«رجانیوز» در سالگرد اعدام مهدی هاشمی بررسی میکند؛ تفاوت مشی امام
بسمه تعالی
«رجانیوز» در سالگرد اعدام مهدی هاشمی بررسی میکند؛
تفاوت مشی امام و هاشمی در برخود با افراطیترین جریان پس از انقلاب/ تاکید امام بر برخورد با مهدی هاشمی؛ پیشنهاد هاشمی برای سفیر شدن او!
گروه تاریخ انقلاب اسلامی - رجانیوز: طی 11 سال رهبری امام خمینی جریانهای مختلف افراطی و منحرف از خط اصیل انقلاب در جامعه و فضای سیاسی کشور بروز یافتند که بنیانگذار جمهوری اسلامی به تناسب حیطه تأثیر و میزان خطرشان با آنها برخورد کردند. جریانات تجزیه طلب پنهان شده پشت نقاب قومیتها و گروهک موسوم به مجاهدین خلق از جمله این جریانها هستند که هرکدام با تندرویهای مخصوص به خود، به مردم و انقلاب ضررهایی زدند و امام بحران بهوجود آمده ناشی از تندروی آنها را مدیریت و کنترل کرده و با آنها برخورد میکنند.
در هریک از این مقاطع حساس، مواضع و عملکرد افراد و جریانهای مدعی در خط امام و انقلاب بودن و مرزبندی یا عدم مرزبندیشان با جریانات تندرو که توسط امام با آنها برخورد میشود، سنگ محکی برای پایبندی آنها و صداقت در ادعایشان است. این مرزبندی در مواضع و عملکرد آنقدر مهم است که عدم توجه و عمل به آن، گاهی باعث غلتیدن به دامان همان گروه تندرو در طول زمان میشود.
*به جرأت میتوان گفت یکی از بینظیرترین و در صورت اغماض کم نظیرترین جریانات تندرو و افراطی بهوجود آمده در طول عمر سی و پنجساله انقلاب اسلامی، «باند سیدمهدی هاشمی» بوده است.
کارنامه زندگی شخصی و سیاسی مهدی هاشمی پر از تندروی و افراط در زمینههای مختلف است. او قبل از انقلاب در قهدریجان گروهی تشکیل داده بود که به برخوردهای خشن و ضرب و شتم مخالفین و مضروب نمودن آنها معروف بود. در کارنامه این گروه که به هدفیها معروف بودند چندین فقره آدم ربایی و حداقل 4 قتل از جمله قتل آیتالله شمس آبادی از روحانیون اصفهان به چشم میخورد. مهدی هاشمی و یارانش سال 55 به خاطر قتل آیتالله شمس آبادی دستگیر و زندانی شده و تعدادی از آنها به اعدام محکوم شدند. مهدی هاشمی که پیش از دستگیری نیز با ساواک ارتباطاتی داشت طی نامهای به رئیس ساواک اصفهان تمایل خود به همکاری را اعلام کرده و به خاطر معافیت و تخفیف در مجازات به خاطر همکاری با مأموران امنیتی اطلاعات خود را در اختیار آنها گذاشت. ولی طولانی شدن روند پرونده و همزمانی آن با ایام انقلاب، باعث شد آنها در روزهای منتهی به 22بهمن از زندان فرار کنند.
مهدی هاشمی که برادرشسالها قبل از انقلاب با دختر آیتالله منتظری ازدواج کرده بود، پس از انقلاب در پرتو دوستیاش با شهیدمحمدمنتظری و وابستگی به بیت آیتالله منتظری به سطوح بالای سپاه راه مییابد و پس از شهادت شهید منتظری هم به خاطر حمایتهای آیتالله منتظری که برادرش ریاست دفترش را به عهده گرفته به فعالیتهای خود در نهضتهای آزادی بخش سپاه ادامه میدهد. دیدگاه مهدی هاشمی راجع به صدور انقلاب با نگاه حضرت امام در تضاد بود چرا که امام خمینی صدور انقلاب را از روشهای فرهنگی میسر و صحیح میدانستند، ولی مهدی هاشمی صدور انقلاب را تنها از طریق ایجاد حرکتهای مسلحانه در سایر کشورها و حمایت از آنها میسر میدانست.
کم کم باند مهدی هاشمی متحدان استراتژیکی در بیوت برخی روحانیون و ائمه جمعه، مجلس، دولت و نهادهای مختلف مییابند و در معادلات سیاسی داخلی نیز ایفای نقش میکنند. انتشار شبنامههای مختلف علیه مخالفین و حتی جعل سند علیه آنها از دیگر اقدامات آنها بود.
امام خمینی از قبل از انقلاب و به خاطر ماجرای قتل آیتالله شمس آبادی مهدی هاشمی را فردی خطرناک و غیرقابل تأیید میدانست. به همین خاطرحاضر به حمایت از تحصنی که در کلیسای سنت ماری فرانسه و در حمایت از برخی زندانیان سیاسی که در بین آنها نام سیدمهدی هاشمی نیز وجود داشت نشد.[1]
امام پس از انقلاب و مسلط شدن مهدی هاشمی بر واحد نهضتهای آزادی بخش سپاه، نسبت به مراقبت از او هشدار میدهند. طی ملاقاتی که مسئولان اطلاعات سپاه با امام داشتند امام صراحتاً به آنها میگویند: «در مورد فعالیت اینها(مهدی هاشمی و باند او) کنترل داشته باشید و آنها را زیرنظر داشته باشید. اینها باید قلع و قمع شوند. »[2] پس از تأسیس وزارت اطلاعات نیز هشدارهای اینچنینی توسط امام به آیتالله ری شهری داده میشود.
مهدی هاشمی و بخشی از باند او نهایتاً در سال 65 دستگیر میشوند و پس از اعترافات و طی مراحل دادرسی، مهدی هاشمی و یک نفر دیگر به اعدام محکوم میشوند.
ماجرای برخورد با مهدی هاشمی و باند او حدود یکسال به طول میانجامد. با توجه به گسترده بودن ابعاد فعالیتهای باند مهدی هاشمی، سیر رسیدگی به پرونده فراز و نشیبهای فراوانی را طی میکند. تعلیق چندین روزه ملاقاتهای آیتالله منتظری، نامهنگاریهای متعدد ایشان با امام خمینی، احضار هادی هاشمی و تبعید او به سمنان و فرار او از آنجا و دیدارهای چندین باره مسئولان امنیتی کشور با آیتالله منتظری بخش کوچکی از چالشهای یکساله رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی است.
آیتالله ریشهری وزیر اطلاعات وقت نیز که مسئول این قضیه بود، همه مراحل را با امام راحل چک میکرد تا مبادا به واسطه خطا یا اشتباهی، این مأموریت حساس و خطیر با حواشی روبرو شود. امام نیز بهطور کتبی یا شفاهی راجع به موضوعات اظهارنظر و راهنمایی میکردند.
ایشان همچنین در اولین روزهای پیگیری پرونده توسط وزارت اطلاعات نامهای به آیتالله منتظری مینویسند و به او گوشزد میکنند که ارتباط افراد بدسابقهای مثل مهدی هاشمی به ضرر ایشان است. امام در پایان نامه خود چنین مینویسند:
« من تأکید میکنم که شما دامن خود را از ارتباط با سیدمهدی پاک کنید که این راه بهتر است والّا هیچ عکسالعملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگی به امر جنایات مورد اتهام حتمی است. »[3]
سیدمهدی هاشمی پس از دستگیری به جرایم مختلفی که قبل و بعد از انقلاب توسط او و یارانش انجام شده اعتراف میکند. قتل آیتالله شمس آبادی، همکاری با ساواک، قتل مهندس بحرینیان رئیس کمیته انقلاب اسلامی اصفهان، قتل عباسقلی حشمت و دوفرزندش، تخریب برخی نهادها و مسئولان کشور از طریق پخش شبنامه، سازماندهی افراد همسو با جریان خود در حوزههای علمیه تحت پوشش آیتالله منتظری از مهمترین سرخطهای اقدامات او در داخل کشور است.
در خارج از کشور نیز اعتقاد به مشی مسلحانه برای صدور انقلاب و پیاده کردن منویات گروه نتایج فاجعه باری از جمله جنگ بین گروههای انقلابی افغانی و کشته شدن چندهزار نفر را به دنبال دارد.
تسامح هاشمی همزمان با کشیدن ترمز افراطیها توسط امام خمینی
با وجود جدیت و عدم مسامحه امام در برخورد با باند افراطی سیدمهدی هاشمی و در طول یکسال مراحل رسیدگی به پرونده که آیتالله منتظری همه تلاش خود را مصروف حمایت از مهدی هاشمی و سنگاندازی در رسیدگی به این پرونده میکرد؛ آقای هاشمی رفسنجانی نه تنها موضعی در برابر این جریان افراطی نمیگیرد بلکه روند مسامحه کاری و مدارا با آنها را در پیش میگیرد. این مسامحه به نحوی است که آقای هاشمی رفسنجانی در برابر دیدگاههایی که معتقد به برخورد با جریان منحرف و تندرو مهدی هاشمی بودند پیشنهاد محول کردن مأموریتهای خارجی به عنوان رایزن فرهنگی یا سفیر به آنها را ارائه میداده است.
یک نمونه این پیشنهادات مربوط به سال 65 و قبل از دستگیری مهدی هاشمی است. مهدی هاشمی در بخشی از اعترافات خود راجع به انتقال اخبار دیدارها و ملاقاتهای آیتالله منتظری به او و جمعی از یارانش توسط برادرش هادی هاشمی (رئیس دفتر آیتالله منتظری) میگوید: «حاج احمدآقا از قول یکی از دوستان مجلس… نقل نموده که خطر فلانی(یعنی این حقیر) از مسعود رجوی برای انقلاب بیشتر است، که آقا شدیداً به او اعتراض کردهاند و بعداً آقای هاشمی جریان پیشنهاد مسافرت من به خارج از کشور را مطرح نمودهاند. »[4]
آیتالله منتظری نیز درباره این پیشنهاد هاشمی میگویند: «یک وقت این اواخر بود که آقای هاشمی رفسنجانی در یک جلسهای در منزل ما مطرح کردند که روی سید مهدی هاشمی حساسیت هست. خوب هست ایشان را بفرستیم در خارج از کشور در یک سفارتخانهای باشد و در ایران نباشد.»[5]
آقای هاشمی رفسنجانی بعدها در توجیه این پیشنهاد خود چنین میگوید: «میدانستیم آقای منتظری زندانی شدن سید مهدی را تحمل نمیکند. فکر میکردیم اگر به عنوان سفیر به خارج از کشور برود، از بیت دور میشود. البته همه موافق نبودند و میگفتند: اگر به خارج برود، دستش بازتر میشود. چون در نهضتهای خارج از کشور هم بود که شاید کارهای افراطی کند»[6]
جالب آنکه او در پاسخ به این سؤال که «چرا مثل امام موضع نگرفتید؟ یعنی ضرورت برخورد با کسی که پرونده دارد و متهم است. » میگوید: «ملاحظاتی داشتیم. به امام هم گفتیم. ولی ایشان که همه حرفهای ما را قبول نمیکردند. وزارت اطلاعات گزارشهایی به امام میداد. بعدها از خانم امام شنیدیم که امام با خواندن آن گزارشها عصبانی میشدند.»[7]
نکته جالب توجه در این اظهارت، این نکته است که هاشمی هنوز که هنوز است برخلاف امام حاضر به موضع گیری صریح راجع به سیدمهدی هاشمی نیست و جرایم باند مهد هاشمی این مطلب را به گونهای بیان میکند که حتی نوع نگاه امام را معلول گزارشهای وزارت اطلاعات میداند. امری که آیتالله منتظری نیز سعی بر القای آن دارد: «وزارت اطلاعات هم در این بین نقش مؤثری را ایفا میکرد. از ناحیه مسئولان وزارت اطلاعات گزارشهای مختلفی به ایشان داده میشد که برخی از آنها حدسیات و تحلیلهای غلط و برخی اکاذیبی بود که به عنوان واقعیات به ایشان گزارش میشد و ایشان گزارشهای آنان را وحی منزل میپنداشتند.»[8]
اما مدارای آقای هاشمی رفسنجانی خلاف نظر امام در برخورد با گروه منحرف مهدی هاشمی حتی در زمان بازداشت مهدی هاشمی نیز ادامه مییابد. او در بخشی از خاطرات خود مینویسد: «شب با دیگر سران قوا مهمان احمد آقا بودیم. امام هم در جلسه شرکت کردند. از امام درخواست کردیم آن قسمت از نوار مصاحبه سید مهدی [هاشمی] که به ضرر آقای منتظری تمام میشود، منتشر نشود. قبول فرمودند و نیز عجالتاً از بازداشت سید هادی صرف نظر کردند، به امید اینکه بعد از انتشار مصاحبهها وضع اصلاح شود. »[9]
اما نسخه پیچیهای آقای هاشمی رفسنجانی بر خلاف نظر امام تمامی ندارد و نمونه دیگر مدارا با باند مهدی هاشمی، پیشنهاد مأموریت خارجی این بار به سیدهادی هاشمی(داماد و رئیس دفتر آیتالله منتظری) است.
لازم به ذکر است در جریان رسیدگی به پرونده مهدی هاشمی، با توجه به اینکه برادرش هادی رئیس دفتر آیتالله منتظری بود و نقش مهمی در معادلات داشت، اعترافاتی علیه او بیان شد که نشانگر مجرم بودن او بود و به نوعی او نیز یکی از متهمان این پرونده محسوب میشد.
از سوی دیگر پس از دستگیری مهدی هاشمی وتعدادی از افراد باند او، شب نامهها و اعلامیههایی منتشر میشد که با پیگیریهای وزارت اطلاعات مشخص شد هادی هاشمی آنها را مدیریت میکند. اعلامیههایی که امام خمینی در نامهای به آیتالله ریشهری وزیر وقت اطلاعات دربارهشان مینویسند: «و با توجه به جوسازیها و اعلامیههایی که با اسامی مختلف توسط افراد ضدانقلاب و منحرف وابسته به مهدی هاشمی پخش گردیده است که نه تنها سوء ظن را بیشتر میکند که خود دلیل مستقلی است بر خط انحراف از انقلاب و اسلام جنابعالی موظف هستید به جمیع جوانب این امر با کمال دقت و انصاف رسیدگی نمایید…» همچنین نقش آفرینی هادی هاشمی در مسائل مختلف و تأثیر اقدامات او بر آیتالله منتظری به حدی است که برخی از افراد نزدیک به آیتالله منتظری نیز خواستار برخورد با او هستند:
«یکبار حضرت امام فرمودند آقای طاهری[اصفهانی] مرا قسم دادند که مهدی را رها کنید و هادی را بگیرید؛ چون همه فتنهها زیر سر هادی است.»[10]
پس از احضار و بازجویی از هادی هاشمی، او مسئولیت بخشی از اتهامات را پذیرفته و برخی دیگر از تخلفات را انجام دستورات آیتالله منتظری عنوان کرد. منتسب کردن بخشی از جرایم و تخلفات توسط هادی هاشمی به آیتالله منتظری بر پیچیدگی ماجرا میافزود. از آنجایی که مجرم بودن هادی محرز بود وزیر اطلاعات وقت طی نامهای به امام پیشنهاد تبعید هادی هاشمی و جدایی او از دفتر آیتالله منتظری را میدهند. امام خمینی تصمیمگیری راجع به این موضوع را به نظر سران سه قوه محول میکنند. در این جلسه هاشمی رفسنجانی پیشنهاد میکند مأموریتی خارجی به او محول شود!
آیتالله ری شهری وزیر اطلاعات وقت، ماجرای این پیشنهاد و برخورد حضرت امام را اینگونه روایت میکند: «رؤسای سه قوه پس از بحث در اینباره به نظر واحدی نرسیدند. یک نظر این بود که به وی مأموریتی در خارج از کشور محول شود. یک نظر موافق تبعید بود. نظر دیگر این بود که اگر حضرت امام با رفتن وی به خارج از کشور موافق نباشند، تبعید صورت گیرد.
پیشنهاد اول با من مطرح شد که با آن مخالفت کردم. زیرا اولاً آقای هادی هاشمی یک مجرم بود. چگونه میتوان به یک مجرم، شرافت نمایندگی و کارگزاری جمهوری اسلامی ایران را در خارج از کشور واگذار کرد.
ثانیاً هدف اصلی، دور شدن او از آقای منتظری بود. اگر او به حکم حضرت امام تبعید میشد، در آینده نیز کسی جرأت بازگرداندن تبعیدی امام را نمیکرد. اما مأموریت خارج، به هرحال پایان یافته و او مجدداً در کنار آقای منتظری جای خواهد گرفت و این نقض غرض اصلی خواهد بود. حضرت امام نیز با این پیشنهاد مخالفت کردند. »[11]
آقای هاشمی رفسنجانی همچنین در خاطرات خود بدون اشاره به نادیده گرفتن جرایم هادی هاشمی در اینباره مینویسد: «احمدآقا تلفن کرد و گفت نظر وزارت [اطلاعات] این است که آسیدهادی [هاشمی] را بگیرند. گفتم درست نیست، اکنون که آقایمنتظری حرکت خوبی کردهاند، دیگر ایشان را برنجانیم و احتمالاً برای حفظ آقایسیدهادی این اقدام شده و ممکن است نتیجه مذاکرات چند روز پیش من باشد»[12]
آنچنان که مشهود است، در مرامنامه مبارزه با افراطی گری که آقای هاشمی رفسنجانی به آن پایبند است، امثال مهدی هاشمیها به عنوان تندرو شناخته نمی شوند چنانکه در قضیه برخورد با باند مهدی هاشمی که یکی از بزرگترین مصادیق کشیدن ترمز افراطیون در جمهوری اسلامی توسط شخص امام بوده، رویکرد ایشان، رویکردی متفاوت با حضرت امام است.
شاید بر همین اساس بتوان این ماجرا را معیاری برای تفاوت تشخیص مصادیق افراط در نگاه امام خمینی و هاشمی رفسنجانی دانست. به تعبیری محور تضاد امام با جریانات و گروهها و دستجاتی بود که سعی در انحراف خط کلی و اصلی انقلاب اسلامی داشتهاند، مثل مجاهدین خلق و باند سیدمهدی هاشمی. اما هاشمی رفسنجانی برخلاف روش امام، «محور تضاد» را با جریانات انقلابی و به تعبیر دیگر طیف حزب اللهی جامعه قرار داده و آنها را اساساً افراطیونی میداند که برای انقلاب مضر هستند.
او با نادید گرفتن جرایم و انحرافات بیش از حد گروه تندرو وجنایتکاری مثل باند سیدمهدی هاشمی با آنها مدارا کرده و پیشنهاد سفیر شدن آنها را مطرح میکند و سالها بعد نیز افراد همسو با این جریان، همچون عطریانفر و کرباسچی از اعضای تأثیرگذار حزب کارگزاران سازندگی میشوند، اما در برخورد با جریانات حزب اللهی و انقلابی جامعه چون مخالفش هستند هیچگونه مدارا نکرده و حتی با تحریف سیره امام میکوشد آنها را چالش اصلی امام معرفی کند.