.
1- قویترین سلاح ابر قدرتها برای تسخیر کشورها کدام است؟ وجود سیاستمدارانی است که از ملت خود، خلع قدرت و اراده کنند. ایران ما،
80 سال قبل توسط قوای متفقین اشغال نشد، بلکه اشغالگری رونمایی شده در سوم شهریور 1320، در واقع با کودتای انگلیسیها در سوم اسفند 1299 کلید خورده بود. آنها رضاخان را سر کار آوردند و شماری از غربزدگان را در اطراف او گماشتند. فرسودگی تدریجی ریشههای مقاومت، 16 سال طول کشید تا اینکه متفقین ظرف سه روز و بدون کمترین زحمت، ایران را اشغال کردند. پس از آن هم، فرزند بیاختیارتر رضاخان را به جای او گماشتند و 37 سال دیگر به استعمار ادامه دادند. 57 سال از قرن چهاردهم هجری شمسی که تا چند روز دیگر به پایان میرسد، با این تسخیرگری پنهان و پیدا سپری شد.
2- «احمد خان ملک ساسانی»، از دیپلماتهای عصر قاجار و پهلوی، در سِمَتهای مختلف در وزارت خارجه فعالیت کرد و سپس در سال 1328، از طرف محمد ساعد به معاونت نخستوزیری رسید. او درباره فضای تربیتی «مدرسه علوم سیاسی» پس از مشروطه و آغاز دوره رضا خان مینویسد «مدیران و معلمین، که اغلب شان فقط برای این انتخاب شده بودند که شاگردان را از طریق وطن پرستی منحرف و به خدمتگزاری اجنبی تشویق کنند، سرکلاس موضوع درس را کنار گذارده و راجع به اصل مقصود صحبت میکردند... روزی جناب سیدولیالله خاننصر که تشریح درس میدادند، فرمودند ایران مثل خزهای است که به دیوار چسبیده و دولت انگلیس به منزله آن دیوار است که اگر نباشد، خزه وجود خارجی ندارد... دستور
ذکاء الملک (فروغی)، منصورالملک و باقر کاظمی همیشه این بود که نبایستی اشخاص باهوش و باسواد جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند». همین ذکاءالملک فروغی نخست وزیر رضان خان، به شاگردان گفته بود «آیا آستین لباس بدون دست می جنبد؟ انگلیس همان دست داخل آستین ایران است و ایران بیاو نمیتواند حرکت کند»!
3- انقلاب اسلامی به اعتراف دشمنان آن، نقطه عطف تاریخ است. بنیامین نتانیاهو نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، 5 خرداد 1390 در کنگره آمریکا گفت: «اکنون زمان گذشته و لولای تاریخ ممکن است به زودی چرخش پیدا کند. از گذرگاه خیبر [در عربستان] تا تنگه جبلالطارق
[در مراکش] دگرگونی عظیمی در خاورمیانه در جریان است. باید به یاد داشته باشیم که شعله آرزوهای ما میتوانند سرد و خاموش شوند، مانند همان اتفاقی که سال 1979 در ایران رخ داد.... باید بپذیریم نیروهای قدرتمندی وجود دارند که با الگوی مورد نظر ما معارضه میکنند». او یک سال قبلتر (مهر 1389) در پارلمان رژیم صهیونیستی گفته بود
«برنامه هستهای ایران با سرعت قطار تندرو پیش میتازد و ما مانند خودروی قراضه می خواهیم خود را به آن برسانیم و مهار کنیم».
4- در همان ایامی که نتانیاهو درباره گردش لولای تاریخ هشدار میداد،اندیشکده آمریکایی «شورای آتلانتیک» در گزارشی اعلام کرد «ایران به صخره ای بزرگ در برابر آمریکا تبدیل شده و فراتر از ظرفیت پاسخگویی موثر ماست». همچنین، روز 22 آذر 1390، نشستی با حضور 3 مشاور امنیت ملی در دولت های فورد، کارتر، بوش پدر و اوباما در «شورای آتلانتیک» برگزار شد. بر اساس گزارش دویچه وله از این نشست، «برژینسکی، اسکوکرافت و جیمز جونز، همعقیده بودند که جهان در نقطه عطف تاریخی از هنگام فروپاشی شوروی قرار گرفته و جنبش فراگیر در خاورمیانه نشانه این دوره تاریخی است. برژینسکی گفت: ما نیازمند درک عمیقتر از چالشهای جهانی هستیم که آمریکا با آنها روبهرو شده؛ یکی از دلهرهآورترین موضوعات این است که ما در مقایسه با گذشته با چالشهای پیچیدهتری مواجه هستیم. درگیری نظامی با ایران دارای ابعاد فاجعهآمیز برای آمریکا خواهد بود».
5- غرب در 10- 12 سال اخیر، یک پروژه بزرگ را برای مهار ایران به اجرا گذاشت: «ایجاد آشوب سیاسی که تحریمهای فلجکننده از دل آن بیرون آمد؛ و دوم، بر کشیدن بانیان همان ضربه به عنوان جریانی که میتواند ایران را با مذاکره و واگذاری منابع قدرت ملی، از تحریمها نجات دهد». شاید هضم این ادعا که دشمن، تحریمها را با مشاهده آشوب 88 (دو قطبی سازی سیاسی) طراحی کرد، برای کسانی سنگین باشد. اما گستاخ شدن حریف به واسطه مشاهده دو قطبی شدگی طرف مقابل، پدیدهای رایج در دنیاست؛ چنانکه اخیرا «فرانسیس فوکویاما» در ریشه یابی جنگ اوکراین و جرئت روسیه به حمله گفت: «من فکر میکنم حمله پوتین، ناشی از درک او از ضعف آمریکا بود که برای هر ناظر خارجی آشکار است. سیاست خارجی ما به دلیل دوقطبی شدن باور نکردنی کشور، مختل شده. از این نظر، احتمالا تحولات 6 ژانویه (حمله حامیان ترامپ به کنگره به بهانه وقوع تقلب) یک رویداد بحرانی بود. پیش از آن، روسیه ممکن بود انتظار داشته باشد که بایدن، آمریکا را به نقش سابق خود برگرداند. حمله به ساختمان کنگره و تلاش بعدی برای عادی نشان دادن آن، ثابت کرد که چیزی عمیقاً پوسیده در جامعه آمریکا وجود دارد. آمریکا واقعاً ضعیف شده، هم در ادراک و هم در واقع. این ضعف، ویژگی جامعه بشدت قطبی شده است. اجماع قدیمی دوحزبی مبنی بر حمایت از نقش بین المللی قوی آمریکا در دنیا از بین رفته است. بحران اوکراین و سیاست ما در قبال آن را باید در درون جستوجو کرد».
6- خطرناکتر از منافذ برجام در تضعیف برنامه هستهای و ضمنا تشدید تحریمها، نقشه برجامیزاسیون بود. همان که رئیسوقت سرویس جاسوسی انگلیس به عنوان فرصت تدریجی نُرمالیزاسیون و انقلاب زدایی یاد کرد. در این فرآیند قرار بود شخصیت و اراده مستقل از دولت- ملت ایران مضمحل شود و پاسخ هر مطالبه ملی برای حل مشکلات متنوع، به دیدن دم کدخدا و التماس از او حوالت داده شود. سند این مدعا اظهارات برخی مدیران وقت است، مبنی بر اینکه ما در ایران فقط در زمینه پخت آبگوشت بزباش توانمندی داریم و برای حل مشکلات، از تولید و اشتغال گرفته تا آلودگی هوا و آب خوردن، باید تحریمها برداشته شود و بنابراین، باید برای برجامهای بعدی هم مذاکره کرد! این غفلت یا تغافل در حالی بود که «کریس بکمایر» معاون جان کری، سال 94 در اوج هیجانات برجامی گفت: «ایران، به خاطر انقلاب 1979 تحریم است»!
7- همین موج غفلت و تغافل، بر سر برخی مدیران تاخته بود که آمریکای پسا برجام را طلبکارتر کرد. در این دوره، ادعا شد نه باید برنامه نظامی را گسترش داد و موشکی تولید یا آزمایش کرد، نه نیروگاه با سوخت فسیلی ساخت، نه مرگ بر اسرائیل گفت و نه نفوذ راهبردی در منطقه داشت و از متحدان خود حمایت کرد؛ چرا که آمریکا را میرنجاند! هنگامی هم که آمریکا به شکل متواتر، توافق را زیر پا میگذاشت، توجیه میشد. تا اینکه ترامپ کل توافق را زیر پا گذاشت و بررسیها آشکار کرد دولتمرد ارشد ما به مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا «تضمین» داده که «حتی در صورت خروج آمریکا و برگرداندن تحریم ها، ایران به برجام پایبند بماند»! (نشریه آمریکایی پولیتیکو، 22 اردیبهشت 97، سخنرانی موگرینی در کنفرانس اتحادیه اروپا). نباید تعجب کرد که «ریچاردهاویت» مسئول تهیه «سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران»، 15 آبان 95 گفته باشد «توافق با ایران، یک نقطه عطف بود. ما باید دفتر نمایندگی خود را در تهران افتتاح، و مذاکره درباره حقوق بشر را از سر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما باعث پیشرفت در این زمینه شود. اروپا در ایران نفوذ دارد، ولی آمریکا از این نفوذ برخوردار نیست. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم».
8- نظام جمهوری اسلامی اما در گرماگرم مذاکره، از جنگ جاری دشمن غافل نشد، که این رهنمود امیر مومنان علیهالسلام است: «ولا تدفعن صلحا دعاک الیه عدوک... و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه، فان العدو ربّما قارب لیتغفل، فخذ بالحزم، و اتهم فی ذلک حسن الظن. از صلح با دشمن، وقتی او ترا بدان میخواند، رو مگردان... اما پس از صلح، کاملا از دشمن حذر کن، چه بسا که نزدیکی جوید تا غافلگیر کند. پس احتیاط را در پیش بگیر و حسن ظن را متهم شمار». درست در شرایطی که برخی خواص، استدلالهای دشمن درباره ضرورت کاهش نفوذ منطقهای و توانمندی نظامی ایران را تکرار میکردند، نظام به برکت رهبری حکیمانه رهبر انقلاب توانست نقشی تاریخ ساز در تحولات منطقه ایفا کند و دو جنگ تحمیلی به منطقه تحت عناوین جنگ جهانی چهارم و سوم را چنان مغلوبه سازد که مقدمهای برای عبور از جهان تک قطبی به جهان چند قطبی باشد. بر اساس همین فرآیند بود که روزنامه آلمانی تاگساشپیگل نوشت: «ایران پس از چهار دهه، به یک قدرت بزرگ تبدیل شده است»؛ نشریه آمریکایی نشنال اینترست تاکید کرد: «تجربه 40 ساله میگوید آمریکا باید از منطقه خاورمیانه خارج شود» و روزنامه واشنگتن تایمز خاطر نشان کرد «نفوذ آمریکا در خاورمیانه به خاطر طراحی و نفوذ ایران، رو به نابودی است».
9- طلسم فلجکننده «برجامیزاسیون» شکسته است. نشریه آمریکایی فارن افرز به تازگی نوشت «اختلافات رئیسجمهور فعلی ایران با سَلَف خود، چشمگیر است. سیاست خارجی بر بهبود روابط با همسایگان، روسیه و چین متمرکز شده، نه آمریکا و اروپا. رئیسی، اقتصاد ایران را وابسته نمیکند. او «اقتصاد مقاومتی» مد نظر رهبر ایران را پیگیری میکند». این نشریه، همچنین آبان ماه گذشته نوشته بود: «تهران در حال تدارک دور تازهای از سیاست خارجی تهاجمی است. ایران با باور اینکه واشنگتن بر پایه فریب و بیاحترامی رفتار میکند، بر اهرم سازی اقتصادی و نظامی علیه دشمن دیرین متمرکز شده است... احیای برجام، ستون اصلی دیپلماسی دولت جدید را تشکیل نمیدهد. بلکه موضع این دولت مبتنی بر دو اصل است: گسترش توانمندی برای مقابله به مثل سریع در برابر آمریکا در صورت تخطی از توافق و گسستن پیوند فرصت های اقتصادی با برجام از طریق ایجاد اقتصاد خودکفا و آسیا محور. مقامات ایران که از دسترسی به مزایای برجام محروم ماندهاند، اکنون با تقویت صنایع داخلی و تقویت روابط با قدرتهای نوظهور، به دنبال ایجاد اقتصاد مقاوم در برابر تحریمها هستند. ایران همچنین روی گسترش متحدانش در منطقه و نفوذ اقتصادی بیشتر تمرکز کرده است. مقامات ایرانی میگویند مذاکره کنندگان غربی، دستورالعملی برای طرح موضوعات دیگر، مانند نقش منطقهای و برنامه موشکی ایران دارند و این تاکتیکی برای گرفتن امتیاز بدون دادن امتیاز، و ممانعت از یک راهحل واقعی است. آمریکا در برابر تلاش ایران برای آزاد سازی گروگانها در لبنان، همکاری در سرنگونی طالبان در 2001 و پایبندی کامل به برجام، هیچ حسن نیتی نشان نداده. از این رو، دولت جدیدی پیش بینی میکند که توافق تازه، جرقه افزایش فشار آمریکا باشد تا ایران، سودی از توافق نبرد. راهبرد تهران، ایستادگی در برابر نفوذ آمریکا در تمام زمینهها و دادن پاسخ تهدید با تهدید پاسخ است».
10- تصورش را بکنید: اگر 80 سال قبل، به آن سرباز درمانده ایرانی در برابر اشغال کشورش توسط متفقین گفته میشد روزی میآید که ایران، متجاوزان را بشدت مجازات میکند و با موشکهای نقطه زن، پایگاههای شان را در هم میکوبد. حتی در خیال او هم نمیگنجید. باورکردنی نبود که ایران تو سری خور، روزگاری چنان قدرتمند شود که زهره از دشمنان بدرد. نتانیاهو بود که چند ماه قبل در «کنست» به نفتالی بنت گفت: «ایران به خوبی می داند ما ضعیف هستیم. به شهرکها و کشتی ما حمله کرد؛ اما هیچ پاسخی ندید. این یعنی، ضعف شما را شناسایی کرده و پیشروی میکند». حالا دو پایگاه عملیاتی آنها در منطقه با موشکهای دقیق نقطه زن در هم کوبیده شده است.
محمد ایمانی
.
ما نمیدانیم دقیقاًً در پشت درهای بسته هتل کوبورگ در وین چه گذشته و میگذرد. دانستههای ما براساس اظهارات طرفین مذاکرات و اخباری عمدتاًً غیررسمی و جسته و گریخته است. طرف غربی میگوید مذاکرات فنی به پایان رسیده و احیای توافق هستهای در گرو تصمیم سیاسی در پایتختهاست. طرف غربی، بهخصوص آمریکاییها عجله فراوانی برای بازگشت به برجام دارند. این عجله پس از جنگ اوکراین و افزایش کمنظیر قیمت انرژی، دوچندان شده است.
برای فهم میزان فشار و فوریت مسئله مهار قیمت انرژی، میتوان به رفتار قابل تأمل آمریکا با دولت ونزوئلا نگاهی انداخت. سه سال پیش و در پی درگیریهای داخلی در ونزوئلا، با هدف براندازی دولت قانونی این کشور، آمریکا و اغلب کشورهای اروپایی بهطور رسمی اعلام کردند
«نیکلاس مادورو» رئیسجمهور این کشور را دیگر به رسمیت نشناخته و بهجای او، «خوان گوایدو» سرکرده غربگرایان در این کشور را بهعنوان رئیسجمهور موقت این کشور به رسمیت میشناسند. کشوری که رتبه نخست ذخایر نفت و گاز جهان را
دارد.
ونزوئلا در این چند سال تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی از سوی آمریکا بوده است. نکته قابل توجه آنکه شناسایی گوایدو در دولت ترامپ اتفاق افتاد اما این سیاست در دولت بایدن نیز ادامه یافت. بهمنماه سال گذشته،
«آنتونی بلینکن» بهعنوان نامزد موردنظر جو بایدن بهعنوان وزیر خارجه دولت جدید آمریکا گفت: «دولت بایدن گوایدو رهبر مخالفان ونزوئلا را بهعنوان رئیسجمهوری موقت ونزوئلا به رسمیت شناخته و بهدنبال اعمال تحریمهای موثرتری علیه ونزوئلا برخواهد آمد.»
اتهام آمریکا به مادورو آن بود که با تقلب در انتخابات بر سر کار آمده است. هفته گذشته دولت آمریکا یک تیم دیپلماتیک را راهی کاراکاس کرد تا با همان دولتی که بیش از سه سال است به رسمیت نمیشناسد درباره امنیت تامین انرژی - بخوانید پایین آوردن قیمت نفت- مذاکره کند. این مورد نشاندهنده میزان فوریت و اهمیت ماجرای کنترل و ثبات بازار نفت برای دولت آمریکا و البته بیش از آنها برای کشورهای اروپایی است.
در چنین فضایی وجود برخی گرهها و ابهامات مهم و کلیدی، موید این نکته است که در توافق نباید تعجیل کرد. توافق بدون بازشدن این گرهها و برطرف شدن برخی موانع و ابهامات، میتواند عواقب و خسارات خاص خود را برای کشور در پی داشته باشد. این مسائل در نکات زیر
مورد ذکر کرد؛
1- نکته کلیدی و بسیار مهم، مسئله تضمین است. آمریکاییها بارها و علناً گفتهاند که نمیتوانند تضمین کنند دولت بعدی این کشور به توافق پایبند باشد. البته این هم از شارلاتان بودن آنهاست. درخصوص دشمنی با ایران و فشار به ما، کاملاًً متحد و منسجم هستند اما وقت توافق که میشود معلوم نیست با که طرفیم! کاخ سفید میگوید کنگره مستقل است و نظر خودش را دارد و ما دموکراتیم و اگر جمهوریخواهان بر سر کار آیند یا هر رئیسجمهور دیگری، اختیارات خودش را دارد و ممکن است تصمیم دیگری بگیرد! تیم هستهای کشورمان بارها اعلام کرده است؛ توافق با چنین حاکمیتی که حاضر به پذیرش مسئولیت امضای خود نیست را نمیپذیرد.
2- وقتی تضمینی وجود ندارد و دولت آمریکا هرگاه اراده کند میتواند از توافق خارج شود، یعنی ما با یک توافق نیمبند و لرزان مواجهیم. چنین توافقی از منظر اقتصادی دو خسارت موازی برای کشور در پی دارد. نخست و مهمتر از همه آنکه این کار یعنی تشدید شرطی شدن اقتصاد کشور. اثرات و تبعات میراث شوم دولت تدبیر و امید در گره زدن اقتصاد کشور به مذاکره و توافق، همچنان پابرجاست و توافق متزلزل و بدون تضمین، این وضعیت خسارتبار را تشدید میکند. نکته منفی بعدی اینکه وقتی توافق تضمین واقعی و عملی نداشته باشد، کدام کشور یا شرکت خارجی حاضر است براساس آن وارد کار جدی اقتصادی با ایران شود؟ متاسفانه یک جریان غربزده در داخل کشور اصرار دارد ضرورت این تضمین را زیر سؤال ببرد که مطمئنیم این ضرورت از دید تیم مذاکرهکننده ایران اسلامی پنهان نمیماند.
3- برخی از شواهد و قرائن نشان میدهد، حریف اصرار دارد موضوع راستیآزمایی را که یکی از خطوط قرمز مهم و تضمینکننده انتفاع اقتصادی ایران از احیای توافق است، نادیده بگیرد! البته این مسئله چندوجهی، فنی و پیچیده است و برای مثال تعیین تکلیف دسترسی سیستم بانکی کشور به سوئیفت، میتواند یکی از ابعاد آن باشد. اهمیت موضوع راستیآزمایی در این نکته نهفته است که با یقین میدانیم آمریکاییها در پی احیای توافق بدون انتفاع اقتصادی واقعی، موثر و پایدار ایران هستند. بنابراین آنچه بهعنوان سازوکار راستیآزمایی در توافق احتمالی دیده شده، باید متضمن انتفاع ایران باشد؟
4- نکته بعدی، مسئله کلیدی رفع تحریمهاست. دولت ترامپ تحریمها را چندلایه کرد و برچسبهای مختلفی مانند تروریسم و حقوق بشر و امثالهم به آنها افزود. یعنی ممکن است، تحریمهای هستهای برداشته شود اما عملاًً اتفاقی نیفتد. چرا؟ چون همان موارد با عناوین دیگری تحریم شدهاند. اینجاست که باید روی خط قرمز رفع همه تحریمها تأکید کرد زیرا در این سالها اتفاقات بسیاری در حوزه تحریمها رخ داده است که نشان میدهد تنها بازگشت به برجام و بسنده کردن به آن، گره تحریمها را باز نمیکند.
5- نکته بعدی که طرح و پیگیری جدی آن در مذاکرات ضروری است، مسئله خسارت ایران از بدعهدی آمریکا و اروپاست. مسئلهای که کمتر به آن توجه شده و دربارهاش صحبت میشود اما از جهتی بسیار مهم است. اگر به راحتی از کنار این موضوع بگذریم درواقع این پیام را به طرف غربی دادهایم که بدعهدی هیچ هزینهای ندارد و با این کار با دست خود، راه را برای بدعهدیهای احتمالی بعدی که هیچ بعید نیست، باز میکنیم.
6- در پایان و با ذکر همه این نکات و سؤالات باید گفت میدانیم که تیم جدید هستهای، چه توافق خسارتبار و پر از اشکالات ساختاری و حقوقیای را به ارث برده است. نمیتوان و نباید انتظار داشت از تعمیر و احیای فرغونی پنچر، یک خودروی مدل بالا ساخت اما میتوان و باید همانگونه که دیروز آقای رئیسی، رئیس جمهور محترم کشورمان در اجلاس خبرگان تأکید کرد، خطوط قرمز در توافق احتمالی رعایت شود.
محمد صرفی
.
تحلیل تحولات اوکراین را نباید از لحظه ورود یگانهای نظامی روسیه به خاک اوکراین تحلیل کرد. چنین تحلیلی واقعگرایانه نیست. اوکراین به سمت درگیری نظامی میرفت و به همین دلیل مقامات ارشد آمریکایی از قطعی بودن حمله روسیه به اوکراین خبر میدادند تا جایی که بعضی گمان کردند حمله ارتش سرخ به کییف توطئهای غربی برای وارد کردن روسیه به باتلاق است. بنابراین اول یک سلسله رخدادهایی به وقوع پیوستند بعد نقطه نهایی، حمله نظامی به اوکراین بود به همین جهت این سؤال را باید مطرح کرد که آمریکاییها که از قطعی بودن حمله صحبت میکردند، چرا در مقام از میان برداشتن علت حمله و یا برای آسیبناپذیر کردن اوکراین قدمی برنداشتند؟ درخصوص تحولات اوکراین توجه به نکات زیر اهمیت دارند:
1- «کییف» پایتخت امروزی اوکراین پیش از آنکه مسکو پایتخت روسیه شود، پایتخت روسیه بوده است کما اینکه اوکراین جزء یکی از شش کشوری است که در سال 1922 - 1301 - به شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در زمان «ولادیمیر لنین» کمک کرده است. این در حالی است که کشورهایی مثل قزاقستان، تاجیکستان، قرقیزستان، ترکمنستان، لتونی و... 34 سال بعد
- در سال 1956 - در زمان «نیکیتا خروشچف» به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی پیوسته و جمع 15 فدراتیو را تکمیل کردهاند. برخلاف بقیه جمهوریهای شوروی سابق، اوکراین جمعیت انبوه روستبار دارد. این کشور از نظر نژادی ترکیبی از «راکینگها» و «اسلاوها» میباشد که همین ترکیب نژادی در روسیه هم وجود دارد و اساساً
اسم «روسیه» از زبان اسلاو گرفته شده است. موقعیت تاریخی و فرهنگی اوکراین برای روسیه بسیار متفاوت از فدراسیونهای دیگر دوران اتحاد جماهیر شوروی است چرا که از یکسو قرابت مشترک و توأمان نژادی و مذهبی میان روسیه و اوکراین در جمهوریهای دیگر وجود ندارد و از سوی دیگر اوکراین با مساحت بیش از 600 کیلومتر مربع، مهمترین اتصالدهنده اروپای شرقی - که روسیه بخشی از آن است - به اروپای غربی به حساب میآید. بنابراین وقتی با ورود ناتو، محیط روسیه در نزدیکترین نقطه به آن ناامن شود، محیط داخلی روسیه ناامن شده است. بر این اساس باید گفت اگر آمریکاییها و اروپاییها خود را خالق ادبیات «بازدارندگی» و «پیشدستانه» به حساب آورده و برای خود «حق عملیاتهای بدون مجوز» قایل هستند، نمیتوانند روسیه را به دلیل اقدام بازدارنده و عملیات بدون مجوز شماتت نمایند.
2ـ آمریکاییها و سایر اعضای ناتو در سال 1996 - 1375 -یعنی پنج سال پس از فروپاشی شوروی و با هدف اقناعسازی روسیه به همکاری در زمینههای امنیتی و نظامی - توافق کردند که سیاست «گسترش ناتو» به سمت شرق اروپا را کنار بگذارند. در این میان آمریکاییها به خصوص روی این موضوع تأکید کردند که ناتو حتی در شرق آلمان - یعنی جمهوری دموکراتیک سابق یا کشور آلمان شرقی سابق - حضور نمییابد. آمریکاییها و اروپاییها تا سال 2015 به این سیاست وفادار ماندند ولی از این زمان شروع به پیشروی کردند تا جایی که ظرف 5 سال، 14 کشور اروپایی - موسوم
به اروپای شرقی - را به عضویت ناتو درآوردند و در واقع به بخش اعظم اروپای شرقی که منطقه نفوذ روسیه بود و ظاهراً اروپاییها آن را به رسمیت میشناختند، مسلط گردیدند و بحث عضویت اوکراین و گرجستان را هم در دستور کار داشتند و زمینههای آن را فراهم کرده بودند. اگر آمریکاییها و اروپاییها این دو کشور - که سابقاً
دو عضو مهم و اصلی اتحاد جماهیر شوروی سابق بوده و از سال 1922 جزئی از آن محسوب میشدند - را به ضمیمه ناتو درمیآوردند، روسیه با تهدید جدی و قطعی مواجه میشد. کما اینکه مقامات آمریکایی پنهان نمیکردند که پس از الحاق اوکراین و گرجستان، قصد دارند روسیه را که ترکیب نزدیک به 160 قوم و فرهنگ است را چندپاره و در واقع آن را از صفحه جغرافیا حذف نمایند.
3- آمریکاییها با کمک اروپاییها پیش از ناتوئیزه کردن شرق اروپا، یک سلسله اقدامات سیاسی را با هدف تغییر در ژئوپولیتیک سیاسی بلوک شرق سابق انجام دادند که موسوم به انقلابهای رنگی بود. این اقدامات از سال 2000 و با انقلاب رنگی در صربستان شروع گردید و به «انقلاب بولدوزر» موسوم گشت. پس از آن گرجستان در سال 2003، اوکراین در سال 2004 و قرقیزستان در سال 2005 شاهد انقلابهای رنگی که هر کدام نامی داشتند، بود.
این انقلابها همه علیه دموکراسیهای نوپای اروپای شرقی ساماندهی شدند و مهمترین مظهر آن لغو نتایج انتخابات و به قدرت رساندن عوامل غرب از طریق فضاسازی سیاسی و خانهنشین کردن مردم صورت گرفت. همین روش علیه روسیه، علیه آذربایجان و علیه قزاقستان هم به اجرا گذاشته شد اما به نتیجه نرسید و با شکست انقلاب رنگی جمهوری آذربایجان، پروژه انقلابهای رنگی مخصوصاً پس از شکست آن در ایران (فتنه 88) متوقف گردید. بنابراین غربیهایی که امروز اقدامات روسیه را محکوم میکنند، خوب است اولاً درباره اقدامات خود ضدحکومتهای مورد اشاره و در واقع اقدامات براندازانه علیه دولتهای مستقل در سالهای 2000 تا 2005 توضیح بدهند و ثانیاً توضیحی درباره نقض توافق 1996 ناظر به عدم توسعه ناتو و به عضویت درآوردن 14 کشور اروپای شرقی و تلاش برای عضوسازی دو کشور دیگر بدهند تا معلوم شود در ماجرای حمله نظامی به اوکراین - که حتماً محکوم است - چه کسی باید مسئولیت بپذیرد و چه کسی باید سرزنش شود.
سرویس خارجی-
سرانجام پس از هفتهها کشمکشِ سخت بین روسیه و غرب بر سر «اوکراین» کاری که به نوعی، هم انتظارش میرفت و هم نمیرفت! در شامگاه دوشنبه به وقت ایران اتفاق افتاد و روسیه رسماً اعلام کرد دیگر، منطقه «دونباس» را بخشی از خاک اوکراین نمیداند! شاید تصور غالب این بود که روسیه میخواهد به اوکراین و حتی «کیف» مستقیما حمله نظامی کند و پوتین نیز بارها گفته بود چنین قصدی ندارد. پوتین با امضاء کاغذهایی اعلام کرد، این دو منطقه مهم را که سال 2014 اعلام استقلال کرده بودند، به رسمیت میشناسد و از این پس آنها را جمهوریهای استقلال یافته وابسته به روسیه میداند. و بدین ترتیب در بازی شطرنج خطرناک آمریکا و روسیه همانطور که انتظار میرفت این سربازان پیاده دولت اوکراین بودند که بازنده شدند. شاید دولت اوکراین فراموش کرده بود که در جدال فیلها این علفها هستند که زیر دست و پا له میشوند.
پوتین چه گفت؟
رئیسجمهور روسیه شامگاه دوشنبه طی یک نطق تلویزیونی در کرملین اعلام کرد اوکراین استقلال و ثبات خود را از دست داده و به محلی برای فرصتطلبانی تبدیل شده است که میدان را به سمت کودتا هدایت میکنند. او با بیان اینکه «اوکراین به کشوری غیر مستقل تبدیل شده که تحت کنترل آمریکا درآمده است» افزود: «رهبران اوکراین نتوانستند یک کشور باثبات ایجاد کنند که این منجر به وابستگی آنها به کشورهای خارجی مانند ایالات متحده شده است... آمریکا میلیونها دلار در اوکراین خرج انقلابهای رنگی کرده است و امروز نئونازیها سرنوشت ملت اوکراین را در دست گرفتهاند! بنابراین این کشور تحت استعمار آمریکا و غرب است. قانونگذاران مجالس سفلی و علیای روسیه نیز در جلسات جداگانه قطعنامه پیشنهادی با موضوع تصمیم رئیسجمهور این کشور برای به رسمیت شناختن استقلال دو جمهوری دونتسک و لوهانسک را تایید و تصویب کردند.
ورود ارتش روسیه به شرق اوکراین
بلافاصله بعد از اینکه پوتین رسماً استقلال این دو منطقه جدایی طلب را به رسمیت شناخت به ارتش این کشور نیز دستور داد به منظور«حفظ صلح» وارد شرق اوکراین شوند.کاخ کرملین اعلام کرد رئیسجمهور روسیه از وزارت دفاع این کشور خواست تا با مناطق دونتسک و لوهانسک در شرق اوکراین توافقنامهای برای اعزام ارتش جهت حفظ صلح در این مناطق امضا کند. در بیانیه وزارت دفاع روسیه آمده: «پوتین از وزارت خارجه روسیه خواست تا رایزنی با جمهوریهای دونتسک و لوهانسک را برای برقراری روابط دیپلماتیک آغاز کند.» برخی رسانههای غربی مثل «رویترز» و «دیلی میل» نیز با انتشار تصاویر و ویدئوهایی اعلام کردند اولین یگانهای ارتش روسیه وارد این دو منطقه شدهاند.
واکنشهای گسترده
دیروز «توماس فریدمن» ستون نویس روزنامه نیویورک تایمز با انتقاد از «اقدامات آمریکا که زمینهساز این اقدام پوتین شد» نوشت: «این جنگ پوتین بود اما آمریکا و ناتو نیز تماشاگران بیگناه نیستند.» به گفته وی تصمیم نسنجیده آمریکا برای گسترش ناتو به سمت شرق اروپا و نزدیکی مرزهای روسیه و وعده به برخی کشورهای این منطقه برای پیوستن آنها به ناتو در حالی که آمریکا نه منابع و نه قصدی برای حمایت از آنها نداشت زمینهساز بروز این بحران شد.