
هر گامی که در راستای برقراری ارتباط با غرب از طرف روسیه و ایران برداشته شود «خودکشی» است/ قبل از مطرح شدن «تئوری چهارم سیاست»، ایران با ولایت فقیه به آن دست یافته بود + صوت
گروه سیاسی - رجانیوز: متن زیر مربوط به جلسه سخنرانی الکساندر گلییویچ دوگین مشاور رئیس جمهور روسیه در خانه بیداری اسلامی اصفهان است که در تاریخ 25 فروردین سال جاری و به همت مجمع اصولگرایان، کانون اندیشه و تمدن اسلامی، مجمع اندیشه امام و مجموعه فرهنگی بینش مطهر و جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی برگزار شد. قبل ازشروع این جلسه الکساندر دوگین از خانه مشروطه اصفهان بازدید کرد و به کسب اطلاعات در مورد مشروطه ایران و بزرگان آن پرداخت.

***
جا دارد از همه ایرانیان و کسانی که تلاش کردند تا مرا به ایران دعوت کنند تشکر کنم، خصوصاً شهردار محترم، نخبگان و کلیه نوابغ اصفهان. خیلی از دوستان ایرانیام از من خواستند با توجه به اینکه زیاد در تهران بودم، یک بار به اصفهان بروم و این شهر را ببینم. آنها به من گفتند وقتی اصفهان را ندیدهاید قطعاً بدانید که تا حالا ایران را ندیدهاید، زیرا بعد از دیدن این شهر فوقالعاده زیبا دریافتم اصفهان مرکز فرهنگی ایران است. بسیار خوشحالام که در اصفهان هستم، چون این شهر پایتخت فرهنگی و تاریخی ایران است.
کتابهای زیادی نوشتهام که دو تایشان به فارسی ترجمه شدهاند. مهمترینشان «تئوری چهارم سیاست»، در باره سوسیالیست بودن و اجتماعشناسی جامعه روسیه است. مایلام چند کلمهای در باره انقلاب ایران صحبت و از دیدگاه تئوری چهارم سیاست مباحثی را مطرح کنم. پس از آن نکاتی را در باره روابط ایران و روسیه بیان خواهم کرد. سپس به نکاتی راجع به هویت رئیسجمهور روسیه، آقای ولادیمیر پوتین میپردازم. امیدوارم این موضوعات مورد توجهتان قرار بگیرد.
پس از آن به سئوالاتتان پاسخ خواهم داد و از نظراتتان استفاده خواهم کرد، زیرا اینجا نیامدهام که فقط صحبت کنم، بلکه آمدهام تا نظرات شما را هم بشنوم و با مردم ایران ارتباط برقرار کنم و بتوانم هویت روسیه را برای شما توضیح بدهم و هویت ایران را کشف کنم.
ابتدا میخواهم در باره انقلاب ایران صحبت کنم. کاملاً مطمئنام که سئوالات سیاسی و دینی از یک جنساند. هر سئوال دینی، سیاسی است و همینطور برعکس. چرا؟ چون خداوند حاکم جهان و «رَبَّ العَالَمِین» است. او فرمانروا و در رأس همه جهانیان است و همه چیز به او برمیگردد. هر فرمانروای زمینی اگر از قوانین الهی و خداوند متعال پیروی کند، حاکم واقعی است. چنانچه فردی که بر زمین حکومت میکند بخواهد بر ضد خدا انقلاب و خلاف حکم خدا عمل کند، عادلانه و صحیح نیست. بنابراین دلیل هر قیام مقدس، جهاد و یا هر انقلابی نابود کردن باطل، شیطان و بیعدالتی است، ولی همه اینها با در نظر گرفتن فرمانهای خداوند انجامپذیر است. بر این اساس هر دکترین سیاسی باید دینی باشد که همینطور هم هست. هر دکترین دینی هم ابعاد سیاسی دارد. فیلسوف آلمانی، کارل اشمیت میگوید این یک نظریهپردازی سیاسی است. فکر میکنم چنین شرایطی بسیار مهم است که در داخل به انقلاب اعتقاد داشته باشیم و در خارج هم به همین صورت نشان داده شود. در هر دو حالت میبینیم که همه این کشمکشها برای مبارزه با بیعدالتی است. انقلاب ایران دقیقاً بر ضد بیعدالتی محمدرضاشاه پهلوی انجام گرفت، زیرا او و پدرش از دیدگاه دینی و عمیق شیعه مورد تأیید نبودند. نمیتوانیم بدون دیدگاه دینی بر این انقلاب صحه بگذاریم و آن را تأیید کنیم. موضوع مهم این است که شاه یک دستنشانده بود و مورد تأیید نبود و ابزار شیطان و دشمن بزرگتر بود. دشمنی که خارج از ایران قرار داشت. این نشان میدهد چرا امام خمینی(ره) امریکا را هدف قرار گرفته بود. دلیل این کار سیاسی و مدنی نیست، بلکه تنها علتاش دینی و معنوی است، چون تمدنهای جدید غربی ذاتاً شیطانی هستند، نه به خاطر امپریالیسم، بلکه به خاطر منکر شدن قدرت خداوند. منکر شدن خداوند باعث میشود این کشورها عدالت را نقض و بر ضد خدا اقدام میکنند. برای دفاع، حفظ روحیه و اصل انقلاب ایران باید بُعد معنوی و روحیه خودمان را حفظ کنیم. نمونههای زیادی از آن را در موزه مشروطه اصفهان دیدم. رهبران بزرگ شیعی در این موزه کاملاً این بُعد معنوی را در وجودشان داشتند. آنها بسیار قوی و قدرتمند بودند و در کنار اینکه انسانهای صالحی بودند توانستند سیاست، معنویت و تدین را با هم تحصیل کنند. حتی خودشان را در راه این دین، تشیع و ائمه اطهار(ع) قربانی کردند. به دلیل فقدان نگرشهای سیاسی است که مباحث دینیشان تحتالشعاع قرار میگیرد. انقلاب نباید متوقف شود، اگر انقلاب متوقف شود ما عدالت دینی را از دست میدهیم و اصلاً مفهوم عدالت از بین میرود. اگر به اندازه کافی به رابطه میان قدرت و خداوند توجه نکنیم، حتی صلاحیت این موضوع زیر سئوال خواهد رفت. اگر بخواهیم با شیطان بزرگ رابطه داشته باشیم به اصل انقلاب خیانت کردهایم. به عنوان مثال وقتی تحت تعقیب مستکبران بودیم با وجودی که از نظر مادی بسیار سخت بود، ولی از لحاظ روحی موجب قدرت ما میشد و برایمان یکجور قهرمانی بود. ممکن است از روسیه انتقاد کنید که چرا دارد از این تحریمها حمایت میکند. این اتهامی بود که به ما وارد میشد. الان روسیه از طرف شیطان بزرگ تحریم شده است و دیگر ایران چنین نیست. این امر صلاحیتها و روابط با غرب را نشان میدهد. هر گامی که در راستای برقراری ارتباط با غرب برداشته شود بهنوعی خودکشی هم برای ایران و هم برای روسیه است. این امر یک خیانت به انقلاب و هویت ارتدوکسی مسیحیت است. این دیدگاه کلیام راجع به شرایط موجود انقلاب ایران است.
هویت مسیحیت ارتدوکس روسیه ذاتاً از آمریکا و مدرنیزه متنفر است
نکته دوم اینکه روسیه مثل ایران مخالف دولتهای غربی نیست. هویت مسیحیت ارتدوکس ما ذاتاً از ایالات متحده امریکا و مدرنیزه متنفر است، اما دو مورد ناخوشایند تاریخی داریم؛ کمونیست ماتریالیستی و ضد خدایی و بدتر از آن لیبرالیسم که بعد از فروپاشی شوروی مطرح شد. هر دوی اینها بر ضد دیدگاه و نگرش مسیحیت ارتدوکس هستند. دیدگاههای فرهنگی و سیاسی روسیه لیبرالیسم را طرد میکند. وقتی آقای پوتین در سال 2000 به ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد، اولین بار بود که یک قدرت با صلاحیت کاملاً حقیقی وارد دولت روسیه شد و در نوع خودش انقلابی محسوب میشد، ولی نه مثل انقلاب شما، بلکه تکاملی در مسیر صحیح بود. این تکامل سریع انجام نشد، بلکه با گذر زمان شکل گرفت. ایشان با ورودشان نمایندگی و نفوذهایی را که شیطان بزرگ در روسیه داشت نابود و آنها را از مصادر قدرت بیرون و ظرفیت و امکان نفوذشان را منهدم کرد. پیش از حضور ایشان این موارد واقعاً در روسیه جزو مشکلات بودند. آنها مسئول هر قدم ضد ایرانی بودند که توسط روسیه برداشته میشد، زیرا شیطان همان و شبیه حزب فراماسونر و فعالیتهای آنها در زمان قاجار در ایران، شاه امریکایی ایران و لیبرالهای روسیه بود. ماسونهای زمان قاجار و دولت امریکایی شاه همگی یک منشاء هویتی دارند. این فرمانروایی در زمین شورش بر ضد بهشت، خدا و آسمان است. اسم نیرویی که این کار را انجام داد، غرب است. ایالات متحده امریکا تجسمی از این حرکت شیطانی است. مسلمانان آن را دجّال مینامند. ما مسیحیان آن را ضد مسیح مینامیم. این موجود اسامی مختلفی در مذاهب و کشورهای مختلف دارد، ولی اصل حس سیاسی ـ معنوی آن یکی است.
آنچه که امروزه مهم است، ایجاد اتفاق، اتحاد و همدلی سیاسی، معنوی و دینی بین دو کشور ایران و روسیه و مردماناش است، زیرا ما میخواهیم عدالت همیشه حکمفرما و همواره الهامگیری و الهامپذیری وجود داشته باشد. قدرت حقیقی مختص خدا و نمایندگان او روی زمین است و غیر از این را نمیپذیریم. شاید پرسیده شود چرا قانون مشروطهای که قبلاً وجود داشت در قانون اساسی فعلی وجود ندارد؟ پاسخ به خاطر وجود نظریه «ولایت فقیه» است. اصل و اساس مشروطیت به این دلیل است که قدرت مخصوص خداوند و نمایندگان او ـ که از لحاظ معنوی بالا هستند ـ روی زمین است. ما به چنین دیدگاه و منظر فکری در روسیه نیاز داریم. در روسیه به این نیاز داریم که درک کنیم قدرت حقیقی مختص خداست و باید بتوانیم آن را رواج بدهیم.
اتحاد مشترک بین ایران و روسیه باید بر مبنای مشروعیت الهی و دشمنی با غرب باشد
مشروطیت کنونی ما شبیه مشروطیت شما در زمان قاجار و مختص لیبرالهای روسیه است. باید هویتی را که در عمق هر دو کشور هست کشف کنیم. اتحاد مشترکی که بین ایران و روسیه به وجود میآید نباید فقط بر اساس منافع مشترک ملی باشد، بلکه باید بر مبنای قدرتی باشد که مشروعیتش را از خداوند اخذ کرده است،همچنین بر اساس دشمنی مشترکشان با غرب و سوء استفاده از غرب برای گرفتن قدرت باشد. مهم نیست بعداً کدام کشور دو باره تحریم شود، ایران یا روسیه. مهم این است که اتحاد معنوی علیه دجال رخ بدهد و در آخرالزمان و جنگ نهایی همگی در یک طرف و سمت لشکر خدا به عنوان گروههای الهی و خدایی بر ضد دجال وارد عرصه شویم. آنچه اهمیت دارد این است، نه منافع مشترک ما با روسیه. به عنوان مثال من شخصاً توسط امریکا تحریم شدهام، فقط به خاطر تفکراتام، نه به دلیل زمینههای دیگر فعالیت نظیر تجاری، سیاسی، اقتصادی یا نظامی. دلیل اصلیاش این است که توانستم حقیقت دشمن اصلیمان را نشان بدهم. تحریمها علیه روح، معنویت، عقاید، فلسفه و اعتقاد به خداوند است. اینها همگی بروز و ظهور چهره حقیقی غرب است.
نظریه چهارم سیاست با ضدیت با غرب سروکار دارد
میخواهم صحبتهایی را در باره نظریه چهارم سیاست مطرح کنم. نظریه چهارم سیاست با ضدیت با غرب سر و کار دارد.
اولین و آخرین نظریه سیاست راجع به لیبرالیسم است. این نظریه قبل از بقیه آشکار شد و الان هم بعد از بقیه قرار دارد. لیبرالیسم ماهیت شیطان و ایدئولوژی غرب و بر مبنای فردگرایی، ناتورالیسم (طبیعتگرایی) و پلورالیسم (تکثرگرایی) است و خدا را رد میکند و منکر خداست و استعمارگرایی را تأیید میکند.
دومین نظریه سیاسی کمونیسم و ضد لیبرالیسم است که در واقع بُعد مثبت کمونیسم هم همین است، ولی سایر جنبههای آن منفی، ضد خدا، ماتریالیسم و پیشرفتگراست. این نظریه شکستخورده و مردود است.
سومین نظریه سیاسی ناسیونالیسم است که از کمونیسم بهتر است، ولی دیدگاه ضعیفی دارد. ناسیونالیسم در واقع ماتریالیسم و مربوط به مادیگرایی است و مسائل معنوی را در نظر نمیگیرد. ناسیونالیسم مخلوق طبقه بورژوازی است.
ایران نظریه چهارم سیاست را داشته است/ جهانی شدن انقلاب اسلامی به دلیل وجود نظریه چهارم سیاست است
بدترین نظریه سیاسی اولینِ آن است. دو مورد بعد بهترند، ولی از نظر ما رد شدهاند. آنها به عنوان جایگزین و ارائه یکسری راهکار برای لیبرالیسم مطرح شدهاند. همه اینها مخلوق غرب و مدرنیسم هستند. امروزه در حالی که زیاد به لیبرالیسم پرداخته میشود باید با مکتبی غیر از آن سر و کار داشته باشیم و بدان بپردازیم. همین امر ما را بر آن داشت تا نظریه چهارم سیاست را مطرح کنیم. این نظریه دگماتیسم نیست، بلکه دعوتی برای ایجاد جایگزینی بهجای لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم است. اسمی که برای آن انتخاب شده کلی و عام است. چنانچه وارد ایران شود، درمییابیم شما نظریه چهارم سیاست را داشتهاید، زیرا نظریه «ولایت فقیه» لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم نیست و جایگزینی برای این سه نظریه است. در روسیه نظریه چهارم سیاسی را داریم که بر اساس مذهب ارتدوکس است. تجربیاتی که در تاریخ و فرهنگ روسیه است، نمیتوانند ناشی از لیبرالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم باشند. سایر تمدنها هم باید شکل نظریه چهارم سیاسی خودشان را کشف کنند، نه به عنوان مثال از نوع ایرانی، بلکه نظریه چهارم سیاسی متناسب با وضعیت خودشان را به کار بگیرند. به نظر من این بُعد جهانی انقلاب ایران است و میتوان آن را با صورت جدیدش برای یکسری از گروههای شیعی و دولتهای اسلامی به کار گرفت. جهانی شدن انقلاب اسلامی به دلیل وجود نظریه چهارم سیاست است که در ذاتاش وجود دارد. این به عنوان دعوتنامهای برای سایر کشورها و ملتهاست که بتوانند خودشان را کشف کنند و بر ضد لیبرالیسم، کمونیسم و سوسیالیسم بایستند.
همه لیبرال های دنیا از پوتین متنفرند
آخرین مطلبام در باره معرفی آقای پوتین است. آقای پوتین به عنوان نماینده مسیحیت ارتدوکس روسیه هستند و شناسه و هویت ما محسوب میشوند. این دکترین و یک تصمیم آنی نیست، بیشتر غریزی است. او نه صهیونیست است و نه فراماسونر. او یک روس است. او حس روسی بودن را منتقل میکند و به عنوان یک روس در جامعه روسیه است. نهتنها در زمینه فکری این حس را منتقل میکند، بلکه از نظر احساسی هم منتقل میشود. باید خاطرنشان کرد که ایشان ویژگیهای لیبرالی ندارد و همه لیبرالهای دنیا از ایشان متنفرند. ایشان کمونیست نیست. همچنین ناسیونالیست هم نیست، زیرا بر ضد ناسیونالیست روس است. ناسیونالیستهای روسی بر ضد روسیه عمل و سعی میکنند ایالاتشان را بر ضد یکسری از گروههای مذهبیشان بشورانند. بنابراین پوتین به سمت نظریه چهارم سیاسی ـ که نظریه من هم هست ـ قدم برمیدارد.
هماکنون آماده پاسخگویی به سئوالات شما هستم. ممنونام که صحبتهایم را شنیدید.
آیا کشور روسیه به این معرفت رسیده است که بتواند از دموکراسی عبور کند و بیشتر با ولایت فقیه همخوانی داشته باشد؟
نه به هیچوجه. سکولار دموکراسی با ولایت فقیه قابل جمع نیست و فکر میکنم دولت روسیه به هیچعنوان با ولایت فقیه به همخوانی مد نظر شما نمیرسد، چون ولایت فقیه با فرم ایرانیاش نمیتواند مناسب جامعه روسیه باشد. باید خودمان نظریه چهارم سیاست را در مورد روسیه کشف کنیم. این نظریه باید بر ضد بیخدایی و آتئیسم باشد. برای ما یک امر سنتی محسوب میشود. مسیحیت معنوی که با اسم خدا فعالیت میکند به سمت غرب، غربگرایی و دجال نیست.
افکار و اندیشههای شما چقدر در بافت مردمی روسیه رواج دارد؟
بهطور کلی فرد محبوبی نیستم. وقتی فردی مطلب مختصری را بهطور خلاصه اعلام میکند، بعداً به مرور زمان با تشریحاش میتواند آن را به صورت فراگیر انتشار بدهد. در باره محافظهکاری، بازگشت کلیسا و الزام به ضدیت با ایالات متحده امریکا از دهه 80 میلادی تاکنون صحبتهای زیادی کردهام. نظریه اوراسیایی و ژئوپلیتیک را در روسیه ارائه دادهام، همچنین سنتگرایی را که در اواخر دهه 80 میلادی بسیار غریب بود و کسی چندان آن را متوجه نمیشد، بیان و از نظریهام دفاع کردم و بر ضد لیبرالیستهای ایالات متحده ایستادم. بر اتحاد و اتفاق بین ایران و روسیه اصرار فراوانی کردم. عقایدم چندان محبوب نبودند، ولی واقعیت داشتند. الان اتحادیه اوراسیا که توسط پوتین پایهگذاری شد، باعث بازگشت به کلیسا شد، محافظهکاری، اعتدال و رد لیبرالیسم اساس ایدئولوژی قرار گرفت. برای اولین بار است که عملیاتهای روسیه و ایران بهاتفاق همدیگر در سوریه بر ضد دشمن واحد و دجال انجام میشوند. با وجود اینها هنوز شخصیت محبوبی نیستم. به خاطر اینکه دو باره دارم برای آینده پایهریزی و صحبتهایی را ارائه میکنم. نباید خودمان را محدود به زمان حال کنیم، باید آینده را ببینیم و پیشبینی کنیم. محبوب نبودن همراه با بازگویی حقایق است. موقعیت کنونی من در روسیه مشابه موقعیت تشیع در جهان اسلام طی قرنهای مختلف است. شیعه در جهان اسلام محبوب نیست، چون شیعه حقیقت را میگوید.
نادر طالبزاده: سئوالی که مطرح شد، بسیار خوب است و پاسخاش نیاز به توضیح ندارد، اما لازم میدانم به این نکته اشاره کنم که بعضی از افراد 20 سال از زمانشان جلوترند. یعنی 20 سال طول میکشد تا آنچه که 20 سال گذشته گفتهاند محقق شود و جا بیفتد. مثل آنچه که ایشان در دهه 80 میلادی مطرح کردند و کسی آن موقع متوجه منظور ایشان نمیشد، ولی الان گفتههای ایشان جا افتاده است. صحنههایی که در سوریه میبینید جا افتادن پیشبینی علمی ایشان است.
گورباچف به حرف امام خمینی گوش نداد
نامه امام خمینی(ره) به گورباچف چه نسبتی با نظریه چهارم سیاست دارد؟ این نامه را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من این یک نامه پیامبرگونه بود و فقط نامهای از یک رهبر سیاسی نبود. امام خمینی(ره) آینده روسیه را پیشبینی کرده بودند. در آن به آقای گورباچف هشدار داده بودند مراقب باشید در دام لیبرالیسم نیفتید. ما در این دام افتادیم و بخش عظیمی از کشورمان را از دست دادیم. بسیاری از جمهوریهای کنونی قسمتی از جماهیر شوروی بودند و به خاطر اینکه گورباچف به حرف امام خمینی(ره) گوش نکردند اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید.
نکته دوم اینکه در این نامه سه تذکر مهم داده شده است. تذکر اول راهنمایی معنوی به روسهاست. فارابی، ابنعربی و سهروردی سه شخصیت جهانی و معرّف شیعه به جهان هستند. این نشانه آشکاری است که باید در عمق جریان سیاسی ایران کشف کرد، زیرا فارابی یک انسان کامل و مدینه فاضله بود. ابنعربی به فلسفه مسیح اشراف داشت. سهروردی در متافیزیک نور و سنتز همه افکار صاحبنظر بود و تبحر داشت. این دیدگاه و نگرشی بود که از طریق آن میتوانستند از لیبرالیسم روی برگرداندند و این دیدگاه نگرش اصلی روسیه قرار بگیرد. بسیاری از نویسندگان ارتدوکس مسیحی در باره شیعه نوشته و اینها را به عنوان یکسری راهحلهای معنوی و اهمیت نور در سیاست معرفی کردهاند و بدان معتقدند. گورباچف میتوانست روسیه را نجات بدهد، اما امتناع کرد و در حال حاضر به عنوان منفورترین شخصیت در روسیه مطرح است. نباید از نظر دور داشت که او رهبر روسیه بود، ولی همه اینها به خاطر این بود که به صحبتهای امام خمینی(ره) گوش نکرد و لازم بود این کار را انجام دهد.