سفر رئیسجمهور چین به عربستان سعودی که با حضور تعدادی از رؤسا و مقامات دولتهای عربی به مذاکرات بین چین و اعراب تبدیل شد، حاوی نکاتی است. در ایران بیش از مذاکرات و راهبردی که چین را به ریاض کشانده، نکات مطرح شده در مورد ایران در دو بیانیه ریاض برجسته شد و البته حق هم همین بود چرا که آنچه درباره کشور ما مطرح شده، نیاز به واکنش سطح ملی داشته است. اما واقعاً در بیانیه مشترک ریاض - پکن درباره ایران چه چیزی آمده است و آنچه بیان شده از تغییر در مواضع چین نسبت به حقوق و منافع ایران حکایت میکند یا خیر.
درخصوص سفر شیجینپینگ و توافقات چین و کشورهای عرب شرکتکننده در ملاقات ریاض و معانی خاص این سفر و آنچه درباره ایران گفته شده است، نکات زیر اهمیت دارند:
1- آنچه ریاض در دو بیانیه کشورهای عربی و چین در مورد ایران ذکر کرده که البته با آنچه در بیانیه وزارت خارجه چین و خبرگزاری چینی شینهوا آمده متفاوت میباشد، حاوی سه نکته است، اول؛ ایران و امارات در مورد جزایر سهگانه از گفتوگو و راهحل مسالمتآمیز پیروی کنند. دوم؛ ایران با آژانس همکاری کند و به رژیم عدم اشاعه پایبند باشد. سوم؛ از دخالت در امور همسایگان پرهیز شود. این سه گزاره آشنا و مکرر دولتهای عربی طی حدود سه دهه گذشته است که هر بار در بیانیههایی که به نام کشورهای عربی صادر شده، ذکر گردیده و هر بار هم ایران جواب داده است کما اینکه این بار هم وزیر امور خارجه ایران پاسخ محکم و همیشگی ایران را تکرار کرد. در مورد جزایر سهگانه، موضع بیانیه صادرشده کشورهای عربی که امضای چین هم پای آن دارد، از موارد قبلی ضعیفتر است چرا که در بیانیههای قبلی کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و کشورهای عضو اتحادیه عرب و گاهی بیانیههای یک کشور عربی عضو شورای همکاری خلیجفارس با صراحت از اماراتی بودن این جزایر صحبت به میان آمده است و اینک بهطور کلی گفته شده این اختلاف از طریق گفتوگوی ایران و امارات حلوفصل شود.
البته این موضوع در همین اندازه هم غیرقابل پذیرش است؛ چرا که جمهوری اسلامی هیچ خدشهای به حاکمیت خود بر این جزایر را برنمیتابد و اصولاً قایل به هیچ گفتوگویی در این زمینه نیست و به همین جهت هم ما موضع مطرح شده در این بیانیه و بهطور خاص امضای رئیسجمهور چین پای آن را غیرمسئولانه تلقی میکنیم و جا دارد به همین علت بهطور رسمی از دولت چین توضیح خواسته شود. از آنجا که گفته میشود معاون نخستوزیر چین طی روزهای آینده به تهران میآید جا دارد ما پذیرش سفر او را به بعد از بیانیه ریاض موکول نمائیم. مسئولین چینی به یاد دارند که ایران در جریان سفر «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان سفر وی را فتنهانگیزانه دانست و آن را محکوم کرد.
نکته دیگر بیانیه در مورد همکاری ایران با آژانس و پایبند بودن کشورمان به رژیم عدم اشاعه است. در جریان قطعنامه اخیر آژانس علیه ایران خود چینیها با آمریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها همراهی نکردند و در مورد عدم اشاعه هم خود بارها اعلام کردهاند، ایران تلاشی برای دستیابی به سلاح هستهای نداشته است. بنابراین در اینجا آنچه در بیانیه ریاض آمده و حاوی توصیهای است که خود آن را تحصیل حاصل میدانند، و حاوی نکته تازهای نیست. درباره نکته سوم هم آنچه در بیانیه ریاض آمده اگرچه تصریح به دخالت ایران در امور همسایگان ندارد و عبارت بیانیه انشایی است، ولی این تاکید در بیانیه سمت و سوی قابل اعتراضی دارد و گویی ایران را به دخالت در امور دیگران متهم میکند! کاملاً معلوم است که ایران در امور همسایگان دخالتی ندارد و هیچگاه سیاست ایران مبتنی بر آن نبوده و اصولاً همانطور که در قانون اساسی ایران آمده، دخالت کشوری در امور کشور دیگر را مردود و مذموم شمرده است. بنابراین، این بخش از بیانیه اگرچه ادبیات منصفانهای ندارد اما همین مقدار هم زیادهگویی، غیرقابل پذیرش و در خور انتقاد و اعتراض است.
2- سفر رئیسجمهور چین به ریاض و تبدیل گفتوگوی دوجانبه به گفتوگوی بلوک عربی و چین، برای غربیها و بهویژه آمریکا بسیار گزنده بود، توافقات نسبتاً گسترده - 34 قرارداد - اقتصادی بین این دولتها، وضع واشنگتن در عرصه بینالملل را نشان داد. جهان در شرایط تحول بهسر میبرد و آمریکاییها با چین چالش اقتصادی و امنیتی دارند و از سوی دیگر اکثر نزدیک به همه کشورهای عربی شرکتکننده در مذاکرات با رئیسجمهور چین، بهطور سنتی در بلوک آمریکا قرار دارند و شرکت مانورگونه آنان در مذاکرات ریاض نشاندهنده بروز ناامیدی از واشنگتن در بلوک آمریکاست. به همین جهت مقامات وزارت خارجه آمریکا به این مذاکرات واکنش نشان دادند و از چین بهعنوان یک خطر برای منطقه غرب آسیا یاد کردند. یکی از مقالهنویسان روزنامه نیویورکتایمز نوشت در حالی که آمریکا در حال شناسایی جای پاهایی در شرق آسیاست، چین در حال انعقاد قراردادهای متعدد اقتصادی با غرب آسیاست. البته در مورد نفوذ آمریکا در شرق آسیا که بعضی محافل ایرانی طی سالهای اخیر روی آن مانور کردهاند، باید گفت فعلاً که نه به بار است و نه به دار. حداقل چهل سال است که ما با واژه «پیمان پاسیفیک» آشنا شدهایم و در این چهل سال شاهد هیچ پیشرفتی در موقعیت آمریکا در شرق آسیا نبودهایم. در همین سالهای اخیر و بهخصوص در دو سال گذشته حتی نشانههایی از فاصله گرفتن ژاپن و کره جنوبی از آمریکا بروز کرده است. بنابراین برخلاف آنچه در ایران تصور و تبلیغ شده است، آمریکا و چین در حال تغییر موقعیت مکانی در آسیا نیستند، کشوری در حال افول و کشور دیگر در حال ظهور است. سرمقالهنویس نیویورکتایمز هم کنایه درستی زده یکی در پی جای پا و دیگری در حال عقد قراردادهای پیاپی!
البته در مورد اینکه آیا کنسرت متنوع ریاض میتواند صدای واحدی تولید کند یا نه، بحث زیادی وجود دارد. بن سلمانها، ژنرال سیسیها، بنزایدها، شیخ تمیمها، برهان و... در طول 77 سال گذشته - از زمان تأسیس اتحادیه عرب - هیچگاه نتوانستهاند تولیدکننده صدای واحدی باشند. از آنان نه امتی عربی تولید شده، نه جبههای عربی پدید آمده و نه شورایی کارآمد و نه اتحادیهای مؤثر به وجود آمده است. همین الان شورای همکاری خلیجفارس به دل و جگر زلیخا شبیهتر است تا به یک شورای هماهنگ و اتحادیه عرب به افتراقیه شبیهتر است. این دولتهای عربی در طول دهها سال گذشته که متحد غرب شناخته میشدند، از روابط با دولتهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان طرفی نبستند و همواره در برابر دشمنان خود هزیمت کردند. حالا هم رابطه با چین نمیتواند گره تفرقه آنان را باز کند و همانگونه که قراردادهای اقتصادی با غرب، آنان را به کشورهایی صنعتی و پیشرفته تبدیل نکرده است، قراردادهای اقتصادی با چین هم کمکی به تغییر موقعیت ضعیف کنونیشان نمیکند. بعضی از آنان کماکان در جایگاه فروشنده نفت و بعضی دیگر در جایگاه دریافتکننده کمکهای بلاعوض باقی میمانند.
3- بعضی گفتهاند ریاض میتواند روی روابط ایران و چین تأثیر منفی بگذارد. واقعیت این است که ایران در طول سالهای گذشته، در ادبیات مقامات چینی، کشوری غیرقابل جایگزین در غرب آسیا معرفی شده است. در سطح بینالمللی هم ایران با کشورهایی نظیر عربستان، مصر و... مقایسه نمیشود. در ادبیات غربیها هم وقتی صحبت از قدرتهای آسیایی میشود، نام ایران کنار نام چین و روسیه مینشیند. بنابراین روابط چین با دولتهای عرب خلیجفارس حتی اگر با عدد و رقمهای اقتصادی درشتی همراه باشد، روابطی یکطرفه و یکبعدی است چرا که عربهای شرکتکننده در دیدار ریاض به غیر از نفت چیزی برای عرضه ندارند و حداقل فعلاً نمیتوانند در عرصههای سیاست بینالمللی نقشی برعهده بگیرند. کشورهای عربی در کارزار امنیتی و اقتصادی میان چین و آمریکا موقعیتی ندارند تا پکن به آنان چشم بدوزد. در حوزه امنیتی نیز دولتهای عربی واجد موقعیتی نیستند. این دولتها بهخصوص در شرایط متحول جهانی حرفی برای گفتن ندارند. در طول سالهای گذشته، سعودیها حداکثر کاری که کردهاند در عرصه مدنی دست به آزادیهایی از نوع غربی زدهاند که نه تنها برای چین جاذبهای ندارد بلکه در مقابل آن هم قرار دارد. بنابراین ما باید موقعیت تاریخی و بیبدیل کنونی خود را درک کرده و براساس آن به ایفای نقش کلان در عرصه بینالملل بپردازیم. «ایران تاریخی»
با «اسلام بالنده» پیوند جهشآمیزی دارد؛ جمهوری اسلامی باید
در این عرصه میدانداری کرده و شرکای واقعی خود را بشناسد.
سعدالله زارعی
.
در سالهای اخیر و بهویژه در یک سال گذشته به عیان شاهد حجم عظیمی از پروپاگاندا و سیاهنماییهای خبیثانه و دروغگوییهای رسانههای
آمریکایی- صهیونیستی بهخصوص فارسیزبان و همچنین از سوی برخی از خواص و سیاسیون و رسانههای مدعی اصلاحطلبی در داخل و به تعبیر رهبری «دنبالهروهای داخلی دشمنان حقیر» بودیم و بر پایه همین «دروغ و دروغپردازیها» بسترساز این همه شرارت و جنایت در کوچه و خیابان و تهدید و تعطیلی کسب و کار مردم شدند و مانع حل مشکلات کشور میشوند. فقط یکصدم از این حجم از تحریفها و دروغگوییها و فضاسازیهای رسانهای و سیاسی کافی است یک نظام و دولت را ساقط کند. کما اینکه شاهد چنین اتفاقی در کشورهای منطقه و جهان بودیم؛ اما بهدلیل شاخصهای ملت ایران در پناه اسلام، آنچه که در دیگر کشورها شد، در ایران نمیشود که بشود! در چند ماه گذشته هم تلاش داشتند با تشدید و دامن زدن به «امیدسوزی» و «ایرانستیزی» میوه گندیده این خباثتهای خود را بچینند. حال که نتوانستند «ایران قوی و مستقل» را تضعیف کنند و شرارتها با درایت جمع شد، بر بستر تنفر و خشونتی که خود به پا کردند، نظام را متهم و القا میکنند باید در برجام به آمریکا باج بدهید و برجام دو و سه را بپذیرید تا آشوبها جمع شود و اسم آن را هم میگذارند«شنیدن صدای مردم»! در این خصوص چند نکته مهم:
1- این سخن که «با آمریکا کنار بیایید تا آشوبها جمع شود»، نشان میدهد که این جماعت خود لیدر سیاسی آشوبها، و پشتپرده با آمریکاییها هماهنگ بودند و کلید آشوبها در داخل دست آنها بود و خود بخشی از پازل و برنامهریزی آمریکاییها و صهیونیستها در آشوبها هستند تا اول آشوب به پا و بعد در سایه فشار آشوبها از نظام باجخواهی کنند! در غیر این صورت از کجا میدانند که اگر به آمریکا باج بدهیم، آشوبها جمع میشود؟ کمااینکه خود این جماعت صدها بار از قرارداد الجزایر گرفته تا برجام صدها باج به آمریکا دادند اما مشکلات اقتصادی که حل نشد، هم تحریمها بیشتر شد، هم آشوبها به لیدری خودشان ادامه داشت!
2- ادعای شنیدن صدای مردم ادعای نخنمایی است که در دوران حاکمیت خود بر مقدرات اجرایی کشور تا توانستند با عملیاتهای فریب و شوک بر عصبانیت و خشم مردم افزودند تا صدای واقعی مردم برای حل مشکلات اقتصادی را خفه کنند. چون میخواستند با باج دادن به آمریکاییها «مشکلات خودشان» را حل کنند و «مشکلات اقتصادی مردم» با باج دادن حل نمیشد! بهعنوان نمونه؛ جماعت مدعی شنیدن صدای مردم کسانی هستند که بدون توجه به ناله و فغان مردم از گرانیهای کمرشکن، در یک برنامهریزی رسانهای- امنیتی «صبح جمعه سیاه آبان 98» را رقم زدند و بعد هم به جای شنیدن صدای مردم، به آنها «خندیدند» و گفتند «ما هم صبح جمعه از خواب بیدار شدیم و دیدیم بنزین گران شده است»! لذا عصبانی کردن مردم و کشاندن آنها به خیابانها از فتنه 78 و 88 تا قضایای آبان 98 و آشوبهای دوماهه اخیر که مدعیان اصلاحطلبی متخصص امنیتی- رسانهای اجرای آنها بودند و هستند، برای نشنیدن صدای مردم است که خواستار حل مشکلات اقتصادیشان هستند، نه برای شنیدن صدای مردم! آنچه که این روزها در رسانههای اصلاحطلبی و فضای مجازی و کف خیابانها از سیاهنماییها تا آشوبها شاهد آن هستیم، نمود عینی جلوگیری از شنیدن صدای مردم برای حل مشکلات اقتصادی است که دولت سیزدهم کمر همت به حل آنها بسته است. کسانی مدعی شنیدن صدای مردم شدند که هرجا توانستند برای خوشرقصی مقابل آمریکاییها صدای مردم را خفه کردند و وقیحانه نیز از یک طرف ادعا کردند «اگر عدهای از مردم زیر چرخ توسعه (تحمیلی صندوق بینالمللی پول) هم له شوند، اشکالی ندارد!» و از طرف دیگر اذعان کردند «ما کارمندان پروپاگاندای آمریکا و انگلیس و سعودیها هستیم و وظیفه داریم کاری که تحریمها نتوانست با ملت ایران و اقتصاد کشور بکند، با وحشتافکنی و کشاندن مردم به خشونت اجتماعی بکنیم» و از دیگر سو پیش مقامات آمریکاییها گدایی تحریم و حمله نظامی به ایران را میکنند!
3- کسانی که بعداز آتشبیاری معرکه و فراهم کردن زمینه این همه تخریب و جنایت و شرارت اکنون فریبکارانه ادعا و القا میکنند که این حوادث رهبر و لیدر نداشت و خودجوش بود، در حقیقت بعداز این که از هدایت آشوبها چیزی کاسب نشدند، میخواهند پس از شکست توطئه خبیثانهشان، خود را تبرئه و زمینه فرار از پاسخگویی در پیشگاه ملت و افکارعمومی و حضور در پای میز قانون را فراهم کنند. اما با این وجود نتوانستند اهداف و نیات شوم و نقش رهبری و لیدری خود در این آشوبها را کتمان کنند و «آفتاب آمد دلیل آفتاب»! در حالیکه تاکنون با شعار «زن، زندگی، آزادی» دست به این همه شرارت زدند و صدها خون نا به حق را بر زمین ریختند و این همه خسارت مادی و معنوی به مردم و کشور وارد کردند، حال رئیس دولت اصلاحات به مناسبت روز دانشجو مزورانه با اذعان تلویحی به نقش خود در این آشوبها ادعا میکند «شعار زیبای زن، زندگی، آزادی آینده بهتر را نشان میدهد»! شما که دو ماه با این شعار میخواستید با تهدید و زور مردم را همراه خود کنید و نتوانستید، و با به آتش کشیدن کشور انتقام خود را از مردم گرفتید، حال اگر حکومت و نظام به دست شما بیفتد چه میکنید؟! بعد ادعای شنیدن صدای مردم و گفتوگو هم دارند! بقول مولانا «بیش از این فتنه و آشوب و خونریزی مجوی!» برخلاف این ادعاها همین که به همراه لشکر اراذل و اوباش رسانهایشان اکنون خواستار آزادی بیقید و شرط قاتلان مردم هستند و خطاب به حاکمیت و دولت ادعا دارند صدای اعتراضها (البته اغتشاشات) را بشنود، نشان میدهد که خود آنها لیدر و رهبر اراذل و اوباش کف خیابانها هستند.
4- نمیتوان باور کرد کسانی که در قامت رئیسجمهور و وزیر و وکیل و... در این نظام مسئول بودند، ناآگاهانه و بدون تحقیق موضعگیریهایی کنند که زمینهساز ریخته شدن نابحق این همه خون بیگناهان شوند. این که چنین افرادی هم در ابتدا با مواضع خود به خاطر دستمالی، قیصریه را به آتش کشیدند و برای فوت طبیعی یک دختر کُرد اشک تمساح ریختند و مثل فتنه 88 بهدنبال کشتهسازی و موجسواری بودند و هم حالا برای قاتلان مردم کوچه و خیابان که بر بستر مواضع منافقانه آنها دست به چنین جنایات و شرارتی زدند، اشک تمساح میریزند، شکی باقی نمیگذارد که این جماعت بدون تحقیق و از سر دلسوزی چنین مواضع شاذ و دشمن شادکنی نگرفتند و برعکس خود رهبران و لیدرهای داخلی آشوبها بودند! البته این جماعت که میدانستند و آنهایی هم که نمیدانستند، دانستند که عرصه سیمرغ نه جولانگه آنهاست، اما جنایتکاران کف خیابان را به جان مردم انداختند تا به فکر خام و در توهم خود حداقل در خارج در حوزه دفاعی و منطقهای و حقوق بشری و در داخل با ادعای گفتوگوی ملی و برای زنده کردن جریان منزوی شده خود از حاکمیت «باج» بگیرند، اما غافل از این که نه ملت با غیرت ایران به نظام جمهوری اسلامی چنین اجازهای را داده و نه حاکمیت در رهبری حکیم چنین ملت با عظمتی چنین باجی را میدهد. و اصولا فلسفه وجودی رهبری در نظام مقدس جمهوری اسلامی همین است که اگر عدهای شهوت قدرت و ثروت پیدا و طغیان کردند و مست فریبهای دشمن شدند، اجازه ندهد که با «باج دادن» به دشمنان، آنگونه که در دولتهای سازندگی و اصلاحات و تدبیر و امید و بهخصوص در برجام قرار بود رخ دهد، استقلال و امنیت و آزادی کشور را به باد بدهند و به یغما ببرند.
5- اما «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب»! این سخن کسی است که مسیر براندازی را با دوستان سیاسی اش و با تمام توان و با حمایت کامل بیگانگان در فتنه 88 تجربه کرده است! حالا این روزها دوستان رئیس دولت اصلاحات با نشخوار کردن تئوریهای سیاسی اجتماعی دهه 60 میلادی غربیها و آسمان و ریسمان بافتنهای تئوریک میخواهند فریبکارانه اثبات کنند که آنچه این روزها در کشور با شعارهای تجزیهطلبی و براندازانه رخ داده نتیجه انسداد سیاسی و نشنیدن صدای مردم است! اما از قدیم گفتهاند «تجربه فوق علم است»! ایکاش دوستان رئیس دولت اصلاحات که خود نقش اصلی در ایجاد مشکلات واقعی مردم دارند و در فتنه 88 کشور را تا لبه پرتگاه بردند، اکنون این سخن لیدر خود را جدی میگرفتند و «راه رفته را
باز نروند»! و اگر رئیس دولت اصلاحات از روی صدق و اعتقاد به این نتیجه رسیده، با زدن مهر «مهره سوخته» بر پیشانیاش، به سادگی از او عبور نکنند! اما این که آیا رئیس دولت اصلاحات صادقانه این سخن را گفته و نمیخواهد روغن ریخته را نذر امامزاده کند برای اعتماد کردن مردم نیازمند سه شرط است. اول بگوید چرا در ابتدای این آشوبها بدون هیچگونه تحقیقی به همراه دوستانش از جمله روحانی و ظریف و جهانگیری و... نظام و نیروهای خدوم فراجا را متهم و مرگ طبیعی یک هموطن را «خلاف قانون و شرع و منطق»، «فاجعهای ناگوار»، «درد استخوانسوز» و ناشی از «تنگناهای معیشتی و انواع فسادهای ویرانگر و ناکارآمدی نظام» عنوان کردند! و چرا در همان ابتدا که شعار تجزیه ایران و براندازی نظام سر داده شد، نگفت «براندازی نه ممکن است و نه مطلوب»!؟ و چرا بعد از تذکر رهبری مبنی بر اصلاح مواضع خواصی که بدون تحقیق موضع گرفتند، موضع خود را اصلاح نکردند؟!
6- کسانی از این جماعت که اکنون ادعا میکنند «شعارهای براندازان را قبول نداریم» و راه نجات را گفتوگو، آن هم از نوع ملیاش تجویز میکنند، چرا همان ابتدای کار این موضع را نگرفتند و برعکس هیزمبیار معرکه شدند و تا توانستند در فضای حقیقی و مجازی در آتش خشم و نفرت دمیدند؟ و چرا حالا پس از این همه شرارت و خسارت و پس از شکست سناریوشان، برای فرار از پاسخگویی به افکارعمومی و قانون، از براندازان اعلام برائت میکنند؟! این که برخی رسانهها ادعا کردند «نامآشناهای سیاسی اصلاحطلب (از فلانکس تا فلانکس) امروز تحت فشار براندازان قرار دارند»! در حقیقت «خط انحراف افکارعمومی از واقعیت» را دنبال میکنند، اما قبل از دنبال کردن این خط انحرافی باید پاسخ دهند آیا اگر مواضع این نامهای آشنا نبود، براندازان و آشوبگران جرأت عرضاندام داشتند و یا برعکس اراذل و اوباش رسانهای و خیابانی به پشتگرمی اینها وارد صحنه شدند؟! پاسخ این خط خبری انحرافی دقیقا این فراز از سخنان امام حسن(ع) در آن جلسه کذایی خطاب به معاویه است که فرمودند «تو و اصحابت زمینه فتنهها را فراهم کردید، حالا ادعای شفافسازی (به تعبیر امروز شنیدن صدای مردم) را دارید؟ تمام پیامدها به حساب خود شماهاست. زیرا اگر تو اجازه نمیدادی یا راضی نبودی، کسی جرأت نمیکرد پدرم علی را دشنام گوید»!
7- جمع شدن آشوبها بدون شلیک حتی یک گلوله از سوی نیروهای انتظامی و امنیتی کشور به خوبی عمق نگاه راهبردی رهبری را نشان داد که «دهه شصتی و هشتادی و نودی ندارد و این حرفهای انقطاع نسلی، حرفهای روشنفکریِ داخل گعدههای روشنفکرانه است و واقعیّتها غیر از این هست». اما اکنون که قاضیالقضات کشور صدای مردم را به خوبی شنیده و دستور داده «چنانکه فردی با سوءنیت حرف دروغی یا ادعای بدون سندی را منتشر کرد، در کوتاهترین زمان ممکن او را احضار کنند و مستندات ادعایش را بخواهند و برای او به سرعت کیفرخواست صادر و پروندهاش به دادگاه ارسال شود»، مردم امید دارند با قاطعیت دستگاه قضایی اولین کسانی که احضار میشوند خواص و سیاسیونی باشند که با مواضع و دروغپراکنیهای خود بسترساز این همه آشوب و شرارت و خسارت و به زمین ریختن خونهای
پاک جوانان کشور توسط «یک مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل و یا مزدور» شدند و اگر این بسترسازیها نبود، هیچگاه شاهد آنچه که بودیم، نبودیم!
دکتر محمدحسین محترم
.
گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»،
1- طی نزدیک به دو ماه اخیر درباره حمایت مالی و تبلیغاتی و تسلیحاتی دشمنان بیرونی از اغتشاشگران، گزارشهای مستندی داشتهایم و در این وجیزه فقط به یک نمونه از تازهترین نمونهها اشاره میکنیم. شبکه ایران اینترنشنال که با بودجه صدها میلیون دلاری آلسعود و مدیریت موساد در انگلیس راهاندازی شده است و بارها چگونگی ساخت کوکتلمولوتوف، روش آتشزدن اماکن عمومی، چگونگی متوقف کردن و به آتش کشیدن آمبولانسها، روش حمل مخفیانه اسلحه گرم برای مقابله با حافظان امنیت و... را به عوامل اغتشاش آموزش داده است، جمعه شب، در تازهترین دستورالعمل خود (بخوانید دستور العمل موساد) رسماً و علناً به اغتشاشگران میگوید؛ «در جنگ نمیتوان به خصوصیات اخلاقی پایبند بود. باید این واقعیت را به رسمیت بشناسیم که با جمهوریاسلامی در حال جنگ هستیم. در جنگ کشتن نیروهای طرف مقابل یک کار اخلاقی است(!) و اگر بتوانیم او را بکشیم ولی نکشیم، کار غیراخلاقی کردهایم(!)...» گفتنی است که سردبیری این شبکه را علیاصغر رمضانپور، معاون فرهنگی وزارت ارشاد آقای خاتمی برعهده دارد و...
2- به یک نمونه از برخورد دولتهای غربی با معترضان
(و نه با اغتشاشگران) هم نیمنگاهی بیندازید. در این خصوص نیز بارها به نمونههای مستندی اشاره داشتهایم و در محدوده این نوشته کوتاه، تنها به مصاحبه روز جمعه «ریشی سوناک» نخستوزیر انگلیس با شبکه تلویزیونی «اسکای نیوز» که به عنوان خبر فوری و مهم و با قطع برنامههای عادی این شبکه - Breaking News- منتشر شده است اشاره میکنیم. میگوید: « امروز با فرماندهان پلیس جلسه داشتم تا به آنها اطمینان بدهم که برای سرکوب هرگونه اعتراض غیرقانونی از حمایت کامل من برخوردارند. این مسئله که زندگی مردم عادی توسط اقلیتی خودخواه مختل شود کاملاً غیر قابل قبول است. کسانی که قانونشکنی میکنند باید از قدرت قانون بترسند و من مصمم هستم که این کار را انجام بدهم. ما به پلیس اختیارات بیشتری دادهایم که با تظاهرات غیرقانونی مقابله کنند. آنها حمایت کامل مرا برای مقابله قاطع و سریع با اغتشاشات در زندگی روزمره مردم را دارند».
3- شخص قمه به دستی را تصور کنید که قمهاش را روی دست بلند کرده و عربدهکشان و تهدیدکنان به سوی شخص دیگری میدود! در این حالت چه باید کرد؟! آیا میتوان با این تصور که شاید دیوانه و یا فریبخورده باشد، او را به حال خود رها کرد و برای دفع خطر از شخصی که مورد حمله قرار گرفته است کاری نکرد؟! حالا تصور کنید که در این میان، یکی فریاد بزند و بگوید؛ این شخص دیوانه است! یا فریبخورده است و یا مواد مخدر مصرف کرده است و یا... آیا دیوانگی و یا فریبخوردگی او، برفرض که صحت داشته باشد! میتواند دلیل قانعکننده و عذر موجهی باشد که او را به حال خود رها کنیم و مانع از جنایتی که درپی انجام آن است نشویم؟!
4- تفکیک اغتشاشگران به فریبخورده و دیوانه و هیجانزده و مزدور و منافق و آشوبگر، تفکیکی هوشمندانه و مردمدوستانه است و تاکید بر ضرورت برخورد متفاوت و متناسب با نوع جرم آنها نیز نگاهی عدالتخواهانه است ولی باید به این نکته توجه داشت که تفکیک یاد شده و برخورد متفاوت با هر یک از آنها هرگز به معنا و مفهوم کوتاهی و انفعال در برخورد قاطع با آشوب و آشوبگران و جلوگیری مقتدرانه از جنایات آنها نیست. در جریان آشوب و اغتشاش، چگونه میتوان فریبخورده و مزدور را از یکدیگر تشخیص داد؟! این برداشت با هیچ منطقی سازگار نیست. مگر حافظان امنیت علم غیب دارند که از نیت و انگیزه واقعی فلان آشوبگر با خبر باشند و برفرض محال نیز اگر علم غیب هم داشته باشند چگونه میتوانند با این تلقی، به فلان آشوبگر فریبخورده اجازه قتل مردم، آتشزدن اموال عمومی، به آتش کشیدن آمبولانس حامل بیمار و دهها جنایت وحشیانه دیگر را بدهند! و در پاسخ اعلام کنند که او فریبخورده و یا هیجانزده بود؟! اینگونه برخورد با اغتشاشگران با هیچ منطقی سازگار نیست و در هیچیک از سیستمهای حقوقی و کیفری دنیا نیز وجود ندارد. باید از جنایات اغتشاشگران و حمله و آسیبرسانی آنها به جان و مال و ناموس شهروندان با تمام توان جلوگیری کرد و اما این که فلان اغتشاشگر، دیوانه و یا هیجانزده و فریبخورده بوده است، موضوعی است که بعد از دستگیری و در جریان دادگاه باید مورد رسیدگی قرار گیرد و مجازات هر کدام به تناسب جرمی که مرتکب شدهاند اعمال شود. تنها در این حالت است که فریبخورده و مزدور قابل تفکیک و شناسایی خواهند بود.
همین دیروز، رهبر حزب محافظهکار انگلیس که دولت کنونی این کشور را در اختیار دارد، اعلام کرد برای مقابله با اعتصابها -توجه کنید برای مقابله با اعتصاب و نه آشوب و اغتشاش- علاوهبر پلیس، ارتش را هم به صحنه خواهد آورد. چرا؟! برای این که هر دولتی با هر هویت و ماهیتی که داشته باشد در حفظ منافع ملی و امنیت شهروندان خود با هیچکس شوخی ندارد!
5- چرا با وجود دستگیری بسیاری از عوامل اصلی آشوبهای اخیر هنوز هم برخی از پادوهای دشمن -هرچند بسیار اندک- دست به آشوب میزنند؟! و چرا شبکههای رسانهای دشمن کماکان به تشویق آنها برای آشوبگری مشغولند؟ و چرا رؤسای جمهور آمریکا و فرانسه و نخستوزیران انگلیس و کانادا و رژیم صهیونیستی بیمحابا بر پشتیبانی خود از اغتشاشگران اصرار میورزند؟ بخشی از پاسخ این سؤال - و نه تمامی پاسخ- را باید در برخی از برخوردهای غیرقابل توجیه و منفعلانه با آشوبگران و خودداری از مقابله به مثل با دشمنان بیرونی دانست! آیا اعلام پیدرپی حضور بیسلاح نیروهای حافظ امنیت در مقابل تروریستهای مسلح، آشوبگران را به ادامه آشوب تشویق نمیکند؟!
6- با توجه به اقتدار مثالزدنی جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان، هوشمندی درخور تقدیر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشورمان در دستگیری سریع و بیوقفه عوامل اصلی آشوب، فداکاری و پاکباختگی نیروهای حافظ امنیت نظام و خواسته بارها اعلام شده مردم، آیا بایسته است که هنوز هم دشمنان بیرونی رجز بخوانند و پادوهای داخلی آنها
-هرچند اندک و کمشمار- کماکان بر طبل آشوب بکوبند؟!
7- در این میان نباید از کینهتوزی دشمنان بیرونی و حمایت رسماً اعلام شده و آشکار آنها از آشوب و اغتشاش غافل بود. به قول حضرت امام -رضوانالله تعالی علیه- دشمن را آرام نگذارید که آرامتان نمیگذارد. احضار چندباره سفرای کشورهای اروپایی به وزارت خارجه چه مشکلی را حل میکند؟! آنها در قتل شهروندان کشورمان و خسارتهای فراوانی که پادوهای نشاندار این کشورها به بار آوردهاند سهیم هستند و بر اساس اصل «مقابله به مثل- retaliation» که در حقوق بینالملل نیز به رسمیت شناخته شده است، باید تبعات و هزینه جنایاتی که مرتکب شدهاند را بپردازند.
جمهوری اسلامی ایران اهرمهای پشیمانکننده فراوانی برای مقابله با این کشورها در اختیار دارد، چرا نباید از این اهرمها استفاده شود.
8- و بالاخره نباید نقش برخی از جریانات آلوده داخلی که سابقه سیاهی در همراهی با دشمنان را در کارنامه خود دارند نادیده گرفت. این طیف بارها نشان دادهاند که با گرگ فالوده میخورند و با چوپان گریه میکنند! شرح این ماجرا به درازا میکشد و به وقت دیگری میگذاریم.
حسین شریعتمداری
ب
این قلم اهل فوتبال و هوادار فوتبال نیست اما مثل هر یک از آحاد مردم کشور، از تیم ملی فوتبال ایران در هماوردی با تیمهای خارجی حمایت و بازیهای تیم ملی فوتبال ایران را با علاقهمندی دنبال میکند. اگر شرایط حساس بود و تیم ایران به حمایت معنوی احتیاج داشت، در این مورد مثل بقیه مردم رشید ایران، هزینه معنوی- نذر و نیاز- هم میکند و مشخص است که با هر چیزی که تیم ایران را تضعیف کند، مخالف است. چرا؟
واقعیت این است که فوتبال و بعضی دیگر از رشتههای ورزشی به نحو «سحرآمیزی» نه تنها در روحیه ملی یک کشور اثر میگذارد، بلکه به نوعی ترجمه میزان روحیه ملی و شاخصی برای سنجش میزان عزم ملی یک کشور برای ایفای نقشهای درجه یک در جهان محسوب میشود و به روشنی میبینیم پیروزی تیم ملی، روحیه همدلی در داخل کشور و نشاط برای ورود فعالتر در صحنههای کار را فراهم میکند و در نقطه مقابل آن، شکست تیم ملی در یک هماوردی خارجی، تأثیر تضعیفکنندهای در آنچه گفته شد، ایجاد میکند.
البته در عرصه بینالملل کشورهایی که در موقعیت اول هستند نوعاً از اینکه وضعیت تیم فوتبال، تداعیکننده وضعیت داخلی آنها باشد، اجتناب میکنند و لذا در عرصه فوتبال، دهها سال است که
یک گام از همگنانشان عقبتر بوده و فوتبالشان از ایفای نقش در هویت ملی دور است. این در حالی است که فوتبال یک نقش کمککننده به کشورهایی که خود را شایسته ایفای نقش فعالتر و واجد ظرفیتهای مناسب میدانند، دارد.
کشورهای استعماری در رابطه با فوتبال و تیمهای ملی فوتبال کشورها، دو رویه در پیش گرفتهاند؛ آنان در رویه اول فوتبال را از سیاست، جدا معرفی میکنند؛ مثل اینکه علم و دانشگاه را جدا از سیاست نشان میدهند. این در حالی است که خود آنان دقیقاً به دلیل سیاست و حفظ برتری خویش، اجازه تبدیل فوتبال به
یک شاخص سیاسی را در کشور خود نمیدهند. پس خود این پسزدن ظاهری ورزش از عرصه سیاست، یک فکر و تدارک سیاسی است.
بر این اساس در کشورهای مختلف با هزینه مردم، رقابتهای ورزشی برگزار میشود ولی هیچ عایدی سیاسی در مقدمه، متن و موخره آن نصیب این کشورها نمیشود. حتی گاهی در صحنه ورزش مصلحت سیاسی کشوری، قربانی سیاست جدانمایی ورزش از سیاست میشود. به عنوان مثال مصلحت کشورهای جهان و بهویژه کشورهای اسلامی و عربی در قطع رابطه با رژیم اسرائیل است اما این مصلحت روشن به نام سیاسی نکردن ورزش، کنار گذاشته میشود و تیم رژیم غاصب سرزمینهای اسلامی و عربی، در کنار تیم یک کشور اسلامی و عربی قرار میگیرد. این دقیقاً یک کار سیاسی دست اول است.
رویه دوم کشورهایی که نمیخواهند فوتبال در کشورشان ترسیمکننده وضعیت سیاسی باشد، «به تعارض کشاندن» تیمهای ورزشی با نظام سیاسی در کشورهایی که با آنان مشکل جدی دارند، در دستور کار قرار میگیرد. در اینجا نقاب از چهره قدرتهایی مثل آمریکا کنار میرود و واقعیت موضوع روشنتر میشود. شما همین روزها شاهد بودید «کارلوس کیروش» به شدت زیرفشار رسانههای کشورهایی نظیر انگلیس قرار گرفت تا علیه ایران موضعگیری کند و او ضمن خودداری از پذیرش این موضوع از رسانه انگلیسی پرسید چرا درباره جنگ اوکراین و نقش انگلیس در آن سؤال نمیکنید؟ و چرا از میان این همه مربی فوتبال، فقط من باید به سؤالات سیاسی پاسخ بدهم؟
در حالی که آمریکا اساساً سیاست برجستهسازی فوتبال در محیط داخلی خود را خلاف مصلحت ملی تلقی میکند، در کنار تلاش برای جدا کردن ظرفیت فوتبال از قدرت ملی ایران، درصدد برآمده از آن به عنوان یک ابزار سیاسی در مقابل نظام استفاده کند. یعنی در اینجا همان چیزی که در خاک آمریکا نامطلوب است، در ایران مطلوب و راهحل ارزیابی میشود! به عبارت دیگر درخصوص یک نظام انقلابی قدرتمند- که آمریکا با آن مشکل دارد- فوتبالی که غرب آن را از سیاست جدا میداند، به مقابله با آن ترغیب میشود!
در ایران فوتبال مورد حمایت جدی جمهوری اسلامی است؛ وجود باشگاههای مختلفی که حدود 90 درصد آن دولتی میباشند و پرداخت هزینههای فدراسیونها و باشگاهها و حتی تأمین هزینههای تیمهای ورزشی، از حمایت جدی نظام سیاسی ایران از فوتبال حکایت میکند. اگر نیک بنگریم و در مقام مقایسه برآئیم، ایران جزء چند کشوری است که یک رقم درشت بودجه آن حمایت از ورزش و به خصوص فوتبال میباشد. طبعاً در یک چنین نظامی، اتصال جدی میان تیم ورزشی و نظام سیاسی موضوعیت پیدا میکند. با این حال شاهد بودیم آمریکاییها در ماههای اخیر، برای ترغیب عناصر ورزشی ایران به درگیری با نظام سیاسی چه اقدامات محیرالعقولی انجام داده و هر کلمه و عملی که بوی وجود نقار میان تیم ملی با نظام سیاسی میداد را تا چند برابر برجستهسازی کردند. آمریکا و عوامل آن بهنام «مردم ایران»، تیم ورزشی کشور را به اقدامات ساختارشکن و ضدایرانی تشویق میکردند. البته در این میان تیم ورزشی کشور که بخشی از جامعه ایران محسوب میشود و از مداخله خارجی در امور داخلی کشور خود متنفر است، در مقابل این همه تلاش ایستاد. به همین جهت پس از بازی بسیار درخشان در برابر «تیم ملی ولز» و پس از تصویری که از نشاط و عزم به صحنه بینالمللی منعکس کرد، زیرفشار شدید دشمنان جمهوری اسلامی قرار گرفت. اینجا همان کشورهایی که ورزش را امری غیرسیاسی معرفی میکردند، کنش ورزشی تیم ایران را سیاسی و ناامیدکننده خواندند!
تیم ملی ایران در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره نشان داده است که بخش قابل تحسینی از اراده ملی ایرانیان برای حرکت رو به جلو و فتح قلهها میباشد و لذا پس از اشکالات عدیدهای که در بازی اول آن در جام 2022 بروز کرد، اشکالات را برطرف نمود و بر تیم رقیب پیروز شد. این پیروزی و همافزایی بازیکنان نشان داد تلاش دشمن برای استفاده ابزاری از تیم ملی ایران به شکست انجامیده است.
این در واقع یک علامت و یک تصویر مینیاتوری از مواجهه ایران با حریف اصلی خود- آمریکا- است و دشمن این را دریافت کرد. از این رو پس از دو ماه تلاش برای استفاده از آن در مقابل نظام اسلامی به نتیجه نرسید، دست آخر تیمی که آن را جدا از نظام سیاسی ایران معرفی میکرد، زیر فشار شدید قرار داده و آن را هم سرکوبگر معرفی کرد. گفتهاند دزدی، صاحبخانه را میزد و در همان حال فریادزنان از دیگران استمداد میکرد! پرسیدند تو که او را زیر ضربات گرفته و میزنی، دیگر چرا کمک میخواهی؟ گفت چند دقیقه دیگر که او را رها کنم، پدر من را درمیآورد!
تیم ایران در بازی با تیم ولز، دو پیروزی به دست آورد و این فقط تیم ولز نبود که با دو گل از ایران شکست خورد؛ یک پیروزی این بود که تیم ایران در جایگاهی ملی عزت ایران و نظام سیاسی آن را تمامقامت فریاد زد و قامت برافراشتن و کنار زدن آوار مخرب رسانهای را
به رخ کشید. پیروزی دوم این بود که تیم ملی ایران بر مسایل داخلی خود غلبه کرد و به وفاق رسید. در همین هفتههای اخیر شاهد بودیم که در عرصههای بینالمللی و داخلی چه تلاشهایی برای فروپاشی
تیم ملی ایران دنبال شد.
از این پس نتیجه بازیهای بعدی تیم ایران که البته خیلی هم مهم هستند، با یک مبارزه قطعاً پیروز بزرگتری گره خورده و آن، پیروزی قاطع بر توطئههای دشمنانه علیه ایران است که این هفتهها در قامت تروریزم، جداییطلبی و نفرتپراکنی علیه جامعه یکدست ایران
به راه افتاده بود.
دشمنان تلاش کردند سود مردم ایران در عرصه ورزش بینالمللی را با شکستن اقتدار و قدرت تیم ملیشان، به صفر رسانده و ورزش قهرمانی کشور برای مردم را یک روند صرفاً هزینه قرار دهند، این با شکست مواجه گردید و ابراز شادمانی گسترده مردم در جریان بازی اخیر
تیم ملی، و نذر و نیازهایی که برای پیروزی کردند، شکست دو ماه توطئه را به خوبی نشان داد. تلاش دشمن برای ایجاد شکاف در جامعه ایران از طریق تیم ورزشی ایران و تضعیف قدرت و افق سیاسی جمهوری اسلامی هم با شکست مواجه گردید. این خیلی ارزشمند است و جا دارد، مردم و حکومت بیش از پیش با تمام قدرت از تیم ملی و بازیکنان آن به عنوان بخشی از قدرت آیندهساز خود، حمایت نمایند.
سعدالله زارعی