بسمه تعالی
1- امروز شنبه چهارم تیر 1367 و اینجا جزیره مجنون، پد خندق است. تک سنگین دشمن موجب شده شماری از رزمندگان به محاصره نظامیان عراقی بیفتند. قایقهای دشمن در حال پیاده کردن نیرو هستند. محاصره هر لحظه تنگتر میشود. هرچند ثانیه، عدهای از نیروهای مقاوم به شهادت میرسند یا مجروح میشوند. اسارت باقی مانده کمشمار رزمندهها قطعی است. یکی از رزمندهها برمیخیزد و پیش از شلیک آرپیجی به سمت قایق مهاجم دشمن با زبان محلی بویراحمد میگوید «یا شاه قاسم! قوچ گلهمو نذرت، بزنمش». ای امامزاده قاسم! بهترین گوسفند گلهام نذر شما که قایق دشمن را بزنم؛ و میزند... ساعتی بعد او به اسارت دشمن درمیآید و چند سال بعد که از اسارت آزاد میشود، نذرش را ادا میکند.
راوی کتاب «پایی که جا ماند»- آزاده جانباز سیدناصر حسینیپور- همچنین روایت میکند که چگونه نیروهای ارتش و استخبارات رژیم صدام، اسرا را در طول دوران اسارت مورد آزار و شکنجههای وحشیانه قرار دادند اما نتیجه نگرفتند. روایت بیشائبه او، روایت خواندنی روحیه سلحشوری و شجاعت و مقاومت رزمندگان، حتی در شرایط محاصره و اسارت است اما نه اینکه از ضعفها و غفلتها اغماض کرده باشد؛ از جمله آنجا که در مرور خاطرات دوشنبه سیزدهم تیر 1367 در زندان الرشید بغداد به مرور خاطرات شکنجههای سخت چند روز اسارت و مقاومت دوستان همراه میپردازد و سپس ترفند یکی از سرهنگهای عراقی بعد از چند روز سختگیری و جنایت برای شناسایی فرماندهان احتمالی را بازگو میکند. راوی میگوید آن روز برخلاف روزهای دیگر، لحن بازجوها عوض شده بود و با پنبه سر میبریدند. سرهنگ عراقی و افسر همراهش میگویند شماها میهمانان ما هستید. فرماندهان شما میهمان ما هستند. خورد و خوراک آنها و حتی اردوگاهشان جداست. و «اگر (برای معرفی فرماندهان) همکاری کنید، ما هم همکاری کرد. فرماندهان جای خوب، آنجا حمام موجود، آب موجود، غذا کافی، البسه خوب، هر چی احتیاجات موجود، والله العلی العظیم، عراق خوب و...»! به سربازانی که کابل دستشان است اخم و تخم میکنند و خلاصه این که هر کس فرمانده بوده و در این چند روز خود را معرفی نکرده، حالا معرفی کند. راوی میگوید این حرفها در یکی دو فرمانده گروهان اثر گذاشت. آنها سادگی کردند و فریب چربزبانی افسر استخبارات را خوردند اما بعدها یکی از آنها را با سر و صورت کتک خورده و کبود دیدم که نشانگر همان احترام خاص بعثی بود!...
2- کاش همان گونه که مقتدای انقلاب با آثار مربوط به دفاع مقدس مأنوسند، ما و به ویژه مسئولان کشور نیز با این آثار و صاحبان و خالقان آنها حشر و نشر داشته باشیم تا یادمان نرود ایران و جمهوری اسلامی عزیز، قائم به یک روح جمعی است که تاروپود آن از خود همین مردمان کوچه و بازار به هم تنیده و همین روحیه سلحشوری بوده که کشور را در برابر تاخت و تاز تعدیکنندگان پاس داشته است. راوی «پایی که جا ماند» جایی از همین خاطرات، به تابستان سال 1377 و مبادله جنازه نظامیان عراقی با پیکر مطهر شماری از شهدا در شلمچه اشاره و از قول مدیر برق ناحیه جنوب (آبادان و خرمشهر) روایت میکند وقتی عراقیها استخوانها و پلاکهای کشتههای خودشان را از ما گرفتند، 500 متر آن طرفتر در گودالی انداختند و لودری که مشغول خاکبرداری بود روی همه جنازهها خاک ریخت. این در حالی بود که طرف ایرانی پیکر شهدا را میگرفتند و در تابوت میگذاشتند و پرچم و گل لاله روی تابوتها نصب میکردند. سرهنگ عراقی (نماینده مرزبانی بصره) که طی ماههای اخیر با هیئت ایرانی آشنایی داشته، در پاسخ این سوال که چرا جنازهها را به خانوادههایشان تحویل نمیدهید، میگوید «این جنازهها تاریخ مصرفشون دیگه تمام شده، برای ما دردسر دارن؛ نباید برن تو شهرها. خاطرات جنگ دوباره برای مردم عراق زنده میشه» و ادامه میدهد «ما از شما تعجب میکنیم و نمیفهمیم که چرا شلمچه شما همیشه شلوغه و این همه آدم میان اینجا برای بازدید».
این، تفاوت افتخار دفاع با شرمندگی ناشی از تعدی و جنایت است. سرهنگ عراقی نمیدانست دفاع مقدس با همه سختیهایش برای ملت ایران، تبدیل به سمبل عزت و شهامت و رشادت و پاسداری از حیثیت و حریم خود شده است... سالها بعد، از رژیم بعث جز نامی به ننگ و عار باقی نمانده بود.
3- موسسه آمریکایی زاگبی چند روز پیش نتایج نظرسنجی میدانی خود از شهروندان ایرانی- حد فاصل 4 شهریور تا 4 مهر- را منتشر کرد. به گزارش این موسسه تحقیقاتی، 96 درصد ایرانیها معتقدند ادامه برنامه هستهای به تحریمها میارزید. این نظرسنجی، مشابه نتایج چند هفته پیش موسسه آمریکایی دیگر (گالوپ) است که اعلام میکرد 85 درصد شهروندان ایرانی گفتهاند تحریمها بر زندگی و معیشت آنها اثر گذاشته اما در عین حال 68 درصد معتقدند ایران با وجود تحریمها باید به برنامه هستهای ادامه دهد؛ این رقم سال گذشته 63 درصد بوده است. لابد با مشاهده انواعی از همین نظرسنجیهاست که باراک اوباما با وجود بیان این مطلب که «ما در توافق ژنو حق غنیسازی ایران را به رسمیت نشناختهایم»، میگوید «این ایده که ایران با تحریمهای بیشتر و تهدیدهای نظامی، آشفتهتر و در نهایت تسلیم میشود، برداشت درستی از مردم یا حکومت ایران نیست. فکر میکنم حتی میانهروها یا اصلاحطلبان ایران نیز به راحتی تسلیم نمیشوند و خواسته آمریکا و اسرائیل را نمیپذیرند.» او در اظهارات خود در موسسه صهیونیستی سابان البته در تناقض با همین اظهارات ادعا میکند «روحانی به خاطر فشار تحریمها روی کار آمد ولی ما به او اعتماد نداریم... در برابر اقدامات ایران،تحریمهای اصلی سر جای خود باقی میماند. ما فقط کمی شیر آب را باز کردیم.»! با همه این حرفها که آمیخته با گستاخی و تکبر آمریکایی است، اوباما از لزوم حفظ کرامت ایرانیها در توافق سخن میگوید! این همان رویکرد فریبکارانهای است که زمانی نیویورک تایمز نوشت مبنی بر اینکه باید فریب را چاشنی سیاست شکست خورده پتک کرد؛ دستکش مخملین روی دست چدنی!...
4- آن قدر که مسمومیت و مرگ شیرین فرهنگی سزاوار نگرانی است، تحریم اقتصادی و تهدید نظامی و خرابکاری و ترور جای نگرانی ندارد. تحریمها 30 سال پیش در اوج دفاع مقدس که کشور هیچ نداشت، نتوانست ایران را از پا درآورد هیچ، که موجب معجزههای بزرگ در عرصه خلاقیت و خودکفایی شد. جنگ، ما را ساخت و اعتماد به نفس ملت ایران را صد چندان کرد. تحریم با همه آزارها و رنجهایش نمیتواند در یک ملت رشید اثر کند اگر آن روح جمعی و سبک زندگی معطوف به شجاعت، گذشت و ایثار، عزت، قناعت، خلاقیت، کوشندگی و مجاهدت، جسارت و هوشیاری برقرار باشد. این سبک زندگی مانع از اتمیزه شدن شهروندان میشود و در واقع امر، یک ملت را برقرار و پایدار نگاه میدارد. اما اگر بنا باشد همین سبک زندگی در اخلاق خوش باشی، عافیتطلبی، تجمل، طمع، هوس، فزونخواهی، کامجویی، ترس، احساس حقارت، بیشخصیتی، خود مشغولی و زیست غیرانسانی منحل شود، آنگاه در مقیاس ملی هر کشوری را آسیبپذیر میکند. اگر مطالبه زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه نبود، ملت ستمدیده اما عزیز و ظلمناپذیر ما کجا میتوانست از عهده رژیمی که ژاندارم آمریکا در سراسر منطقه بود و غلبه امنیتی و پلیسی داشت، برآید یا 8 سال دفاع نابرابر را با عزت و پیروزی در برابر جبههای از دشمنان مدیریت کند؟ فرهنگ ناب اسلامی- ایرانی در طول قرنها به مثابه سنگ کف رودخانه عمل کرده و در جریان تحولات پرماجرا خود را حفظ کرده است. از مغولها تا روسها و انگلیسیها و آمریکاییها و از مدعیان ناسیونالیسم تا مبلغان مارکسیسم و لیبرالیسم در این کشور آمده و رفتهاند اما جریان اصیل ریشهدار در متن جامعه ما همان فرهنگ اسلامی- ایرانی بوده که آموخته در بحبوحه همین تاخت و تازها بماند و ببالد.
5- اکنون اما دغدغه دیگری در میان است؛ دور زدن جبهه فرهنگ و شبیخون دشمن از روزنه استحاله تدریجی سبک زندگی با این تلقی که هر سبک زندگی، اخلاق و شخصیت و فرهنگ متناسب با خود را میآورد. فرض دشمن بر این است که از زندگی آمیخته با شکمبارگی و هوسبارگی و تجملطلبی و خوش باشی، انسان شجاع و عازم و حازم و خلاق و جسور و مجاهد در نمیآید که بخواهد در برابر فشار و تهدید مقاومت کند. بی علت نیست در روزگاری که از قطعه خودرو و هواپیمای مسافربری گرفته تا بنزین و دارو و سوخت 20 درصد برای تولید رادیو دارو در راکتور تهران و انواع سرمایهگذاریها مشمول تحریمهای سختگیرانه واقع میشود، غرب میلیاردها دلار بودجه به عنوان یارانه فرهنگی! مشخصا برای ملت ما کنار میگذارد و خرج گسترش شبکههای ماهوارهای- از سیاسی تا ضد اخلاقی- و شکستن فیلترهای اینترنتی میکند.
هدف یک چیز است؛ زبان مشترک فرهنگی میان یک ملت که آنها را فراتر از تفاوتهای زبانی و قومی تبدیل به یک روح واحد کرده، دچار چندگانگی و تعارض شود تا آنجا که نتوانند همدیگر را بفهمند، یکدل شوند و پای حیثیت و شرافت خود بایستند. این قانون لایتخلف الهی است که «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلهم الشیطان ببعض ماکسبوا». آنها که در بحبوحه دفاع پشت به دشمن کردند، جز این نبود که شیطان در روح آنان رسوخ کرد و فهم و محاسبه آنان را به هم ریخت؛ روزنه این رخنه و دستکاری برای لغزاندن قدمها، ارتکاب حرمتها و گسیخته شدن رشته استوار ایمان بود. امیر مومنان(ع) برخی همراهان ناهمدل جبهه حق را سرزنش کردند به خاطر اینکه تن به زیست چارپایان دادند. حضرت در خطبه 174 نهجالبلاغه میفرمایند «چیست که میبینم از خدا رویگردان و جز او را خواهانید؟ چارپایانی را مانید که شبان آنها را در کشتزاری وباخیز و دردانگیز بگرداند. گوسفندی را مانید که بچرد تا فربه شود و زیر کارد رود و نداند از آن چه خواهند و با او چه کنند. اگر به او نیکی کنند، روز خود را روزگار خویش پندارد و سیریاش را پایان کار». آیا کاری که مستکبران با ملتهای خویش در غرب و در نسبت با سایر ملتها در حوزه تربیت و فرهنگ و اخلاق و سبک زندگی میکنند جز همین است؟!
6- شخصیت و تشخص انقلابی ملت ایران را باید پاس داشت. این مسئولیت همه صاحب منصبان به ویژه دولتمردان جمهوری اسلامی است. عقبه و تنگه استراتژیک فرهنگ را نمیتوان بیدیدبان و مرزبان رها کرد؛ که حتی در غرب به ظاهر لیبرال نیز چنین نکردهاند. ما از تهدید نظامی و اقتصادی و سیاسی هیچ آسیبی نمیبینیم، اگر که از خاکریز فرهنگی و عقبه اعتقادی غافل نشویم. گاه ضربتی که با یک اسب تروا یا پیاده کردن چند چترباز در عمق جبهه حریف میتوان زد با چند لشکر مکانیزه امکانپذیر نیست.
محمد ایمانی
یک روزنامه فرانسوی نوشت: پرونده هستهای، آخرین بدگمانی و اتهام غرب نسبت به ایران نیست و در مقابل اهداف جمهوری اسلامی نیز با توافق ژنو تغییر نخواهد کرد.
روزنامه فیگارو در تحلیلی مینویسد: توافق موقتی ژنو با ایران هیچگاه امکانپذیر نبود اگر به پرونده هستهای محدود نمیشد. با این حال، موضوع مهم در جای دیگری نهفته است؛ در معادلات جدید منطقهای در خاورمیانه، چه نقشی به ایران محول خواهد شد؟ مقامات جمهوری اسلامی با الهام گرفتن از مقوله هستهای و تبدیل آن به یک نهضت ملی موفق شدهاند از ده سال پیش تاکنون غرب را به چالش بکشند و جایگاه منحصر به فردی را در منطقه برای حکومت خود به وجود آورند.
فیگارو میافزاید: این استراتژی به خوبی عمل کرد، تا اینکه تحریمهای غربی علیه ایران اعمال شد و تاثیرات مخربی بر اقتصاد ایران گذاشت. فیگارو با تصریح بر اینکه «هیچ چیز نشاندهنده آن نیست که اهداف جمهوری اسلامی ایران تغییر کرده باشد،» مینویسد: ایران به شکلی نگرانکننده توانسته به اهداف خود نایل شود. ایران با سود بردن از اعلام جنگ احمقانه جرج بوش به عراق صدام حسین، از دشمن اصلی خود رهایی یافت و یک دولت شیعه اسلامگرا را به ریاست متحد خود، نوریالمالکی، در بغداد مستقر کرد. در لبنان، حزبالله اهرمهای قدرت را به دست گرفته، در حالی که در سوریه، شبهنظامیان شیعه لبنانی در زمانی که به شدت حکومت سوریه مورد تهدید بود، وارد عمل شدند.
این روزنامه ادامه میدهد: خواست جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب محرز است و یکی از آرمانهای اصلی آیتالله خمینی بود. در حال حاضر در انتظار نشانههایی از سوی ایران هستیم که تاکنون غایب بودهاند؛ ترک این اصول و گرایش به ارزشهایی که برای ما حائز اهمیت است. اما آن طور که از شواهد امر برمیآید، تغییر رویه ایران صرفاً یک تغییر تاکتیکی است. اینکه فکر کنیم آیتالله خامنهای از آرمان انقلاب اسلامی و آیتالله خمینی اندکی کوتاه میآید، یک توهم است.
فیگارو در ادامه با اشاره به توافق ژنو مینویسد: گفته میشود که این خبر خوبی است. بیشک همین طور است. ولی به یک شرط؛ اینکه جمهوری اسلامی بداند مقوله اتمی تنها موردی نیست که موجبات بدگمانی نسبت به ایران را ایجاد کرده. مطمئن باشید که پیام فقط در صورتی که خوب فرمولبندی شود، قابل درک خواهد بود. و البته این طور نیست. فعلاً همه در خشنودی و رضایت به سر میبرند و هیچ کس به این مسئله اشاره نمیکند. اسرائیلیها و سعودیها حق دارند نگران باشند. حتی در صورتی که ضمانتهایی برای برنامه هستهای ایران تعیین شده باشد، ولی اقدامات حزبالله همچنان یک موضوع نگرانکننده برای اسرائیل است. حسن نصرالله، رهبر حزبالله، یک روز قبل از نشست ژنو ابراز کرد که حزبالله تا زمانی که لازم باشد در سوریه خواهند ماند. پرونده سوریه نشان خواهد داد که آیا توافق با ایران یک حرکت سادهلوحانه بوده یا خیر.
بسمه تعالی
عملیات ارتش سوریه در شمال و شرق استان بزرگ حلب و آزادسازی تعدادی از شهرها و روستاهایی که در این دو منطقه آزاد شدهاند، بیانگر آن است که زمان آزادی شهر استراتژیک حلب فرا رسیده است. از سوی دیگر علنی شدن ارتباط فرماندهان گروههای شبه نظامی تروریستی با مقامات امنیتی رژیم صهیونیستی از شدت بحران در معارضه مسلحانه سوری حکایت میکند. در عین حال کشته شدن تعدادی از برجستهترین فرماندهان میدانی گروههای تروریستی از جمله «عبدالقادر صالح» یا به قول نیروهای تحت امرش، حجی مارع میزان آسیبپذیری این گروهها از یک سو و میزان اشراف ارتش سوریه را از سوی دیگر نشان میدهد.
دو روز پیش گزارشگر «ساندی تایمز» در ترکیه دو خبر را در کنار هم به چاپ رساند «روت شرکوک»، خبرنگار این روزنامه نوشت، تعداد زیادی از فرماندهان گروههای مسلح از جمله «احمد القنطاری» سرکرده گروه «عمرالمختار» در منطقه جبلالزاویه، براندازی نظام سوریه را رها کرده و صرفا در قبال دریافت پول از سوی چند کشور عرب خلیجفارس به جنایت دست میزنند و پس از آن تا رسیدن سفارش بعدی در خانههای مجلل زندگی کرده و از خودروهای گرانقیمت استفاده میکنند.
خبر دیگر گزارشگر ساندی تایمز به نقل از شبکه تلویزیونی وابسته به پارلمان رژیم صهیونیستی بود که در آن آمده بود «ابوعدنان» یکی از سران عناصر مسلح در سوریه با یعقوب مارکی و مندی صفدی دو مقام دولت و مجلس رژیم صهیونیستی در ترکیه ملاقات کردهاند. پس از این ملاقات، صفدی اعلام کرده است که «اسرائیل با همکاری ابوعدنان و دیگر فرماندهان گروههای مسلح برای اتحاد گروههای مسلح سوری تلاش خواهد کرد». این در حالی است که براساس دستور مقامات آمریکایی، اسرائیلیها از اعلام موضع و یا آشکار کردن روابط با گروههای مسلح منع شده بودند. این دو خبر عمق بحران مخالفان نظام بشار اسد را برملا میکند.
عملیات ارتش سوریه طی هفتههای اخیر کاملا هوشمندانه انجام شده و برخلاف دو سال گذشته عمدتا عناصر موثرتر را هدف قرار داده است. کشته شدن عبدالقادر صالح که محوریترین فرمانده گروههای تروریستی در حلب بود، نمونهای از این حرکت هوشمندانه است. صالح در ابتدای بحران سوریه، گردان «آزادگان مارع» را تشکیل داد و از این طریق کنترل چندین شهر و روستا در حومه حلب را به دست گرفت. سپس از طریق توزیع پول زیاد توانست سایر گروههای مسلح را با خود همراه کند و عملا بر بخش اعظم شهر حلب که اولین شهر اقتصادی و اجتماعی و دومین شهر سوریه به لحاظ سیاسی میباشد، سیطره یافت. صالح ارتباط آشکاری با دولت اردوغان و اخوانالمسلمین مصر داشت و مانند یک مقام رسمی عمل میکرد بگونهای که اخوان و دولت مرسی، «محمد فاروق طیفور» معاون دبیرکل اخوان را واسطه ارتباط خود با عبدالقادر صالح قرار داده بود. وی در عین حال سرشاخه اصلی ارتباط گروههای تروریستی سوریه با سازمان اطلاعاتی ترکیه و فرماندهان نیروهای مسلح ترکیه بود. به درازا کشیده شدن - سه هفتهای - نبرد القصیر تا حد بسیار زیادی به دلیل مقاومت شدید نیروهای صالح - موسوم به تیپ توحید - بود. گروه وی پس از شکست در القصیر حمص راهی حلب شدند و چند روز پیش در شمال حلب توسط ارتش سوریه به هلاکت رسید. با کشته شدن وی افراد او و افراد سایر گروههای مسلح که در ذیل فرماندهی او عمل میکردند متواری شدند و بخش عظیمی از مناطق شمالی حلب آزاد شد. با آزادی این منطقه کنترل مرزهای شمالی سوریه تا حد زیادی به دست ارتش افتاد و راه ورود کمکهای نظامی و غیرنظامی ترکیه به تروریستها در حلب در مقیاس گستردهای مسدود شد. جدای از اینکه کنترل بخشهایی از مرز شمالی سوریه یک دستاورد بسیار مهم به حساب میآید، در عین حال اینکه ارتش سوریه به شمال حلب نفوذ کرده نشانه آشکار نزدیک شدن زمان آزادی حلب است. کما اینکه دو روز پیش، نیروهای ارتش طی عملیاتی به منطقه شرق حلب نفوذ و از جمله شهر تیاره را آزاد کردند. نفوذ ارتش به شرق حلب نیز بیانگر آن است که از یک سو ارتباط تروریستها در دو استان رقه و حلب بشدت ضعیف شده و از سوی دیگر تروریستهای حلب از سمت منطقه شرق نیز در محاصره قرار گرفتهاند. با این وصف و با توجه به قطع کامل ارتباط گروههای تروریست در دو منطقه جنوبی و غربی حلب اینک حلب در محاصره نسبتاً کامل ارتش قرار دارد و این به معنای آغاز شمارش معکوس آزادی حلب است. آزادی حلب قطعاً آزادی رقه، دیرالزور و ادلب را نیز در پی میآورد و بساط تروریزم را در سوریه برهم میزند و روند آن را به شدت کُند و قابل کنترل خواهد کرد.
شکست تروریستها در سوریه کشورهای حامی آنان را بشدت نگران کرده است. از یک طرف کشورهای عربستان، قطر، ترکیه و رژیم صهیونیستی وقتی در طرف «ائتلاف بازنده» قرار میگیرند، تبعات مواجه شدن با «ائتلاف پیروز» را باید بپذیرند و آن پذیرش برتری ائتلاف پیروز یعنی جبهه مقاومت است و این، کفه موازنه را بیش از گذشته به نفع مقاومت سنگین میکند. آثار چنین موضوعی در لبنان، سرزمینهای اشغالی یعنی فلسطین، عراق، یمن، بحرین، عربستان و ترکیه کاملاً قابل پیشبینی و محاسبه است در این میان تنها ترکیه قادر است با اصلاح مواضع و نزدیک شدن به ایران تا حدی تبعات شکست ائتلاف بازنده را در مورد خود، کاهش دهد. موضوع دیگر این است که شکست، تروریستها را به کشورهای خود گسیل خواهد کرد. گروههایی که مزه کار با سلاح را چشیدهاند به هیچ وجه رتبه شهروند حاشیهای را نمیپذیرند، آنگاه مقامات عرب یا باید حقوق ویژه آنان را به رسمیت بشناسند و یا خود را برای یک رویارویی خونین آماده نمایند.
تبعات دیگر شکست تروریزم برای اروپاست. اروپاییها نه تنها از تروریزم سوریه حمایت کردند، بلکه در آموزش، تسلیح، سازماندهی،دادن پوشش اطلاعاتی به آنان نیز شرکت کرده و بستر اعزام شهروندان جنایتکار کشور خود به سوریه را فراهم کردند به گونهای که گفته میشود عدد تروریستهای اعزامی از اروپا از مرز چند هزار نفر فراتر رفته است. اروپا برای اینکه تبعات حمایت از تروریزم سوری را مهار نماید به یک بازی چند وجهی روی آورده است. اروپا از یک طرف تلاش میکند تا با راهاندازی «نشست ژنو 2» معارضه ضد سوری را به دستاوردهایی ولو نازل برساند و از این طریق سرخوردگی آنان از سرویسهای اطلاعاتی و سازمانهای سیاسی دولتهای اروپایی را التیام ببخشند. در عین حال این یک اقدام بیفایده است چرا که قطعاً دولتی که در سال سوم بحران قادر است شهرهای خود را از چنگ «جبهه مشترک غربی، عربی، عبری تروریزم» بیرون بیاورد در اجلاس ژنو امتیاز نمیدهد و هیچ نگرانی هم از شکست مذاکرات ندارد. از طرف دیگر از حدود سه ماه پیش تماس دولتهای درجه دو و سپس درجه یک اروپایی با دولت سوریه برای عادیسازی روابط دیپلماتیک آغاز شده و بعضی از سفرا هم به دمشق بازگشتهاند این حرکت اروپا برای آن است که قبل از اعلام رسمی شکست تروریزم در سوریه، نقش خود در این روند سه ساله را کمرنگ کرده و خود را اگر بشود در طرف مقابل گروههای تروریستی معرفی نماید! این هم البته به جایی نمیرسد چرا که حمایت کشورهای اروپایی از تروریزم آنقدر عیان بوده که کتمان کردن آن ممکن نیست.
البته تردیدی نیست که اروپاییها مثل همیشه وقتی بوی شکست به مشام میرسد، همکاران و رفقای خود را در وسط میدان رها میکنند، امروز هم به وضوح ادامه ماجرا را به اعراب سپردهاند. دو روز پیش «صدام الجمل» یکی از عناصر مؤثر «جیشالنصره» - تحت حمایت سعودی- در یک فیلم اینترنتی فاش کرد که اخیراً نشستی با حضور فرماندهان گروههای مسلح در شرق و شمال سوریه و امیر یکی از کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و مسئولان سرویسهای اطلاعاتی برخی از کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و یک کشور همسایه سوریه- که براساس خبر قبلی، رژیم صهیونیستی است- برگزار شده است. اعضای این جلسه ضمن ابراز نگرانی از روند عملیاتی در سوریه، شبه نظامیان را به مقاومت در برابر ارتش سوریه ترغیب کردهاند.
پایان بحران سوریه برای غرب دردناک است، چرا که شکست یک جبهه کامل از آمریکا گرفته تا کشورهای اروپایی تا کشورهای عربی، ترکی و رژیم صهیونیستی اعتراف به ناتوانی است. آمریکاییها باید بپذیرند که نتوانستهاند یک بحران را با همه هزینههای آن به سوی نتیجهای که میخواستهاند، مدیریت کنند. آمریکا باید بپذیرد که توان رهبری یک بحران را ندارد و اروپا باید بپذیرد که همپیمانی با آمریکا و دنبالههای منطقهای آن به پیروزی ختم نمیشود و این میتواند به منافع حیاتی آنان آسیب وارد کند. در پایان این بحران، ترکیه باید بپذیرد که سیاست رقابت با جبهه مقاومت جواب نمیدهد و استفاده از پتانسیل آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی و اعراب نمیتواند محدودیتهای ژئوپلیتیکی آن را برطرف نماید. ترکیه باید فهمیده باشد که از سد سه کشور متحد شیعی- ایران، عراق و سوریه- نمیتواند عبور کند کما اینکه نمیتواند علایق 23 میلیون علوی، 19 میلیون کرد و حدود 40 میلیون دیگر سنی شهروند خود که همه دوستدار اهل بیت پیامبر(ص) و در نتیجه هوادار ایران هستند را نادیده بگیرد. تجربه سوریه باید به اردوغان فهمانده باشد که «نئو عثمانی» نه در داخل ترکیه، نه در منطقه و نه حتی در سطح بینالمللی خریداری دارد، از این رو آنکارا باید بار دیگر خود را در محیط منطقهای و به عنوان بخشی از آن تقویت نماید.
تحولات سوریه باید به همپیمانان عرب غرب فهمانده باشد که درگیر شدن با جبهه مقاومت ولو اینکه با لجستیک فراوان و انواع حمایتهای غرب توام باشد، به نتیجه نمیرسد، این سران عربی باید فهمیده باشند که مواجهه نظامی امنیتی با جبهه مقاومت به رشد و زایش این جبهه میانجامد. مگر نه این است که در سوریه پیش از این بحران حتی یک نفر نیروی بسیجی وجود نداشت امروز تعداد این نیروها از 100 هزار نفر فراتر رفته و این یعنی افزوده شدن یک ارتش به ارتشهای مقاومت و مگر نه این است که عراقیها هم در همین ایام نیروهای جدیدی را برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) در سوریه به میدان فرستادند و با تحولات سوریه شور جدیدی در ایران به وجود آمد و صفوف جبهه مقاومت را در همه این مرز و بومها منسجمتر کرد. حالا بعد از سه سال اعراب، ترکیه و غرب چه به دست آوردهاند؟ از این پس عربستان، قطر، ترکیه، فرانسه، انگلیس، آمریکا و... باید هر شب کابوس انفجار نقطهای حساس در پایتختهای خود به وسیله نیروهایی که خود آموزش داده و تجهیز کردهاند، ببینند و این تفسیر عینی این آیه شریفه است «و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین».
سعدالله زارعی
دغدغه های فیس بوکی وزیر ارشاد
« و اما در عرصه فرهنگ بنده به معنای واقعی کلمه احساس نگرانی میکنم و حقیقتا دغدغه دارم. این دغدغه از آن دغدغههاییست که آدمی به خاطر آن گاهی ممکن است نصف شب هم از خواب بیدار شود و به درگاه پروردگار تضرع کند»