بسمه تعالی شعار میدهیم، پس هستیم!(یادداشت روز) شهرها و روستاها
شهرها و روستاهای دوردست، ساکت و خاموشند! نه کسی به آنجا میرود و نه تصویری مخابره میشود، هیچ هیجان و هیاهویی در کار نیست و زندگی در شکلی کشدار جریان دارد! این سکوت و سکون، آنهم تنها چند ماه پس از یک هیجان وصفناپذیر و پرشور، خیلی غمانگیز است. سخنرانهای آتشین سری به جایی نمیزنند، وعدهای نمیدهند و شوری نمیانگیزند! فروردین و اردیبهشت همین امسال بود که رئیسجمهور محترم، در رکوردی تاریخی، طی دو ماه به اندازه همه عمر دولت یازدهم سفر رفت و با مردم حرف زد! دو ماه، بیشتر از 4 سال! این یک رکورد تاریخی است و به تعبیر خود رئیسجمهور، حکایت از «گیوه ورکشیده»! حالا برای چه، بماند. اما بلافاصله بعد از انتخابات، همه چیز تعطیل شد! دورترین سفرها، به مقصد همین شهر ری خودمان است و سختترین برنامهریزیها، برنامه برای گران کردن تدریجی و یا ناگهانی کالاهاست! برد وعدهها و شعارها تا شام 29 اردیبهشت بیشتر نبود و بعد از آن گویی باروتشان به یکباره نم کشید و خاموش شد! حالا مردم هستند و اوضاعی که ظاهرا باید خودشان مدیریت کنند.
جریان اصلاحطلب، از همان بدو تولد تا امروز، چندین برابر بیش از آنچه بوده و هست، نمایش و هیاهو داشته و همین، برایش موفقیتهایی را رقم زده است. موفقیتهایی که با گذر زمان و برافتادن پردهها و خوابیدن غبار هیاهوها، اکنون نقطه ضعف جدی محسوب میشود و در برابر تصویر بزک کرده و ساخته و پرداخته آن جماعت، صورت حقیقی و اعتبار واقعی آنها را به رخ میکشد.
شاید در بدو امر، این پرسش به ذهن برسد که پرداختن به بحث اصلاحطلبی (و لابد در برابر بحث اصولگرایی!) در این روزها، چه دلیل و فایدهای دارد و چه گرهای از کار مردم باز میکند!؟
اما برخلاف ظاهر موضوع، بحث ابدا یک موضوع بینجناحی و رقابت سیاسی، یا ایجاد ملازمه منطقی در رد یکی برای تایید دیگری نیست، بلکه سخن از یک نوع نگاه در مسیر اداره کشور است که آسیبهای آن تمامی ندارد و ناکارآمدیهایش اظهر من الشمس است. جریانی که اگر شعار و سخنرانی را از او بگیرند، هیچ چیزی از او نمیماند، هیچ چیز!
چهارچوب اصلی هر مشرب و تفکری در موضوعات مهمی مثل اقتصاد، سیاست خارجی، فرهنگ، اجتماعیات و مسائلی از این دست خلاصه و دستهبندی میشود و پاسخگویی یا سکوت در هریک از این حوزهها، وزن و اعتبار آن مشرب را نشان میدهد. پایبندی یا عدم پایبندی به وعدهها هم در همین چهارچوب معنی پیدا میکند.
هرچه مبانی تئوریک یک جریان قویتر باشد، تعداد پرسشهای بیپاسخ مانده و وعدههای بر زمین مانده، کم و کمتر میشود. البته این هم ممکن است که مبانی تئوریک یک جریان فکری درست و دقیق باشد، اما مجریان ناکارآمد و ناصالح، باعث بیفایده بودن آن مبانی بشوند. و حالا اگر جریانی به هر دو بلیه مبتلا باشد، تکلیف روشن است و فرجام کار معلوم!
اکنون و با این مقدمه بهتر میتوان فهمید آن همه وعده رنگارنگ اصلاحطلبان در آستانه هر انتخابات، چگونه دود میشود و به طاق نسیان کوبیده میشود و البته میتوان پیشبینی کرد که تکلیف سایر وعدهها در آینده چه خواهد شد.
حلقه بسته مدیریتی در این جریان باعث شد همه آنچه در مورد زنان و جوانان در روزهای داغ انتخابات گفته شده بود، خیلی زودتر از آنچه که تصور میشد، زیر پا گذاشته شود و بدون هرگونه خجالت و تعارفی، پیرترین کابینه تاریخ جمهوری اسلامی بسته شود!
شاید این شکل بستن کابینه، نوعی سهمدهی بود و تقسیم بین اعضای یک شرکت سهامی و شاید هم به اعتبار حرف رئیسجمهور که با ادبیاتی خاص از برخی گلایه کرد و گفت: «همه هم یک جور نبودند، مختلف بودند. بعضیها با همه توان آمدند. ما روستایی هستیم، به قولی بعضیها گیوه را برکشیدند و به میدان آمدند، آستینها را بالا زدند و به میدان آمدند. اما بعضیها پاشنه گیوهشان خوابیده بود و برنکشیدند. لخ لخ کردند. یک مقدار راه آمدند و مسیر را آمدند و زحمت کشیدند. سعی آنان مشکور» ماجرای کابینه، نوعی جبران زحمات بود!
اما هرچه بود، آنچه وعده داده شد ، با وضع کنونی فاصلهای عجیب و غریب دارد و معلوم نیست با امتحان دادگان مردود، چه هوای تازهای قرار است در کشور وزیدن بگیرد و چه گرهی باز شود!؟
دولت به رغم همه شعارها و رقیبهراسیها، با یک جابجائی عجیب و غیرتخصصی در موضوع زنان، ظاهرا به همه مطالبات پاسخ داد و اوضاع را به سامان کرد!
اینکه یک جریان سیاسی از بین خیلی عظیم جوانان و حتی میانسالان باسواد کشور، به مدیرانی شصت – هفتاد ساله میرسد، چه معنایی دارد!؟ و زمام شهر تهران نیز، و یا کارتل عظیم رسانهای شهر تهران به فردی در همان سن و سال برسد، یعنی یک جریان فکری، عقیم از زایش نیروهای جوان است و آنقدر دایره قدرت را تنگ گرفته که به هیچکس نمیتواند اعتماد کند، هیچ فکر تازهای به کانونهای تصمیم گیری راه پیدا نمیکند و هیچ تحولی رقم نخواهد خورد!
این همه را باید البته در بستری دیگر هم دید، در بستر مطالبات مردم و وعدههای داده شده.
معمولا وعدهها برای پاسخ به مطالبات بیان میشود و مردم با اعتماد به وعدهها، رای میدهند. اما اینکه رئیسجمهور چند روز بعد از شروع دولت دوازدهم در گفتوگوی تلویزیونی با مردم به گونهای سخن بگوید که حتی بیمنطقترین یارانش هم صدایش در بیاید و مثلا بنویسد :«بعد از سخنان امشب آقای روحانی دارم فکر میکنم نکنه ما دوتا ایران داریم ، یکی در عالم واقعیت یکی هم تو ذهن ایشون. اولی پر از مشکل ، دومی اصلا مشکلی نداره » خیلی معنای خاصی دارد!
در عرصه مناسبات بینالمللی، اوج پرواز شاهین اندیشه اصلاحطلبان، خسارت محضی به نام «برجام»بود که هرروز از اطراف و اکناف عالم اخبار تازهای حاکی از «کلاه گشاد» بودن آن بدست میآید! یک روز فرانسویها از «مذاکرات مکمل» میگویند و روزی دیگر، نیکی هیلی از اینکه «حتی اگر ایرانیها به همه محدودیتها برای غنیسازی و تعداد سانتریفیوژها عمل کنند، بازهم نمیشود گفت آنها به برجام پایبند بودهاند»! و در این بین ، آژانس بینالمللی انرژی هستهای، 8 بار تایید کرده که ایران به همه تعهداتش در برجام عمل کرده! یعنی اینکه ما همه چیز را یکطرفه دادهایم رفته و آنها هنوز میگویند کم است! البته بدون اینکه در مقابل، هیچ کاری- دقیقا هیچ کاری- کرده باشند! متن آنقدر دقیق بود که حتی مجلس کاملا همسو با دولت در گزارش خود تصریح کرد که عبارات دوپهلو در برجام آمده و ضمانت اجرایی برای مفاد تعهدات وجود ندارد!
در عرصه اقتصاد، اوضاع خرابتر از این حرفهاست! روزی با کلی هیاهو و به صف کردن روزنامههای زنجیرهای، خرید هواپیماهای خارجی را به عنوان دستاوردی شکوهمند در تاریخ انقلاب معرفی کردند و به دروغ ادعا کردند دولت برای خرید آنها پولی نداده بلکه پول هواپیماها از محل فروش بلیت آنها تامین میشود! اما اندکی بعد وزیر اسبق راه در دولت اصلاحات، پشت پردهها را لو داد و معلوم شد دولت محترم از جیب مردم، پول هواپیماهایی که نوعا به درد سفرهای خارجی میخورد را تمام کمال داده است!
هیاهو کردند که برجام درهای جهان را به روی ایران باز کرد و ایران را از انزوا(!) خارج کرد، صدها گروه و هیئت خارجی به ایران آمدند و هر روز در روزنامههایشان، شرح و تفصیلات نوشتند، اما حتی یک قرار داد هم منعقد نشد! قراردادهایی عموما با فرانسویها منعقد شد که همگی محرمانه ماند! حتی قرار داد با شرکت رو به سقوط خودروسازی فرانسه! کافی است به یاد بیاورید فرانسه در واپسین روزهای مذاکرات، نقش پلیس بد را ایفا کرد و روند کارها را با هدف امتیازگیری بیشتر متوقف کرد! این یادآوری، شاید دلیل بستن قرار داد با آنها را بیشتر روشن کند!
سیستم بانکی جهانی از ترس آمریکا جرات همکاری با ایران را پیدا نکرد و هنوز هم پول نفت به کشور باز نمیگردد! دولت درباره میلیاردها دلار طلب از کره و هند و چین و... سیاست سکوت در پیش گرفته است. کار تا آنجا بالا گرفت که برخی سفرای کشورمان هم اذعان کردند که هزینه ناچیز سفارت را نمیتوانند از طریق سیستم بانکی منتقل کنند و مجبور به حمل چمدانی دلار هستند!
اینها و دهها نمونه دیگر از این دست، نماد عقیم بودن جریانی است که با اغوا و جنجال زمام امور را در دست دارد، نماد دستهای خالی و دهانهای گشوده!
هر یک از این اقدامات و اقداماتی که در پیش است و از آن بوی تندباد اقتصادی به مشام میرسد، میخی بر تابوت اصلاحات است، حجتی بر ناامیدی زنان و مردان جوانی که آن شعارها را باورکرده بودند، فکر میکردند راهی گشوده میشود و گرهی باز میشود. اما تنها گرهی که به جای همه گرهها هرروز بازتر میشود، گره روسریهاست! و تنها راهی که مدام در حال گشودهتر شدن است، راه کسب و کار نورچشمیها و آقازادهای است که فقط«ژن خوب» دارند و به اتکای آن، از همه گونه موهبتی برخوردارند!
میخها یکی یکی و در سکوت و صبوری مردم، بر این تابوت کوبیده میشوند، هرچند که مردم برای هریک از آنها، هزینهای گزاف میدهند.
حسین شمسیان