بسمه تعالی
عزاداری حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی
سیداحمد خاتمی درباره «ولایت مداری» و «خودمداری»
سومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی با حضور رهبرمعظم انقلاب برگزار شد. به گزارش خبرآنلاین عزاداران فاطمیه نماز مغرب و عشاء را به امامت آیت الله احمد جنتی اقامه کردند. علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی، آیت الله امامی کاشانی، آیت الله احمد جنتی، امیر عطاء الله صالحی، سردار سرلشکر محمدعلی جعفری، حجت الاسلام مصطفی پور محمدی، عزت الله ضرغامی، حجت الاسلام حسن روحانی، پرویز داوودی، بختیاری، دانشجو، حسینی، حاجی بابایی وزرای کابینه دولت، باقری لنکرانی وزیر سابق بهداشت، مظفر نماینده رییس جمهور در شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما و برخی از نمایندگان فعلی و سابق مجلس شورای اسلامی از چهره های سیاسی این مراسم بودند. جالب توجه اینکه فرزند کوچک رییس جمهور محمود احمدی نژاد در میان عزاداران حسینیه امام خمینی حضور داشت. عزاداران فاطمیه بعد از اقامه نماز و هنگام ورود مقام معظم رهبری با شعارهای «حزب فقط حزب الله، سید علی روح الله»، «مرگ بر ضد ولایت فقیه»، «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» و ... به استقبال مقام معظم رهبری رفتند. شعارها تا حدی بود که باعث شد حجت الاسلام و المسلمین احمد خاتمی که برای ایراد سخنرانی بالای منبر رفته بود چند بار سخنان خود را نیمه تمام بگذارد. خاتمی خطاب به عزادارانی که شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» سر می دادند گفت: آفرین بر غیرت مداری و ولایت مداری تان. سید احمد خاتمی که سخنران جمعه شب مراسم عزاداری حضرت فاطمه(س) در حسینیه امام خمینی بود با اشاره به اینکه اولین منبع استنباط و اجتهاد کتاب خدا است، دومین منبع سنت، سومین منبع استنباط اجماع و چهارمین آن عقل است با بیان اینکه «سنت سه بخش دارد» گفت: بخش اول گفتار و قول معصوم است. بخش دوم فعل معصوم است، یعنی کاری که معصوم انجام می دهد. بخش سوم این است که کاری نزد معصوم انجام شود و امام معصوم آن را تایید کند. بی تردید رفتار حضرت صدیقه (س) می تواند به عنوان یک منبع برای استنباط احکام خدا مورد توجه قرار گیرد. عضو هیات رییسه مجلس خبرگان رهبری با اشاره به حدیث «انما فاطمه بضعه منی» گفت: نگاه به حضرت صدیقه طاهره(س) نگاه به معصومی است که همانند دیگر معصومین گفتار و رفتارشان به عنوان یک حجت شرعی مطرح است. می خواهم تنها بخشی از زندگی حضرت زهرا(س) را مطرح کنم و به تناسب مسایل روز و مبتلابه جامعه استنباط هایی که بیان می شود را بیان کنم. خاتمی با اشاره به اینکه در مدت 75 یا 95 روزه بعد از وفات پیامبر(ص) حضرت صدیقه طاهره(س) شدیدترین تحرکات سیاسی را داشت، گفت: حضرت در خدبه فدکیه دقیق ترین تحلیل از شرایط آن روز را بیان کرده است. خطبه فدکیه بسیار بلند است و نماد تحرک شدید سیاسی حضرت زهرا(س) است. وی با بیان اینکه از خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) 10 نکته استفاده می شود گفت: اولین نکته این است که در مکتب حضرت صدیقه طاهره(س) دین از سیاست جدا نیست. اگر دین از سیاست جدا بود این همه تحرک شدید معنا نداشت. در منطق امیرالمومنین(ع)، حضرت زهرا(س) و قبل از آن ها در منطق پیامبر(ص) تز جدایی دین از سیاست تز نادرستی است. امام خمینی (ره) فرمود اگر کسی دین را از سیاست جدا بداند حکومت پیامبر اکرم(ص) را تکذیب کرده است، حکومت امیرالمومنین(ع) را تکذیب کرده است. امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه «حکومت بالاترین منطق سیاست است» گفت: جریان طاغوت چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب خط جدایی دین از سیاست را دنبال کردند. وی ادامه داد: دومین اصل که از سیره حضرت زهرا(س) استنباط می شود آن است که حرکت حضرت یک محور داشت. حرکت فاطمی حرکت ولایت محور بود، حرکت فله ای نبود، بی حساب و کتاب نبود، حرکتی در چارچوب و ضابطه بود. ولایت مداری حضرت صدیقه(س) در عمل بود. در روایت داریم که حضرت خدمت امیرالمومنین(ع) فرمود که چرا قیام نمی کنی، چرا تلاش نمی کنی تا آب از جوی رفته را به جوی باز گردانی. این دغدغه فاطمه(س) است، استفسار از ولی است نه اعتراض. یکدفعه صدای اذان بلند شد؛ اشهد ان لا اله الله. امیرالمومنین فرمود فاطمه جان می خواهی این نغمه، صدا و آهنگ مقدس باقی بماند یا خیر. حضرت زهرا(س) می فرماید تمام آرزو و دغدغه ام همین است. حضرت علی(ع) فرمود پس راه همین است که من می گویم و الا دشمنان در پی آن هستند که این صدا خاموش شود. سید احمد خاتمی خاطرنشان کرد: در روایت است که برخی از حضرت زهرا(س) درخواست ملاقات کردند که ایشان اجازه ندادند. آن ها حضرت علی(ع) را واسطه قرار دادند. حضرت علی(ع) از حضرت زهرا(س) درخواست کرد. حضرت فرمود خانه، خانه ی توست و من هم کنیز تو هستم.(الله اکبر) این تفسیر ولایت مداری است. ولایت مداری این نیست که هر چه می فهمم ولی عمل کند. ولایت مداری این است که هر چه ولی عمل می کند بگویم چشم. خطیب موقت نماز جمعه تهران افزود: سروران من، ولایت مداری مقابل خودمداری، باندمداری و حزب مداری است. ولایت مداری این است که نه از ولی جلو بیافتیم و نه عقب. عاقبت تندروی، کندروی است و عاقبت کندروی، تندروی است. وی ادامه داد: استنباط سوم این بخش از سیره فاطمی آن است که آدم بایستی مسیر حق را پیدا کنند. تلاش کنند راه راست را پیدا کنند و وقتی پیدا کردند محکم بایستند. جو و موج عوضش نکند. وقتی فهمید راه راست راه علی(ع) است فاطمه(س) خودش را فدای علی(ع) می کند. اگر فاطمه(س) آن روز مقاومت نمی کرد و جانش را فدای علی(ع) نمی کرد امروز این خبرها نبود. امروز در سراسر ایران اسلامی عشق به ولایت موج می زند که نشات گرفته از ولایت فاطمی و علوی است.معنایش این است که دنیا بداند ولایتی که ما برگزیده ایم تنها سیاسی نیست بلکه عشق گره خورده با دین است. خاتمی تاکید کرد: استنباط بعدی از سیره فاطمی خطاب به بانوان است. ورود به مسایل سیاسی، علمی و پیشرفت های ارزشمند هرگز به معنای غفلت از ارزش والای شوهرداری و خانه داری نیست.نباید این ارزش والا کمرنگ درنظر گرفته شود. ما هیچ گاه با کار همراه با ضوابط شرعی و عفاف بانوان مخالفت نکردیم ولی نباید ارزش خانه داری و شوهرداری کمرنگ شود. /
شبی که بصیری را گرفتند یکی از بچه ها به نام محمد هنردوست، شهید مطهری را خواب دیده بود که یک شنل قرمز خونی را از دوشش بر می دارد و یک شنل سبز را جای آن می گذارد و می گوید که من از امشب راحت می خوابم.
پس از پیروزی انقلاب و روی کارآمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران، برخی از نیروها نتوانستند با شرایط جدید کنار بیایند. تشکیلات فرقان از جمله این گروه ها بودند که در مدت فعالیت کوتاه خود ضایعات جبران ناپذیری را به پیکره نظام جمهوری اسلامی وارد کرد. رهبر این گروه شخصی به نام اکبر گودرزی بود.
گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان (بین خمین و الیگودرز) به دنیا آمده بود. وی بین سال های 51 و 52 از الیگودرز به خوانسار رفت و بعد از مدتی به قم رفت و ضمن اینکه در دبیرستان درس می خواند در مدرسه علمیه آیت الله نجفی نیز به صورت نیمه وقت تحصیل می کرد. بعد از مدتی در مسجد چهلستون و در مدرسه شیخ عبدالحسین درس خواند. وی با شیوه و ادبیات خاصی به تفسیر آیات قرآن می پرداخت.
به اعتقاد اعضای گروه فرقان، حکومت جمهوری اسلامی تلاشی برای برقراری حاکمیت روحانیت بود. درحالی که این گروه از تز اسلام منهای آخوند پیروی می کرد. به همین دلیل به ترور شخصیت های تاثیر گذار انقلاب خصوصا روحانیون برجسته روی آوردند.
علاوه بر ترور مفتح و مطهری لیست ترورگروه فرقان عبارت بودند از: محمد بهشتی، محمد جواد باهنر، حقی، امامی کاشانی، ناطق نوری، موسوی اردبیلی، تیمسار فلاحی، بنی صدر، خوانساری ، هاشمی رفسنجانی و حضرت آیت الله خامنه ای که با دستگیری اعضاء و رهبری گروه ادامه ترورها متوقف شد.
نحوه دستگیری عوامل ترور شهید مطهری و گودرزی رهبر این گروه از زبان جمال اصفهانی و محمد عطریانفر از مسئولان پرونده فرقان موضوع گزارش پیشرو است که در پی می آید.
حمید نیکنام، علی بصیری و وفا قاضی زاده، عاملان ترور آقای مطهری بودند که همگی از تیم جنوب شهر بودند. علی بصیری تازه از دانشگاه فیلیپین فارغ التحصیل شده و به ایران آمده بود و دانش مذهبی کافی نداشت. او تحت تاثیر گروه فرقان و گودرزی قرار گرفته و در ترور مشارکت کرده بود. حمید نیکنام و بصیری اگرچه دو روز بعد از ترور آقای مطهری بازداشت شدند اما هیچ معلوم نبود که آنها قاتل مطهری باشند.
نیکنام به خانه یکی از اقوام خود در قزوین رفته بود و آنجا یکی از فامیل های او در بحث ها متوجه شده بود که او مواضع ضدروحانیت و فرقانی دارد؛ به کمیته گفته بود و بدین ترتیب نیکنام در خیابان بازداشت شد بدون اینکه کسی بداند او قاتل آقای مطهری است.
بصیری هم در چاپخانه کار می کرد. اطلاعیه ای که پس از ترور آقای مطهری پخش شده بود روی یک کاغذ A4 رنگی بود که ما وقتی سرنخ آن کاغذ را گرفتیم به چاپخانه ای رسیدیم که بصیری یکی از کارگران آنجا بود و وقتی سراغ بصیری را گرفتیم و به خانه اش رفتیم، او فرار کرد و از چینه دیوار افتاد و بیهوش شد.
او را به بیمارستان آوردیم و پس از به هوش آمدن گفت که من قبل از انقلاب فرقانی بوده ام و بعد از انقلاب از آنها جدا شده ام. ما سرنخی نداشتیم و آنها هم منکر دخالت در قتل شهید مطهری بودند.
جالب است که شبی که بصیری را گرفتند یکی از بچه ها به نام محمد هنردوست، شهید مطهری را خواب دیده بود که یک شنل قرمز خونی را از دوشش بر می دارد و یک شنل سبز را جای آن می گذارد و می گوید که من از امشب راحت می خوابم.
این تنها «شاهد» ما برای دخالت بصیری در قتل شهید مطهری بود. شبی که ما گودرزی را گرفتیم، در راه حرکت به سمت اوین، من از او پرسیدم که قاتل مطهری کیست. او گفت که یعنی شما نمی دانید. گفتیم می دانیم ولی می خواهیم تو را امتحان کنیم و او نام بصیری و بقیه افراد را به زبان آورد.
پس از ترور مطهری و در آن شبی که همزمان به 20 خانه تیمی گروه فرقان حمله شد، اکبر گودرزی هم به طور اتفاقی در یک عملیات شبانه بازداشت شد. در پی شناسایی یک خانه تیمی و مشاهده آتشباری شدید از آن معلوم شد که این خانه بایستی اهمیت زیادی داشته باشد.
بچه ها نمی دانستند که گودرزی در کجا مستقر است، ولی امیدوار بودند که گودرزی را هم در این عملیات پیدا کنند تا این که در حمله به یکی از خانه های تیمی در خیابان جمالزاده مشخص شد مقاومت در این خانه وحشتناک زیاد است و تیراندازی و برخورد به طور گسترده صورت گرفته است. بچه ها حدس زدند که حتما این خانه از اهمیت خاصی برخوردار است و نیروهای کمکی به آنجا رفتند. مهم هم بود که در این عملیات کسی کشته نشود و همین مطالبه، سرعت عملیات را کم می کرد. بچه ها مجبور شده بودند نارنجکی را داخل خانه بیندازند.
این اقدام، هم نگران کنده بود و هم راهگشا. با انفجار دو نارنجک در آن خانه تیمی خیابان جمال زاده تهران، تیراندازی قطع شد و یک نفر از داخل فریاد زد که «نزنید، نزنید، رهبر مجروح شد». این پیام برای بچه های عملیات بسیار راهگشا بود. بچه ها به داخل خانه ریختند و دو نفر را بازداشت کردند که در میان آنها شخصی وجود داشت که مجروح شده بود و گویا همان اکبر گودرزی بود.
به گفته او در آن شب عموم بچه های فرقان یعنی حدود 60 تا 70 نفر بازداشت شدند و این گروه به کنترل درآمد. تمام سلول های بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.
بسمه تعالی
حسین شریعتمداری
غیبت چند روزه محمود احمدی نژاد
دیروز آقای دکتر احمدی نژاد بعد از یک غیبت 11 روزه که از ایشان انتظار نمی رفت و تعجب همراه با تاسف دوستان واقعی رئیس جمهور محترم را در پی داشت، به دفتر کار خود بازگشت و با این اقدام- هرچند دیرهنگام- خویش، خواب خوش دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها را به کابوس تبدیل کرد. در فاصله 11 روز گذشته آنچه در میان مردم دیده می شد، نگرانی توام با دلخوری از رئیس جمهوری بود که با اعتقاد به پیروی بی چون و چرای ایشان از رهبر و مقتدای خویش انتخاب کرده بودند و او نیز در خدمت به خلق خدا و ایستادگی در مقابل باج خواهی نظام سلطه جهانی، سنگ تمام گذاشته بود و اکنون در پی ماجرای اخیر، دلشوره داشتند که مبادا در گزینش خود به خطا رفته باشند! در دیگر سوی این میدان، دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب و دنباله های حقیر و شکست خورده آنها ایستاده بودند که با توهم حاکمیت دوگانه، آرزوی بیش از سه دهه بر زمین مانده خود را - دستکم به ظاهر- برآورده شده تلقی می کردند و با ذوق زدگی- یا تظاهر به ذوق زدگی- این «آرزو» را به «خبر» تبدیل کرده و به شیپور فریب و پر سر و صدای خود سپرده بودند. و اما، در این میان گروه دیگری نیز بودند که ماجرای پلشت اخیر را خود آفریده بودند و یا در پیدایش آن نقش برجسته و پررنگی داشتند. این جماعت که با استناد به مواضع و عملکرد چند ساله شان در میان مردم و نزد دوستداران واقعی رئیس جمهور محترم، «جریان انحرافی» نام گرفته اند، طی 11 روز گذشته، به گواهی آنچه بر زبان و قلم آورده اند، نه دغدغه نظام را داشتند و نه سرنوشت رئیس جمهوری که لاف دوستی و نزدیکی با او را می زدند برایشان اهمیت داشت! آنها فقط نگران خود بودند. در این گزاره ها- که اندکی از بسیارهاست- همه روزه از سوی گروه انحرافی و به صورت پیامک برای این و آن ارسال می شد، دقت کنید؛ «باند قدرت و ثروت، آقای مشایی را هدف حمله و هجوم ناجوانمردانه خود قرار داده اند»! «مخالفان ولایت فقیه به احمدی نژاد و آقای مشایی هجوم آورده اند»!و... اعضای جریان انحرافی توضیح نمی دادند؛ کسی که 18 پست حساس دولتی و هزاران میلیارد تومان پول بی حساب و کتاب را در اختیار خود دارد و بدون احساس نیاز به پاسخگویی در برابر قانون، دست به هر کاری که مایل باشد می زند و مبالغ نجومی از بیت المال را هرجا که بخواهد هزینه می کند و... صاحب ثروت و قدرت است، یا آن بسیجی پاکباخته و تهی دست که تاراج بیت المال و حضور غریبه ها در کانون های حساس نظام را برنمی تابد و علیه گروه منحرف خروش برمی دارد؟!... خوشبختانه رئیس جمهور محترم، همانگونه که از ایشان انتظار می رفت با حضور دیروز خود در ریاست جمهوری و شرکت در جلسه هفتگی هیئت دولت، از یکسو، به دلشوره و نگرانی مردم که بی علت نبود، پایان داد و ان شاءالله در ادامه مسیر رگه های باریک احتمالی از تکرار رخداد پلشت یاد شده را نیز محو خواهد کرد و از سوی دیگر، خواب خوش دشمنان بیرونی و دنباله های حقیر و بارها شکست خورده داخلی آنها را نه فقط آشفته، که به کابوس تبدیل کرد و می ماند جریان انحرافی که امید است رئیس جمهور محترم و مردمی، توصیه دلسوزانه دوستان واقعی خویش را نادیده نگیرد و از کنار دغدغه آنان که نشان داده اند، نه سودای سود دارند و نه غم بود و نبود، آسان عبور نفرمایند. و اما، در این وجیزه، سخن دیگری نیز در میان است که می تواند و باید برای همگان درس آموز و عبرت انگیز باشد و آن، این که تقریبا، بلافاصله پس از انتشار خبر ابقای وزیر اطلاعات از سوی رهبر معظم انقلاب که با استقبال چندانی از سوی آقای رئیس جمهور روبرو نشده بود- و یا اینگونه تبلیغ شده بود- تمامی دشمنان بیرونی با بهره گیری از ماشین عظیم و پردامنه تبلیغاتی و رسانه ای خود به تقدیر و تمجید از آقای احمدی نژاد پرداختند و در حمایت و قدردانی! از ایشان کمترین تردیدی به خود راه ندادند. چرا...؟! این حامیان تازه به میدان آمده! دقیقا همان قدرت های استکباری و دشمنان تابلوداری بودند که تا چند روز قبل تمامی محافل خبری، سیاسی خود را با اختصاص هزینه های کلان و نجومی علیه ایشان به کار گرفته بودند و از هیچ تهمت و افتراء و بدگویی و ناسزایی به آقای احمدی نژاد دریغ نمی کردند. آیا غیر از این است؟! بنابراین، پای این پرسش منطقی در میان است که چرخش یکصد و هشتاد درجه ای مورد اشاره از کدام نقطه آغاز شده و در کجا ریشه داشته است؟ پاسخ این سؤال نه پیچیده است که برای فهم آن به اذهان ژرف اندیش نیازی باشد و نه پنهان و رازآلود است که بدون دسترسی به اخبار و گزارش های سری و طبقه بندی شده قابل درک نباشد. این چرخش یکصد و هشتاد درجه ای دقیقا هنگامی آغاز شد که دشمن احساس کرد- و یا در این توهم افتاد- که آقای احمدی نژاد، حکم و توصیه رهبر معظم انقلاب را نادیده گرفته و از تن دادن به آن خودداری کرده است! به بیان دیگر، دشمن احساس کرد آرزوی دیرینه اش که سه دهه برزمین مانده بود، یعنی «حاکمیت دوگانه» تحقق یافته و یا نشانه های آغاز آن دیده می شود! خب! اکنون سؤال دیگری در میان است که پاسخش اگرچه روشن و بدیهی ولی بیان دوباره و حتی چندباره آن خالی از فایده نیست و آن سؤال این که، چرا دشمنان تابلودار بیرونی پس از احساس- به زعم خود- «حاکمیت دوگانه» بدون کمترین تردیدی حمایت از آقای احمدی نژاد و تقدیر و تمجید از ایشان را برگزیدند و حال آن که می توانستند به جای آقای احمدی نژاد، حمایت و تقدیر خود را نثار رهبر معظم انقلاب کنند؟! مگر نه این که به خیال خام آنان، در حاکمیت نظام اسلامی «ترک افتاده»! و نشانه های حاکمیت دوگانه پدید آمده است؟! بنابراین آنچه برای آنان در نگاه اول، ضروری به نظر می رسد، حمایت و تقدیر از یک سوی این به اصطلاح حاکمیت دوگانه است، چرا که هدف نهایی دشمن، دوسویه شدن حاکمیت است و چه فرقی می کند که کدام سو در مقابل سوی دیگر مورد حمایت قرار گرفته و تقدیر و تمجید شود؟! بنابراین چرا در این میان حمایت از آقای احمدی نژاد را برگزیدند و بی درنگ به سوی آن رفتند؟! پاسخ به این سؤال است که درس آموز و عبرت انگیز است و می تواند یک بار دیگر و برای چندمین بار در عمر پربرکت و مقدس جمهوری اسلامی ایران، آویزه گوش و دل همگان باشد. دقت کنید! دشمن می داند و کمترین تردیدی ندارد که دشمن واقعی نظام سلطه بین الملل و سد مستحکم در مقابل باج خواهی، زورگویی و غارتگری و خونریزی جهانخواران، «ولی فقیه» است و دیگران، از جمله رئیس جمهور و یا هر مقام برجسته و بلندپایه دیگر، فقط در حد و اندازه و در نقش «بازوی ولی فقیه» در میدان حضور دارند که توان و قدرت خود را از آن وجود مبارک و ملکوتی می گیرند. دشمن می داند که «گرچه تیغ از کمان همی گذرد... از کمان دار بیند اهل خرد». به بیان دیگر، دشمنان بیرونی و نظام سلطه جهانی، اگر از نظام اسلامی در هراسند و اقتدار آن را سد راه خود می دانند، این هراس از اقتدار ولی فقیه است نه رئیس جمهور محترم و یا هر مقام بلندپایه و محترم دیگر، چرا که مردم براساس باورهای دینی عمیق خود گوش به فرمان ولی امر خویشند و همواره از او به یک اشاره بوده و هست و از مردم به سر دویدن. رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، رئیس قوه مقننه و... تنها هنگامی برای دشمن خطرساز و برای مردم آرامش آفرین هستند که پیرو بی چون و چرای ولی فقیه، یعنی نایب حضرت بقیه الله الاعظم- ارواحنا له الفداء- باشند و به هر اندازه که پای از این حلقه بیرون گذارند- ولو به توهم دشمن- هرچه باشند و هرکه باشند یک شهروند ساده و معمولی مانند سایر شهروندان خواهند بود. بنابراین، اگر سخنان توفنده برادر عزیزمان جناب آقای دکتر احمدی نژاد در اجلاس عمومی سازمان ملل متحد، لرزه بر اندام نظام سلطه می اندازد و خروش ایشان علیه رژیم صهیونیستی، سردمداران این رژیم جعلی و کودک کش را به وحشت فرو می برد و... تنها به این علت است که آنها، زبان ولی فقیه را در کام ایشان می بینند وگرنه... مگر همین دشمنان تابلودار بلافاصله پس از آن که به خیال خود احساس جدایی احمدی نژاد از ولی امر مسلمین را دیدند، به جای خروش علیه ایشان، زبان و قلم به حمایت و تعریف و تمجید از وی نگشودند؟! و بالاخره، با توجه به شرایط حساس کنونی و خیزش ها و انقلاب های اسلامی ملت های مسلمان منطقه که چشم و دل به ایران اسلامی دوخته اند، آیا برادر عزیز و بزرگوارمان جناب آقای دکتر احمدی نژاد، احتمال نمی دهند ماجرای اخیر، توطئه ای - اگرچه با چند واسطه- تحمیل شده به ایشان باشد؟! رئیس جمهور محترم بارها نشان داده و همین دیروز نیز با صراحت بر این باور قلبی خود، تاکید ورزیده است که پیرو بی چون و چرای ولی فقیه است. بنابراین، ماجرای پلشت چند روز گذشته را چه کسانی رقم زده اند؟!
بسمه تعالی
عباس سلیمی نمین ؛
تلقی آقای احمدینژاد این است که چون منشا خدماتی بوده، نباید قدرت را رها کند
فرارو- سلیمی نمین چنین کاری را سو استفاده از امکانات دولتی نامید و گفت: «از زمانی که آقای مشایی و احمدینژاد در این وادی قرار گرفتند که زمینه ماندگاری خودشان را در قدرت فراهم کنند، در مسیری گام برداشتهاند که هم با اصولگرایی نمیخواند، هم با قانون اساسی نمیخواند و هم با مصالح ملی نمیخواند. بنابراین همه دلسوزان جامعه با چنین رویکردی مخالفند چون قدرت باید در کشور بچرخد و هیچ جریانی ولو اینکه خودش را خوب بداند نمیتواند قدرت را برای همیشه در خود ابقا کند.» عباس سلیمی نمین در گفتوگو با «خبرنگار فرارو» پیرامون ارزیابی خود از طرح مباحثی مانند "مکتب ایرانی" و ریشههای آن در تاریخ معاصر گفت: «بحث مکتب ایرانی متعلق به دوران رضاخان است، در آن دوران برای اینکه فرهنگ ملت را تخریب کنند، به چنین فرهنگ سازی دامن زدند که البته بعدها هم نتواست تداوم پیدا کند چرا که این بحث مبانی دقیقی نداشت و تنها یک باستان گرایی صرف بود آن هم باستان گرایی برای مقطع خاص تاریخ باستان ما، یعنی هخامنشیان و نه قبل از آن.» وی با بیان اینکه "مکتب ایرانی" را صرفا برای ایجاد محملی برای تخریب توان فرهنگی ملت ایران به کار گرفتند و نه چیز دیگر، گفت: «این قضیه از اساس مبانی درستی نداشت. کسانی که این سخنان را در آن دوران مطرح ساختند اگر میخواستند باستان گرایی کنند و بر استخوان نیاکان فخر بفروشند باید در دورترین نقطه تاریخ باستان ما میایستادند، یعنی آن جایی که تمدن در فلات ایران شکل گرفت و حکومتهای منسجم تشکیل شد. ما پیش از هخامنشیها حکومتهای منسجمی داشتیم مانند ایلامیها و مادها.» این پژوهشگر تاریخ ایران درباره اینکه چرا دوره هخامنشیان برای این موضوع انتخاب شد، گفت :«اینکه آمدند و هخامنشیان را انتخاب کردند اهداف خاصی داشتند که به نظر من این اهداف هم حساب گرایانه بود. آنها میخواستند که پیوند میان یهودیت و ایرانیت را در تاریخ باستان ایران به ثبت برسانند آن هم به صورت بسیار جعلی. چون وقتی اشرافیت یهود به ایران آمد، منشا فتنهگریهای بسیار و منشا قتل عام و تمدن سوزی شد. این مسایل در آن زمان نه تنها مطرح نشد بلکه حقیقت چنین جعل شد که گویا ورود اشرافیت یهود به ایران منشا تمدنی و رشد تمدنی ملت ایران را فراهم کرد.» سلیمی نمین افزود: «در دوران رضاخان برای اینکه بتوانند فرهنگ ایرانی را نابود کنند تا ما به سهولت فرهنگ انگلیسیها را پذیرا شویم این موضوع را دامن زده و مکتب ایرانی را مطرح کردند، با این عنوان که پیش از ورود اسلام، ما فرهنگ ایرانی و ایدوئولوژی ایرانی داشتیم. در واقع آنها خواستند از این طریق و به بهانه گرایش به ناسویونالسیم، فرهنگ ملی ما را که موجب مقاومت زیاد ما شده بود، تضعیف کنند که البته نتواستند.» مدیر مسئول سابق کیهان هوایی تکرار این بحثها در شرایط کنونی را با رویکرد جذب قشرهای مختلف مرتبط دانست و عنوان کرد: «تلقی برخی از کسانیکه متاسفانه در دولت آقای احمدینژاد توانستند جایی برای خود درست کنند، این بود. آنها فکر میکنند که قادر خواهند بود تا قشر سنتی مذهبی را با دروغ پردازیهایی مانند یار امام زمان بودن و آن سی دی مشهور "ظهور بسیار نزدیک است" جذب کنند و عدهای دیگر را با با طرح "مکتب ایرانی" به سوی خود بکشانند.» وی اضافه کرد: «چنین تلقی به این معنا است که افرادی مانند آقای مشایی مبانی فکری درستی ندارند و صرفا با رویکرد به قدرت و ماندگاری در قدرت میخواهند افرادی را دور خود جذب کنند. ولی این کار ممکن نیست چرا که همه متوجه میشوند این کارها با هدف جذب آرا در انتخابات آتی انجام میشود.» سلیمی نمین در پاسخ به این سوال که چرا مکتب ایرانی در زمان ریاست جمهوری یک رئیس جمهور اصولگرا مطرح شد، در حالی که به نظر میرسد این بحث خارج از دایره اصولگرایی تعریف شود، گفت: «نه فقط برای دایره اصولگرایی برای تمام کسانی که به این ملت و استقلالاش میاندیشند، مکتب ایرانی شعاری کاذب است. آیا آنهایی که دم از ناسیونالیسم میزنند و اقوام یک ملت را به جان هم میاندازند، واقعا اعتقادی به ناسیونالیسم دارند؟ خیر ندارند. در واقع میخواهند در این پوشش به تضعیف ملت بپردازند. پس مکتب ایرانی نه فقط در میان اصولگرایان بلکه در میان هیچ کدام از گرایشهای فکری ملت ما که فهیم و تیزهوشاند، جایگاهی ندارد.» وی مطرح کردن شعار "مکتب ایرانی" را در راستای جدا سازی آدمها از یکدیگر و تخریب فرهنگ ملی ارزیابی کرد و گفت: «عاملی که امروز به ما اقتدار داده و موجب وحدت همه اقوامی که در این کشور به خوبی و آرامش زندگی میکنند، شده، همین فرهنگ مشترک ماست و اگر ما این فرهنگ مشترک را تخریب کنیم، علیالقاعده به نفع کسانی خواهد بود که ملت را ضعیف میخواهند و دوست دارند چند پارگی ایجاد کنند.» وی در این باره که آسیب کار کجاست که چنین شعاری در یک دولت اصولگرا مطرح میشود، گفت: «آسیب کار به این مساله باز میگردد که ما نتوانستیم ساختار را به نوعی قدرتمند کنیم که تمایل و وسوسه ماندگاری در قدرت را از بین ببریم. در گذشته هم این وسوسه در دولتها شکل میگرفت که میتوانند در قدرت باقی بمانند. یعنی پس از اینکه دو دوره آنها پایان مییافت، به اشکال مختلف میخواستند زمینه ماندگاری در قدرت را فراهم کنند. ما باید این امر را آن قدر قدرتمند میکردیم که دولتها نتوانند در این وادی قرار بگیرند و تصور کنند که به سهولت میتوانند تغییری در مصالح جامعه دهند و خودشان را در قدرت ابقا کنند.» وی ادامه داد: «آقای احمدینژاد در گذشته شعارهایی میداد که به اصولگرایی نزدیک بود هر چند که ایشان نمونه و الگوی کامل و جامع اصولگرایی نبود. همان موقع هم ایشان ایراداتی داشت منتها ارزیابی ملت این بود که ایشان نسبت به سایر کاندیداها بیشتر میل به خدمت دارد و ساده زیست است. اما این به این معنا نیست که همین دغدغه خدمت در او وسوسه ماندگاری در قدرت را ایجاد نکند.» سلیمی نمین در توضیح بیشتر این مطلب گفت: «تلقی آقای احمدینژاد این است که چون او منشا خدماتی بوده، نباید قدرت را رها کند. ایشان در عمل این گونه وانمود میکند که اگر امکانی فراهم شده و کاری برای جامعه صورت گرفته، این امکان و این کار نباید از بین برود بلکه باید حفظ شود.» این پژوهشگر مسایل تاریخی این تصور و تلقی را غلط خواند و گفت: «چنین چیزی هم خلاف قانون است و هم خلاف شرع. فردی که خود را صالح میداند و مردم هم در مقطعی او را صالح دانستهاند در چارچوب قانون صالح است و هرگونه تخطی از قانون، صلاحیت او را به جد زیر سوال میبرد. اگر بهترین آدمها هم بخواهند نمیتوانند بیشتر از آن دو دورهای که قانون اساسی تعیین کرده، در راس قوه مجریه باقی بمانند و یا از ابزار دولت استفاده کنند تا فردی از مجموعه دولت را در قدرت نگاه دارند.» وی افزود: «این هم خلاف مصالح ملی است و هم خلاف شرع است. چرا که امکانات دولتی متعلق به همه ملت است و لذا یک جریان سیاسی نمیتواند از آن به نفع خودش استفاده کند. در صورتی که اخیرا کارهایی صورت گرفته و بودجه های فرهنگی به دست آقای مشایی سپرده شده است تا ایشان را به عنوان رئیس جمهور آینده جا بیاندازند. اینها همه خلاف شرع است که ایشان توزیع کننده امکانات باشند. بایستی قانون، مقررات و یک روال دقیقی حاکم باشد تا فرد محوریت پیدا نکند آن هم با این انگیزه که در آینده میخواهد رئیس جمهور شود.» سلیمی نمین چنین کاری را سو استفاده از امکانات دولتی نامید و گفت: «از زمانی که آقای مشایی و احمدینژاد در این وادی قرار گرفتند که زمینه ماندگاری خودشان را در قدرت فراهم کنند، در مسیری گام برداشتهاند که هم با اصولگرایی نمیخواند، هم با قانون اساسی نمیخواند و هم با مصالح ملی نمیخواند. بنابراین همه دلسوزان جامعه با چنین رویکردی مخالفند چون قدرت باید در کشور بچرخد و هیچ جریانی ولو اینکه خودش را خوب بداند نمیتواند قدرت را برای همیشه در خود ابقا کند.» وی اضافه کرد: «مگر دیگرانی که در گذشته بودند خود را بهترین نمیدانستند. آقای هاشمی خود را بهترین میدانست، آقای خاتمی هم خود را بهترین میدانست. بنابراین این تصور نباید موجب شود که قانون اساسی و مصالح ملت نادیده گرفته شود. آقای احمدینژاد تا زمانی که در مسیر خدمت برای ملت قدم برمیدارد، مورد تایید همه است گرچه رقبای او این نکته را تایید نکرده و نمیکنند ولی کسانی که مصالح جامعه را در نظر دارند تا زمانی که آقای احمدینژاد در مسیر کار کردن برای ملت قدم برمیدارد، او را تایید میکنند. اما هر زمانی هم که احساس کنند او قائل به این تفسیر غلط است که چون منشا خدماتی بوده و برای اینکه خدمات او استمرار پیدا کند، باید قدرت را حفظ کند، با او برخورد خواهند کرد.» سلیمی نمین با اشاره به آنچه سکوت اصلاح طلبان پیرامون بحث "مکتب ایرانی" و اسفندیار رحیم مشایی مینامید، گفت: «چرا آنها سکوت کردهاند؟ برای اینکه پیوندهایی پشت صحنه میان آنها و آقای مشایی ایجاد شده است. آقای جاسبی با آقای مشایی پیوند خورده است. او نیروهایش به سمت مشایی فرستاده و ملاقلاتهای محرمانهای هم میان آنها صورت گرفته است.» وی ادامه داد: «من در یک مصاحبه با یک خبرگزاری داخلی گفتم که در آینده آدمهای ناسالم جریانات سیاسی گذشته با آدم های ناسالم دولت کنونی که انگیزه ماندگاری در قدرت را دارند، پیوند خواهد خورد. الان مشاهده میکنیم این پیوند روز به روز بیشتر میشود. اینکه میبینیم آقای جاسبی با آقای مشایی چندبار ملاقات میکند و نیروهایش را با اطراف او گسیل میدارد به این معنا است که پیوندهایی بین آنها به وجود آمده است و دلیل سکوت آنها هم این است که میخواهند از مزایای خاصی منتفع شوند که این مزایا میتواند خود را در وجوه مختلف نشان دهد.» مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در این باره که برخی میگویند رابطه میان آقای احمدینژاد و آقای مشایی رابطهای مرید و مردای است، نظر شما در این باره چیست، گفت: «نمیدانم. آنچه میدانم این است که آقای احمدینژاد ماندگاری خودش در قدرت را از طریق آقای مشایی دنبال میکند ولی اینکه چه علقهای میان این دو فرد وجود دارد، خیلی دقیق نمیدانم. زمان باید این مطلب را مشخص کند. من دلیل اصلی این پیوند را تداوم قدرت میدانم.» وی افزود: «مساله تداوم قدرت امر پنهانی نیست و چیزی هم نیست که من آن را کشف کرده باشم. وقتی به صراحت در محافل مختلف گفته میشود که باید کاری کرد که در آینده آقای مشایی در راس قوه مجریه قرار بگیرد، تا امور بر روالی که الان است، ادامه یابد، نشان دهنده برنامه ریزی در این باره است. در حالی که این خلاف است و همه عزیزانی که پایندی به مصالح ملی دارند باید با این مساله مخالفت کنند و نباید آن را بپذیرند.»
بسمه تعالی
بحرین زیر چکمه حرامیان ال سعود
ای مسلمانان،ای علما،ای سیاستمداران وای تمام مردم ازاده جهان ،مارا نجات دهید وبه مارحم کنید ،چرا که دیگر تحمل شکنجه های ماموران آن خلیفه را نداریم و باز بانی که که از شدت شکنجه تاب حرکت ندارد صدا میزنیم ،کمک ...کمک ...، این بخشی از نامه زندانیان بحرینی است که از بازداشتگاههای آل خلیفه به بیرون درز پیدا کرده است . دنیای عرب اکنون ماهها است که در تب و تاب تحولات پرشتاب در جهت آسلامخواهی و رفع بیعدالتی و تبعیض تلاش میکند و تقریباً روزی نیست که شاهد برافراشته شدن پرچم عدالت خواهی و حرکت به سوی شرایط مطلوب نباشیم. با وجود آنکه انتظار میرفت این حرکت پرخروش که ازمتن مردم برخاسته از سوی دولتها مورد پذیرش و استقبال قرار گیرد ولی تقریباً بدون استثناء با برخوردهای سرکوبگرانه، خونین و به شدت خصمانه مواجه شده و قیام خودجوش ملتها رنگ خون و مظلومیت به خود گرفته. در این میان قیام مردم مظلوم بحرین از هر جهت یک استثنا بود و همگان دیدند که حاکم جبار بحرین در سرکوب مردم سنگ تمام گذاشت و از هیچ جنایتی فروگذار نکرد و چون خود را ناتوان دید، به اشغال بحرین توسط دژخیمان سعودی تن داد.ومتاسفانه در قرن 21 که فریاد مدعیان حقوق بشر گوش فلک را کر کرده ،شاهد سکوت معنادار مجامع بین المللی درمقابل این جنایات ضد بشری هستیم . تاجائیکه این سکوت معنا دار باعث جرئت پادشاه عربستان گردیده وتصمیم دارد به بحرین رفته و جنایات آدمکشان خود را ازنزدیک مشاهده کند.البته ال سعود بداند اینگونه خوش رقصی ها برای اربابان امریکائی اش سودی نخواهد داشت وبحرین گورستان حرامیان وهابی خواهد شد عباس ارباب
بسم تعالی
معیار کاروخد مت خالصانه است
برای شناخت انسانها واینکه تاچه پایه بر مدار حق وصراط مستقیم قراردارند ابتداءباید تشخیص درستی از معیار ومقیاس ارزیابی انسانهاداشته باشیم امروز بهترین معیار ومقیاس برای ارزیابی انسانها ولایت پذیری وکاروخدمت خالصانه است امام المسلمین حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار با مردم استان فارس در خصوص معیار ارزیابی اشخاص و جریانها فرمودند : ما راجع به شخص قضاوت نمی کنیم ، ما کار را ، خط را ، جهت گیری را ملاک قرار می دهیم . آنجائیکه کار و خدمت و تلاش باشد حمایت ما هست. حضرت علی علیه السلام در جواب شخصی از اصحاب خودش که در جنگ جمل به تردید افتاده بود فرمود : حق را بشناس اهل حق را خواهی شناخت بعضی میزان و معیار پیروی از حق و حرکت در مسیر حق است . و کسانی اهل حق هستند که با نبت پاک و خالصانه در مسیر حق گام برمی دارند این آفت بزرگی است که حق به شخصیت ها شناخته شود در جنگ حمل کسانیکه در مقابل حضرت علی علیه السلام صف آرائی کرده بودند شخصیت های اسلامی بودند عایشه ام المومنین طلحه الخیر سردار بزرگ اسلام زبیر شخصیتی که توفیق تشییع پیکر حضرت زهرا سلام الله علیها را در پیدا کرده بود بله اینها شخصیت در اسلام بودند وی اهل حق نبودند، چرا که مقابل حق مجسم حضرت علی علیه السلام ایستادند .البته امت ولایتمدار ایران اسلامی که فتنه براندازانه 88را با تکیه برپیروی ازولایت به سلامت ازسر گذرانده است ،ارزیابی انسانهابامقیاس ولایت پذیری رابخوبی درک میکند عباس ارباب