امیرالمومنین(ع) این عالم را با دستان خودشان سیراب کردند

بسمه تعالی

امیرالمومنین(ع) این عالم را با دستان خودشان سیرابش کردند


مرحوم حجت الاسلام دکتر هادی امینی فرزند علامه امینی می گوید:

«مادر بزرگم (مادر علامه امینی) یک روز آمده بودند منزل ما در نجف. من مطالبی درباره زندگی علامه از ایشان پرسیدم. مادر بزرگم به یکی از نکات عجیبی که اشاره کردند، این بود که می گفت: من بعد از اینکه ایشان متولد شد تا دو سال تمام هیچ وقت بدون وضو به ایشان شیر نمی دادم و هر وقت موقع شیر دادن ایشان می شد، مثل اینکه به من القا می شد و من می رفتم وضو می گرفتم و بعد به ایشان شیر می دادم، به یاد ندارم بدون وضو به ایشان شیر داده باشم و برکات زیادی در این وضو گرفتن و شیر دادن نصیبم شد.

*

از قول فرزند علامه امینی قدس سره نقل می کنند: وقتی پدرم را دفن کردیم، یکی از بزرگان آمد و به من تسلیت گفت و فرمود: من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چه مرحمتی در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینی می‌کنند.

در عالم خواب دیدم حوضی است و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد می آیند و مولا از آن حوض، به آنها آب می دهند. گفتند: این حوض کوثر است. در این حال آقای امینی به نزدیک حوض رسید حضرت ظرف را گذاشتند، آستین‌ها را بالا زده و دستان مبارک‌شان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او فرمودند: بیض الله وجهک کما بیضت وجهی (پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کرد)

شاید این مطلب بالاتفسیر فرازی ازدعای ندبه باشد، آنجا که می خوانیم :واسقنا من حوض جده صلی الله علیه واله بکاسه وبیده ریا رویا:یعنی خدایا مارا به کاسه ای یا مشتی از اب حوض کوثر امیرالمومنین سیراب کن .در اینجا حضرت مو منین رابا کاسه ازحوض کوثر سیراب مینماید ولی وقتی به علامه امینی می رسد به جهت اخترام بیشتر به ایشان با دست مبارک ایشانرا سیراب میکند

علامه نسبت به حضرات معصومین علیهم السلام بسیار ادب داشت. وقتی وارد حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام می شد، از پایین به بالای سر نمی رفت. روبروی حضرت می ایستاد و گریه شدیدی می‌کرد.

خود ایشان به من فرمودند: «از آن وقتی که در نجف هستم از سمت بالای سر حرم نرفته ام». از پایین وارده شده و از همان سمت خارج می شدند.

*

مرحوم حجت الاسلام دکتر امینی چنین می نویسد:

«پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامه امینی نجفی یعنی سال 1394 هجری قمری، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم: پدر جان! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما شد؟

گفتند: چه می گویی؟ مجدداً عرض کردم: آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟

کتاب الغدیر ... یا سایر تألیفات .... یا تأسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟ پاسخ دادند: نمی دانم چه می گویی. قدری واضح تر و روشن تر بگو! گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما شد، از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟

مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی کردند. سپس فرمودند: فقط زیارت ابا عبدالله الحسین علیه السلام.

عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته، چه کنم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود، شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند. سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.


+ نوشته شـــده در شنبه 91/2/2ساعــت 10:54 صبح تــوسط عباس | نظر