براى خویش پناهگاهى مطمئن و مأنوس بشماریم; تا وقتى که به روى ما آغوش مى گشاید مشتاقانه به آغوشش در افتیم و مشتاقانه در سایه اش بیاساییم. و مقدم مرگ را در بستر ما مسعود و مبارک گردان و میهمانى او را بر ما خجسته و فرخنده بدار، تا ضیافت مرگ براى ما ضیافتى شقاوت آمیز نباشد و در دیدارش خسته و شرمسار نمانیم.
اى پروردگار من! مقدّر فرماى که دست مرگ بر روى ما به مغفرت و مرحمت گشوده شود و کلید مرگ براى ما کلید رحمت باشد.(3)
هیبت عزرائیل و عمل صالح
هیبت ملک الموت نسبت به محتضر فرق مى کند. براى خوبان و صالحان طبیب حاذق و براى مشرکان و کسانى که در عمرشان عمل خیرى انجام نداده اند، بدترین شکل و هیبت مى باشد. براى کسانى که عمل نیک و شایسته انجام مى دهند، حضرت عزرائیل طبیب حاذق مى شود و عمل صالح او واسطه خیر مى گردد تا جسم معذّب مریض مؤمن را در مقابل امراض جسمى نجات دهد. و به آن درجه و مکانى که خداوند در قرآن اش بشارت داده هدایت کند.
طبق احادیث و روایات معصومین (علیهم السلام) هیبت ملک الموت نسبت به محتضر فرق مى کند. و لذا خود شخصاً شاهد بودم که بعضى از افراد در حال جان کندن، داد و فریاد مى زنند، زن و بچه ها را صدا مى کنند، مرتب دست و پا را به شدّت تکان مى دهند و چنگ مى انداختند، تا خلاصى یابند. ولى افسوس! که راه فرارى نیست. و بعضى ها نیز بدون هیچ مشکل و عذابى در بهترین وجه و با توصیه هاى قبلى که کرده اند تسلیم قدرت لایزال حق مى شوند و این مسائل خود نشان دهنده حالات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. کلینى، محمدبن یعقوب، اصول کافى ، ج3.
2. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 6، ص 154، روایت 9. 3. صحیفه سجادیه ، ص 344، ترجمه جواد فاضل.
|
صفحه 127 |
|
ملک الموت بر بالین محتضر است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) از حضرت عزرائیل تقاضا کرد که شکل و هیبت اش را هنگام قبض روح کافر ببیند. عزرائیل عرض کرد: طاقت ندارى! فرمود: میل دارم ببینم. عزرائیل خودش را به آن هیبت نشان داد. و ابراهیم (علیه السلام) دید صورت مردى است سیاه که موهاى بدن اش ایستاده، بدبو، با لباس سیاه پوشیده و از دهان و بین او شراره آتش و دود خارج مى شود و... ابراهیم (علیه السلام) غش کرد. پس از به حال آمدن فرمود: اگر کافر هیچ عذابى نداشته باشد، بس است عذاب اش در دیدن تو و بالعکس.(1)
در تفسیرالمیزان در ذیل آیه: « یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ... »(2) آمده که در اصول کافى صدیر صیرفى مى گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت شوم، یابن رسول اللّه! آیا مؤمن مرگ را و قبض روح خود را کراهت مى دارد؟ فرمود: نه، به خدا سوگند! وقتى فرشته مرگ نزدش مى آید تا روح اش را قبض کند، مؤمن به جزع در مى آید و ملک الموت به او مى گوید: جزع مکن، اىولى خدا! به آن خدایى که محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) را به نبوّت مبعوث کرد، من نسبت به تو دل سوزتر و مهربان تر از پدرى مهربان هستم، اگر پدرت این جا بود پیش از من به تو مهر نمىورزید، چشم خودت را بازکن و ببین.
آن گاه فرمود: در آن هنگام رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) و امامان ذریّه او در برابرش ممثل مى شوند. و به وى گفته مى شود:
این رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و این امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و اینان امامان از ذریّه اویند، که همه رفقاى تو هستند. فرمود: پس مؤمن چشم خود باز نموده حضرات را تماشا مى کند، در این هنگام ندا کننده اى از طرف رب العزّة روح او را ندا مى کند و مى گوید: « یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ... »(3)
اى نفس که با دیدن محمد و اهل بیت اش (علیهم السلام) اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى، پس داخل در بندگان من شو، یعنى در زمره محمد و اهل بیت اش که آنها محبوب تر از مرگ ات مى باشند، و ملحق شدن به منادى حقّ ات که از هر چیزى براى ات عزیزتر است. « وَالنّازِعاتِ غَرْقـاً * وَالنّاشِطاتِ نَشْـطاً ;(4) قسم به فرشتگانى که جان کافران را به سختى مى گیرند. سوگند به فرشتگانى که جان مؤمنان را به آرامى باز گیرند.»
امیرمؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: که چون خداوند اراده فرمود، پیامبرش حضرت ابراهیم خلیل (علیه السلام) را قبض روح کند، ملک الموت عزرائیل به سوى او فرستاد. ملک الموت چون به ابراهیم رسید، عرض کرد:
السلام علیک یا ابراهیم! سلام بر تو باد اى ابراهیم.
ابراهیم گفت: و علیک السلام یا ملک الموت. آمده اى که مرا به سوى پروردگارم بخوانى که با اختیار اجابت کنم، یا این که خبر مرگ مرا آورده اى و باید به اضطرار شربت مرگ را بنوشم؟!
عزرائیل گفت: اى ابراهیم! آمده ام که تو را به اختیار به سوى خدایت ببرم. پس اجابت کن دعوت خدایت را و تسلیم مرگ باش، خدایت تو را فراخوانده است.
ابراهیم گفت: آیا دیده اى دوست و یار مهربانى، دوست خود را بمیراند؟! چگونه خداوند مى خواهد خلیل اش را که ابراهیم است بمیراند؟!
عزرائیل به سوى بارگاه حضرت ربَّ العِزّة بازگشت و عرض کرد: اى پروردگار من! شنیدى آنچه را که یار مهربان و خلیل ات گفت، خداوند جلّ جلاله به ملک الموت خطاب کرد: اى عزرائیل به سوى ابراهیم رهسپار شو و به او بگو: آیا هیچ [ جاى عالم] دیده اى که یار مهربانى از ملاقات و دیدار محبوب اش گریزان باشد. و از برخورد با او ناخرسند گردد؟ به راستى که حبیب دوست دارد محبوب خود را ملاقات کند.(5)
على بن ابراهیم قمى در تفسیرش از حضرت على (علیه السلام) روایت کرده، که آن حضرت فرمود: «هنگامى که فرزند آدم در آخرین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار ، ج3 باب ملک الموت; تهرانى، علامه سیدمحمد حسین، معادشناسى به نقل از جامع الاخبار .
2. فجر (89) آیه 27. 3. فجر (89) آیه 27 ـ 30. 4. نازعات (79) آیات 1 و 2. 5. صدوق، ابى جعفر، امالى ، ص 197.
|
صفحه 128 |
|
روز دنیا و نخستین روز آخرت قرار مى گیرد، مال و فرزندان و عمل او برابرش مجسم مى شوند. رو به مال اش مى کند، به وى مى گوید: به خدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم. حال سهم من نزد تو چیست؟ مال جواب مى دهد و مى گوید: به اندازه کفن ات از من بردار.
پس رو مى کند به فرزندان خود مى گوید: به خدا قسم شما را دوست مى داشتم و حامى شما بودم سهم من نزد شما چیست؟ آنها مى گویند: تو را به قبرت مى رسانیم و در آن دفن مى کنیم. پس از آن روى مى کند به طرف عمل اش و مى گوید: به خدا قسم، من نسبت به تو بى اعتنا بودم و تو بر من گران بودى بهره من از تو چیست؟ مى گوید: من در قبر و قیامت هم نشین تو خواهم بود تا من و تو به پیشگاه پروردگارت عرضه شویم.
اگر این شخص دوست خدا باشد عمل اش به صورت خوش بوترین و زیباترین مردم با بهترین لباس ها نزد او مى آید و مى گوید: بشارت باد بر تو، به روح و ریحان و بهشت نعیم خدا خوش آمدى، و مى پرسد تو کیستى؟ مى گوید عمل صالح تو هستم از دنیا به بهشت حرکت کن.»
قیس بن عاصم روایت کرد: با جمعى از قبیله بنى تمیم، خدمت رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مشرف مى شودیم و [ کسى] عرض مى کند یا رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ! ما را موعظه اى فرما که از آن بهره مند شویم، زیرا ما بیابان گردیم (کمتر به زیارت حضرت ات موفق مى شویم) پس آن حضرت ایشان را به کلمات خویش مؤعظه فرمود، از آن جمله فرمود: اى قیس! براى تو چاره اى نیست، از قرینى که با تو دفن شود و او زنده است و تو با او دفن مى شوى در حالى که مرده اى. اگر یک قرین کریمى باشد تو را گرامى خواهد داشت. و اگر لئیم باشد، تو را واخواهد گذاشت و محشور نمى شوى مگر با او; و پرسیده نمى شوى مگر از او، پس آن را قرار مده مگر صالح (نیک) زیرا اگر صالح باشد با او انس خواهى گرفت و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى کرد، مگر از او. و آن قرین عمل تو است.(1)
حضرت عزرائیل طبیب حاذق
ظاهراً از جناب علاّمه حلّى (رحمه الله) است که نوشت: عصرى به قبرستان حلّه رفتم براى فاتحه اهل قبور، اسم ناآشنایى بر قبرى مشاهده کردم. معلوم بود که اهل حلَّه نیست، چون اسم غیر عربى نوشته شده بود و از اهل علم مى باشد. آرزو مى کردم او را مى شناختم. دعا کردم خدایا! صاحب این قبر را به من بشناسان.
شب در عالم رؤیا سیّد جلیل القدرى را دیدم، که منوّر است و با نشاط گفت: من صاحب همان قبرم که برایم فاتحه خواندى از شما متشکرم. علاّمه پرسید شما کیستید؟ گفت: من ایرانى هستم که براى تحصیل علوم دینى به حلّه آمدم. پس از مدّتى که در فلان مدرسه بودم مریض شدم، بعد طورى شد که دیگر از حجره هم نتوانستم بیرون بیایم. حالم خیلى سخت بد شده بود و در آن حال درد بدن مرا مى آزرد. ناگهان بوى خوشى به مشامم رسید، صورت زیبا و دل ربایى دیدم که دلم آرام گرفت، احوالم را پرسید. گفتم: از سر تا پایم ناراحت است.
گفت: میل دارى طبیب حاذق براى تو بیاورم که راحت شوى. گفتم: چه احسانى از این بهتر و محبّتى از این بالاتر; طولى نکشید یک نفر دیگر آمد، زیبا، معطّر، با مهر و محبّت، احوالم را پرسید: کجایت درد مى کند؟ گفتم: از نوک پا تا مغز سرم. دست اش را روى پایم گذاشت و بالا مى آورد، گفتم: تا این جا خوب شد. همین طور بالا مى آورد و من مى گفتم تا این جا خوب شدم. تا دست اش را از سرم گذراند، دیدم خودم کنارى هستم و بدنم (جسدم) کف اطاق افتاده است. در همین اثنا یکى از طلاب مدرسه وارد شد و دست به بدن من گذاشت، و گفت: آخ! سیّد مرد. دیدم بدنم را حرکت دادند، و بردند در غسال خانه و بعد کفنم کردند، آن لحظه اى که مى خواستند مرا وارد قبر کنند، صورت زیباى نخستین را دیدم، اوّل از ترس قبر وحشت کردم، ولى با آمدن آن صورت، دل خوش شدم. پرسید: مى دانى من کیستم؟ گفتم: نه. گفت: من عمل صالح و خوب تو هستم. آن طبیب هم ملک الموت جناب حضرت عزرائیل بود که روح ات را از جسم تو جدا کرد، و رفت. امّا من همیشه با تو هستم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. شیخ صدوق، ابى جعفر، امالى ، ص 3.
|
صفحه 129 |
|
خداوند عالمین در اوصاف مؤمنین و جایگاى شان مى فرماید:
« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولـئِک َ هُمْ خَیْرُ البَرِیَّةِ * جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّاتُ عَدْن تَجْرِى مِنْ تَحْتِها الأَنْهارُ خالِدِینَ فِـیها أَبَداً رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذ لِک َ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ ;(1) به درستى آنان که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، آن گروه بهترین خلق اند. پاداش ایشان است نزد پروردگارشان بهشت هایى جاى اقامت دایمى، که مى رود از زیر آنها نهرهاى جاویدان و همیشه جارى ـ و همیشه در آن مکان مى مانند ـ خوشنود شد خدا از ایشان و خوشنود شدند از او، آن ـ بهشت هاى جاى اقامت و نهرهاى همیشه جارى ـ براى کسى است که از پروردگارش ترسد.»
حیات پس از مرگ
حیات پس از مرگ از آن روح جاوید مى باشد، نه جسم زوال، چون روح ودیعه الهى و از آن خداست و در نهایت به سوى خدا بر مى گردد. در حالى که جسم از خاک است و عاقبت نیز به خاک تبدیل مى شود. همان طور که در زیست شناسى تسلسل زنجیره اى وجود دارد، بر انسان فارق از روح نیز هم چنان تسلسلى را مى توان متصوّر شد.
و خداوند نیز اشاره به عظمت روح چنین مى فرماید: « وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى وَما أُوتِـیتُمْ مِنَ العِلْمِ إِلاّ قَلِـیلاً ;(2) اى رسول ما کسانى که از تو درباره روح پرسش مى کنند، در پاسخ به آنان بگو; روح از امر خداست و به شما در این باره جز علم قلیلى اعطا نشده است.»
آن چیزى که فرشته مرگ از محتضر به طور کامل تحویل مى گیرد روح است; روحى که ودیعه الهى در پیکر انسان است. روحى که انسانیّت، انسان وابسته به آن است. روحى که شخصیّت و بزرگوارى آدمى بر آن استوار است. در نهایت روحى است که همه فرشتگان به عظمت و بزرگى آن به فرمان الهى مأمور شدند تا او را سجده کنند و مراتب تکریم خود را در برابر او ابراز دارند: « فَإِذا سَـوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِـیهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ ;(3) پس چون او را آراسته کرد و از روح خویش در او دمید پس از جهت بزرگ داشت او را سجده کنید.» و این روح هست که داراى حیات جاویدان مى باشد. بدن ظاهرى در معرض مرگ و ویرانى قرار مى گیرد، ولى روح از جسم جدا و منتقل به جهان دیگرى مى شود، تا زندگى جاوید و باقى داشته باشد. و آن جاست که ارواح به یک دیگر ندا مى زنند که: «آنچه را که خداوند از روى حق به ما وعده داده بود یافتیم. آیا شما هم به وعده حق پروردگار خود رسیده اید؟ [ جهنم یان] در پاسخ مى گویند: بلى! ما نیز وعده هاى حقّ خدا را یافتیم.»(4)
خداوند که در خالقیّت، آدمى را از هفت مرحله سلاسه; نطفه; علقه; مضغه; عظام; لحم ـ که همه این شش مرحله تعلق به بدن ظاهرى یا جسم دارد ـ و ایلاج روح(5) به حد انسانیّت رسانید، چنان چه مى فرماید: « ثم انشأناه خلقاً آخر »(6) که ترکیب میان روح و بدن از عجایب خلقت است; زیرا صفات و حالات روح که نورانى، لطیف و عِلویست ضد صفات و حالات جسم یا بدن که ظلمانى، کثیف و سفلى است. چنان چه مولانا با عنایت به این مراحل مى سراید:
میل جان اندر ترقى و شرف *** میل تن در کسب اسباب و علف
میل جان در فکر و ذکر است و علوم *** میل تن در باغ و راغ است و کروم
جاگشاده سوى بالا بالها *** تن زده اندر زمین چنگالها
همچو مجنون در تنازع باشتر *** گه شتر چربید گه مجنون حر
آیا اموات در عالم برزخ یک دیگر را ملاقات مى کنند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بیّنه (98) آیات 6 ـ 8 .
2. اسرى (17) آیه 85 . 3. حجر (15) آیه 29. 4. اعراف (7) آیه 44. 5. داخل کردن روح در بدن را گویند. 6. مؤمنون (23) آیه 14.
|
صفحه 130 |
|
عدل خداوند یکى از ارکان و اصول دین ما مسلمانان است. و هر عمل خیر و شر بر مبناى و معیار ترازوى عدل و میزان خداوند سنجیده مى شود، که در آن هیچ گونه کم و کاستى وجود ندارد، اجر، پاداش، عقاب و جزا در مقابل پروردگار براى صاحبان اش یکسان است: « قُضِىَ بَیْنَهُمْ بِالقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ ;(1) به عدل در میان شان حکم شود و هرگز بر احدى ستم نخواهد شد.»; « قُلْ أَمَرَ رَبِّى بِالْقِسْطِ ;(2) بگو اى رسول ما! مرا پروردگارم به عدل و دوستى امر فرموده» است.
بحث این است، آیا مردان خدا و آنانى که عمرى در عبادت و اعمال صالح گذراندند، چنان چه جسم و روح شان در بلاد کفر معذّب باشد، و یا مسلمانى که عمرى عاشق اهل بیت (علیهم السلام) بوده و آرزوى زیارت شان را داشته، و یا شهیدانى که در کوه هاى یخبندان و صحراهاى بى آب و علف در مرزهاى داخل یا خارج از کشور به درجه رفیع شهادت نایل آمدند و جسد مطهّرشان در همان مکان ها مانده اند، و یا روح و جسم شان در محل و مکانى معذّب است، آیا امکان انتقال آنها به مکان پاک و مطهّر که شایسته آن باشند نیست؟
جواب این سؤالات را حضرت امام صادق (علیه السلام) طبق روایتى مى دهد که مى فرماید: «قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) : اِن لِلّه مَلائکة نقّالة ینقلون أموات العباد حیث ینابهم; (3) خداوند متعال فرشتگانى دارد که مردگان و اموات را به جایى که مناسب حال و درجه شان است منتقل مى کنند».
شیخ طوسى از ابى بصیر نقل کرد، که گفت: در خدمت امام صادق (علیه السلام) در حج بودم تا در مدینه قبر پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) را زیارت نمودم، و عرض کردم: اى پسر پیامبر! چگونه است جابه جا کردن مردگان و دیگرى را به جاى او قرار دادن؟
امام (علیه السلام) فرمود: «اى ابى بصیر! خداوند متعال هفتاد هزار فرشته آفرید، که آنان را فرشتگان «نقّاله» گویند. و در شرق و غرب زمین هستند، پس مى گیرند مردگان را و هر یک را در جاى مناسب اش به خاک مى سپرند، آنها جنازه میّت را از تابوت اش گرفته و میّت دیگرى را به جاى اش مى گذارند، به طورى که شما آگاه نیستید و نمى دانید، این کار بعید نیست و خداوند به بندگان ستم روا نمى دارد.»(4)
درست فهمیدن این قضایا براى مردم دنیا که با عالم برزخ رابطه اى ندارند ممکن نیست. چنان چه جنین در شکم مادر نمى تواند عالم دنیا را پس از عالم رحم درک کند. مگر نه این است که هنگام نزول جبرئیل (علیه السلام) و آوردن وحى، اصحاب در خدمت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) نشسته بودند. پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) جبرئیل را مى دید و با او سخن مى گفت، ولى اصحاب نه او را مى دیدند و نه سخن او را مى شنیدند. و نمونه دیگر آن در عالم دنیا، مانند شخصى است که نزد جمعى به خواب رفته در عالم رؤیا چیزهایى مى بیند در عین حال حاضرین آنچه را که او دیده و شنیده نه مى بینند و نه مى شنوند.
امام صادق (علیه السلام) در حدیث طولانى که در آخر آن حدیث چنین مى فرماید:
«هنگامى که خداوند روح متوفّى را قبض کرد، روح وى را به صورتى مانند صورت اصلى دنیا به بهشت مى فرستد، در آن جا مى خورند، مى آشامند و هرگاه شخص تازه اى بر آنها وارد شود آنها را به همان صورتى که در دنیا داشتند مى شناسند. مى فرمایند: ارواح مؤمنان یک دیگر را ملاقات، و از یک دیگر سؤال مى کنند. و یک دیگر را مى شناسند، تا آن جا که وقتى یکى را ببینى مى گویى: آرى! فلان کس است.
و در حدیث دیگر فرمود: ارواح یک دیگر را مى شناسند و از یک دیگر سؤال مى کنند. و هنگامى که روح تازه اى بر آنها وارد مى شود مى گویند: او را رها کنید، زیرا از هول عظیمى به طرف ما مى آید (یعنى وحشت مرگ). پس از وى مى پرسند: فلان کس چه شد؟ فلان شخص چه شد؟ اگر بگوید: من که آمدم زنده بودند. اظهار امیدوارى مى کنند. که او هم نزد آنها بیاید، ولى اگر بگوید: از دنیا رفته بود، مى گویند: سقوط کرد، (چون این جا نیامده لابد به دوزخ رفته است.)(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. یونس (10) آیه 47.
2. اعراف (7) آیه 29. 3. مجلسى، محمدباقر، بحارالأنوار ، ج 6، ص 472; و نیز ر.ک: لآلى الأخبار به نقل از امالى ، شیخ طوسى. 4. همان. 5. همان .
|
صفحه 131 |
|
بهترین هدیه براى مردگان
بعضى از صحابه، از حضرت رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) نقل کردند، که آن حضرت فرمود: «هدیه بفرستید براى مردگان خود، پس گفتیم هدیه مرده ها چیست یا رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ؟ آن حضرت فرمود: صدقه و دعا.»
و فرمود: «ارواح مؤمنین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها و منزل هاى خود مى آیند و فریاد مى کنند، هر یک از ایشان به آواز حزین و با گریه که اى اهل و اولاد من! اى پدر و مادر من! و خویشان من مهربانى کنید بر ما، با آنچه در دست ما بود. و عذاب و حساب او بر ماست و نفع اش براى غیرما، و هر یک فریاد مى کنند و صدا مى زنند خویشان خود را که: مهربانى کنید با ما به درهمى یا قرص نانى یا به جامه اى، که خداوند بپوشاند شما را از جامه هاى بهشت; پس رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) گریست. و ما هم گریه کردیم، و آن جناب از زیادى گریستن قدرت بر سخن گفتن نداشت.
پس فرمود: این ها برادران دینى شمایند که بعد از سرور و نعمت، در خاک پوسیده اند. پس ندا مى کنند به عذاب و هلاکت بر جان هاى خود، و مى گویند: واى بر ما! اگر انفاق مى کردیم آنچه را که در دست ما بود در اطاعت و رضاى خداوند، محتاج نبودیم به سوى شما; پس برمى گردند با حسرت و پشیمانى، و فریاد مى کنند زود بفرستید صدقه مردگان را... .»(1)