گیر افتادن بخش زیادی از تروریستها در محلههای شرق حلب / تاکتیک جدید اتاق عملیات مشترک سوریه-ایران-حزبالله/لو رفتن نقشهی عربستن و ترکیه در حلب و نقش آن در پیروزی اخیر
گروه بینالملل رجانیوز: در برههی اخیر، مهمترین کانون نبردهای سوریه در حلب متمرکز شده است و سیر نبردها در آن منطقه، قطعا تعیینکنندهی پیروز نهایی نبردهای سوریه خواهد بود. در روزهای اخیر، مهمترین خبری که از جبههی حلب رسیده آزادسازی مزارع الملاح در شمال حلب است. اما این مزارع چه اهمیتی دارند؟
به نوشتهی سایت العهد (سایت خبری-تحلیلی رسمی حزب الله لبنان) منطقهی مزارع الملاح از سه دسته مزارع (شمالی، مرکزی و جنوبی) تشکیل شده که به یکدیگر پیوستهاند و در کنار هم، یک نقطهی مهم راهبردی در شمال حلب را تشکیل میدهند. این منطقه در طول سالهای گذشته شاهد زد و خوردها و نبردهای زیادی بین ارتش سوریه و گروهای مسلح بوده است.
نقطهی آغاز درگیریهای اخیر، تلاش ارتش سوریه برای حرکت از مزارع مرکزی به سمت مراکز شمالی بوده است. مزارع شمالی، به مزارع جنوبی متصلاند و مزارع جنوبی هم منطقهی اتصال به جادهی کاستیلو محسوب میشوند. جادهی کاستیلو هم به نوبهی خود شریان اصلی تأمین لوجستیک گروههای مسلح از ریف شمالی حلب به سمت محلهی شهرقی شهر حلب به حساب میآید.
روز 25 ژوئن ارتش سوریه و همپیمانانش [با تغییر روشهای خود در حملات، که در ادامه به آن خواهیم پرداخت] و با استفاده از پشتیبانی آتش گسترده و دقیق، پیشروی به سمت مزارع شمالی را آغاز کردند و در روز بعد، پس از درگیریهای شدیدی که موجب کشته و زخمی شدن دهها تن در صفوف گروههای مسلح (خصوصا جنبش نورالدین زنگی، که پررنگترین حضور را در آن منطقه دارد، و جبهه النصره) موفق به آزادسازی کامل مزارع شمالی الملاح شدند.
گروههای مسلح در دو روز پس از آن، تلاش کردن این مزارع را بازپس بگیرند ولی تمامی حملاتشان با شکست مواجه شد، حملاتی که در آن از خودروهای جنگی بمبگذاری شده و نیروهای انتحاری هم استفاده کردند ولی در عمل، این حملات باعث افزایش تلفاتشان شد که در بین آنها چند فرمانده میدانی و برخی تروریستهای خارجی هم به چشم میخوردند.
در ادامه، ارتش و همپیمانانش در حین پیشروی جزئی در مزارع جنوبی، فشار به گروههای مسلح در این مزارع را با گسترش حملات توپخانهای و موشکی به نقاط انتشار آنان در منطقه ادامه دادند.
بعد از این [زمینهسازی] ارتش و همپیمانانش در روز 7 جولای موفق شدند در مزارع جنوبی پیشروی کرده و بر کل آن مسلط شوند، به این ترتیب حالا کل مزارع الملاح در سیطرهی ارتش سوریه قرار گرفت است. با توجه به ویژگیهای جغرافیایی این مزارع، این، یک موفقیت نظامی مهم برای ارتش سوریه محسوب میشود، چرا که از مزارع جنوبی الملاح، از شرق به اردوگاه حندرات میرسد (که تحت تصرف گروههای مسلح است) و از غرب به «الارض الحمراء» (که امتداد اراضی شهرک حریتان محسوب میشود که آن هم تحت تصرف گروههای مسلح است) و از شمال به منطقهی باشکوی میرسد که تحت سیطرهی ارتش قرار دارد، و از جنوب به جادهی کاستیلو منتهی میشود.
با سیطرهی بر این مزارع، ارتش سوریه از نظر نظامی این موفقیتها را به دست آورده است:
1-سیطرهی آتش بر جادهی کاستیلو. در حال حاضر ارتش و همپیمانانش تنها یک کیلومتر و 360 متر با این جاده فاصله دارند، جادهای که تنها شریان [ارتباطی] گروههای مسلح از ریف شمالی حلب به سمت اردوگاه حندرات و از آنجا به سمت محلههای شرق حلب محسوب میشود.
2-کامل کردن دو لبهی «گاز انبر» از طرف ارتش و همپیمانانش بر مدخل شمالی حلب (از طریق نیروهای حاضر در اللیرمون از یک طرف و نیروهای حاضر در مزارع الملاح در طرف دیگر.)
3-تأمین نقطهی تمرکز برای ارتش سوریه جهت فتح محور عملیاتیِ جدید از سمت غرب به طرف اردوگاه حندرات.
4-گسترش مساحت و عمق امنیت اراضیای که در حد فاصل منطقهی صنعتی و جادهی نبل و الزهراء قرار دارند.
اما ابعاد [راهبردی] سیطره بر مزارع الملاح هم عبارتند از:
1-تروریستهایی که در محلات شرقی حلب قرار دارند، با بزرگترین نقطهی تجمع دیگر تروریستها از طریق جادهی کاستیو مرتبط بودند: از آن جاده به ریف شمالی حلب و از آنجا به ریف غربی حلب و از آنجا به ادلب [همان نقطهی تجمع بزرگ تروریستها] و از آنجا هم برای درمان مجروحان و انتقال سلاح و مهمات با ترکیه [که هممرز ادلب است] ارتباط داشتند [و حالا با سیطره آتش ارتش بر این جاده، تمام این مسیر برای تروریستهای شرق حلب قطع شده است.]
2-محاصرهتروریستها در خود شهر حلب و جدا کردن آن به صورت کامل از ریف حلب.
3-فراهم شدن این امکان برای ارتش سوریه که عملیات نظامیای را به سمت محلات شرقی حلب کلید بزند یا آنکه اقدام به مصالحههایی با گروههای مسلح در آن مناطق کند (شبیه به چیزی که در الدار الکبیره در حمص رخ داد [و تروریستها بدون درگیری، از مناطق تحتص تصرفشان دست کشیدند و این مناطق به دست ارتش افتاد.])
اما ارتش سوریه چطور موفق شد به این پیروزی دست پیدا کند و چه تغییر جدیدی در تاکتیکهای نظامی ارتش سوریه و همپیمانانش واقع شده بود؟ حسین مرتضی (کارشناس و خبرنگار مشهور جبههی مقاومت که خود از نزدیک در میدان سوریه حضور دارد) در سایت العهد نوشته است:
با تمام شدن سخنرانی دبیر کل حزب الله سید حسن نصر الله در چهلمین روز درگذشت فرماند شهید سید مصطفی بدرالدین (سید ذوالفقار)، چهرهی نبرد جدید در حلب و عمق راهبردیاش پیدا شد. آن سخنرانی، به مثابه اعلام اسم رمز در میدان حلب بود. حالا نبرد برای همهی طرفها روشن است: نبردی تعیین کننده (به تمام معنی کلمه) چه در سیاست چه در میدان نظامی. در روزهای مستمر پیشرو، محور مقاومت مستقیما با سعودیها مواجه خواهند بود، جایی که افسران سعوی و ترکیهای عملا در نبردها و اتاقهای عملیات بینالمللی و منطقهای حضور دارند.
جبهههای حلب، با سخنرانی سید حسن نصرالله، دستور آغاز عملیات را دریافت کردند و شروع کردند به تغییر تاکتیک نبرد و مدیریت جبهه در حلب (چون اهمیت نبرد حلب از مسئلهی جغرافیا فراتر رفته و شکل راهبردی به خود گرفته است). تغییر تاکتیکها در چند بخش مختلف خود را نشان میدهد: از بازنگری در نقشهها و تجمع نیروها و انتشار نیروها گرفته تا استفاده از تخصصها جدید در جنگ زمینی و میدان عملیات نظامی و تمرکز بر هجوم سنگین در چند محور، که بارزترین آن غافلگیریبود که در ریف شمالی حلب و مزارع الملاح ایجاد شد و میتوان آن را ترجمان واضحی برای این مرحلهی جدید دانست.
نبرد و سیطره در مزارع الملاح به شکل مستقیمی نشانگر آن بود که هجوم سنگین در حلب از جبهه النصره فراتر رفته و عمق استراتژیک (یعنی کشورهای حامی آن را) هم شامل شده است.
در این نبردها اتاق عملیات مشترکی بین ارتش سوریه و مقاومت و مستشاران ایرانی تشکل شد و روش تقسیم یک محور به چند جبهه انتخاب گردید تا بتوان از پشتیبانی آتش گسترده و بیسابقه استفاده کرد (درست چیزی که در مزارع الملاح رخ داد). این، در سایهی گیجیای که گروههای مسلح از مواجهه با نقشهی جدید دچار شده بودند، به نیروهای زمینی برای پشیروی و سیطره و تثبیت، دست بالا را میداد. همین نقشه بود که واحدهای مهاجم ارتش و همپیمانش را موفق کرد پس از سیطره بر مزارع شمالی، بر مزارعه جنوبی هم مسلط شده و گروههای تکفیری را در آنجا تار و مار کنند.
تاکتیک تقسیم یک محور به چند جبهه، به ارتش سوریه و مقاومت کمک کرد تا گروهای مسلح را به اشتباه بیندازند و اینطور جلوه دهند که حمله در محور بنیزید خواهد بود (چون حملات توپخانهای و هوایی متمرکز بود بر محورهای بنی زید و کاستیلو) اما حملهی اصلی عملا در جبههی الملاح در محور شمالی ریف حلب رخ داد. همین نشان میدهد چرا گروههای مسلح تلاش کردند نبردی در جبههی کاستیلو راه بیندازند (چون خیال میکردند که نقشهی ارتش را کشف کردهاند) در حالیکه در همان زمان زمینهچینی مقاومت و ارتش برای حمله به مزارع الملاح در جریان بود.
اما مسئلهی مهمتری که به محور مقاومت کمک کرد تا مانعِ مزارع الملاح را از پیش پا بردارند عبارت بود از اطلاعاتی دقیقی که از کم و کیف سلاحهای ترویستها به دست آورده بودند؛ سلاحهایی که از طرف کشورهای حامی گروههای مسلح برای تقویت آن جبههها به آنجا وارد شده بود. در این تسلیح، نقش اول با عربستان سعوی و ترکیه بود؛ چیزی که باز تأکیدی است بر اینکه نبرد حلب، از سطح یک نبرد جغرافیایی فراتر رفته و یک نبرد منطقهای است و اینکه نبرد از مرحلهی مواجههی غیر مستقیم به مواجههی منطقهای مستقیم رسیده است، چرا که اطلاعات رسیده به اتاق عملیات مشترک [ارتش، ایران، مقاومت] در حلب حاکی از آن بود که عربستان سعودی از مرحلهی تسلیح بالاتر رفته و در حال حاضر افسرانی دارد که در میدان به همراه تروریستها میجنگند و در ادارهی اتاق ها عملیات مشارکت دارند.
اطلاعات رسیده حاکی از آن بود که تاکتیکهای تروریستها و روشهای ارتباطی نوین آنان و وسایل ارتباطیشان، به علاوهی رمزگذاریها، همه طوری است که جز از طرف ارتشهایی که توسط آمریکا آموزش دیدهاند [از قبیل ارتش ترکیه و عربستان سعودی] استفاده نمیشود.
اطلاعاتی که مقاومت هم دربارهی بحثهای لوجستیک گروههای مسلح به دست آورد حاکی از آن بود که مسلحین در جبههی شمالی حلب به مقادیر تازهای از سلاح دست پیدا کردهاند که از طریق ترکیه برای آنها وارد شده است. این سلاحها عبارت بودند از موشکهای ضد زره تاو (که به فرماندهان [گروه تروریستی موسوم به ] «لشگر 13» و جبهه النصره تحویل داده شد. ضمنا برای اولین بار، بیش از صد موشک هم در اختیار احرار الشام قرار گرفت. این موشکهای وارد شده به ریف شمالی حلب، بخشی از قرارداد موشکیای بود که عربستان منعقد کرده (و برایش نهصد میلیون دلار هزینه نموده است) تا با آن بتواند مسلحین را به بیش از سیزده هزار موشک مجهز کند.
همچنین اطلاعاتی در اختیار فرماندهان عملیات [در جبههی مقاومت] قرار گرفت که مسلحین موشکهایی از نوع «فاکتوری» که به آنها موشکهای فاگوت هم گفته میشود و برد آنها به بیش از 2500 متر میرسد در اختیار گرفتهاند. این موشکها به طور مستقیم از طرف آمریکا در اختیار گروههای مسلح قرار گرفته بود و آمریکاییها این محموله را در بلغارستان بار زده و ارسال کرده بودند. عربستان هم برای هر کدام از موشکهای این محموله حدود 30 هزار دلار پول پرداخت کرده و آمریکا مسئولیت بارکردن [و ارسال آن] را بر عهده گرفته بود.
در کنار این، جماعت نورالدین زنگی و جماعت جندالاقصی هم توپهای 152 میلیمتری در اختیار گرفتند که ترکیه آنها را وارد خاک سوریه کرده بود تا به آنها برساند، اینها توپهای بود که ترکیه سابقا از آمریکا خریداری کرده بود.
با توجه به این اطلاعات میفهمیم که چرا ارتش و مقاومت، پیش از وارد عمل شدن نیروهای پیاده، اقدام به آتشباری گسترده و آتشریزی گستردهی تمهیدی کردند و به صورت گسترده از تجهیزات زرهی استفاده نکردند. همین اقدام ارتش، باعث شد که مجهز شدن تسلیحاتی اخیر گروههای مسلح، بیفایده شود [چون اکثر این سلاحها ضد زرهی بود] و تروریستها حیران بمانند. بعد از آنکه اتاق عملیات مشترک [ارتش، ایران و مقاومت] بساط گروههای مسلح را به هم زد، موفق شد آنها را به زمینی بکشد که خودش (با نقشههای نظامیای که برای اولین بار مورد استفاده قرار میگرفت) طراحی کرده بود. با توجه به این نکته میفهمیم که چطور مقاومت موفق شد چندین نقشهی گروههای مسلح برای هدف قرار دادن شهر حلب و مناطق غیرنظامی آن را کشف و خنثی کند و ضمنا میفهمیم که چرا این روش جنگی در جبههی کاستیلو در محورهای شمالی ریف حلب به کار گرفته شد.
از نظر نظامی، پیشروی اخیر در محور مزارع الملاح به مثابه مقدمهای برای پیشروی در جبهههایی با عمق بیشتر خواهد بود و زمینهای برای استفاده از تاکتیکهای متفاوت (که مبتنی خواهد بود بر جنگ چریکی و عملیاتهای محدودی که بر اساس اطلاعات به دست آمده طرحریزی میشوند) و این عملیاتهای اثرات مهمی برای گروههای مسلح در پی خواهد داشت.
این چیزی است که باید در محورهای درگیری حلب و جبهههای مختلف آن (پس از فراهم شدن اطلاعات و شرایط میدانی) انتظارش را کشید. شرایط میدانیای که بعد از پیشروی اخیر در الملاح و بسته شدن جادهی کاستیلو به روی تروریستها آسانتر شده و فرصت ارتش برای دست انداختن جدی به گلوی گروههای مسلح متمرکز در محلههای شرقی حلب را تقویت میکند.
تا پیش از ورود رهبر معظم انقلاب به ماجرای دریافتهای نجومی برخی از مدیران دولتی، 2 رویکرد اصلی و عمده در مقابل افشای این روند ظالمانه وجود داشت و هر یک از این روشها درصدد آن بود تا به نحوی از انحاء، مردم و رسانههای انقلابی را از پرداختن به موضوع بازدارند!
جریان اول میکوشید ماجرا را سادهسازی کند و اینگونه وانمود کند که مساله مهمی اتفاق نیفتاده است! آنها در ابتدا اصل موضوع را انکار کردند اما وقتی با شواهد و اسناد انکارناپذیر مواجه شدند، بدون آنکه انکار قبلی را به روی خود بیاورند، دریافتهای نجومی توسط مدیران اشرافی را حق آنها دانستند! تا جایی که یکی از وزرای دولت یازدهم، آن را از «شیر مادر حلالتر» دانست! این نگاه از بالا به پائین به مردم و آحاد جامعه بدلیل نهادینه شدن خوی اشرافیگری در برخی دولتمردان کاملا قابل پیشبینی بود و معلوم بود مدیرانی با ثروت افسانهای چند هزار میلیارد تومانی، هر نوع برخورداری ناروا و ظالمانه را «حق مسلم خود» میدانند! آنهم در شرایطی که جمع کثیری از مردم و کارگران و جوانان تحصیلکرده، در جستوجوی یک شغل آبرومند با حداقل حقوق هستند.
این نوع نگاه واکنش مردم و فعالان رسانهای را شدیدتر کرد در نتیجه جریان اول شیوه دوم را در پیش گرفت و کوشید موضوع را بسیار جزیی و ساده نمایش دهد. اوج این رفتار هنگامی بود که یک مقام ارشد دولت در 25 خرداد سال جاری صراحتا گفت: «اگر در گوشهای چند نفر حقوق بالاتری را برداشت کردند، آن را تبدیل به مسئله ملی نکنیم»! این بالاترین تلاش برای تقلیل موضوع بود. اندکی بعد وقتی رئیس سازمان بازرسی کل کشور، صراحتا «حسین فریدون» را عامل انتصاب یکی از دریافتکنندگان پولهای نجومی معرفی کرد، واکنش افکارعمومی متفاوت شد تا جایی که حتی برخی اصلاحطلبانی که تا آن زمان، در مقابل این ظلم فاحش و این حقکشی ناروا سکوت کرده بودند و تعصب قبیلهای را به منافع ملی و مسائل شرعی ترجیح داده بودند هم صدایشان درآمد و خواستار برخورد صریح با ماجرا شدند. نتیجه آن شد که بلافاصله در اقداماتی اولیه، چند مدیر بانکی استعفا دادند و دولت هم با استعفای آنها موافقت کرد! و بعد همان مقامی که چند روز قبل گفته بود مساله را، ملی نکنید، گفت: «موضوع فیشهای غیرمتعارف یک مسئله ملی است...»! کاملا آشکار بود که این واکنشها، ناشی از فشار افکارعمومی است وگرنه کسی حاضر به برخی پیگیریها نبود، گو اینکه حالا هم کسی عزل نشده و هر چه هست چند استعفای محترمانه است! حتی اخبار و اطلاعات دقیقی حکایت از آن دارد که جریانی خاص قصد داشت برای انحراف افکارعمومی، در اقدامی عجیب، یک سری اسناد و اطلاعات غلط و جعلی را از طریق مجاری خاص به رسانهها معرفی کند و بعد، در مقام روشنگری(!) اصل اسناد مجعول را منتشر کند تا اینگونه، به مردم القا کند که همه حرفهای منتقدین از همین جنس است و نباید و نمیتوان به آن اعتنا کرد! گرچه به لطف خدا این توطئه ناکام ماند و قبل از عملیاتی شدن، از پرده برون افتاد، اما حکایت از آن داشت که ماجرا برای برخی چهرههای مهم دولت یازدهم، چقدر خطیر و پراهمیت است و افشاء آن چه دستهایی را رو خواهد کرد!
جریان دوم اما از راه و مجرای دیگری وارد میشدند. آنها نمیگفتند اتفاقی نیفتاده یا شکمچرانی، حق مدیران است، آنها هم علیالظاهر مخالف این ویژهخواری بودند، اما حرف عجیبی میزدند؛ میگفتند: «نباید زیاد به موضوع پرداخت! این کار به آبروی نظام لطمه میزند»! این جریان - که در بین آنها، افرادی با نیت خیر و کاملا مخالف با غارتگران و راهزنان اموال عمومی بودند- در یک خطای محاسباتی عجیب، آبروی مدیران اشرافی را آبروی نظام میدانستند و به همین خاطر، موافق ریختن آبروی آنها و افتادن پرده از کارشان نبودند! هرچه رسانههای انقلاب تاکید میکردند مدیران اشرافی، وصلهای ناجور بر پیکر نظام اسلامی ما و سیستم مدیریتی آن هستند و از اساس هیچ ربطی و هیچ پیوندی؛ با خیل عظیم مدیران و کارمندان پاک دست و پاک نهاد ایران اسلامی ندارند و هرچه این نا همراهان بیشتر رسوا شوند، نظام و انقلاب آبرومندتر و محکمتر میشوند، در افکار غلط جریان دوم تاثیری نداشت!
فیشهای نجومی مغایر آرمان انقلاب اسلامی است
اما سخنان رهبرمعظم انقلاب در خطبه نمازعید فطر، اتمام حجت بود بر کسانی که به هر شکل در پی تائید یا توجیه این روند ظالمانه و یا ساکت کردن منتقدین بودند. عبارات رهبر انقلاب در این موضوع هم خاص و هم بسیار پرمعنی بود. اینکه رهبر انقلاب صراحتا دریافتهای ظالمانه را برخلاف دیگران که آن را فقط «غیرمتعارف» میخواندند، «نامشروع و حرام» خواندند، بسیار مهم و حائز اهمیت بود. «حقوقها و برداشتهای ظالمانه از بیتالمال... برداشتهای نامشروع است. این برداشتها گناه است. این برداشتها خیانت به آرمانهای انقلاب اسلامی است. حالا دیگر حجت بر همه و با هر نوع نگاه و انگیزهای تمام است و رهبر انقلاب به عنوان شخص اول مملکت و به عنوان یک فقیه تراز اول و یک حکیم فرزانه، این برداشتهای حرام و این افراد را «خائن» به آرمانهای انقلاب دانستند. پس هیچ عذری از هیچکس در پیگیری این پرونده پذیرفته نیست.
اما اکنون که رهبر انقلاب به تاسی و پیروی از پیشوا و مقتدای مومنین، امام علی علیهالسلام، قاطعانه و بدون اغماض برای حفاظت از بیتالمال، کمر همت بسته و تندترین عبارات شرعی را در خصوص این افراد بکار بستهاند، تکلیف چیست و چکار باید کرد!؟ آیا باید به گفته معاون وزیر «اقتصاد و برای حفظ سرمایههای انسانی(!) - که معلوم نیست انسانیت آنها کی ثابت شده و در برابر چه کسانی باید از آنها حفاظت کرد! - دیگر به مدیران خائن و فاسد اینچنینی کاری نداشته باشیم و با استعفای هفت- هشت نفر مهر پایان به این پرونده زد!؟ پاسخ این پرسش را هم حضرت آقا در خطبه عیدفطر فرمودند: «اینجور نباشد که ما سر و صدا میکنیم و بعد قضایا را تمام کنیم و به کلی به دست فراموشی بسپاریم. باید دنبال بشود. خوشبختانه رئیسجمهور محترم و روسای محترم 2 قوه دیگر «متعهد شدهاند» که این مساله را دنبال کنند. باید «با جدیت» دنبال شود. دریافتهای نامشروع برگردانده بشود. اگر کسانی بیقانونی کردهاند «مجازات بشوند» اگر سوءاستفاده از قانون هم شده، بایستی اینها را «برکنار» کرد اینها کسانی نیستند که لیاقت این را داشته باشند که در این مراکز قرار بگیرند...» مجازات برکناری، برگرداندن بیتالمال فرامینی هستند که باید دنبال شود و جدیت سران قوا در عمل به تعهدی که دادهاند، ضامن اجرای این فرامین است.
حالا دیگر نمیتوان ضعف قانون را بهانه کرد، نمیتوان بعد از 3 سال دریافت پولهای کلان کار را به گردن دولت قبل انداخت! نمیتوان ماجرای «مرغ یا تخممرغ» را شبیهسازی کرد و تا ابد در این چرخه باطل بود که اول مرغ بوده یا تخممرغ! اول قانون را محکم کنیم یا متخلف را مجازات کنیم!؟ و در این برزخ بیانتها چشم را به غارت بیتالمال بست و وقت را به حرف و حرف و حرف گذراند! امیدواریم در آینده شاهد آن نباشیم که دولتمردان «همایش ملی مبارزه با فیشهای نجومی» برگزار کنند و برای آن هم پاداش نجومی بگیرند! و از مسئولان ارشد قضایی هم برای سخنرانی دعوت کنند! اگر هر کس در مقامی که هست، بدون توجه به قبیلهگرایی سیاسی یا بدون آنکه منتظر دیگران بماند، تنها و تنها به تکلیف قانونی خود در برابر «خائنین به آرمانهای انقلاب» عمل کند، هم مشکل حل میشود و هم امید و اطمینان به جامعه باز میگردد.
حسین شمسیان
بودجه هست ولی دزد هم فراوان است/ برخی مدیران بیش از 200 میلیون تومان حقوق میگیرند/ آیا مسئولان خواب بودند این همه دزدی شد؟
گروه سیاسی- رجانیوز: آیتالله موحدیکرمانی امام جمعه موقت تهران در خطبههای نماز جمعه پایتخت با اشاره به فیشهای حقوقی نجومی برخی مدیران دولتی اظهار داشت: مردم و مسئولان باید بدانند ثروتی که به عنوان بیتالمال در کشور ما وجود دارد مانند خونی است که در بدن جریان دارد، این خون باید به تمام اعضا برسد، اگر به تمام اعضا نرسد، آن عضو فلج میشود و چه بسا منجر به مرگ انسان میشود یا انسان را ناقص و علیل میکند.
وی افزود: قرآن درمورد بیتالمال میفرماید «اگر در بین شما سفیهی بود که مالک بود و مال و ثروت داشت، اما به خاطر سفیه بودن امکان استفاده درست از آن ثروت را نداشت، نباید پول را به دست او بدهید، او را با پولش اداره کنید».
آیتالله موحدی کرمانی با بیان اینکه زمانی میتوانیم روی پای خودمان بایستیم که اقتصاد سالم داشته باشیم، گفت: زمانی اقتصاد مملکت سالم میشود که سرمایهها، درست استفاده شود.
وی با بیان اینکه برخی تصور میکنند بیتالمال صاحب ندارد و هرچه بتوانند به هر عنوانی از بیتالمال برداشت کنند، زرنگی محسوب میشود، تأکید کرد: اشتباه میکنید، حتی یک ریال بیتالمال هم صاحب دارد و صاحب این ریالها و تومانها و میلیونها، 80 میلیون ایرانی هستند.
امام جمعه موقت تهران در بخش دیگری از سخنانش تأکید کرد: غارتگر بیتالمال بداند او یک «دزد» است، غارتگر بیتالمال واقعاً یک دزد است و با دزدی، اموال 80 میلیون ایرانی را به غارت میبرد. حکومت امیرالمؤمنین(ع) ساقط نشد مگر به واسطه همین غارتگران.
وی ادامه داد: امیرالمؤمنین خواست مقابل غارتگران بیتالمال که عادت به غارتگری داشتند، بایستد، اما آنان جنگ جمل را به راه انداختند و با حضرت امیر(ع) جنگیدند. مسئله سادهای نیست، ممکن است این غارتگری به سقوط یک حکومت بیانجامد، در کربلا بسیاری از افرادی که جنایت میکردند به واسطه این بود که میخواستند به پول برسند.
آیتالله موحدی کرمانی بر همین اساس تصریح کرد: گزارشی از منبع موثق به دست ما رسیده که 950 نفر در این کشور غارتگری کردند، این رقم کمی نیست، 950 مدیر حقوقی بین 15 تا 50 میلیون تومان دریافت میکنند، این افراد مدیران بخشهای بانکی، بیمهای و شرکتهای دولتی بودهاند که رقم بالاتر از 50 میلیون تومان را هم شنیدهایم که عدهای از آنان دریافت کردهاند،حتی برخی مدیران رقم بیش از 200 میلیون تومان حقوق دریافت کردهاند، این افراد چه کسانی هستند که مثل زالو به این نظام چسبیدهاند و خون ملت را میمکند و اجازه نمیدهند خون به مظلومان و محرومان مملکت برسد.
وی گفت: میگویند بودجه نیست، نه، بودجه هست ولی در کنار بودجههای کلان، دزد فراوان هم هست، آیا مسئولان مربوطه خواب بودند؟ این همه غارت و دزدی انجام شد اما مسئولان خواب بودند؟ 950 مدیر حقوق 15 میلیون تا 50 میلیون تومان دریافت کردند، اما مسئولان خواب بودند؟ اگر بیدار بودند آیا نمیشد جلوی این غارتگری و دزدیها را گرفت؟ یک لایحه یا یک طرح ارائه میکردند تا جلوی این غارتگریها با وضع مقررات و قوانین سخت گرفته میشد.
امام جمعه موقت تهران در ادامه تأکید کرد: بازرسی کل کشور زمانی که حقوقهای این چنینی به برخی مدیران دولتی پرداخت میشد، کجا بودند؟ مسئولان دیوان محاسبات در این شرایط کجا بودند؟ باید بازرسان زیادی در کشور وجود داشته باشد تا ببینند در مملکت چه میگذرد و چه اتفاقی میافتد. چرا مسئولان ما بازرسان سِرّی ندارد؟
وی اضافه کرد: مقام معظم رهبری فرمودند «دریافتهای نامشروع باید به بیتالمال برگردانده شود»، افرادی که مرتکب تخلف، باید مجازت شوند، افرادی که از قانون سوءاستفاده کردهاند باید مجازات شوند، این مدیران باید برکنار شوند، پدیده دریافتهای نامشروع نتیجه ترویج اشرافیگری، تجمل و اسراف در جامعه است، برداشت نامشروع از بیتالمال خیانت به آرمانهای انقلاب است، در گذشته کوتاهیها و غفلتهایی شده که باید جبران شود، اینگونه نباید سروصدا به پا شود، اما بعداً موضوع به فراموشی سپرده شود، همینجا به دولتمردان عرض میکنم که مردم منتظر هستند ببینند شما مسئولان چه اقدامی انجام میدهید، درست است که دستوراتی از سوی مسئولان مربوطه در این زمینه داده شده، اما مردم منتظر عمل هستند، مردم میخواهند ببینند با 950 مدیری که حقوقهای بالا دریافت کردند، چه برخوردی انجام میشود، آیا پولهایی که آنها خوردهاند به بیتالمال بازگردانده میشود یا نه؟
آیتالله موحدیکرمانی تأکید کرد: مردم میخواهند بدانند خائنین به بیتالمال بهطور کامل از هر مسئولیتی کنار زده میشوند یا نه؟ انسان خائن لیاقت مدیریت و داشتن مسئولیت در حکومت اسلامی را ندارد. قرآن برای استفاده از بیتالمال معیارهایی را تعیین کرده است.
وی همچنین گفت: قرآن تأکید دارد به اندازهای که برای مردم کار میکنید، از بیتالمال حقوق بردارید، آقایی که عضو هیأت مدیره هستی، چه هنری انجام دادی که 50 میلیون تومان هر ماه از بیتالمال حقوق دریافت میکردی؟! هنرت چه بوده است و چه خدمتی انجام دادهاید؟ به اندازهای که خدمت انجام دادهاید، حقوق دریافت میکردید، بیشتر از آن حرام است. فکر نمیکنید قیامتی هم وجود دارد، در قیامت جواب خدا را چه خواهید داد؟ انشاءالله در همین دنیا هم رسوا خواهید شد.
امام جمعه موقت تهران در ادامه سخنانش یادآور شد: انتظارمان از دولت و مسئولان مربوطه این است که نتیجه عملی بخشنامههای صادرشده در رابطه با برخورد با دریافتکنندگان حقوقهای نجومی را کاملاً مشخص و اعلام کنند دقیقاً چه رقمی از بیتالمال دزدیده شده و به غارت رفته است، باید مشخص شود که آیا این رقمها به بیتالمال بازگردانده شده یا نه؟ مردم ناراحتند و حق هم دارند ناراحت باشند، همه ما از این شرایط ناراحت هستیم، عجیب این است که گاهی گفته میشود همه مدیران اینگونه نیستند، واقعاً خندهآور است، میخواستید همه مدیران اینگونه باشند؟! 950 مدیر دولتی که حقوق کلان دریافت میکنند، تعداد کمی است؟!
وی در بخش پایانی سخنان خود با اشاره به موضوع خطر تروریسم، تصریح کرد: دنیا بداند و البته میداند که پرورش تروریستها توسط آمریکا و صهیونیستها و انگلیس انجام شده است، آنان این تروریستها را به وجود آوردهاند، اصولاً ریشه جنگ و ناامنی در منطقه و جهان، قدرتهای استکباری و در رأس آنان آمریکای جنایتکار است. آنان میخواهند مسئله فلسطین به فراموشی سپرده شود و رژیم صهیونیستی نفس راحتی بکشد، ائتلافی هم که آمریکا میگوید علیه داعش ایجاد کرده، یک حرکت دروغین صوری است وگرنه خود آمریکا و استکبار جهانی این تروریستهای داعش را به وجود آوردند و دوست دارند آنان حضور داشته باشند.
آیتالله موحدیکرمانی توضیح داد: آمریکاییها و استکبار جهانی در عمل از تروریستها حمایت میکنند و تروریست را در دنیا ترویج میکنند، منازعات سیاسی را به جنگ داخلی تبدیل میکنند، جنگ برادرکشی به راه میاندازند؛ چراکه زیست آنان در همین است.
وی تأکید کرد: با حمایت مالی و تسلیحاتی و درآمدهای نامشروع نفتی، افرادی را از مناطق مختلف به سوریه و عراق آوردهاند تا در آنجا برادرکشی، ناامنی، گرفتاری و انواع بدبختیها را به وجود بیاورند، امیدواریم انشاءالله دنیا بیدار شود و خطر آمریکا را احساس و درک کند و یک قیامی علیه آمریکا و استکبار در دنیا به وجود بیاید و عمر آمریکا و همراهانش به سر آید.
1- «جنگ اُحد نقطه مقابل جنگ احزاب است». این گزاره را رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر دانشجویان عنوان کردند. ایشان، هم وضعیت امروز را مشابه جنگ سخت احزاب دانستند که سرانجام آن پیروزی است و هم تصریح کردند نقطه مقابل آن ایمان و عزم پیروز در جنگ احزاب، وضعیت جنگ احد است. وقتی تاریخ را مرور میکنیم، با وضعیت شگفتانگیزی مواجه میشویم. جنگ احد وقتی به میانه میرسد، تصور بر پیروزی قطعی است اما ناگهان جنگ مغلوبه میشود و دشمن منهزم و در حال فرار، خود را با شبیخون احیا میکند و ضربات کاری میزند که شهادت امثال جناب حمزه سیدالشهدا از آن جمله است؛ حتی پیامبر و امیرمومنان علیهماالسلام نیز تا مرز شهادت پیش میروند و جراحتهای شدید میبینند. در نقطه مقابل، جنگ احزاب است که آغاز آن بسیار هولانگیز است؛ دشمن با چند برابر استعداد نیرو و جمعآوری همه احزاب کفر و نفاق منطقه هجوم میآورد و محاصره را تنگ میکند و از خط دفاعی (خندق) عبور میکند... اما سرانجام این جنگ، پیروزی بزرگ در ترازی است که مقدمه پیروزیهایی بزرگتر (فتح قلعه خیبر و فتح مکه) میشود. چرا چنین میشود؟ راز تبدیل و تبدّل پیروزی به ناکامی و «شرایط سخت محاصره و فشار» به «پیروزی» کدام است و ما در این وضعیت دوگانه «احد - احزاب» در کدام موقعیت ایستادهایم؟ آیا جز این است که در این 37 سال هر دو وضعیت را بارها تجربه کردهایم؟
2- وقتی میگوییم شرایط امروز، شرایط جنگ احزاب است یعنی چه؟ نقشه و هندسه کلی جنگ احزاب (خندق) کدام است؟ سوره احزاب با یک فرمان به پیامبر(ص) آغاز میشود؛ «یا ایها النبی اتّق الله و لا تطع الکافرین و المنافقین». اگر میخواهی باتقوا باشی، شرط آن عدم تبعیت از دو گروه کفار و منافقین است. معارضه و مبارزه از همین جا آغاز میشود. کفر، عین استکبار و استیلاطلبی و تسلیمخواهی است. و نفاق، شعبه پنهان کفر است که گاه به اعتبار خزندگی و پنهانکاری و دورویی، خطرناکتر از جبهه کفر عمل میکند اما در همان اردوگاه است. موضوع بعدی، یکدلی یا دو دل و مردد و متزلزل بودن است. «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه». منافقین که دو قلب برای دو محبت متضاد ندارند، پس در حقیقت آنها با دشمنان هستند. ایمان، میثاق الهی با همه انبیا و اولیاء و پیروان آنهاست که عیار و جوهر آن فقط با آزمونهای سخت معلوم میشود. صدق و کذب ادعای ایمان باید در بوته آزمون سخت معلوم گردد؛ مدینه باید محاصره شود و جانها از ترس بر لب برسد تا مومنان و منافقین و مرجفون و دنیاپرستان از هم متمایز وگرنه، مدینه امن و پرنعمت و صلح که همه را مومن میکند. مدینه که به محاصره درآمد، سوءظن و بدگمانی به خدا آغاز شد. پای تهدیدها به میان آمد و با خود زلزله آورد؛ زلزله بالای 8 ریشتر در اعتقاد مدعیان ایمان. «هنالک ابتلی المومنون و زلزلوا زلزالا شدیدا». از تهدیدها، سست عنصریها معلوم شد. آنها که سلامت شخصیت نداشتند و بنیان شخصیت را محکم نکرده بودند با ادبیات مختلف جا زدند و زباندرازی کردند.
گروهی گفتند «خدا و رسول او جز وعده دروغ و فریب به ما ندادند» و دیگران قیافه دلسوزها را گرفتند که «ای مردم یثرب (مدینه) این جنگ، جای شما نیست، برگردید» و شماری «گفتند خانههای ما بیسرپناه است، اجازه بده برگردیم به خانه خویش... اگر کافران بر آنها داخل میشدند و پیشنهاد بازگشت به کفر را میدادند میپذیرفتند حال آن که با خدا پیمان بسته بودند.» بدعهدها با زلزله اعتقادی ناشی از محاصره و تهدیدها، باطن خویش را بیرون ریختند؛ چونان ساختمان محکمکاری نشده و سرهمبندی شدهای که با اندک تکانی فرو ریزد.
3- کاروان دشمن هنوز نیامده بود و در راه بود. اما خبر ابهت آن پیشاپیش رسیده بود. مسلمانان در حال حفر خندق بودند که به سنگ بزرگی رسیدند و نتوانستند آن را بشکنند. از پیامبر(ص) استمداد کردند. حضرت 3 بار ضربه زدند و هر 3 بار از سنگ جرقهای برخاست و سپس شکست و فرو ریخت. حضرت تکبیر گفتند و جمعیت تاسی کردند. کار که به سرآمد، از راز تکبیرها سوال کردند. حضرت فرمود در بارقه هر یک از ضربتها، فتح شام و روم، ایران، و یمن را دیدم. بشارت باد بر شما پیروزی! منافقین که از صحنه دور شدند، همین ماجرا را به استهزا گرفتند. «و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا» گفتند دلشان خوش است! تا چند روز دیگر پدرشان را در همین مدینه در میآورند اما وعده شکست دو ابرقدرت بزرگ دنیا را میدهند؛ چه دروغی!... قرآن میگوید هم از ترس از مرگ چشمانشان مانند محتضر گرد شد و هم با زبانهای تلخ و تند به ملامت و سرزنش برخاستند؛ آنها دو ویژگی داشتند «اشحهًْ علیالخیر» (شدیدا مالپرست بودند) و «لم یومنوا فاحبط الله اعمالهم. هرگز ایمان نیاوردند و خداوند هم اعمال آنها را نابود کرد.»... تهدید و ترس آن هنگام به نهایت رسید که پهلوان حریف از کانال عبور کرد و عربده کشید «کجاست قهرمان شما که یا او را بکشم و به ادعای شما به بهشت برود، و یا او مرا بکشد و به زعم شما من به جهنم بروم؟!» میگفت «آنقدر فریاد زدم که صدایم گرفت». مرد میخواست مرگ را به جان بخرد و با عمرو بن عبد ود گلاویز شود؛ دیو تنومندی که با کسی نجنگیده بود مگر او را از پا درآورده بود.
4- مسلمان باشی یا کافر، واقعیت تاریخ است؛ مردی جوان برخاست و 3 بار به دعوت پیامبر(ص) لبیک گفت؛ گفت «من میتوانم» و نه «نمیتوانم». ورق برگشت آنجا که علی بنابیطالب علیهالسلام بهنگام تشخیص دارد و پای کار آمد. «و لمّا رای المومنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدقالله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما». پیروزی از چنین باوری جوشید تا یک ضربت آن روز، برتر از عبادت جن و انس تا پایان تاریخ شود؛ پیامبر همان لحظه که علی(ع) به جنگ عمرو میرفت، فرمود «امروز تمام ایمان در برابر تمام کفر به صحنه آمده است». آن یک ضربت کافی بود که جنگ آغاز نشده، مغلوبه شود و امیرمومنان، جبهه اسلام را از جنگ بینیاز سازد. «و ردالله الذین کفروا بغیظهم لم ینالو خیرا. و کفی الله المومنین القتال... خداوند کافران را بیهیچ دستاوردی و با خشم تمام بازگرداند و مومنان را از جنگ کفایت کرد.» در زیارت امیرمومنان میخوانیم «السلام علیک یا من کفی الله المومنین القتال به یوم الاحزاب». ویژگی این کفایتکنندگان و تهدیدزدایان چیست؟ «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه...»؛ صادق الوعدهایی که دودل و مردد و متزلزل نبودند. پای عهد ماندند چون پایبند هیچ تعلق دیگری در دنیا نبودند.
5- وقتی این عقبه سخت سپری شد و مومنان با عزت و پیروزی از تنگنای جنگ احزاب گذشتند، پیامبر(ص) بشارتی داد که به شهادت تاریخ اتفاق افتاد. فرمود «الان نغزوهم و لایغزوننا». از امروز ما به آنها حمله میبریم و میجنگیم و آنها قدرت جنگ با ما را نخواهند داشت... این روند، را مقایسه کنید با ماجرای پیروزی بزرگ روز احد که در سرانجام کار از دست رفت؛ «نقطه مقابل[ایستادگی جنگ جنگ احزاب] آن مطلبی است که در جلسه کارگزاران نظام گفتم... روز جنگ احد عدهای نتوانستند مقاومت کنند، میدان را رها کردند، پیروزی را تبدیل به شکست کردند. غفلت یا دنیاطلبی و کوتهبینی عدهای، همان پیروزی را تبدیل به شکست کرد... عدم رعایت تقوا این جوری است.»
مشابه همین تعبیر را رهبر انقلاب 16 مرداد 90 در دیدار مسئولان نظام (مقارن با دولت دهم) فرمودند: «در قضیه جنگ احد یک عده مأموریتها را فراموش کردند، تنگه را رها کردند رفتند سراغ غنیمت جمع کردن؛ دشمن هم توانست نیروهای اسلام را دور بزند، بیفتد به جانشان، تعدادی از آنها را بکشد، مفهوم کند... جان مبارک پیغمبر به خطر افتاد... ما یک جاهایی طبق وظیفه عمل نکردیم؛ مراقبتهایی را که باید انجام بدهیم، انجام ندادیم؛ یک جاهایی دلبستگیهای خودمان را زیر پا نگذاشتیم، به مشاجرات و رفاهطلبی سرگرم شدیم، به منشهای اشرافی سرگرم شدیم؛ اینها ضعف است؟ وقتی من و شما زندگیمان را زندگی رفاهطلبانه و اشرافی قرار بدهیم، مردم از ما یاد میگیرند... این کارها خطر دارد. روش انقلاب و انقلابیون به تبع آموزش اسلام، اعراض از زندگی رفاهطلبانه برای خود بود. برای مردم هرچه میتوانید رفاه ایجاد کنید، هرچه میتوانید درآمد ملی و ثروت کشور را زیاد کنید اما خودتان نه. مسئولین لااقل تا وقتی مسئولند به زندگی رفاهطلبی رو نکنند. غفلت از روحیه جهادی و ایثار، غفلت از تهاجم فرهنگی دشمن، غفلت از در کمین بودن دشمن و نفوذ در فضای رسانههای کشور، بیمبالاتی نسبت به حفظ بیتالمال، اینها گناهان ماست، اینها نقاط ضعف ماست.» معظمله همچنین در دیدار اخیر اساتید دانشگاهها نسبت به بازسازی الگوی ظالمانه سرمایهداری و ایجاد والاستریت ایرانی با شکاف میان فقیر و غنی هشدار دادند.
6- میگویند چیزی که تو را نکشد، قدرتمندت میکند. دشمنیهای 37 ساله استکبار نهتنها ما را از پا در نیاورد بلکه وادار به تکاپو و تحرک و خلاقیت و اراده و قدرتمند شدن و پیش رفتن کرد. برای پیشرفت توأم با عزت و استقلال، لاجرم باید جور خباثت و ملامت دشمن را کشید. به قول سعدی «جور دشمن چه کند، گر نکشد طالب دوست- گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند». خباثتهای دشمن هرچند به قصد عقدهگشایی بود اما برای ملت ما به سان واکسن عمل کرد و ما را به میزان بسیار بالایی آسیبناپذیر ساخت. از این حیث برآورد جمیع شرایط، حکایت از پیروزی ملت ما در جنگ احزاب فعلی میکند. از دفاع مقدس 8 ساله تا دفاع استراتژیک و پیروز در عراق و سوریه (در مقابل جنگ نیابتی دشمن)، شیردلانی در میانه میدان سینه سپر کردهاند و شعارشان شعار امیرمؤمنان است؛ «فقمت بالامرحین فشلوا... هنگامی برای اقامه امر خدا قیام کردم که دیگران فشل بودند؛ خود را آن هنگام که دیگران خویش را پنهان میکردند، نمایاندم؛ سخن گفتم هنگام عجز دیگران از سخن گفتن؛ هنگامی که دیگران زمینگیر بودند به نور الهی پیش رفتم و عبور کردم.» (خطبه 37 نهجالبلاغه)
اما در اینجا یک تنگه مهم و راهبردی وجود دارد که اگر غفلت شود جنگ را مغلوبه میکند. آن تنگه، تنگه اشرافیگری و غنیمتطلبی و امتیازخواهی برخی مدیران است که هرچند کمشمار و در اقلیتند اما خاصیت «آلودهسازی»، «عفونیکردن» و «فاسدسازی موقعیت» و «ناامید کردن مردم در عین ایجاد ترس و تزلزل در آنها نسبت به دشمن» را دارند؛ هم با نگاه طعمه انگارانه به مدیریت، ویژهخواری میکنند و هم افکار عمومی را از آمریکا میترسانند. نوک کوه یخ فساد و خیانت این جماعت در ماجرای حقوقهای نجومی پدیدار شد اما ریلگذاری مفسدانه این جماعت اشراف مترف و مفسد، عمیقتر از اینهاست. اکنون که مطالبه بیتالمال از مدیران اشرافی تبدیل به گفتمان افکار عمومی شده، دستهایی در تلاشند بیآبرویی این جماعت فرومایه را به آبروی نظام گره بزنند و مصلحت(!؟) را در مسکوت گذاشتن ماجرا و خراب نکردن روحیه مردم القا کنند. حقیقت اما این است که مبارزه با این ویژهخواران مفتخور، عین آبرو و اعتبار نظام و نشانه سلامت جمهوری اسلامی است. البته نبرد عدالت با تبعیضطلبان خودینما، سختترین جنگها و در عین حال ناگزیرترین و اولویتدارترین آنهاست؛ که آنان معبرگشایان نفوذ و شبیخون ویرانگر دشمنند.
محمد ایمانی
سردار سلیمانی چه گفت؟ سردار سلیمانی در بیانیه خود که به طور رمزگونهای چندان طولانی هم نبود از آغاز تغییر احتمالی روند مبارزاتی مردم در بحرین سخن گفت و این در حالی بود که رژیمآل خلیفه به گمان اینکه مردم بحرین به دلیل عدم اتصال زمینی به ایران و بطور کلی به جهان چارهای جز تن دادن به هر شرایطی که رژیم تعیین کند، ندارند، مرتب بر دامنه فشار خود علیه مردم بحرین میافزود و به دلیل آنکه از حمایت همه جانبه آمریکا و رژیم سعودی برخوردار بود، برای اقدامات خویش هیچ مانع و محدودیتی قایل نبود. پیام سردار سلیمانی این دو انگاره را بهم زد یعنی نشان داد که اولاً مردم بحرین میتوانند روش مسالمتآمیز را به روش انقلابی تبدیل کنند و به جای مشتهای اعتراض، دست به ماشه ببرند و ثانیاً اینطور نیست که مردم بحرین هیچ کمک مؤثری از خارج دریافت نخواهند کرد و بیپناه باقی خواهند ماند.
آنچه در بیانیه سردار سلیمانی آمد و سپس در بیانیه وزارت خارجه ایران نیز به نوعی و با واژگانی دیگر تکرار گردید، به درستی نشان داد که جمعبندی جمهوری اسلامی ایران درباره سطح دفاع از مردم مظلوم بحرین که آنان را هنوز هم پاره تن خویش میداند تغییر کرده است و وضع جدیدی پدید آمده است. در وضع جدید ملاحظات سیاسی مردم بحرین و جمهوری اسلامی کنار میروند و روش انقلابی که سرنگونی رژیم جنایتکار بحرین است را در دستور کار قرار میدهد مگر اینکه این رژیم روش جنگی علیه مردم خود را کنار بگذارد و به جای استفاده از سرنیزههای سعودی، به حقوق مردم تمکین کرده و حق حاکمیتی آنان و آزادیهایشان را در عمل در نظر بگیرد که البته بسیار بعید است که چنین اتفاقی بیفتد. با این تحلیل چشمانداز آنچه اتفاق خواهد افتاد، تغییر فضای مبارزه در بحرین خواهد بود و البته نتیجه مواجهه یک دولت وابسته با ملتی که پاره کردن زنجیرهای اسارت آمریکا و آلسعود را با جدیت دنبال مینمایند معلوم است. اگر فقط ده درصد از کسانی که نزدیک به شش سال است مشتها و انگشتهای خود را به سمت کاخها و تانکها در بحرین نشانه رفتهاند دست به ماشه شوند، رژیم آل خلیفه را به سرعت متلاشی میکند. 10 درصد معترضین یعنی 60 هزار رزمندهای که از سوی حدود 600 هزار نفر پشتیبانی میشوند. این در حالی است که عدد همه نیروهای نظامی و اداری و... رژیم به ده هزار نفر هم نمیرسد.
کاش آلخلیفه به این نکته توجه کرده بود که در فاصله سالهای 1357 تا 1389 که انتفاضه عربی شکل گرفت، مردم بحرین آماده قیام بودند و تجمعهای بزرگ عاشورا و اربعین بحرینیها که با شعار مرگ بر آمریکا و... همراه بود و این اواخر با مرگ بر آلخلیفه هم توأم گردید... برای سرنگونی رژیم کفایت میکرد. بعد از انقلاب فوریه 2011 هم اگر توصیه اکید ایران به پرهیز از روشهای انقلابی نبود، مردم بحرین کار را تمام کرده بودند. این ایران بود که با هدف حفظ دماء مسلمانان، مردم بحرین را از درگیرشدن با رژیم آلخلیفه پرهیز میداد و مردم هم با تلخی تمکین میکردند. کار این مبارزه مسالمتآمیز به آنجا رسید که رژیم آلخلیفه گمان کرد شیعیان راهحلی جز مبارزه مسالمتآمیز ندارند و عدم پذیرش خواستههای آنان مشکلی برای حکام منامه در پی نمیآورد! این گمان کار را به جایی رسانید که در اقدامی جسورانه، رهبر مردم بحرین- آیتالله شیخ عیسی قاسم- را از سادهترین حقوق شهروندی که داشتن «تابعیت» در زادگاه خویش است، محروم کرد و بیم آن میرفت که سناریوی به شهادت رساندن آیتالله باقرالنمر در اینجا هم پیاده گردد و خود این منشأ مشکلات بزرگی گردد.
در واقع بیانیه سردار سلیمانی نشان داد، ایران ضمن آنکه دخالتی در انتفاضه مردم بحرین ندارد در عین حال نمیتواند چشم خود را بر روی آنچه در بحرین مشاهده میکند ببندد برخلاف آنکه بعضی از «استادنماها» وانمود کردهاند، بیانیه سردار سلیمانی سنگ بنای یک جنگ و جدال عربی ایرانی نیست بلکه سنگ بنای کنش انقلابی ایران در منطقه است بیانیه سردار سلیمانی در واقع بیانیه ملت ایران بود که قبلاً در راهپیماییها بر سر دست گرفته بودند؛ «ما انقلابی هستیم». انقلابیگری البته با دیپلماسی تفاوت جدی دارد ولی به معنای اقدام نسنجیده هم نیست کما اینکه بیانیه وزارت خارجه که در واقع یک بیانیه حمایتی به حساب میآید بر سنجیده بودن موضع فرماندهی قدس تأکید داشت. روز گذشته بعد از صدور بیانیه سردار سلیمانی، عدهای در داخل ابتدا اصالت این نامه را مورد تردید قرار دادند و سپس وانمود کردند که این بیانیه نوعی جدال بین سپاه و وزارت خارجه و توپی است که سلیمانی در میدان ظریف زده است!
این در حالی است که بیانیه یک جدال جدی بین ایران و آمریکا و عناصر وابسته به آن به حساب میآید کما اینکه در متن بیانیه نیز به آن اشاره شده بود.
بیانیه سردار سلیمانی یک مقاله سیاسی نیست که یک روزنامهنگار آن را نوشته باشد و در آن نوعی نظریهپردازی را مطرح کرده باشد. بیانیه سردار سلیمانی نقطه آغاز یک تحرک جدی به قصد «دفاع موثر» از حقوق مردم بحرین است و از این رو آلخلیفه طبعا میداند که از این پس با شرایط جدیدی مواجه خواهد شد. این شرایط برخلاف شرایط دوره مبارزه مسالمتآمیز هیچ نفعی برای رژیم ندارد و کفه ترازو را به نفع ملت بحرین سنگینی خواهد کرد.
مردم بحرین که تا پیش از این به دلیل ممانعتی که از سوی ایران وجود داشت، از جمهوری اسلامی دلخور بودند، هم اینک در تشکلهای جدید و به صورتی «عملیاتی» سازمان پیدا میکنند و موازنه امنیتی را به نفع خویش تغییر میدهند.
با اقداماتی که رژیم آلخلیفه علیه شهروندان و به خصوص علیه رهبران روحانی انجام داد و به خصوص با اقدام ابلهانه «سلب تابعیت بحرینی» از آیتالله شیخقاسم، افکارعمومی حتی در سطح عربی کنار مردم و علیه رژیم قرار دارد. مردم بحرین در واقع در انتقال از دست یازیدن به روشهای آشتیجویانه به توسل به سلاح، پیشقدم نبوده و تاکنون در همین مبارزه مسالمتآمیز، دهها شهید داده است. پس مردم بحرین را نمیتوان به تندروی متهم کرد.
از دریچه دیگر، اقدام بحرین در سلب تابعیت بحرینی یک عمل نمادین به حساب میآید وقتی از روحانی عالیقدری که صاحب نفوذ وسیعی است، سلب تابعیت میشود حاوی دو پیام مهم داخلی و خارجی است. پیام داخلی آن این است که مردم به این باور برسند که اگر تسلیم نشوند باید کشورشان را ترک کنند. پیام خارجی آن این است که ملتهای ناهمخوان با سیاستهای آمریکا دریابند که جبهه غربی-عربی آنقدر قدرت دارد که میتواند در روز روشن یک رهبر عظیمالشأن را از کشورش اخراج کند. پس چنین جبههای میتوانند یک ملت و دولت را هم از طبیعیترین حقوق خود محروم نمایند. پس در نقطه مقابل آن، حتما باید اتفاقی میافتاد وگرنه چند روز بعد آیتالله شیخ قاسم را اعدام میکردند. در واقع کاری که بیانیه سردار سلیمانی کرد این بود که به رژیم جنایتکار بحرین بگوید آنچه تو نقطه پایان فرض کردهای، نقطه آغاز است و انتهای آن اضمحلال حتمی رژیم بحرین خواهد بود.
دولت و ملت ایران جنگی را آغاز نکردهاند و آغاز کننده جنگی هم نخواهند بود ولی به تجربه دریافتهاند که یک جنگ تحمیلی را چگونه مدیریت کنند تا متجاوز را نابود نمایند. دولت و مردم ایران به آمریکا اعلام جنگ نکردهاند ولی راه غلبه با جنگها و حملاتی که این رژیم علیه جمهوری اسلامی پدید آورده است را میدانند. غلبه جمهوری اسلامی در عراق، سوریه و یمن بر تروریسم و افراطیگری و به فنا دادن چند صد میلیارد دلار از پولهای سعودی و کویت و قطر و امارات نشان از سطح آمادگی ایران دارد.
ایران و به خصوص سردار سلیمانی به خوبی ثابت کردهاند که وقتی وارد پروندهای میشوند، آن را در میانه راه رها نمیکنند و کاری را تا به انتها نرسانند رها نمیکنند مردم بحرین و نه هیچ مردم مظلوم دیگری از ایران جدا نیستند و ایران و اسلام پارههای تن خود را فراموش نخواهند کرد.
سعدالله زارعی