انچه رخ نداد

بسمه تعالی

انچه رخ نداد (یادداشت روز)

یک شیوه مفید برای فهم اینکه در مذاکرات اسلامبول واقعا چه گذشت این است که این مذاکرات را از منظر «اتفاق هایی که نیفتاد» بررسی کنیم.
حدود 6 ماه مانده به این مذاکرات و در حالی که غربی ها هنوز خاطره مذاکرات اسلامبول 1 را در ذهن داشتند، مهمترین دغدغه 1+5 این بود که چگونه می توان ایران را وادار کرد، دست از سرسختی بردارد و محاسبات راهبردی اش را تعدیل کند.
اولا، فوری ترین موضوع برای آمریکا و اسرائیل این بود که برنامه هسته ای ایران از اینکه هست جلوتر نرود. بنابراین موجی از عملیات نیمه سخت، به شکل حمله سایبری، ترور دانشمندان هسته ای و همچنین سختگیری در ورود مواد و قطعات به ایران و مهم تر از همه اینها قطع آنچه که آمریکایی ها آن را منابع مالی برنامه هسته ای ایران می نامیدند به راه افتاد. اما اگر ملاک تند یا کند شدن برنامه هسته ای ایران را گسترش تاسیسات و افزایش تولید مواد هسته ای بدانیم، این عملیات به هیچ کدام از اهداف خود نرسید. دانشمندان ترور شدند، اما این امر دانشمندان دیگر را به این نتیجه رساند که باید سخت تر کار کنند و انتقام شهیدانشان را بگیرند. حمله سایبری به تاسیسات هسته ای انجام شد ولی تنها فایده اش این بود که دانشمندان ایرانی نه فقط مهارت های دفاع سایبری را آموختند بلکه خیلی زود توان انجام حملات وسیع سایبری در محیط دشمن را هم پیدا کردند. تحریم ها تولید کنندگان ایرانی را به تکاپو و خلق ابتکارهای جدید واداشت و درزمانی کوتاه منجر به خودکفایی در حوزه هایی شد که تا قبل از تحریم ها به واردات معتاد بود. منابع مالی برنامه هسته ای ایران هم قطع نشد، چرا که درآمد ناشی از گران شدن نفت در اثر جنجال روانی تحریم ها -توجه کنید که تحریم نفتی نه از جانب اروپا و نه از جانب آمریکا هنوز اجرایی نشده و همه چیز فعلا در حد حرف است- بسیار بیشتر از کاهش درآمدی بود که به خاطر کاهش اندک صادرات نفت ایران به وقوع پیوست.
بنابراین، قرار بود ایران در حالی وارد مذاکرات اسلامبول 2 شود که برنامه هسته ای آن در آستانه ورشکستگی قرار گرفته باشد. اما ایران در حالی به اسلامبول رفت که فردو در آستانه بهره برداری قرار داشت، بیش از یکصد کیلو مواد هسته ای 20 درصد و چند هزار کیلو ذخیره اورانیوم 5 درصد تولید کرده بود، سوخت داخلی تولید شده در راکتور تهران بارگذاری و با موفقیت تست شده بود، مکان یابی تاسیسات جدید هسته ای به اتمام رسیده و برنامه هایی برای افزایش تولید مواد هسته ای هم اعلام شده بود.
عملیات نیمه سخت غرب، نه برنامه هسته ای ایران را متوقف کرد و نه از سرعت آن کاست، برعکس تنها اتفاقی که افتاد عمق یافتن، مصون شدن و سرعت گرفتن این برنامه بود و این اولین ستونی بود که بنای راهبرد مذاکراتی ایران در اسلامبول بر پایه آن نهاده شد.
ثانیا، پیش از مذاکرات اسلامبول همه تلاش غرب این بود که ایران را متقاعد کند که اگر روند مذاکرات به تعبیر اعضای گروه 1+5 پیشرفت نداشته باشد، گزینه نظامی با قوت روی میز است. بر اساس یک تقسیم کار میان اسرائیل و آمریکا، بنابر این شد که اسرائیل، ایران را تهدید به حمله نظامی در صورت صرف نظر نکردن از برنامه هسته ای اش بکند و آمریکا هم این تهدید را تایید کند. تئوری اسرائیلی ها این بود که اگر آمریکا با تهدید نظامی مرزبندی داشته باشد وآن را تایید نکند، آن وقت ایران این تهدید را معتبر تلقی نخواهد کرد و در نتیجه جدی نخواهد گرفت. اما آیا بنا بود واقعا کسی به ایران حمله کند؟ حالا روشن شده است که چنین طراحی از ابتدا وجود نداشته است.
هدف آمریکا و اسرائیل از پروژه ایجاد تهدید معتبر نظامی در واقع دو چیز بود:
نخست، ارزیابی اسرائیلی ها و آمریکایی ها اجماعا این است که ایران تنها زمانی برنامه هسته ای اش را متوقف خواهد کرد که حس کند پافشاری بر این برنامه در حال تبدیل شدن به تهدیدی برای موجودیت نظام جمهوری اسلامی است. نتیجه ای که اسرائیلی ها از این فرض می گیرند این است که پس ایران باید دورنمای تهدید موجودیت خود را ببیند تا برنامه هسته ای را متوقف کند و این ممکن نیست مگر اینکه ایران حس کند غرب حاضر است برای جلوگیری از هسته ای شدن ایران حتی گزینه نظامی را هم به کار بگیرد. علت اینکه باراک اوباما در کنفرانس اخیر آیپک اعلام کرد سیاست دولتش در مقابل برنامه هسته ای ایران مهار و بازدارندگی نیست بلکه جلوگیری از هسته ای شدن ایران است دقیقا همین بود که آمریکایی ها به زعم خودشان می خواستند این پیام رابه ایران برسانند که خطر درگیری نظامی را کمتر از خطر هسته ای شدن ایران می دانند. در نتیجه اسرائیل از آمریکا خواست به صراحت اعلام کند که همه گزینه ها از جمله گزینه نظامی را روی میز دارد و شرایط شفافی را هم برای استفاده از این گزینه پیش روی ایران بگذارد.
دوم، تصور اسرائیلی ها این است که جهان زیر بار تشدید تحریم های ایران نخواهد رفت الا اینکه حس کند مقاومت در برابر این امر ممکن است به شعله ور شدن آتش جنگی جدید در منطقه بینجامد. تهدید به حمله، در واقع ابزاری برای وادار کردن کشورهایی مانند اعضای اتحادیه اروپا به تشدید تحریم هاست و در واقع این تعبیر برخی استراتژیست های غربی کاملا صحیح است که آمریکا و اسرائیل شدیدترین گزینه ممکن علیه ایران را تحریم می دانند و حمله اساسا جزو گزینه های ممکن ارزیابی نمی شود بلکه صرفا ابزاری برای موثر کردن گزینه تحریم است؛ ابزاری که به زعم آنها هم اثرپذیری ایران از تحریم ها را افزایش می دهد و هم کشورهای مختلف را وادار می کند در اعمال و اجرای تحریم ها جدی تر باشند.
بسیار خوب، این پروژه جنگ روانی عظیم به چه سرنوشتی گرفتار شد و آیا غربی ها توانستند از تنور آن نانی برای مذاکرات اسلامبول بیرون بیاورند؟ سرنوشت پروژه ایجاد تهدید معتبر نظامی حقیقتا عبرت آموز است. ابتدای کار آمریکایی ها این استدلال را پذیرفتند که اگر ایران گزینه نظامی را- آن هم از سوی آمریکا نه اسرائیل- روی میز نبیند، دلیلی برای کوتاه آمدن خواهد داشت. بنابراین مقام های آمریکایی شروع کردند به خط و نشان کشیدن در این باره که «توان نظامی» آنها برای مقابله با برنامه هسته ای ایران کافی است، طرح های حمله در حال نهایی شدن است و هیچ گزینه ای منتفی نیست. اما در کمال ناباوری، تاثیر این لفاظی ها به هیچ وجه آن چیزی نبود که آمریکا تصور می کرد و اسرائیل پیش بینی کرده بود.
اولا؛ ایران به سرعت در صدد پاسخ برآمد و تمرین های نظامی ویژه ای انجام دادکه نشان می داد نه فقط برای دفاع در مقابل هرگونه حمله آماده است بلکه حتی اگر ضرورت داشته باشد، این آمادگی را دارد که قبل از آنکه کار به اقدام بکشد و در حالی که دشمن هنوز در مرحله تهدید قرار دارد، دست به اقدام پیشگیرانه بزند. در نتیجه آمریکایی ها دیدند که در حالی که آنها تلاش می کردند تنش با ایران را در یک وضعیت کنترل شده نگه دارند، هر لحظه احتمال دارد این تنش به طور کامل از کنترل خارج شود و ایران با اعتماد به نفس کامل آمریکا را وارد یک درگیری مرگبار و البته ناخواسته کند. علت اینکه باراک اوباما زمستان گذشته در نامه ای مکتوب به ایران صریحا اعلام کرد گزینه نظامی از دید این کشور روی میز نیست، دقیقا همین بود که آمریکایی ها دیدند ایران نترسیده بلکه خود را برای جنگ آماده کرده است!
ثانیا؛ تهدیدهای پی در پی درباره احتمال حمله به ایران قیمت نفت (و در نتیجه درآمد ایران) را به شدت بالا برد، اقتصاد نیمه جان جهانی را دچار رکودی مضاعف کرد و با افزایش بی سابقه قیمت بنزین یک مشکل سیاست داخلی جدی برای آمریکا و دیگر کشورهای اروپایی فراهم آورد. در واقع آمریکایی ها حس کردند این لفاظی مسخره دارد نتیجه معکوس می دهد، صدمه ای به ایران نزده اما ممکن است هر لحظه دودمان آنها را بر باد بدهد و به همین دلیل بود که باراک اوباما اسفند گذشته با صراحت تمام اعلام کرد کسانی که دم از حمله به ایران می زنند عده ای ابله یاوه گو هستند که درباره هزینه های احتمالی این اقدام به مردم آمریکا دروغ می گویند.
نتیجه خوشمزه این است: در حالی که پروژه ایجاد تهدید معتبر نظامی بنا بود ایران رابترساند و منفعل کند، در کمال ناباوری و در زمانی کوتاه این راز مگو را از پی پرده برون انداخت که بزرگترین مخالف این گزینه دولت آمریکاست یعنی همان دولتی که بنا بود با سیاه بازی این گزینه را معتبر جلوه بدهد! تهدید نظامی نه فقط معتبر نشد بلکه نه به دست ایران بلکه به دست خود آمریکایی ها با صراحتی بی سابقه از روی میز برداشته شد و نمایندگان آمریکا در حالی به اسلامبول آمدند که می دانستند تهدید به حمله نظامی از دید ایران چیزی جز یک شوخی بی مزه تلقی نخواهد شد و به همین دلیل هم بود که نه آمریکا و نه دیگر کشورهای عضو گروه 1+5 حتی به بیان این تهدید نزدیک هم نشدند.
تا اینجا فقط درباره دو عامل از آنچه که باید در اسلامبول رخ می داد ولی نداد صحبت کردیم. حداقل 3 عامل دیگر مانده است که باید درباره آنها بحث کرد ولی در اینجا مجالی برای این کار نیست.
وقتی درباره این 3 عامل هم به اندازه کافی بحث شود و استدلال های مربوط به این امر را که چرا این عوامل آنطور که آمریکایی ها می خواستند ایجاد نشد مرور گردد، آن وقت به وضوح می توان دریافت که چرا 1+5 از موضعی پایین در مذاکرات اسلامبول 2 شرکت کرده بود.
مهدی محمدی


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 91/1/31ساعــت 7:37 صبح تــوسط عباس | نظر