سلاخی انسانیت روی تپه های سدیروت (یادداشت روز) «رنگین کمان» و
«رنگین کمان» و «روزهای استغفار!»(سال 2004)، «بارانهای تابستان» و «ابرهای پاییز» (سال 2006)، «تابستان داغ» و «سرب گداخته» (سال 2008)، «بازگشت اکو» و «ستون دفاع» (سال 2012 ) و امسال نیز «لبه حفاظتی»؛ اینها نام جنگهایی است که اسرائیل طی یک دهه گذشته علیه باریکه غزه به راه انداخته و البته اگر قرار باشد قصه پر غصه غزه را از «روز نکبت» مرور کنیم، این لیست سیاه، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
تصاویر بدنهای نحیف کودکان خردسال غزه که به معنای واقعی کلمه آبکش شدهاند، شاید تکراریتر از آن باشد که جهان را تکان بدهد اما امسال تصاویری از جنگ غزه منتشر شد که جای تامل بسیار دارد؛ تجاوز به غزه وارد هفدهمین روز خود میشود. در نخستین روزها، آفتاب که غروب میکرد، ساکنان سدیروت بالای تپهها میرفتند با مشروب و تنقلات. روی مبل و صندلی مینشستند و به صحنهای در چند کیلومتری خود نگاه میکردند. بعضیها هم با خود دوربین آورده بودند تا دقیقتر ببینند. هربار که ستونی از دود و آتش از غزه بلند میشد صدای هلهله و سوت و کف هم از تپههای سدیروت به هوا میرفت... و بگذریم از امروز که موشکهای مقاومت به عمق فلسطین اشغالی میرسد، همه آن جرثومههای فساد به پناهگاهها خزیدهاند و یا با عجله سرزمین اشغالی را ترک گفتهاند... اما، اینها را شهروندان تنها دموکراسی خاورمیانه مینامند. همانهایی که آمریکا و اروپا نگران امنیتشان بوده و میگویند نباید در ترس و واهمه از موشکهای مقاومت زندگی کنند. آمریکا و اروپا خود را نماینده جامعه جهانی میخوانند اما تظاهرات مسالمتآمیز علیه این کشتار و جنایت جنگی را نیز برنمیتابند. وقتی وزیران خارجه چند کشور اروپایی رسماً بیانیه میدهند و معترضان به کشتار غزه را به یهودیستیزی و خشونت متهم کرده و سرزنش میکنند، ران درمر، سفیر اسرائیل در آمریکا هم حتماً حق دارد در کنفرانسی در واشنگتن بگوید: بعضی بیشرمانه اسرائیل را به نسلکشی متهم میکنند و تلاش میکنند ما را جنایتکار جنگی جلوه دهند. اما واقعیت این است که ارتش اسرائیل باید جایزه صلح نوبل دریافت کند... یک جایزه نوبل برای جنگیدن در نهایت خویشتنداری!
یک سوی این میدان مردم غزه هستند. مردمی که آنها را باید محبوسان بزرگترین زندان روباز جهان نامید. برای ارتباط با جهان بیرون دو در بیشتر پیش روی آنها نیست. غرب غزه ساحل مدیترانه است. مردان فلسطینی میتوانند تنها در محدوده 3 مایلی ساحل غزه ماهیگیری کنند و البته همین هم خالی از خطر روبرو شدن با گشتهای دریایی اسرائیل نیست که بیدلیل به سویشان آتش میگشایند.
از شمال و غرب، باریکه غزه به سرزمینهای اشغالی منتهی میشود. در حالی که بطور متوسط عرض غزه تنها 10 کیلومتر است اما آنها در فاصله یک و نیم کیلومتری از مرز با اسرائیل حق کشت و کار ندارند و اگر به محدوده 500 متری حائل نزدیک شوند، با باران گلوله روبرو خواهند شد. جنوب غزه، مصر است. کشوری که اکنون ژنرال عبدالفتاح السیسی بر آن حکم میراند و گذرگاه رفح را چنان بسته است که سوزنی هم امکان عبور نداشته باشد. چه رسد آبی، غذایی، سوختی یا سلاحی.
متهم کردن این مردم به خشونت، انداختن تقصیر جنگ به گردن مقاومت و گذاشتن آنها و اسرائیلیها در ترازوی اخلاق و ادعای اینکه هر دو طرف دست به خشونت میزنند، وقاحت زیادی میطلبد. سادهلوحان و شعبدهبازانی که گمان میکنند اگر مقاومت نباشد، صلح و آرامش میآید، باید موضع «آیلت شاکد» -عضو پارلمان اسرائیل- را بخوانند. موضعی که در سرزمینهای اشغالی کم طرفدار هم نیست. او مینویسد؛ «در پس هر تروریست دهها مرد و زن ایستادهاند که او بدون وجود آنها امکان فعالیت تروریستی را نمییافت. همه این مردان و زنان، جنگجویان دشمن هستند و مسئولیت ریختهشدن خون آنها با خودشان است. این موضوع شامل مادران شهیدان هم میشود که فرزندان خود را با گل و بوسه به جهنم- منظورش بهشت جاودان است- میفرستند. آنها نیز باید به دنبال پسرانشان روانه جهنم شوند و چیزی از این عادلانهتر وجود ندارد. آنها باید بروند؛ همراه با خانههایی که در آنها این مارها را پروراندهاند. در غیر این صورت، مارهای کوچک دیگری در آنجا پرورش خواهند یافت.»
اسرائیل و حامیانش تحمل کمترین اثری از مقاومت را ندارند و جالب آنکه گویی برای درهم کوبیدن همه جریانها و کشورهای معتقد به مقاومت نیز نسخهای یکسان در آستین دارند. روز یکشنبه این هفته که با کشتار 100 فلسطینی در شجاعیه تبدیل به یکشنبه سیاه شد، «دن شاپیرو» سفیر آمریکا در تل آویو در مصاحبه با کانال 2 اسرائیل گفت: آمریکا به دنبال تقویت نیروهای میانهرو در غزه است!
نیروهای میانهرو! عبارت عجیبی است. هرکس در هرکجای دنیا علیه صهیونیسم و استکبار بپاخیزد نامش افراطی و تندرو است و هر جریانی که بتواند این خشم مقدس را فرو بنشاند و ظلم و جنایت را تحمل کند، لاجرم میانهرو است و باید حمایت و تقویت شود.
از آمریکا و نوکران اروپاییاش هیچ تعجبی نیست و اگر غیر از این رفتار کنند باید شک کرد اما تاسف آنجایی است که کشورهای مدعی اسلام، نه تنها چشم بر سلاخ خانه غزه بستهاند که اگر دقیقتر شوی اثر انگشت آنها را نیز بر این ساطور میبینی.
عاموس گیلعاد رئیس بخش روابط سیاسی- نظامی وزارت جنگ رژیم صهیونیستی چندی پیش گفت: چیز آشکاری نیست، همه چیز پنهان است اما همکاریهای امنیتی ما با مصر و کشورهای حاشیه خلیج فارس بینظیر است. در هیچ دورهای روابط سیاسی و امنیتی ما با اعراب به این خوبی نبوده است.
گویا دیگر نیازی به پنهانکاری هم احساس نمیشود. روزهای اول جنگ غزه، شائول موفاز وزیر جنگ سابق رژیم صهیونیستی در مصاحبه با کانال 10 اسرائیل آشکارا گفت: ما روی نقش عربستان و امارات در خلع سلاح حماس حساب میکنیم. وقتی از موفاز بیشتر در این مورد توضیح خواسته شد، وی از برنامه صهیونیستها برای سپردن بازسازی ویرانه غزه به این دو کشور پس از پایان جنگ اشاره کرد.
طرح آمریکایی، دلارهای عربی و گلولههای عبری؛ معادله پیچیدهای نیست. آمریکا میخواهد سازشکاران را به نقاب میانهرویی، جانشین مقاومت کند. گلولههای اسرائیلی بر سر مردم مظلوم غزه میبارد و خانههایشان ویران میشود تا بلکه دست از مقاومت بکشند و پادشاه عربستان، در تماسی تلفنی، ژنرال کودتاچی مصر را مامور تهیه طرح آتشبس میکند. طرحی که در قاهره و با مشورت تل آویو تهیه شده و حداقل خواستههای مردم غزه - یعنی خروج از محاصره همهجانبه - در آن نادیده گرفته است. مقاومت آن را رد میکند و اصلاً مگر میشود طرح مرگ خود را پذیرفت! پس به تندروی متهم میشود و چاره کار چیست؟ نیروهای میانهرو!
میانهروها کت و شلوار میپوشند، کراوات میزنند، پشت میز مینشینند و درباره صلح حرف میزنند. صلحی که حدود 70 سال است، خبری از آن نیست. فلسطینیها از سال 1948 خانههای خود را ترک کردهاند و آوارهاند. میانسالهایشان پیر شدند و پیرهایشان مردند و کلید، نمادی شد از بازگشت به خانه. اما چند سالی است که جوانهایشان فهمیدهاند برای بازگشت به خانه، به جای کلید باید اسلحه به دست بگیرند.
بدون مقاومت، آرزوی صلح برای سرزمین فلسطین و ساکنان آن به مقاله تغزلی و مضحک شاهزاده سعودی میانجامد. روزنامه صهیونیستی هاآرتص همین چندی پیش پذیرای خیالات رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان بود؛ میخواهم تصور کنم از ریاض سوار هواپیما شدهام و بهطور مستقیم به قدس پرواز کردهام، در آنجا نیز سوار بر تاکسی شدهام به زیارت «قبه الصخره» رفتهام. پس از انجام این کارها به «موزه هولوکاست» رفتهام... وه! چه لذتبخش خواهد بود که نه تنها فلسطینیها بلکه اسرائیلیها نیز به ملاقات من در ریاض بیایند و از خانه آبا و اجدادی من در درعیه هم بازدید کنند!
جنگ غزه، جنگ اسرائیل و فلسطین نیست. جنگ بربریت و انسانیت است و در این میدان نمیتوان در میانه ایستاد. شاید نتوان به غزه رفت و دست آن پزشک نروژی بیمارستان شفا را بوسید که به اوباما نوشت؛ اگر قلب داری یک شب به غزه بیا، شاید نتوان به تپههای سدیروت رفت و حساب انسانیت را با بنی اسرائیل صاف کرد اما حداقل میتوان فردا به خیابان رفت و فریاد زد انسانیت هنوز زنده است. فریادی برای حمایت از قربانیان سلاخی غزه و برائت از شبهانسانهای تپههای سدیروت.
محمد صرفی