بسمه تعالی
تاملی بر دولت توسعه گرای آقای قالیباف
.
پیرامون دیدگاهها و نظرات آقای قالیباف در خصوص دولت توسعه گرا پاره ای ابهامات و سوالات مطرح می باشد که در این مقاله با طرح ملاحظاتی نسبت به آنها،قصد داریم تا ابهامات مزبور را برطرف نماییم. البته در این بررسی سعی شده است تا براساس دیدگاههای مقام معظم رهبری ،با نگاهی تطبیقی به بررسی نظرات آقای قالیباف پرداخته و نکاتی را با ایشان در میان بگذاریم. هرچند مطمئن هستیم که آقای قالیباف از مواضع مقام معظم رهبری آگاه بوده و این ملاحظات را صرفا جهت یادآوری مطرح می نماییم.
1- آقای قالیباف در یکی از همایش های شهرداری تهران که اخیرا در برج میلاد برگزار شده بود، "تکنوکرات" بودن خود را پذیرفته و اعلام نموده است: «ممکن است که بگویند قالیباف ، انسان تکنوکراتی است که باید بگوییم تکنوکرات بودن چیز بدی نیست و به معنای استفاده درست از ابزار خوب و مدرن است که برای پیاده سازی یک آرمان و یک عقل متصل به وحی الهی استفاده می شود و اگر نخواهیم از آن استفاده کنیم باید به عقلمان شک کنیم.».[i] نکته ای که در خصوص این اظهار نظر آقای قالیباف قابل ذکر می باشد ، این است که چه کسی گفته که مخالفین تکنوکراسی، مخالف با استفاده از ابزار و فنون در راستای تحقق اهداف متعالی اسلام هستند. در اینجا به نظر می رسد که این سخن به نوعی فرار از پاسخگویی به چرایی طرفداری آقای قالیباف ازتکنوکراسی است. چه اینکه تکنوکراسی به معنایی که ایشان تعریف نموده اند نمی باشد. و در اینصورت باید گفت که ایشان یا معنای دقیق تکنوکرات بودن را نمی دانند ، ویا اینکه دانسته معنای آن را تغییر داده وبا تعریف آن در معنای مورد پسند ومقبول ، خواستار همراهی مخاطب با دیدگاه خود می باشند. چه اینکه معنای واقعی تکنوکرات بودن ، برتری و ترجیح تخصص بر تعهد است نه به معنایی که ایشان تعریف نموده اند. بنابراین اگر آقای قالیباف با علم به معنای واقعی تکنوکراسی خود را طرفدار این تفکر دانسته و آن را چیز بدی نمی دانند ،می بایست توجه ایشان را به جملاتی از مقام معظم رهبری جلب نمود. مقام معظم رهبری در سال72 در دیدار با رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت فرمودند:«من این را مکرّر عرض کردهام، باز هم عرض مىکنم. به این نکته باید توجّه کنید: گاهى مىشود که یک مدیر، در مجموعه کارى خود، طبعاً به افرادى تکیه مىکند و همه کارها را شخصاً نمىتواند انجام دهد. ناگزیر، کسانى با اختیاراتى در مجموعههایى هستند و گاهى مىبینید در صراط و راه دیگرى حرکت مىکنند. اوّلین ثمرى که ثمر تلخى خواهد بود، این است که کار این مدیر را لنگ مىگذارند. بعد هم، البته کشور ضرر مىبیند؛ اهداف ضرر مىبیند؛ مردم ضرر مىبینند. اما اوّلین مشکلى که به وجود مىآید این است که خود آن مدیر، مىبیند کارش پیش نمىرود. براى خاطر اینکه، به انسانهایى تکیه کرده که اهل نیستند. در محیط وزرارتخانه، باید کسانى را آورد که به این راه و هدف از بُنِ دندان معتقد باشند. این، شرط اوّل است. براى خاطر اینکه، اگر از بُنِ دندان معتقد نباشد، اگر توانایى و کاردانى هم داشته باشد، آن توانایى و کاردانى، در خدمت راهى که شما دارید برایش تلاش مىکنید، به کار نخواهد افتاد. این امرى طبیعى است. باید معتقد باشد. بحمداللَّه، امروز بعد از چهارده، پانزده سال که از انقلاب مىگذرد، دیگر آن دعواى تعهّد و تخصّصى که اوّل انقلاب بود، وجود ندارد. معنى ندارد که ما بگوییم تعهّد یا تخصّص؟ هم تعهّد، هم تخصّص؛» [ii] ایشان درادامه فرمودند: «من اینطور مىخواهم تعبیر کنم و این تعبیر، حاکى و گویاست: عرض من این است که در محیط وزارتخانه، آن جوّ حزب الّلهى را غالب کنید. با همان بارِ معنایى که کلمه «حزبالّلهى» دارد. باید آدمهاى متدیّن بر سرنوشت تشکیلات حاکم باشند. البته در سطوح مختلف، انسان مىتواند از همه کسانى که اندک چیزى بلدند و خودشان هم با ما همعقیده نیستند و حتى مىگویند که «همعقیده نیستیم»، استفاده کند. حرفى نیست. بنده در بخشهاى مختلف کشور، قسمتهایى را مىشناسم که آن مدیرى که در آن قسمت کار مىکند - البته مدیر در سطوح پایین، یا یک کارشناس متخصّص - اعتقادى هم به راه انقلاب ما ندارد؛ اما خودش را در خدمت این مدیریّت قرار داده؛ در خدمت این تشکیلات یا این وزارتخانه یا این اداره قرار داده است و کار مىکند. به این شکل مىتوانید از خدمات افراد استفاده کنید. اما آنهایى که تعیین کنندهاند، راه را مشخّص مىکنند و بخصوص، در سطوح بالاى مدیریّت و نیز کارشناسیهایى که خط دهنده هستند، باید افرادى باشند با روحیه انقلابى و اسلامى عمیق.»
2-آقای قالیباف طی مقالات و سخنرانیهایی در زمینه دولت توسعه گرا به تبیین و حمایت ازآن پرداخته و کتابی را تحت همین عنوان، یعنی دولت توسعه گرا، تالیف نموده اند. ایشان درمقاله ای ضمن بیان اهمیت توسعه یافتگی، به الزامات و شرایط دست یابی به این امر اشاره نموده و آورده اند: «مقوله توسعه از اهمیتی محوری، در دولت و نظام سیاسی برخوردار است. این بدان معناست که نظام خود را عمیقا متعهد به پیشرفت و توسعه و ضرورت آن میداند. نظام اسلامی ما در مسیر بدلشدن به یک دولت توسعهگرا علاوه بر ترمیم ساختارهای ایدئولوژیکی خود، باید عمیقا در راستای دگرگونی در ساختارهای اجرایی خود قدم بردارد. تحقق یک دولت توسعهگرا، نیازمند آن است که دولت بتواند رابطه مبتنی بر ارزشها، آرمانها، عقلانیت و مصلحت با محیط داخلی و خارجی خود را برقرار سازد. ..... اگر توسعه ضروریتی حتمی برای کشور ماست، راه تحقق آن در دولت نهفته است، تنها نوعی خاص از دولت، یعنی دولت "توسعهگرا". تحقق چنین دولتی نیز نیازمند دگرگونیهایی در درون اندیشه و ساختارهای شکلدهنده و جهتدهنده دولت است که میتوان در یک کلام به آن "توسعه دولت" اطلاق کرد. نتیجه نهایی آنکه، توسعه نیازمند دولت توسعهگرا است و دولت توسعهگرا نیازمند توسعه دولت است. »[iv] این در حالی است که مقام معظم رهبری طی بیاناتی در مناسبتها و دیدارهای مختلف به تبیین مفهوم توسعه پرداخته و مخالفت خود را با بکارگیری این واژه اعلام نموده اند. ایشان در نخستین نشست اندیشههای راهبردی الگوى اسلامى - ایرانىِ پیشرفت فرمودند: «آنچه که من میخواهم اضافه کنم، این است که اولاً کلمهى «پیشرفت» را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمهى «توسعه» را به کار ببریم. علت این است که کلمهى توسعه، یک بار ارزشى و معنائى دارد؛ التزاماتى با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهى متعارف جهانى را که معناى خاصى را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهى کار خودمان بکنیم. ما مفهومى را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت».
3- آقای قالیباف در مراسم افتتاحیه نخستین همایش علمی سراسری دانشجویی جغرافیا که در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد بود،اظهار داشتند : «مساله بنیادینی که اشاره به آن ضروری می نماید ، موضوع پرهیز از افتادن به دام خوش بینی ها و بدبینی ها در باب توسعه است . متاسفانه اندیشه توسعه با خوش بینی آغاز شده و برخی آن را به معنای نفی سنت ها ، ارزش ها و در نهایت غربی شدن تعبیر کردند . تعبیراتی که در خود محوری ریشه داشتند و در عرصه عملی همواره باعث گرایش غربی ها به فراتر دانستن خود از ملل دیگر و بی مقدار دانستن هویت و ارزش های آنان شده است .این رویکرد و جهت گیری خودمحورانه ، موجب شکل گیری نگرش افراطی به شدت بدبینانه و غرب ستیزانه شد که با تلقی توسعه به معنای غربی شدن و از میان رفتن هویت خودی ، آن را نفی می کرد و به گونه ای واکنشی به تجلیل کورکورانه سنت ها و هویت خودی می پرداخت .این پدیده در ایران بسیار مشاهده شده است .»[vi] سوالات قابل طرح در اظهارات اخیر آقای قالیباف این است که آیا نگاه بدبینانه و به تعبیر ایشان غرب ستیزانه به غرب و آموزه های آن از قبیل مفهوم توسعه، نگاهی مذموم می باشد؟و اگر کسی چنین نگاهی داشت آیامطلقا چنین نگاهی باید متهم به افراطی گری گردد؟ همچنین اگر کسی مفهوم توسعه را به معنای غربی شدن دانست ، باید گفت که چنین نگرشی افراطی و به شدت بدبینانه است؟ در خصوص این اظهارات آقای قالیباف، لازم است به ایشان متذکر گردید که مقام معظم رهبری در دیدار استادان و دانشجویان استان کردستان (در تاریخ 27/2/88)درخصوص مفهوم توسعه فرمودند: «ما وقتى میگوئیم پیشرفت، نباید توسعهى به مفهوم رائج غربى تداعى بشود. .......غربىها یک تاکتیک زیرکانهى تبلیغاتى را در طول سالهاى متمادى اجرا کردند و آن این است که کشورهاى جهان را تقسیم کردند به توسعهیافته، در حال توسعه و توسعهنیافته. خب، در وهلهى اول انسان خیال میکند توسعهیافته یعنى آن کشورى که از فناورى و دانش پیشرفتهاى برخوردار است، توسعهنیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالى که قضیه این نیست. عنوان توسعهیافته - و آن دو عنوان دیگرى که پشت سرش مىآید، یعنى در حال توسعه و توسعهنیافته - یک بارِ ارزشى و یک جنبهى ارزشگذارى همراه خودش دارد. در حقیقت وقتى میگویند کشور توسعه یافته، یعنى کشور غربى! با همهى خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگیرى سیاسىاش؛ این توسعهیافته است. در حال توسعه یعنى کشورى که در حال غربى شدن است؛ توسعهنیافته یعنى کشورى که غربى نشده و در حال غربى شدن هم نیست. این جورى میخواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربى، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربى شدن است! این را باید توجه داشته باشید. بله، در مجموعهى رفتار و کارها و شکل و قوارهى کشورهاى توسعهیافتهى غربى، نکات مثبتى وجود دارد - که من ممکن است بعضىاش را هم اشاره کنم - که اگر بناست ما اینها را یاد هم بگیریم، یاد میگیریم؛ اگر بناست شاگردى هم کنیم، شاگردى میکنیم؛ اما از نظر ما، مجموعهاى از چیزهاى ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعهى غربى شدن، یا توسعهیافتهى به اصطلاحِ غربى را مطلقاً قبول نمیکنیم. پیشرفتى که ما میخواهیم چیز دیگرى است.»[vii] بنابراین مطابق بیانات اخیر مقام معظم رهبری ، در فرهنگ امروز غربى، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربى شدن است .و لذا از نظر ایشان ، مجموعهاى از چیزهاى ضد ارزش در آن وجود داشته و به همین خاطر ما مجموعهى غربى شدن، یا توسعهیافتهى به اصطلاحِ غربى را مطلقاً قبول نمیکنیم. به همین دلیل است که ایشان در نخستین نشست اندیشههای راهبردی الگوى اسلامى - ایرانىِ پیشرفت فرمودند: «آنچه که من میخواهم اضافه کنم، این است که اولاً کلمهى «پیشرفت» را ما با دقت انتخاب کردیم؛ تعمداً نخواستیم کلمهى «توسعه» را به کار ببریم. علت این است که کلمهى توسعه، یک بار ارزشى و معنائى دارد؛ التزاماتى با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهى متعارف جهانى را که معناى خاصى را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهى کار خودمان بکنیم. ما مفهومى را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت». » حال آیا از دیدگاه آقای قالیباف می بایست چنین نگاهی را افراطی تلقی نمود؟! همچنین مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسى مشهد نیز فرمودند: «امروز در چشم بسیارى از نخبگان ما، بسیارى از کارگزاران ما، مدل پیشرفت صرفاً مدلهاى غربى است؛ توسعه و پیشرفت را باید از روى مدلهایى که غربىها براى ما درست کردهاند، دنبال و تعقیب کنیم. امروز در چشم کارگزارانِ ما این است و این چیز خطرناکى است؛ چیز غلطى است؛ هم غلط است، خطاست، هم خطرناک است. غربىها در تبلیغات خیلى ماهرند؛ یعنى ماهر شدهاند؛ در طول این دویست سیصد سالى که کار تبلیغاتى پىدرپى میکنند، با تبلیغات موفقِ خودشان توانستهاند این باور را در بسیارى از ذهنها به وجود بیاورند که توسعهیافتگى مساوى است با غرب و غربى شدن! هر کشورى بخواهد کشور توسعهیافتهاى محسوب بشود، بایستى غربى بشود! این تبلیغات آنهاست. هر کشورى که از الگوهاى موجود غرب فاصله داشته باشد، توسعهیافته نیست!»[viii] مقام معظم رهبری در ادامه مباحث خود به برخی از التزامات و ویژگی های توسعه غربی اشاره نمودند که حاوی نکاتی بسیارمهم و اساسی بوده و می بایست مورد توجه مسئولین نظام وسیاستمداران قرارگیرد. ایشان در این باره فرمودند: «الگوى پیشرفت غربى، یک الگوى ناموفق است. درست است که به قدرت رسیدهاند، به ثروت رسیدهاند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کردهاند. پیشرفتهاى غربى، پیشرفتهایى است که امروز همهى دنیا و همهى بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهاى عقبمانده یکجور، کشورهاى پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعهاى است که توانسته است گروههاى معدود و انگشتشمارى از خانوادههاى ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهاى دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دورى از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانى خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبى کشورهاى غربى - مثلاً فرانسه - را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقى بمیزان بسیار زیادى عقب رفتهاند. این وضعیتى که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربى در طول قرنهاى متمادى، این کشورها را از لحاظ اخلاقى دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقى به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگى هم به آنها خدمتى نکرده؛ یعنى فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول براى فرد و براى خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربى، پیشرفت ناموفقى است..... آنچه که موجب میشود ما الگوى غربى را براى پیشرفت جامعهى خودمان ناکافى بدانیم، در درجهى اول این است که نگاه جامعهى غربى و فلسفههاى غربى به انسان - البته فلسفههاى غربى مختلفند؛ اما برآیند همهى آنها این است - با نگاه اسلام به انسان، بکلى متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانى و ریشهاى دارد. لذا پیشرفت که براى انسان و به وسیلهى انسان است، در منطق فلسفهى غرب معناى دیگرى پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادى است؛ محور، سود مادى است؛ هرچه سود مادى بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معناى پیشرفتى است که غرب به دنبال اوست؛ منطق غربى و مدل غربى به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتى مادى شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتى قربانى کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولى اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادى مطلوب است، اما به عنوان وسیله.هدف،رشد و تعالى انسان است. پیشرفت کشور و تحولى که به پیشرفت منتهى میشود، باید طورى برنامهریزى و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالى برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهاى از انسان، حتّى نه انسانِ ایرانى. پیشرفتى که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامى معنا کنیم، فقط براى انسان ایرانى سودمند نیست، چه برسد بگوئیم براى طبقهاى خاص. این پیشرفت، براى کل بشریت و براى انسانیت است. نقطهى تفارق اساسى، نگاه به انسان است.»
4-علیرغم اینکه آقای قالیباف مخالف معنا نمودن توسعه به معنای «غربی شدن» هستند، ایشان خود در تعریف توسعه، از تعاریف اندیشمندان غربی استفاده نموده اند که این تعاریف نیز دارای الزامات غربی شدن می باشند. به عنوان نمونه ایشان در تعریف توسعه به نقل از کلمن و نیکسون آورده اند:« مفهوم توسعه در معنای ساده و روان خود به معنای گذار از وضعیتی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نامطلوب به وضعیتی مطلوبتر است که در آن، انسان شادمانتر است و توانایی بیشتری در کنترل سرنوشت و زندگی خود دارد»[x] علاوه بر آن ،ایشان به صراحت در تعریف جوامع عقب افتاده آورده اند:« بهتر است که جوامع جهان سوم عقبافتاده امروز را کمتر توسعه بنامیم یعنی جامعهای که تحت تاثیر آن نوسازی قرار گرفته و برخی از ابعاد و آثار نوسازی را در خود پذیرفته است ولی به طور کامل در نظم دنیای مدرن نیز ادغام نشده است. » [xi]
حال طبق بیان فوق که توسعه یافتگی را ادغام کامل در نظم دنیای مدرن می داند،باید از ایشان پرسید که آیا نظم دنیای مدرن و الزامات آن به معنای غربی شدن نمی باشد؟ چه اینکه یکی از مهم ترین الزامات ضروری جامعه مدرن سکولاریسم است .که به معنای دنیاگرایی و این دنیایی شدن و بریده شدن انسان از جهان ماوراءو به تعبیر دینی ،جهان آخرت است . حال آیا چنین جامعه ای را می توان جامعه دینی دانست. علاوه بر آن این نکته را نیز باید به آقای قالیباف توجه داد که مقام معظم رهبری دسته بندی کشورها به توسعه یافته و توسعه نیافته را ساخته و پرداخته غربی ها دانسته و در این خصوص فرموده اند: «غربىها یک تاکتیک زیرکانهى تبلیغاتى را در طول سالهاى متمادى اجرا کردند و آن این است که کشورهاى جهان را تقسیم کردند به توسعهیافته، در حال توسعه و توسعهنیافته....عنوان توسعهیافته - و آن دو عنوان دیگرى که پشت سرش مىآید، یعنى در حال توسعه و توسعهنیافته - یک بارِ ارزشى و یک جنبهى ارزشگذارى همراه خودش دارد. در حقیقت وقتى میگویند کشور توسعه یافته، یعنى کشور غربى! با همهى خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگیرى سیاسىاش؛ این توسعهیافته است. در حال توسعه یعنى کشورى که در حال غربى شدن است؛ توسعهنیافته یعنى کشورى که غربى نشده و در حال غربى شدن هم نیست..»[xii] آقای قالیباف همچنین توسعه را در معنای کلی، تحول در چهار زیرمجموعه دانسته که عبارتند از: توسعه اجتماعی؛ - توسعه اقتصادی؛ - توسعه سیاسی؛ - توسعه فرهنگی.[xiii] که هریک دارای شاخصه هایی می باشند. وی در بیان شاخصه های توسعه نیزبه نظرات اندیشمندان غربی متوسل شده ودرذکر این شاخصه ها کم ترین نگاه و یا حداقل نگاه تطبیقی را به آموزه های دینی نداشته و از آنها استفاده ننموده اند. به عنوان مثال ایشان پس از تعریف توسعه اجتماعی نتیجه می گیرند که «بر این اساس، به قول دورکیم، گذر از نظم سنتی به نظم مدرن، مبین تقسیم کار اجتماعی فزاینده، انفکاک و پیچیدگی ساختاری جامعه است که حاصل آن، برآمدن صورتبندی اجتماعی مبتنی بر طبقات مشخص و صفبندیهای منطقی است »[xiv]
دربیان شاخص های توسعه اجتماعی نیز به نقل از« استس» آورده اند:« ابعاد اجتماعی توسعه تقریبا با این شاخصهها سنجیده میشود که عبارتند از: - سطح شهرنشینی؛ - سطح کاربرد فناوری در زندگی روزمره؛ - سطح وضوح صورتبندی اجتماعی؛ - نوع و شکل جرایم و طلاقها؛ - سطح تعامل با دنیای بیرون؛ - ترکیب طبقات؛ - سطح تعامل اجتماعی؛ - نوع گروهبندیهای اجتماعی؛ - استقلال طبقات از دولت؛ - انواع جدید خانواده و اشکال دموکراتیکتر آن؛ - سطح مصرف و جستوجوی کیفیت زندگی؛ - تنوع حیات اجتماعی؛ - عدالت اجتماعی و دسترسی به فرصتهای برابر»[xv]
درخصوص توسعه سیاسی نیز ایشان سطوحی را در نظر گرفته و آورده اند:« سطح اول توسعه سیاسی در دنیای مدرن، شکلگیری یک دولت- ملت است. ..... سطح دوم توسعه سیاسی ..... برحسب "افزایش کارایی حکومت در بسیج منابع انسانی و مادی در راستای اهداف ملی" تعریف میشود....... سطح سوم و نهایی توسعه سیاسی برحسب میزان مشارکت عمومی در سیاست تعریف میشود. سطح سوم توسعه سیاسی با شاخصهایی چون توسعه روابط مبتنی بر شهروندی، تحکیم حقوق فردی و گروهی، توانمندی جامعه مدنی در مقابل دولت، وجود نظام چندحزبی، سیاست رقابتی و ثبات سیاسی به عنوان شاخصهای توسعه سیاسی سنجیده میشود. لذا در کل سطح نهایی توسعه سیاسی به معنای "گسترش مشارکت و رقابت گروههای اجتماعی در زندگی سیاسی" است. امروزه بدیهی مینماید که پیش از تحقق این سطح باید؛ سطوح قبلی توسعه سیاسی رسیده باشیم تا به قول ساموئل هانتینگتون، رقابت سیاسی به "تباهی سیاسی و اجتماعی" منجر نشود» [xvi]
در اینجا نیز مشاهده می شود که در بیان سطوح مختلف توسعه سیاسی ، اصول و سطوح توسعه سیاسی در جامعه مدرن مدنظر قرار گرفته است. ایشان همچنین در بیان اصول توسعه فرهنگی نیز نوشته اند:« توسعه فرهنگی در ابعاد عینیتر خود متوجه اصول زیر است که عبارتند از: - گذار از فرهنگ انقیاد به فرهنگ مشارکتی؛ - گذار از نگرش محدود محلیاندیش سنتی به نگرش جهانیاندیش؛ - گذار از تعلقات فروملی و قبیلهای به تعلق خاطر ملی؛ - مرجعیتیابی علم و عقلانیت در زندگی بشری؛ - اهمیتیابی آموزش و مهارت و تکنیک در زندگی انسانی؛ - دسترسی هرچه بیشتر به کالای فرهنگی.»[xvii]
در خصوص عبارت فوق نیز نکات قابل تامل و سوالاتی مطرح بوده که به جهت پرهیزاز اطاله کلام ،فقط به سوالات پیرامون یکی از آن اصول اشاره می شود. ایشان در بیان فوق ، یکی از اصول توسعه فرهنگی را مرجعیت یابی علم و عقلانیت دانسته اند. حال سوال این است که اولا علم و عقلانیت در اینجا به چه معناست ؟ چه اینکه معنای علم و عقلانیت در نگاه اندیشمندان غرب و نگاه اندیشمندان مسلمان،که برگرفته از آموزه های دینی می باشد، متفاوت است .و ثانیا آیا در جامعه دینی علم و عقلانیت بشری (که در بیان فوق تعریف نیز نشده اند)باید مرجعیت یابد یا دین ؟توضیح اینکه درحالت مرجعیت یابی دین در جامعه ،دین درخود عقلانیت (به معنای عقلانیت مدنظر اسلام )را نیزدربردارد .اما درمقابل ممکن است در موارد و موضوعاتی عقل بشری توانایی درک آن موضوعات را نداشته و در مواردی با دین در تعارض باشد؛بنابراین عقل بشری به طور مطلق توانایی یافتن جایگاه مرجعیت در زندگی را ندارد. و ثالثا اگر علم و عقل بشری با دین در تعارض بود ،کدامیک ارجحیت دارند؟ در مجموع باید گفت ؛که به دلیل وجودهمین شاخص های فوق الذکر است که مقام معظم رهبری توسعه به مفهوم رایج آن را توسعه به معنای غربی شدن دانسته اند. وبرای آن الزاماتی را قائل گردیده اند. (که در نکات قبلی به آنها اشاره شده است) آقای قالیباف همچنین در باره علل توسعه یافتگی غرب ، به دیدگاههای ماکس وبر استناد نموده و بدون آنکه آنرا تایید یا رد نماید ، آن را نقل می نمایند .این در حالی است که وقتی مخاطب این دیدگاهها را می خواند ،در ذهن اینطور تلقی می شود که از نظر آقای قالیباف این دیدگاهها در خصوص جامعه ایران نیز صحیح می باشد(البته گفتنی است که دیدگاههای ماکس وبر با توجه به تعریفی که آنها از توسعه دارند ،با مبانی فکری غرب تطابق داشته وممکن است در خصوص جامعه غربی از واقعیت برخوردار باشد) . ایشان در این خصوص آورده اند: «گروهی از کارشناسان در ریشهیابی علل عقبماندگی ایران، اولویت را به عوامل فرهنگی میدهند تحلیلهای فرهنگمحور در تبیین پدیدههای اجتماعی (از جمله عقبماندگی) ریشههایی نیرومند و سنتی استوار در تاریخ جامعهشناختی دارد. فرهنگگرایانی که توسعه غربی را ریشهیابی میکنند، معمولا علل آن را در برخی سنتهای فرهنگی خاص همچون حقوق و تکالیف برآمده از سنت حقوق رومی و قوانین کلیسایی، غلبه فرهنگ کار و ثروتاندوزی ناشی از مذهب پروتستان، فرهنگ دنیاگرای یهودی، پدیدآمدن ارزشهای انسانمحور، رفاهطلبی، قدرتدوستی و فردگرایی در غرب جدید مییابند. پرنفوذترین این تحلیلها را ماکس وبر، جامعهشناس بزرگ آلمانی، در کتاب "اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری" ارائه کرده است. در همین راستا استدلالهای اندیشهمحور معتقدند که ریشههای توسعه غرب در عصر جدید، سنتهای عقلانی فلسفی در یونان باستان بوده است که بعد از رنسانس احیا شد و نهضت جدید مدرن را بنیاد نهاد، در حالی که جامعه شرقی فاقد این سنتهای علمی و عقلانی است و به جای توجه به دنیا، به آخرت اولویت داده است و اندیشهها آن در ارتباط با دین و عرفان شکل گرفته است.» [xviii]
در عبارت دیگری نیز ایشان مجددا به نقل از دیدگاههای دیگران در خصوص علل توسعه نیافتگی ایران،بدون تایید یا رد آن ، اینطور آورده اند:« نخستین تاملگران انحطاط ایرانی معتقدند بودند که ناآگاهی قاطبه ایرانیان، اجازه آن را نمیدهند تا فکر اصلاحات و توسعه را از متن جامعه آغاز کنیم. نخستین سفرنامهنویسان ایرانی، این نکته را گاه به صورت آشکار و اغلب به صورت پنهان بیان میکردند که جامعه ایرانی، برخلاف جامعه غربی، جامعهای محافظهکار، ضدترقی و ضدتوسعه است و از اینرو، اتکا به جامعه یا به طبقاتی مانند زمینداران یا تجار نمیتواند به روند توسعه کمکی بکند. به عقیده این اندیشهگران، این طبقات خود مانع توسعه هستند.» [xix]
درخصوص شاخص ها و اصولی که آقای قالیباف برای توسعه برشمردند، علاوه بر بیانات مقام معظم رهبری در خصوص الزامات و ویژگی های توسعه غربی که در نکته شماره 3 اشاره گردید،باید توجه ایشان را به بیانات دیگرمقام معظم رهبری نیزجلب نمود که فرموده اند: «پیشرفت براى همهى کشورها و همهى جوامع عالم، یک الگوى واحد ندارد. پیشرفت یک معناى مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاریخى، شرائط جغرافیائى، شرائط جغرافیاى سیاسى، شرائط طبیعى، شرائط انسانى و شرائط زمانى و مکانى - در ایجاد مدلهاى پیشرفت، اثر میگذارد. ممکن است یک مدل پیشرفت براى فلان کشور یک مدل مطلوب باشد؛ عیناً همان مدل براى یک کشور دیگر نامطلوب باشد. بنابراین یک مدل واحدى براى پیشرفت وجود ندارد که ما آن را پیدا کنیم، سراغ آن برویم و همهى اجزاء آن الگو را در خودمان ایجاد کنیم و در کشورمان پیاده کنیم؛ چنین چیزى نیست. پیشرفت در کشور ما - با شرائط تاریخى ما، با شرائط جغرافیائى ما، با اوضاع سرزمینى ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با میراث ما - الگوى ویژهى خود را دارد؛ باید جستجو کنیم و آن الگو را پیدا کنیم. آن الگو ما را به پیشرفت خواهد رساند؛ نسخههاى دیگر به درد ما نمیخورد؛ چه نسخهى پیشرفت آمریکائى، چه نسخهى پیشرفت اروپائى از نوع اروپاى غربى، چه نسخهى پیشرفت اروپائى از نوع اروپاى شمالى - کشورهاى اسکاندیناوى، که آنها یک نوع دیگرى هستند - هیچ کدام از اینها، براى پیشرفت کشور ما نمیتواند مدل مطلوب باشد. ما باید دنبال مدل بومى خودمان بگردیم. هنر ما این خواهد بود که بتوانیم مدل بومى پیشرفت را متناسب با شرائط خودمان پیدا کنیم.»[xx]
مقام معظم رهبری در مقابل در خصوص نگاه اسلامی به پیشرفت نیز فرمودند: «اساس نگاه اسلامى به پیشرفت، بر پایهى این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دوساحتى میداند؛ داراى دنیا و آخرت؛ .....کشور ما و جامعهى اسلامى آن وقتى پیشرفته است که نه فقط دنیاى مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را میخواهند: دنیا و آخرت.»
5-آقای قالیباف در بررسی مقوله توسعه در ایران اشاره ای گذرا به سابقه تاریخی آن داشته وضمن آن نکات تامل برانگیزی رامطرح نموده اند که موجبات تعجب را برمی انگیزاند. ایشان در این خصوص نوشته اند: «مقوله توسعه در ایران در سالهای قبل از انقلاب عموما ذیل موقعیت و وضعیت دولت قرار گرفته است. بدینترتیب که فقط هنگامی برنامههای موفق یا ناموفق در جهت تحقق توسعه پیگیری شده است که دولت و نخبگان حاکم موفق شدهاند به صورت نسبی، کنترل جامعه را به دست بگیرند و بازی سیاسی را کنترل کنند. در این دوران، دولت و نخبگان با حمایت خارجی، موفق شدهاند تا برنامههایی را جهت ایجاد دگرگونیهایی پیگیری کنند؛ هرچند که درباره موفقیت یا شکست، مطلوبیت یا عدم مطلوبیت آنها مناقشاتی وجود دارد. ولی در دورانی که با فروپاشی قدرت مرکزی دولت از طریق عوامل داخلی (انقلاب) یا عوامل خارجی (حمله خارجی)، دورهای از کشمکش آغاز شده است، این کشمکش در اصل متوجه دولت شده و از این رو، در چنین دورههایی ماهیت دولت کاملا متزلزل بوده است و میدانیم که دولت متزلزل طبعا نخواهد توانست طرحی در راستای توسعه را به صورت مشخص اجرا کند. این وضعیت به طور مشخصی در دوران پس از شهریور 1320 ه.ش وجود داشت. ولی این ناتوانی به آن معنا نیست که در این دوره، الگوهای توسعه مطرح نبود. با رفتن رضاشاه و ورود گروههای گوناگون مدعی کسب قدرت، مبانی اصلی تلاشهای گروهها و احزاب بسیاری که در پی نقشآفرینی در قدرت بودند، حول مسئله نحوه شکلدهی به توسعه ایران میچرخید. بررسی برنامههای آنها نشان میدهد که در بنمایه برنامههای آنها مقوله توسعه و نحوه اجرای آن توسط دولت وجود داشته است. لذا در دوره 12 ساله منتهی به کودتا، گرچه در عرصه اجرا رکود تمامعیاری حاکم بود (چون دولت ثباتی نداشت) اما در حیطه نظریهپردازی، ما شاهد دورانی پویا میباشیم»[xxiii]
علاوه بر آن، آقای قالیباف در 17 خرداد 84 زمانی که به عنوان یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری نهم در جمع دانشجویان دانشگاه اصفهان برای ارائه مواضع خود حاضر شده بود، درباره دیپلماسی و نوع سیاست خارجی مورد نظر خویش در موضوع هسته ای به دفاع از رویکرد دولت خاتمی پرداخته و اظهار داشت: «روشی که دولت (اصلاحات) در بدست آوردن این انرژی دنبال کرده است بسیار مناسب و منطقی است و باید همین سیاست دنبال شود.»[xxxii]
.farsnews.com/newstext.php?nn=8710110599 [v]