ارسال به دوستان فارس از صنعا گزارش میدهد تشدید اختلافات خاندان آ
بسمه تعالی
فارس از صنعا گزارش میدهد
تشدید اختلافات خاندان آل سعود در پی شکست در جنگ یمن
تشدید اختلافات درون خاندان آل سعود در پی شکست در یمن، پیشنهاد وسوسه انگیز عربستان برای ترغیب سربازان مصر به حضور در جنگ زمینی علیه یمن، اعزام اتباع خارجی از سوی عربستان به یمن و وحشت پراکنی نیروهای گارد ملی عربستان در جنوب این کشور از جمله تحولات عربستان در ارتباط با جنگ یمن است.
منابعی سعودی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در صنعا از اختلافات شدید بین اعضای خاندان آل سعود خبر دادند.
این منابع تصریح کردند: اختلاف بین «محمد بن سلمان»، وزیر دفاع سعودی و فرمانده عملیات علیه یمن با «محمد بن نایف بن عبدالعزیز» جانشین ولیعهد و وزیر کشور به بهانه حمله به یمن و در واقع به خاطر آینده نگری دو طرف در مورد جانشینی سلطنت در کشور عربستان شدت گرفته است.
به گفته منابع سعودی بن نایف و بن سلمان با به رخ کشیدن نیروهایشان به دنبال اثبات موجودیت خود هستند، بن نایف از تهدید داعش علیه عربستان سخن میگوید و بن سلمان به یمن حمله کرده است و بدین ترتیب مناقشه بین دو طرف بر سر تصدی قدرت در عربستان بالا گرفته است.
این منابع گفتند:«متعب بن عبدالله» وزیر گارد ملی عربستان هم به صورت محرمانه مانع مشارکت گارد ملی در حمله به یمن شده و به همین دلیل شاه سعودی متعب را در مضیقه گذاشته و تاکید کرده که اگر بخواهد با دستور پادشاه مخالفت کند برکنار میشود.
به گفته این منابع، متعب همچنان تصاویر پدر مرحوم خود را به جای شاه جدید سعودی در همه دفاتر و ادارههای وابسته به گارد ملی نگاه داشته و میخواهد دستگاه نظامی وی مستقل باشد و هیچ دستوری از پادشاه نگیرد.
منابع مذکور پیشبینی کردند که این اختلاف نظرها طی چند ماه آتی به درگیری جدی بین بن نایف و بن سلمان منجر شود چرا که هر دو به دنبال سیطره بر حاکمیت سعودی هستند.
9 هزار دلار جایزه هر سرباز مصری برای حضور در جنگ زمینی علیه یمن
از سوی دیگر منابع ویژه به خبرنگار فارس خبر دادند که محمد بن سلمان وزیر دفاع عربستان به عبدالفتاح السیسی، رئیس جمهور مصر پیشنهاد داده در صورت مشارکت این کشور در حمله زمینی به یمن به هر سرباز مصری 9 هزار دلار جایزه میدهد.
پیشنهاد وسوسه انگیز عربستان به مصر پس از آن مطرح شده که رئیس امنیت ملی کویت به عربستان ابلاغ کرده که کشورش از هر جنگ خارجی که امنیت داخلی آن را تضعیف کند دوری میکند.
در همین حال منابعی ویژه به خبرنگار فارس گفتند: اعضایی از خاندان آل سعود ملک سلمان و فرزندش را عامل شکست عربستان در تجاوز به یمن دانستند.
این منابع تاکید کردند در پی مخالفت پاکستان و مصر در حمله زمینی به یمن و عقب نشینی ترکیه از موضع خود در پی سفر اردوغان به تهران اختلاف بین سران سعودی بر سر یمن بالا گرفته است.
به گفته این منابع، در خاندان آل سعود انتقادها از ضعف ارتش عربستان در برابر قدرت نظامی انصار الله و ارتش یمن و همچنین افزایش تهدیدها علیه عربستان از سوی یمنیها در پی شکست عملیات طوفان قاطعیت شدت گرفته است.
ناظران یمنی معتقدند اختلاف درون خاندان آل سعود به احتمال زیاد به مناقشه داخلی قدرتمندی مبدل میشود و بعید به نظر میرسد که شاهزاده سلمان و فرزندش با هم در قدرت بمانند بلکه یکی دیگری را سرنگون خواهد کرد و دیگر اعضای این خاندان هم به طرق مختلف زور بازوی خود را علیه یکدیگر نشان خواهند داد.
تلاش عربستان برای جذب سربازان خارجی در جنگ یمن
از سوی دیگر در پی ناکامی عربستان در جذب کشورهایی عربی و اسلامی برای مشارکت زمینی در یمن و کاهش نقش آمریکا در حمایت از این تجاوز امروز عربستان در تلاش برای به کارگیری اتباع خارجی است.
منابعی ویژه به فارس گفتند که رژیم آل سعود علمای وهابی را برای ایراد نطق در شرکتهای سعودی که کارگران خارجی در آنجا مشغولند اعزام کرده تا آنها را به بهانه دفاع از حرمین شریفین برای جنگ یمن ترغیب کند.
این منابع گفتند که حدود یکصد کارگر پاکستانی شرکت بن لادن فعلا آموزش جنگ در داخل اردوگاههای سعودی در منطقه الطائف را آغاز کردهاند.
استقرار نیروهای گارد ملی عربستان در استانهای جنوبی و وحشت پراکنی میان شهروندان سعودی
در همین حال نیروهای گارد ملی عربستان به دستور پادشاه در مناطق گستردهای از استانهای جنوب این کشور و به خصوص در نجران مستقر شدهاند به گونهای که حضور این نیروها در مناطق مسکونی موجب ترس و وحشت ساکنان شده چرا که اقدام به بازرسی از مناطق و نشانه گرفتن سلاح به سوی زنان و کودکان می کنند.
این منابع گفتنداین اقدام رژیم آل سعود به خاطر ترس از نفوذ وابستگان انصار الله در اقوام ساکن در مناطق جنوبی عربستان است که بیشتر آنها از مذهب اسماعیلی هستند که به مذهب زیدی انصار الله نزدیک است.
به گفته این منابع رژیم آل سعود در چارچوب طرحی موسوم به مقابله با پیامدهای جنگ علیه یمن اقدام به کشتار چهرهها و شخصیتهایی در مناطق جنوب عربستان میکند که تصور میکند به آنها اعتمادی نیست.
.سفیرسعودی: توفان قاطعیت تمام شد، شما هم کوتاه بیایید علی عواض ع
.
علی عواض عسیری سفیرعربستان درلبنان که پیش از این برای مخالفان تجاوز نظامی سعودی ها علیه ملت مظلوم یمن خط و نشان می کشید، با تاکید به اینکه آل سعود مجبور به پذیرش توقف توفان قاطعیت شد از همه طرف های لبنانی خواست آنها هم کوتاه بیایند و این موضوع را دنبال نکنند.
ایرنا: عسیری درمراسمی که انجمن خیریه اسلامی المقاصد برای تجلیل از او برگزار کرد وبیشتر نیروهای گروه 14 مارس به ویژه حزب جریان المستقبل در آن حضور داشتند، تاکید کرد:عمیات توفان قاطعیت علیه یمن خاتمه یافته است و ما خواستار همراهی لبنانی ها با این تصمیم پادشاه سعودی ها هستیم.
وی که تغییر لحنش ناشی از شکست عملیات توفان قاطعیت علیه یمن آشکار بود و از روی دست نوشته سخنرانی کرد، گفت: پادشاهی عربستان چند روز قبل پایان توفان قاطعیت علیه یمن و آغاز مرحله بازگشت امید را اعلام کرد و بر این اساس امیدواریم همه طرف های لبنانی با این تحول همراهی کنند تا لبنان به سمت برقراری آرامش و کم شدن التهاب ها و دورشدن شبح فتنه از آن حرکت کند.
سفیرعربستان در لبنان افزود: عربستان خواستار یکپارچگی صفوف لبنانی ها و همدلی و نزدیکی بین آنها است و از هم گسیختگی و دو دستگی و فاصله افتادن بین لبنانی ها را نمی خواهد.
** پیام برادرانه !!
عسیری اضافه کرد: مایلم از این تریبون اسلامی پیام برادرانه ای را هم به شخصیت ها و رهبران لبنانی در حال گفت وگو (حزب الله و جریان المستقبل) بفرستم و از آنان بخواهم در زمینه تداوم گفت وگو بین همه لبنانی ها تلاش کنند و راه را برای تکمیل روند انتخاب رییس جمهور جدید هموار سازند.
وی درعین حال از همه لبنانی هایی که از سعودی ها در تجاوز علیه یمن و کشتار ملت مظلوم این کشورعرب مسلمان حمایت کرده بودند ، تشکر کرد و در سخنانی ملایم تر و عاری از خط و نشان از لبنانی هایی هم که با این تجاوز موسوم به توفان قاطعیت مخالفت سرسختانه کرده بودند، گلایه کرد.
سفیر سعودی ها در لبنان این بار از حزب الله لبنان و سید حسن نصرالله دبیرکل آن که با اظهارات روشنگرانه خود اهداف شوم این تجاوز سعودی – آمریکایی را برملا کرد، نامی نبرد و تنها ادعا کرد که مخالفت ها به نفع برخی طرف های منطقه ای و نه لبنان بوده است.
عسیری که سخنانش بیانگر خشم او از تاثیر اظهارات روشنگرانه دبیرکل حزب الله بود، افزود: به خطر انداختن منافع لبنان و لبنانی ها به نفع چه کسی است؟ چرا به عربستان و دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس می تازید؟
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: بهترین پاسخ به کسانی که می گفتند سلاح های خریداری شده از فرانسه با هبه سه میلیارد دلاری سعودی ها به لبنان نمی رسد اما نخستین محموله آن تحویل شد، این است که لبنان احتیاج به همبستگی همه گروه های سیاسی دارد تا بتواند از وجود کشورشان حمایت کند.
سفیر سعودی ها ادعا کرد: برخی کشورها مانند ایران باید از گشایش سیاسی ، اعتدال و زندگی مسالمت آمیز در لبنان الهام بگیرند.
عسیری ادامه داد: عربستان برخلاف برخی کشورها که در صدد ایجاد فتنه در داخل لبنان و دیگر کشورهای منطقه هستند برای گفت وگو و آرامش و مصالحه تلاش می کند.
وی در حالی این ادعاها را مطرح کرد که آل سعود همین دیروز ده ها تروریست تکفیری سعودی را که برای ایجاد فتنه و جنگ به لبنان آمده و چندسال در زندان های این کشور بوده اند، با یک فروند هواپیمای اختصاصی به ریاض منتقل کرد.
عسیری هیچ اشاره ای به مرگ ماجد الماجد تروریست خطرناک سعودی که در بیمارستان نظامی لبنان به طرز مشکوکی به هلاکت رسید و یا تروریست های تکفیری که در هتل نزدیک سفارت سعودی ها در بیروت به هلاکت رسیدند، نکرد و این معنای تلاش آل سعود برای ایجاد آرامش در لبنان است.
سفیر سعودی ها در لبنان هیچ اشاره ای به حمایت های مالی وتسلیحاتی آل سعود از تروریست های تکفیری داعش و جبهه النصره و القاعده برای ریختن خون بی گناهان و تخریب زیرساخت ها و ارتش های کشورهای مسلمان عرب مانند سوریه و عراق و یمن نکرد.
وی در حالی مدعی دموکراسی و زندگی مسالمت آمیز است که هنوز زنان در عربستان یک شخصیت مستقل ندارند و حتی نمی توانند رانندگی کنند، انتخابات و قانون اساسی در این کشور معنا و مفهوم ندارد و یک خانواده مستبد بر آن حکومت و ثروت های مردم آن را چپاول می کند.
بهره مندی از نیروی انسانی زیاد و کارآمد سرمایه ی بزرگی است که با
بهره مندی از نیروی انسانی زیاد و کارآمد سرمایه ی بزرگی است که با تامین شروطی می تواند استقلال، رفاه نسبی و قدرت بین المللی را برای مردم هر کشوری به ارمغان آورد. از سوی دیگر محدود کردن تعداد نیروی انسانی جز در شرایط خاص و اضطراری، از جمله اشتباهات راهبردی بزرگی است که قدرت هر ملتی را به سمت افول می برد. این مسئله که جمعیت از مولفه های اساسی قدرت است، شواهد تاریخی جالبی دارد که دانشمند برجسته ای چون ویل دورانت نیز به آن اشاره می کند: "قلت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقش داشته است.
رجانیوز/ گروه اجتماعی - حسین مروتی: این نکته جالب توجه است که ژولیوس قیصر (59 پیش از میلاد) به رومیانی که فرزندان بسیاری داشتند جایزه می داد و زنان بی فرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود" (1) اساسا همین حقیقت تاریخی بود که موجب شده بود در نیمه ی دوم قرن بیستم، شرق و غرب تفکر تنظیم خانواده را محکوم کنند. خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی در آن سال ها می گفت: "فکر محدود کردن توالد و تناسل، یک تئوری آدم خواری است که ایدئولوژی بورژوازی (سرمایه داری) آن را اختراع کرده است" ژنرال دوگل نیز در زمان ریاست جمهوریش برای جلوگیری از مصرف قرص های ضدبارداری، مبارزه ی گسترده ای را سامان داد، بدان امید که مادران فرانسوی، فرزندان بیشتری به دنیا بیاورند.
اما به راستی چه رخ داد که غرب، برای جهان نسخه ی منحوس تنظیم خانواده را پیچید. برای فهم این قضیه می بایست به واقعه ی اجتماعی بزرگی که در اوایل نیمه ی دوم قرن بیستم از آمریکا شروع شد و مانند طوفانی مخرب تمام کشورهای صنعتی را درنوردید، اشاره کرد و آن نیست مگر فاجعه ی انقلاب جنسی.
پیش از وقوع این رویداد اجتماعی، در جامعه ی آمریکا خبری از فساد و بی بندوباری های سازمان یافته و گسترده نبود و وضع خانواده ی آمریکایی در خیلی از جهات شبیه به یک خانواده ی شرقی بود. یکی از نویسندگان آمریکایی جامعه ی پیش از انقلاب جنسی در آمریکا را اینگونه توصیف می کند: "در سال 1957، نود درصد مردم آمریکا اعتقاد داشتند فردی که از ازدواج سر باز میزند، یا مریض و روان رنجور یا بیبند و بار است. بیش از نیمی از زنان آمریکا در اواسط 20 سالگی، متأهل بودند؛ مردم به حال زنانی که تا 25 سالگی ازدواج نکرده بودند، تأسف میخوردند. در سالی که رئیسجمهوری، جان اف کندی اعلام کرد آمریکا، انسان را به کره ماه خواهد فرستاد (1962)، بیشتر زنان جوان آمریکا آرزو داشتند در 21 سالگی ازدواج کنند، از کار انصراف دهند و 4 فرزند داشته باشند" (2) اما به راستی چه اتفاقی می افتد که خانواده و اخلاق جنسی در آمریکا به وضع فعلی در می آید؟
ماجرا از این قرار است که در حوالی سال 1948، بنیاد راکفلر از تحقیقات یک حشره شناس آمریکایی به نام آلفرد کینزی که بعدها پدر انقلاب جنسی نامیده شد، حمایت کرد. کینزی که خود یک بیمار جنسی بود، از طریق نگارش دو کتاب توانست زمینه ی تئوریک فروپاشی خانواده ی آمریکایی را فراهم کند. تحقیقات وی مقدمات تغییر قوانین مرتبط با جرائم جنسی را فراهم آورد و پایه ای شد برای آموزش جنسی کودکان و جوانان غربی. وی در این دو کتاب از طریق آمارسازی های عجیب، بی اخلاقی ها و بیماری های جنسی از جمله خیانت و همجنسگرایی را شایع و عادی جلوه داد. کینزی در یکی از سخنرانیهایش که به پشتیبانی فدراسیون تنظیم خانواده (Planned Parenthood) برگزار شده بود، مدعی شد که 95 درصد زنان باردار، مجرد هستند! پژوهش های وی تا حدی مغرضانه است که در کتاب 824 صفحهای اش در مورد مسائل جنسی در زنان، حتی یک بار هم به واژهی مادری اشاره نشده است.
البته در مسیر نابودی خانواده در آمریکا، دو تسهیلگر عمده نیز به کمک برخی از سرمایه داران و دانشمندان غیرمتعهد آمدند؛ فعالیت جریان های فمینیستی و همچنین اختراع و تولید انبوه قرص های ممانعت از بارداری. بنا به تحلیل جامعه شناسان غربی، این قرص ها کمک کردند که زنان آمریکایی بتوانند بدون اندیشیدن به عواقب رفتارهای جنسی خود از جمله ابتلا به بارداری غیرمشروع، به رفتارهای جنسی غیراخلاقی بپردازند. در غرب، به تولید انبوه وسایل ضدبارداری، انقلاب وسایل ممانعت از بارداری (Contraceptive Revolution) می گویند که کمک بسیاری به فروپاشی خانواده در غرب کرده است.
نهایتا با تدارک تمهیدات لازم توسط سرمایه داران مطرح، انقلاب جنسی در آمریکا به ثمر رسید و این جامعه دچار دگرگونی های اساسی در بسیاری از ارزش ها و رفتارهای اجتماعی شد. در ذیل گوشه ای از عواقب وقوع انقلاب جنسی که مورد اعتراف سه تن از کارشناسان غربی است را برمی شماریم:
"زنان و مردان آمریکایی به تدریج، ازدواج را به تأخیر انداختند، فرزندان کمتری به دنیا آوردند و آمار طلاق بیشتر شد. در همان سالی که قرص ضدبارداری وارد بازار شد، بیشتر مردم آمریکا در خانوادههای هستهای زندگی میکردند، زوجهای متأهل به طور متوسط، چهار فرزند داشتند و مادران در خانه میماندند. در سال 2000 (یک نسل پس از وقوع انقلاب جنسی)، خانوادهها به طور متوسط، دو فرزند داشتند، از هر دو ازدواج، یکی به طلاق میانجامید و تقریبا یک سوم کودکان آمریکایی در خانواده تک والدینی یا با زوجهای مجرد بزرگ و تربیت میشدند." (2)
-"بیش از 50 سال از شروع انقلاب جنسی میگذرد و اکنون هیچ فرد آمریکایی زیر 40 سال، زمانی را به یاد نمیآورد که رابطه جنسی در تلویزیون از محرمات (تابو) محسوب میشد، زمانی را که با هم زندگی کردن به معنی ازدواج بود و زمانی که تقریبا همهی بچهها با هر دو والدینشان زندگی میکردند. واقعیت این است که این انقلاب یک بلا بوده است. پیش از آن که در دههی 1950 آداب و رسوم جنسی آمریکاییان ولنگار شود، تنها دو بیماری مقاربتی در ایالات متحده گزارش میشد. امروزه بیش از 24 گونه بیماری مقاربتی در آمریکا وجود دارد" (3)
-"سالیانه 19 میلیون مورد جدید از ابتلاء به بیماریهای مقاربتی در آمریکا ثبت می شود که سیستم بهداشت آمریکا باید برای درمان آن هزینهای در حدود 17 میلیارد دلار را متحمل شود. اکنون به لطف انقلاب جنسی بیش از نیمی از کودکان آمریکایی که از مادران زیر سی سال متولد میشوند، نامشروعاند.
و تعداد نوزادانی که سالانه در آمریکا به واسطه عمل سقط جنین کشته میشوند، یک میلیون نفر می باشد، که تقریبا برابر با کل تلفات ایالات متحده در تمامی جنگهایش در طول تاریخ چند صد ساله خود است؛ جالب این که 86 درصد عملهای سقط جنین در آمریکا بیدلیل و صرفا به خاطر مصلحت جویی و راحتطلبی صورت میگیرد" (4)
البته وقوع انقلاب جنسی فاجعه ی جمعیت شناختی بزرگی را نیز برای آمریکا به ارمغان آورد و باعث شد نرخ باروری در آمریکا که در سال 1958 به 3.7 فرزند رسیده بود، در سال 1976 به عدد 1.74 برسد، یعنی این فاجعه ی اجتماعی، تعداد متوسط فرزند زنان را به کمتر از نصف تقلیل داد.. (این روند کاهشی، همزمان با صدور انقلاب جنسی به اروپا، با تاخیری چند ساله در اروپا نیز تکرار شد و به عنوان مثال در فرانسه نرخ باروری کل از 2.9 در سال 1964 به 1.8 در سال 1978 رسید. در آلمان نرخ باروری از 2.5 در 1967 به 1.4 در 1977 و در ایتالیا نرخ باروری از 2.7 در 1964 به 1.7 در 1980 نزول کرد)
اما وقوع بحران در مسئله ی کلان و استراتژیکی چون جمعیت چه عواقبی را برای آمریکا به دنبال داشت؟ بی شک نمی توان نقش بحران جمعیت را در وقوع رکود اقتصادی آمریکا نادیده گرفت. رکودی که به رونق اقتصادی پس از جنگ جهانی دوم در جهان سرمایه داری خاتمه داد و اساسا می رفت که سرمایه داری را برای همیشه نابود کند. لستر تارو (Lester Carl Thurow) اقتصاددان برجسته ی آمریکایی در این باب می نویسد: "در دهه ی 1960 اقتصاد جهانی با کسر نرخ تورم، سالی 5 درصد رشد می کرد. در دهه ی 1970 میزان رشد پایین آمد و به سالی سه و شش دهم درصد رسید. در دهه ی 1980 باز هم رشد اقتصادی جهان سقوط کرد و به سالی دو و یک دهم درصد رسید و در نیمه ی اول دهه ی 1990 رشد اقتصاد جهان می تواند فقط دو درصد باشد. سرمایه داری در عرض دو دهه، 60 درصد شتاب و نیروی حرکت خود را از دست داده" (5)
اما چه شواهد علمی وجود داشت که بحران جمعیتی از عوامل ایجاد رکود اقتصادی بوده است؟ برای پاسخ به این سوال می توان به نظر اقتصاددان های برجسته ی غربی اشاره کرد که در همان برهه ی تاریخی، جمعیت را نوعی سرمایه تلقی کرده اند که اگر کنترل شود به اقتصاد آسیب می زند. دو تن از این دانشمندان عبارتند از:
کنت آرو (Kenneth Arrow): وی که اقتصاددانی آمریکایی و برنده ی نوبل اقتصاد در سال 1972 است، می گوید: "جمعیت شکلی از سرمایه است. با کنترل جمعیت، رشد اقتصادی کنترل و محدود می شود. برنامه ریز اقتصادی، باید اقتصاد را متناسب با جمعیت تنظیم کند، نه عکس آن" (6)
پول ساموئلسون (Paul Anthony Samuelson): وی نیز که آمریکایی و برنده ی نوبل اقتصاد در سال 1970 است، ضمن مقاله ای اثبات می کند که: "بهترین عامل تحرک و تکامل اقتصاد، نرخ باروری انسانی است" (7)
البته آسیب رسانی نرخ باروری کم به اقتصاد یک کشور، اکنون اینقدر واضح و آشکار است که هیچ اندیشمند قابلی منکر آن نمی شود. چندی پیش روزنامه ی گاردین ضمن یادداشت جالبی با اشاره به افت نرخ باروری در آمریکا که اقتصاد این کشور را تهدید می کند، نوشت: "دلیلی که ما نیاز به نوزادان بیشتری داریم، برقرار کردن تعادل در سالخورده شدن جمعیت است. به عنوان یک حکایت هشداردهنده ی خوب، به ژاپن بنگرید: در سال 2014 در ژاپن، پوشک بزرگسالان بیشتر از پوشک بچه فروش داشت! میانه ی سن ژاپنی ها 45 سال است که سالخورده شدن جمعیت این کشور را نشان می دهد. شاید این کشور نیز به صورتی غیر منتظره، به رکود اقتصادی باز گردد. پوشک های بچه؛ یک شاخص مهم اقتصادی هستند!!" (8)
الغرض غرب هنگامی که خانواده و جمعیت زیاد و جوان را از دست داد، تازه به ارزش حقیقی این دو مزیت بزرگ پی برد و همین مسئله سبب شد که خانواده و جمعیت، به عنوان مولفه های اساسی قدرت در ادبیات اندیشمندان غربی نمود یابد. به عنوان نمونه هانتینگتون، اندیشمند معاصر آمریکایی و نظریه پرداز جنگ تمدن ها با بیان این که فساد در خانواده شامل افزایش نرخ طلاق، فرزندان نامشروع، حاملگی در سن نوجوانی و خانواده های تک والد و ... در غرب به شدت افزایش داشته می گوید: "آینده ی غرب و نفوذ آن بر جوامع دیگر تا حدود زیادی بستگی دارد به این که غرب در برخورد با این مشکلات که به برتری اخلاقی مسلمان ها و آسیایی ها منجر شده است، تا چه حد موفق باشد" (9) وی همچنین در مورد خطر جمعیت جوان کشورهای اسلامی سخن جالب و قابل تاملی دارد: "تمدن اسلامی ریشه در نوعی پویایی جمعیت دارد. رشد زاد و ولد که در اکثر کشورهای اسلامی شاهد آن هستیم، این چالش را متفاوت کرده، امروزه بیش از 20 درصد جمعیت جهان اسلام را جوانان 15 تا 25 ساله تشکیل داده اند" (10)
آری فروپاشی خانواده و به دنبالش کاهش فرزندآوری زنان غربی، که همسو با نگرش سکولار غرب در زندگی بود، وحشت اندیشمندان غربی را به دنبال داشت تا جایی که برژینسکی -استراتژیست برجسته ی غربی و مشاور امنیت ملی کارتر- می گوید: "سکولاریسم غربی اساسا یک موج فرهنگی است که در آن لذتگرایی، خوشگذرانی و مصرفگرایی، مفاهیم اصلی «یک زندگی خوب»را تشکیل میدهند... سکولاریسم عنان گسیخته که بخش اعظمی از غرب را فراگرفته است، در درون خویش نطفه ی خودویرانی فرهنگی را پرورش می دهد. به همین علت من نگران آن هستم که موقعیت ابرقدرتی آمریکا تا حدودی متزلزل باشد" (11)
همچنین ویل دورانت که عنادی آشکار با مذهب کاتولیک داشت، در کتابی که اواخر عمرش (1968) نوشت چنین آورد: "در کشورهای متحد آمریکا ضریب کم موالید آنگلوساکسونها، از نیروی سیاسی و اقتصادی آنها کاسته است. از سوی دیگر، ضریب بیشتر موالید در نزد کاتولیکهای رومی آمریکا، به نظر می آورد که در سال 2000 کلیسای کاتولیک رومی را در این کشور، نیروی مسلط بر حکومت های شهری و ایالتی سازد. در فرانسه و سوئیس و آلمان نیز جریان مشابهی در کارست و به احیای مذهب کاتولیک کمک می کند. شاید طولی نکشد که سرزمینهای ولتر و کالون و لوتر، دوباره به آغل گوسفندان پاپ تبدیل شود! سازمان و انضباط و اخلاقیات و ایمان و باروری برتر کاتولیکها هم ممکن است که سرانجام بر اصلاح دینی پروتستانها و روشنفکری فرانسه خط بطلان بکشد" (1)
نهایتا اندیشمندان غربی اعم از اقتصاددان ها، سیاست خوانده ها و سیاستمداران، به این نتیجه رسیدند که غرب برای حفظ هیمنه ی جهانی خود و فایق آمدن بر سلسله بحران هایی که پس از انقلاب جنسی رخ داده بود، دو راه بیشتر ندارد. نخست بازگشت به سبک زندگی خانواده محور که با توجه به عمق تغییرات صورت گرفته در غرب، محال می نمود و گزینه ی دیگر که اجرایی تر بود، ترفندی بود به نام انتقال بحران. به بیان ساده اش غرب اینگونه استدلال نمود که "ما خانواده و جمعیت را به عنوان دو مولفه ی اساسی قدرت از دست دادیم. راهی هم برای بازگشت به زندگی خانواده محور نداریم. پس چه کار کنیم؟! خب، بهتر است این دو مولفه ی قدرت را در حوزه های سیاسی رقیب از بین ببریم، چرا که وقتی جمعیت تمام دنیا پیر شود و خانواده ها در سرتاسر گیتی فروپاشد، دیگر مزیت هایی چون جمعیت جوان و خانواده ی مستحکم وجود نخواهد داشت که ما نگران آن باشیم" این نحوه از استدلال ترجمان ضرب المثل شیرین خودمان است که می گوید: "دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد!" و این دسیسه ی بزرگ همان انتقال بحران است که گفتیم.
سرمایه داران و اندیشمندان غربی که زمانی برای به یوغ کشیدن زنان جامعه و تامین منافع کوتاه مدت خود، طرح نابودی خانواده در آمریکا را ریخته بودند، با مشاهده ی عواقب سوء این ندانم کاری، به دنبال پیاده کردن تجارب مرگبار خود در عرصه ی بین المللی رفتند، تا مگر انقلاب جنسی را در جهان همه گیر کنند. اینجا بود که کلیدواژه ی حقوق زن بیش از پیش برای ترویج افکار منحط فمینیستی و ایجاد فضای دوگانگی و رقابت بین همسران، به میدان کشیده شد و تنظیم خانواده یا همان باروری سالم، برای کاهش جمعیت و بسط فساد در دنیا مورد تاکید مجامع متعدد بین المللی قرار گرفت.
برای ملموس تر شدن این تحلیل، از پیاده شدن یکی از تجارب آمریکا در کشورمان مثال می آوریم. زمانی کمیته کار و منابع انسانی سنای امریکا اعلام کرده بود "در بین سال های 1981-1971، ایالت هایی که بیشترین بودجه را صرف وسایل تنظیم خانواده کرده بودند، بیشترین افزایش موالید نامشروع و سقط جنین را داشتند" (12) همین مسئله که وسایل ممانعت از بارداری با القای فرهنگ تنظیم خانواده، منجر به افزایش آمار سقط جنین می شوند، نمونه ای از تجارب آمریکایی بود که در ایران نیز پیاده شد. متاسفانه فرهنگ تنظیم خانواده از طریق کم ارزش نشان دادن وجود نوزاد، دامن زدن به خودخواهی های افراد و همچنین القای بی بندوباری، منجر به ترویج جنایت بزرگ سقط جنین در کشور ما شد تا جایی که در فاصله ی سال های 1377 تا 1392 با وجود آن که پوشش وسایل ممانعت از بارداری در کشور بیشتر شد، آمار سقط غیرقانونی قریب به سه برابر شد!
به هر حال با آشکار گشتن تدریجی عواقب وحشتناک انقلاب جنسی و به منظور انتقال این بحران ها بود که در در ظرف کمتر از سه سال وقایع بزرگی رخ داد:
-سازمان ملل به عوارض ناشی از رشد بیش از حد جمعیت پرداخت (1973)، همجنسبازی از لیست بیماری های روانی خارج شد (1973)، پروژه ی مطالعاتی شورای امنیت ملی ایالات متحده با مدیریت هنری کیسینجر (NSSM200) رشد جمعیت قاره ی آفریقا و کشورهای در حال توسعه را بر خلاف امنیت ملی آمریکا عنوان کرد (1974)، نخستین اجلاس کمیسیون جمعیت برگزار شد (1974)، با حمایت بنیاد راکفلر، در زمینه ی مشکلات افزایش جمعیت کار گسترده ی رسانه ای صورت گرفت (1974)، نخستین کنفرانس جهانی جمعیت در بخارست برگزار شد (1974)، کمیسیون مقام زن تدوین پیشنویس کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان را آغاز کرد (1974)، تنظیم خانواده از موضوعات محوری کمیسیون مقام زن شد و سال 1975 به عنوان سال جهانی زنان نامگذاری شد.حال به نظر می رسد که با این توضیحات، علت توطئه ی غرب برای نابودی خانواده و جمعیت جوان در ایران روشن شده باشد. غرب برای کاستن از قدرت روزافزون جمهوری اسلامی، سالیان درازی است که سعی در تدارک انقلاب جنسی برای ایرانیان دارد و در این راستا جنگی تمام عیار علیه خانواده و جمعیت جوان را راهبری می کند. از شواهد جالب این تحلیل، ابراز خرسندی آشکار غربی ها در مورد برخی از وقایع ناگوار اجتماعی در کشور است که غرب را به ادامه ی قدرتمندانه تر این پروژه در کشور حریص کرده است. افشین شاهی -مدیر مرکز مطالعات اسلام سیاسی در دانشگاه بردفورد انگلیس- در مقاله ای که در مجله تحلیلی «سیاست خارجی» (Foreign Policy) منتشر کرده می نویسد: "کاهش میزان زادوولد در ایران، نشان دهنده ی پذیرش همگانی وسایل پیشگیری از بارداری و سایر اشکال تنظیم خانواده و همچنین زوال نقش سنتی خانواده است. بر اساس آمارهای رسمی، 40 درصد بزرگسالانی که به سن ازدواج رسیدهاند، اکنون مجرد هستند و همزمان آمار طلاق سر به فلک کشیده و از 50000 مورد طلاق ثبتشده در سال 2000 به 150000 در سال 2010 رسیده؛ یعنی سه برابر رشد داشته است" وی در نهایت بر اساس این داده ها ادعا می کند که: "انقلاب جنسی ایران، رمق حکومت مذهبی را گرفته و آن را از تاب و توان انداخته است" (13) و این جمله ی کلیدی، همان آرزوی غرب است که برای رسیدن به آن، از هیچگونه دسیسه ای، دریغ نکرده است.
اما به واسطه ی مجموعه تحلیل صورت گرفته، می توان به دو امر مهم پرداخت:
•نخست این که به راحتی می توان خیلی از وقایع گذشته و حال را تحلیل کرد و به سوال های بسیاری پاسخ گفت. سوال هایی از این جمله:
چه شد که رابرت مک نامارا –وزیر جنگ آمریکا- که به قصاب ویتنام معروف است، پس از کشتار میلیونی ویتنامی ها و پایان مسئولیت هفت ساله اش در وزارت جنگ، کتابی با نام "بمب ساعتی جمعیت" نوشت و برای دنیا از عواقب وحشتناک جمعیت زیاد سخن گفت؟ آیا برای جنایتکاری مانند او که شاهد وارد آمدن خسارت های فراوان جنگ ویتنام به آمریکا بود، وسایل ممانعت از بارداری، حکم وسایل کشتار بی دردسر مردم جهان را نداشت؟
به چه دلیل کشورهای غربی به دنبال تشویق خانواده هایشان برای فرزندآوری بیشتر رفتند و سیل مهاجرین را از کشورهای مختلف دنیا پذیرفتند ولی همزمان با آن، از طریق تشویق و فشار، تنظیم خانواده را به کشورهای در حال توسعه تحمیل نمودند؟ چرا پس از وقوع انقلاب جنسی در غرب، زنا، همجنسبازی، سقط جنین و تنظیم خانواده از حقوق بشر شمرده شد؟ چرا ازدواج و فرزندآوری قبل از بیست سالگی خلاف حقوق بشر به حساب آمد؟ چرا بلافاصله پس از جنگ تحمیلی، دکتر نفیس صدیق -معاون دبیرکل سازمان ملل و رئیس وقت صندوق جمعیت- به ایران آمد تا ایران را به کاهش جمعیت دعوت کند؟ چرا در سال 1375، رئیس کمیته رفع تبعیض علیه زنان به ایران آمد و مصرانه از مسئولین کشور خواست که به این کنوانسیون ملحق شوند؟ چرا اکنون سازمان انگلیسی ساز عفو بین الملل، طرح های مجلس شورای اسلامی برای افزایش جمعیت (که نه به دارند و نه به بار) را محکوم می کند و بر خلاف حقوق زنان ایرانی می داند؟ و چرا این سازمان نگران افزایش جمعیت و کاهش آمار طلاق در ایران است؟ چرا خانم میشله باچلت -معاون سابق دبیرکل و دبیر اجرایی نهاد زنان سازمان ملل- از تعطیلی طرح تنظیم خانواده در ایران ابراز نگرانی کرده و در مورد عواقب پیگیری طرح های افزایش جمعیت به وزیر سابق بهداشت -خانم دکتر وحید دستجردی- هشدار می دهد؟ (تاریخ دیدار 05/07/1391) چرا پیتر مک دونالد -رئیس اتحادیه بین المللی مطالعات علمی جمعیت- به ایران سفر می کند و در جلسه ای با نمایندگان مجلس به راهنمایی ایشان می پردازد؟!
چرا در سال گذشته قریب به ده نفر از مسئولین و دانشمندان مطرح جمعیتی دنیا به ایران سفر کرده اند تا ایران را از پیگیری افزایش جمعیت منصرف کنند؟ چرا در سال 2012، سازمان ملل در آمار نرخ باروری کشور دستکاری کرده، آن را افزایش می دهد و با دستاویز قرار دادن آمار جعلی مزبور، پیشبینیهای جمعیتی سال 2010 را مورد بازنگری قرار می دهد؟ چرا صندوق جمعیت سازمان ملل طرح خسارت زای تنظیم خانواده در ایران را موفق ارزیابی می کند و به سه نفر از پیشبرندگان طرح مزبور جایزه ی جهانی جمعیت را اهدا می کند؟
(برندگان ایرانی جایزه ی بین المللی جمعیت، از راست دکتر عباسی شوازی، دکتر مرندی، دکتر ملک افضلی)
چرا این صندوق از طریق قرارداد غیرقانونی با معاونت امور زنان و خانواده ریاست جمهوری به دنبال جمع آوری بانکهای اطلاعاتی مرتبط با جمعیت و خانواده در ایران است؟ هزینه ی سرسام آور بیش از 150 شبکه ی ماهواره ای فارسی زبان، که عمدتا پیگیر نابودی خانواده ی ایرانی هستند، را چه کسانی تامین می کنند؟ وقوع انقلاب جنسی در ایران چه خیری برای غرب دارد که هرازگاهی، مطرح ترین رسانه های غربی از این آرزو سخن می رانند؟ و ...
•دوم آنکه به واسطه ی این تحلیل به وضوح می توان گفت که چه کسانی بر خلاف مصالح نظام اسلامی و در جهت اهداف دشمنان حرکت می کنند:
بی شک آنان که از ارائه ی آموزش جنسی در مدارس به بهانه ی مبارزه با ایدز سخن می گویند، کسانی که در مورد روابط نامشروع آمارهای عجیب و غریب داده، سیاه نمایی کرده، به عادی سازی این امور می پردازند (برای نمونه به گزارش 19/03/1393 مرکز پژوهش های مجلس مراجعه کنید)، کسانی که به فرهنگ ضمیمه ی وسایل ممانعت از بارداری توجه نمی کنند و همچنان می خواهند به شیوع گسترده تر این وسایل کمک کنند، کسانی که افکار منحط فمینیستی را ترویج می کنند و در قالب ترویج برابری جنسیتی به تخریب و تخفیف نقش والای مادری و همسری می پردازند، آنان که لزوم ازدواج جوانان در سنین پایین را نفی می کنند، کسانی که مسئله ی حجاب و عفاف را کوچک می شمارند، مسئولینی که دغدغه ی رعایت حیا و اخلاق در فضای مجازی را ندارند، همه و همه، خواسته یا ناخواسته به غرب کمک می رسانند تا خانواده ی ایرانی و جمعیت جوان کشورمان را نابود کند.
•البته بر اساس تحلیل فوق، علت خیلی از امور و وقایع را نیز نمی توان متوجه شد. از جمله این که:
چرا نهادهای امنیتی کشور اجازه می دهند که سمینار «پویایی جمعیت در کشورهای مسلمان» با حمایت صندوق جمعیت سازمان ملل و سفارت سوئیس در تهران، یزد و شیراز برگزار شود؟ چه کسانی و به چه حقی در زمینه ی کنترل جمعیت در ایران، تعهد بین المللی داده اند که اکنون عفو بین الملل مدعی آن باشد؟ چرا نهادهای امنیتی کشور می گذارند که رئیس فدراسیون بین المللی تنظیم خانواده(Planned Parenthood) که از مروجین جنایت سقط جنین و روابط نامشروع در دنیا است به ایران بیاید، به سخنرانی پرداخته و با برخی از مسئولین و نمایندگان مجلس شورای اسلامی دیدار کند؟
(تئودروس ملسه مدیرعامل فدراسیون بین المللی تنظیم خانواده (IPPF) در دیدار با یکی از مسئولان مجلس به تاریخ 1393/06/02)
چرا پس از گذشت بیش از 3 سال از نخستین تذکرات مقام معظم رهبری درباره بحران جمعیت، مجلس شورای اسلامی قانونی در راستای افزایش نرخ باروری تصویب نکرده و حتی قانون خسارتزای تنظیم خانواده (مصوب 1372) را نیز به صورت کامل لغو نکرده است؟ چه زمان تحریم بزرگ تنظیم خانواده که علیه خومان وضع کردیم را لغو خواهیم نمود؟ چرا مرکز پژوهش های مجلس از سنگ اندازی های مداوم خود در مسیر تصویب قوانین مناسب برای جلوگیری از سالخوردگی جمعیت، دست بر نمی دارد؟ چرا جریان مومن و انقلابی کشور، در قبال ادعای واهی و بی سند معاون وزیر بهداشت که گفته بود اطلاعات جمعیتی را اشتباه و ناقص به مقام معظم رهبری رسانده اند، عکس العمل درخوری نشان نداد؟ چرا مجلس شورای اسلامی به کسانی که معتقدند ایران در وضع عروسی جمعیتی است! 600 میلیارد تومان بودجه می دهد تا بحران جمعیت را برطرف کنند؟ چرا هنوز در وزارت بهداشت، برنامههای تحدید نسل با عنوان باروری سالم ادامه دارد؟ چرا در حالی که پوشش وسایل ممانعت از باداری در ایران بیشتر از کشورهای آلمان، اسپانیا، ایتالیا، ژاپن و استرالیا است، وزارت بهداشت بخشنامه کرده است که تا سال 1396 هرساله دسترسی به خدمات تنظیم خانواده بیشتر شود؟ چرا وزارت بهداشت برای آموزش نیروهایش در جهت سیاست های جدید جمعیتی هیچگونه عزمی ندارد؟ چرا باید ایران، رکورددار بالاترین آمار سزارین در دنیا باشد؟ چرا دکتر محمد اسلامی مشاور فنی دفتر سلامت جمعیت، خانواده و مدارس وزارت بهداشت، نماینده ی صندوق جمعیت سازمان ملل در ایران (بخوانید مزدور آمریکا) را به یکی از مراکز بهداشت جنوب تهران می برد تا به او اطمینان بدهد که عقیم سازی های دائمی همچنان در کشور ادامه دارند؟ چرا پس از آشکار شدن دشمنی های فراوان صندوق جمعیت سازمان ملل با ایران و نظام اسلامی، این نهاد همچنان به فعالیتش در کشور ادامه می دهد و از کشور اخراج نمی شود؟ و ...
(دکتر اسلامی و هولکی اوز –نماینده ی صندوق جمعیت در ایران- در بازدید از یک عمل وازکتومی در مرکز بهداشت نور سعادت، یک ماه بعد از سخن مقام معظم رهبری که فرمودند: "هر اقدام و تدبیری که می خواهد برای متوقف کردن رشد جمعیت انجام بگیرد، بعد از صد و پنجاه میلیون انجام بگیرد")
نهایتا یادآور می شویم که جنگ علیه خانواده و جمعیت جوان، جنگ حقیقی این روزهای ماست که اگر همت و بصیرت مسئولین و مردم نباشد، افق تاریکی را پیشاروی میهن اسلامی ما قرار خواهد داد. این جنگ نیز عمارها، آوینی ها و قاسم سلیمانی های خودش را می خواهد. منتظر قدوم مبارکشان می مانیم.
منابع:
----------------
1)درسهای تاریخ، ویل دورانت و اری یل دورانت، مترجم احمد بطحایی
2)چگونه انقلاب جنسی، آمریکا را برای همیشه تغییر داد؟! نانسی ال کوهن، شماره 105 ماهنامه سیاحت غرب، انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
3)مقاله ی راز کینزی، سو الین براودر (روزنامه نگار کاتولیک) سایت باشگاه اندیشه
http://www.crisismagazine.com/2012/kinseys-secret-the-phony-science-of-the-sexual-revolution
4)اثرات انقلاب جنسی بر زنان آمریکا+ اسناد، مایکل اسنایدر، مشرق نیوز
http://www.infowars.com/25-signs-american-women-are-being-destroyed-by-the-sexual-revolution-and-our-promiscuous-culture/
5)لستر تارو، آینده ی سرمایه داری، مترجم عزیز کیاوند
6)محمودی، محمدجواد؛ احراری، مهدی؛ درآمدی بر اقتصاد جمعیت
7)صالحی، نورا...؛ یاداشت تاثیر جمعیت بر اقتصاد
8)http://www.theguardian.com/money/2014/dec/10/why-arent-there-more-babies-us-fertility-rate-declines-economists-baffled
9)هانتینگتون، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی
10)هانتینگتون، تمدن اسلامی و چین، دو چالش پیش روی تمدن غرب
11)نظریه ی برخورد تمدنها (هانتینگتون و منتقدانش)، مترجم مجتبی امیری
12)ویلیام گاردنر، جنگ علیه خانواده
13)http://foreignpolicy.com/2013/05/29/erotic-republic/
دورخیز قبیله ثروت:چند روز قبل معاون اول رئیس جمهور - که قانونا م
بسمه تعالی
«کارگزاران دارای دو ویژگی مثبت است، اولین ویژگی آن کار حزبی قوی است. این حزب در این امر تجربیات خوبی دارد. دومین ویژگی هم ارتباط و نزدیکی آن به دولت است. کارگزاران تا پیش از این تلاش میکرد که نقش میانجی را در معادلات سیاسی ایفا کند. به نظر میرسد کارگزاران امسال باید این نقش را بیش از پیش ایفا کند، زیرا امسال سال انتخابات است، اگر مجلس خوبی شکل نگیرد کار دولت ناتمام خواهد بود.» اینها بخشی از سخنان جناب معاون اول رئیس جمهور است و هرکه کمترین آشنایی با موضوعات سیاسی و انتخاباتی داشته باشد میفهمد که کار آقای معاون از آرزو گذشته و ایشان رسما وارد فاز عملیاتی شده و حتی به مرحله بیم دادن مردم! البته ایشان در سخنان جالب دیگری در همان جلسه میگوید: «مخالفان دولت به صورت جدی به دنبال ایجاد نگرانی در بین نیروهای معتدل هستند. تهدیدات مختلفی صورت میگیرد. تلاش میشود نیروهای مردمی و معتدل شهرستانها از کاندیداتوری رویگردان شوند. به آنها القا میشود که اگر در انتخابات کاندیدا شوند یا فعالیتهای خود را آغاز کنند با آنها برخورد میشود»! نوعی دیگر از این سخنان در همان جلسه، توسط دبیرکل حزب کارگزاران- که سالها قبل با حکم قطعی قوه قضائیه به دلیل مفاسد اقتصادی محکوم شده و در برخی موارد پروندهاش کماکان مفتوح است- بیان میشود: «از همین الان... متوجه شدهایم رقیب با چراغ خاموش کارهای خود را آغاز کرده است. اشکالی ندارد اما آیا این فضا در اختیار اصلاحطلبان و حامیان دولت هم هست؟ رقبا به دنبال تنشآفرینی و ایجاد نگرانی در بین مردم هستند... اغلب نیروهای شهرستانها برای انتخابات امسال نگران هستند. مدیران استانی با آنها همراهی نمیکنند...»! و البته هیچکدام توضیح نمیدهد که وقتی قدرت اجرایی در دست دولت است و بیش از نود درصد فرمانداران سراسر کشور در دولت یازدهم عوض شده اند (همان دولتی که قرار بود با اتوبوس نیاید و داس نداشته باشد!) چه کسی کاندیداهای آینده و ثبتنام نکرده! را تهدید میکند!؟ درباره دغدغه مهم این روزهای دولتمردان یعنی انتخابات - که نمونه مشابه دیگری از آن را در پیام نوروزی رئیس جمهور محترم شاهد بودیم - و نسبت آن با وظایف فراوان و معطل مانده دولت و انتظارات به حق و بیپاسخ مردم و همچنین حزب کارگزاران سازندگی یعنی جریانی که اکنون دولتمردان آرزوی سر برآوردن آن در انتخابات مجلس شورای اسلامی را دارند باید به این نکات توجه کرد:
1- آنها که دهه هفتاد شمسی را بخاطر دارند بخوبی میدانند که حزب کارگزاران سازندگی، دولتیترین حزب پس از انقلاب است که با حضور چند تن از نزدیکان درجه یک رئیس جمهور وقت همچون محمد هاشمی، محسن و فائزه هاشمی، حسین مرعشی و جمعی از وزرای دولت سازندگی، استانداران و معاونین و... در آستانه انتخابات مجلس پنجم شکل گرفت. استفاده برخی اعضای این حزب از رانتهای دولتی و به تبع آن مفاسد شگفتانگیز مالی و اقتصادی و نیز انحرافات برخی دیگر از آنان، همچون لکه ننگی پاک نشدنی بر پیشانی آن نشسته و با تعارفات و اطوارهای ژورنالیستی و دیپلماتیک هم پاک نمیشود! از مهاجرانی عضو موسس و مرکزیت این حزب که اکنون در خدمت دشمنان ایران در اروپا روزگار میگذراند که بگذریم، همین جناب دبیر کل در سالهای میانی دهه هفتاد به اتهام مفاسد متعدد اقتصادی محاکمه و با اغماض و فشارهای فراوانی همچون تهدید به استعفای برخی وزرا و تعطیل کار کشور در حمایت از یک متهم اقتصادی به چند سال حبس و شلاق و... محکوم شد! آن روزها یکی اتهامات وی، دخالت مستقیم در امر انتخابات و هزینهکرد بیتالمال برای رای آوردن برخی دوستانش بود! کاری که امروز هم به شکل دیگری در حال شکلگیری است و البته رسانههای اصلاحطلب ترجیح میدهند سابقه گذشته کارفرمایان خود را فراموش کنند و هر روز بدنبال پولهای کثیف در انتخابات بگردند! و معلوم نیست تکلیفشان با پدرخواندگان پولهای کثیف چه میشود!؟ البته این، همه تخلفات وی نبود و او به دلیل تضییع 3/5 میلیارد (مربوط به نیمه نخست دهه هفتاد) هم به چهار سال حبس و 60 ضربه شلاق تعلیقی محکوم شد. محمد هاشمی، یکی از اعضای اصلی این حزب که بعدها بخاطر اعلام رسمی مرام لیبرال دموکراسی حزبکارگزاران! از آن جدا شده درباره روزهای نخست تشکیل حزب میگوید: «رهبری بعد از تشکیل حزب کارگزاران به ما گفتند: این وهن است که وزرا بیایند برای مجلس نماینده انتخاب کنند چون دیگر آن نمایندگان میشوند وکیلالدوله» اما ظاهرا قرار است کارگزارانیها همان رفتار را تکرار کنند و وکیلالدولهها را به مجلس بفرستند! اما سابقه این افراد و حتی شرایط امروزشان موضوع این نوشتار نیست و آنچه ذکر شد، پردهای از آن روزگارانشان بود تا فکر نکنند تاریخ را میتوان با چند سخنرانی پاک کرد!
2- آنچه محور اصلی نوشتار پیشرو است، این پرسش محوری و مهم است که چرا دولت در میانه خدمتگزاری به مردم و در حالی که هزاران نیاز ضروری کشور را بیپاسخ به حال خود رها کرده، به فکر یارکشی انتخاباتی است و در هر پیام و میتینگی از انتخابات و آرزوهای انتخاباتیاش میگوید!؟ آیا تکلیف دولت گشودن گرههای اقتصادی است یا فعالیت انتخاباتی!؟ رفتار برخی دولتمردان اینگونه نشان میدهد که آنان ماموریتی برای خود قائل نیستند جز دو چیز؛ مذاکره با آمریکا و مدیریت انتخابات! این در حالیست که رکود حاکم بر اقتصاد کشور و تعطیل واقعی بخش بزرگی از برنامههای اقتصادی به امید رسیدن به توافق عملا کارها را قفل کرده و برخی دولتمردان نیز در حال و هوای انتخابات به سر میبرند! از دید آنها کشور هیچ مشکلی ندارد، رونق اقتصادی به صنایع باز گشته! مشکل بیکاری حل شده! و گرانی هم که با بخشنامه جناب جهانگیری کنترل شده و... اینگونه میشود که معاون اول رئیس جمهور و برخی دیگر از دولتمردان میتوانند با خیالی آسوده به سوداهای انتخاباتی خود بپردازند. اما اینگونه نیست و حقایق اقتصادی کشور، حتی از زبان اقتصاددانان متمایل به دولت، چیز دیگری را نشان میدهد. برای یادآوری، برخی از آشکارترین مسائل اقتصادی را برمیشماریم و در انتظار که برای آن چه پاسخی وجود دارد!؟
الف: تشدید رانتخواری نامه محرمانه برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی به رئیسجمهور محترم و پس از بیتوجهی به نامه مذکور، نامه علنی آنان در باره رانت 2 میلیارد دلاری و پیش از آن رانت 650 میلیون یورویی (یعنی جمعا 9 هزار میلیارد تومانی) در هفتهها و روزهای اخیر خبرساز بود و البته به سبک معمول، برخی دولتیان آن را پذیرفته و برخی دیگر در برابر ایراد قانونی مقاومت کرده و میکنند! نکته تلخ ماجرا در این رانت شگفتانگیز و کم سابقه- که در نامه نمایندگان محترم نیز به آن تصریح شده- این است که اعتبار 2 میلیارد دلاری مورد سوءاستفاده، بخشی از پولی است که چندی قبل به منظور مهار آبهای مرزی با درخواست رسمی رئیس جمهور و حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب، برای این مصرف خاص از صندوق توسعه ملی برداشت شده است و اینکه این پول خاص چگونه بصورت رانت در اختیار برخی شرکتها قرار گرفته است، جای تامل و تاسف جدی دارد. کسی چه میداند، شاید این اتفاق همزمان با دلمشغولی آقایان به انتخابات رخ داده باشد!
ب: کشورمان سالیانه با حدود 20 تا 25 میلیارد دلار کالای قاچاق روبرو است! رقم وحشتناکی که هر اقتصادی را از پا در میآورد. بطور طبیعی این حجم از قاچاق با آنچه یک نفر در چمدانش پنهان کند و به کشور وارد کند تفاوت معناداری دارد و هر کس میتواند به وجود شبکهای منسجم در بین برخی صاحبان قدرت در برقراری این فساد عظیم پی ببرد. بهمن ماه گذشته بود که رهبر انقلاب در دیدار اعضای ستاد مبارزه با قاچاق کالا ضمن گلایه از وضع اسفناک قاچاق کالا به کشور فرمودند: «امروز فشار واردات، کشور را دارد از پا درمیآورد و در خصوص میزان واردات قاچاق به کشور نیز ارقام بسیار عجیبی مطرح است...» در این میان مسئولان دولتی در مبارزه با این بلیه بزرگ اقتصادی چه میکنند؟ دکتر راغفر در این باره میگوید: «قاچاق در کشور به شکل سازمان یافته و گسترده صورت میگیرد که نوعا این نوع قاچاق با قاچاق خردی که در مرزها انجام میگیرد قابل مقایسه نیست، زیرا قاچاق خرد سهم زیادی در آمار قاچاق کشور ندارد. حذف ایرانکد و شبنم (دو طرح کنترلی برای رصد کالای ورودی به کشور) به شدت برای اقتصاد کشور خطرناک و به نفع قاچاق بود و دولت با اتخاذ این تصمیم اشتباه استراتژیکی را مرتکب شد.» اما چرا ایرانکد و شبنم حذف شد و سرنوشت کالاهای وارداتی به کجا انجامید؟
ج: یکی دیگر از بلیات عظیم اقتصادی، واردات گسترده و ویرانگر کالاهای خارجی است. اقدامی که به بیکاری هزاران ایرانی و رونق شرکتهای خارجی منجر شده و میشود. افزایش واردات کالا در دولت یازدهم، موضوعی نیست که بتوان آن را پنهان کرد. گزارش اخیر مرکز آمار از افزایش 16 درصدی واردات در سال 93 خبر میدهد و البته از افزایش 236 درصدی واردات کالاهای لوکس و حتی فرش! اما چرا!؟ آیا دولتمردان نمیدانند باید برای اشتغال جوان ایرانی کاری کرد و واردات برای اشتغال سم مهلک است؟ آیا از تذکر رهبر انقلاب مبنی بر کنترل وارداتترویج کالای ایرانی و ایجاد شغل برای جوانان خبر ندارند؟! چرا؟! برخی از اقتصاددانان جای دولت در این باره میگویند؛ را از زبان اقتصاددانان حامی دولت کسانی که در دولت براساس آموزههای بازار آزاد عمل میکنند خودشان باید پاسخ مردم را بدهند... آنها منافع شخصی را به منافع ملی ترجیح میدهند، یا جایی مشاوره میدهند و یا به وسیله عدهای که از طریق همین نوع اقتصاد پولهای هنگفتی به دست آوردهاند، ارتزاق میکنند... عدهای از آنها خودشان در کار واردات و صادرات فعال هستند... مواضع برخی از دولتمردان حامی اقتصاد بازار آزاد براساس علم و یا واقعیتهای جامعه نیست بلکه براساس منافع شخصی آنها است و چیزی را میگویند که منافع آنها حکم میکند حتی اگر با منافع و مصالح عمومی و اجتماعی در تضاد و تعارض باشد. این نکته تلخ، واقعیتی غیرقابل انکار است و حضور برخی مدیران ارشد دولتی در هیئت رئیسه و موسس دهها شرکت و بنگاه اقتصادی، گواهی بر این سخنان و نظرات دیگر کارشناسان است.
به این فهرست کوتاه و مختصر میتوان دهها نمونه دیگر اضافه کرد مواردی چون رشد بیکاری که حتی آمارهای داخلی هم نمیتواند آن را پنهان کند و یا رشد عجیب هزینههای دولت که بیش از 30 درصد نسبت به سال 93 رشد داشته همان زمان که دولت از طریق سیاستهای تورمزا و افزایش قیمتهای کلیدی همچون نان و... فشارهای خردکنندهای را به عامه مردم و تولیدکنندگان وارد میکند، حاضر نیست سر سوزنی از این فشارها را به ساختار هزینههای خود بپذیرد! و یا ترقی معکوس در زمینه تورم که براساس آمار چند روز قبل بانک جهانی، منجر به کسب رتبه سوم تورمی جهان شد.
اکنون باید پرسید با وجود این مستندات غیرقابل انکار، ماموریت دولتمردان، شرکت در میتینگهای اقتصادی و حضور در جمع اعضای قبیله ثروت است یا تدبیر و طراحی برای رفع این مشکلات و بهبود اوضاع معیشتی مردم؟
حسین شمسیان