رجانیوز- گروه سیاسی: فرمایشات اخیر رهبر معظم انقلاب درباره اتخاذ شیوه نرمش قهرمانانه همچنان مورد توجه کارشناسان و رسانه های خبری قرار دارد.
به گزارش رجانیوز؛ حضرت آیت الله خامنهای در دیدار فرماندهان سپاه فرمودند: « نرمش در یک جاهایى بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبى ندارد، اما این کشتىگیرى که دارد با حریف خودش کشتى میگیرد و یک جاهایى به دلیل فنّى نرمشى نشان میدهد، فراموش نکند که طرفش کیست؛ فراموش نکند که مشغول چه کارى است؛ این شرط اصلى است؛ بفهمند که دارند چهکار میکنند، بدانند که با چه کسى مواجهند، با چه کسى طرفند، آماج حملهى طرف آنها کجاى مسئله است؛ این را توجّه داشته باشند.»
از ساعاتی پس از انتشار خبر این دیدار، جریانات و رسانه های حامی تفکر سازش تلاش کردند تا آنچه مختصات «نرمش ذلیلانه» است را به عنوان مشخصات و مختصات نرمش قهرمانانه در افکار عمومی منعکس کرده و این تعبیر رهبر معظم انقلاب را به معنای کوتاه آمدن از حقوق و منافع ملی ایران تفسیر کنند.
اما واقعیت امر متفاوت با آنچیزی است که این روزها برخی رسانه ها در تلاش برای ثبت آن هستند. شرایط پرونده هستهای ایران، شرایط چندان متفاوتی با آنچه که در آستانه نشست آلماتی 2 وجود داشت، نیست. پیشنهاداتی از سوی غرب و انتشار اخباری مبنی بر آمادگی ایران برای انعطاف و بحث پیرامون مواردی همچون غنی سازی 20 درصد. شرایط یکسان است اما آنچه بیش از همه اهمیت داشته و موضع اعمال «نرمش قهرمانانه» و یا «نرمش ذلیلانه» به حساب می آید، ما به ازائی است که ایران قرار است در قبال انعطاف پذیری خود به دست آورد.
به نظر می رسد در همین راستا بازخوانی آنچه در آلماتی 2 به عنوان موردی کاملا مشابه با آنچه که در نیویورک در پیش روی ایران است، بتواند راهگشا باشد، چنانکه دکتر جلیلی و تیم مذاکره کننده ایرانی، در این مذاکرات، استانداری را برای انعطاف پذیری و نرمش، اما از موضع قدرت و منافع ملی به ثبت رساند که بر آن مبنا، رفتاری غیر هم تراز با آن، قطعا عنوان نرمش قهرمانانه را نخواهد گرفت و مردم به راحتی تعبیر همچون انعطاف پذیری ذلیلانه را برای آن برخواهند گزید.
انعطاف پذیری ماهرانه تیم ایرانی در آلماتی 2 به نحوی بود که سبب شد کشورهای 1+5 برای اولین بار در طول مذاکرات 10 ساله هسته ای وارد فاز امیتازدهی شوند و مسیر برای مذاکرات واقعی در آینده فراهم شود، هر چند پس از آنکه طرف غربی مابه ازای متوازن را در برابر پیشنهاد ایران در نظر نگرفت آن مذاکرات به نتیجه نهایی ختم نشد.
دو ماه پس از نشست آلماتی، مناظره های انتخابات ریاست جمهوری فرصت پدید آورد تا جزییات بیشتری از این مذاکرات و ابتکارات تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان منتشر شود.
علی اکبر ولایتی که به ادعای رسانه های اصلاح طلب، مواضعش در جریان تبلیغات انتخابات به نفع اصلاح طلبان تدبیر شده بود، از جمله کاندیداهایی بود که در مناظره سوم سعی کرد این رویکرد تیم هسته ای را به چالش کشیده و آنرا غیر منطعف بنامد.
ولایتی در بخشی از این مناظره با اشاره به موضوع هسته ای گفت: دیپلماسی این نیست که فقط بنشینند بیانیه بدهند و حرف هایی را بزنند و در آخرین دوری که در آلماتی آقای دکتر جلیلی داشت، آنها پیشنهادهایی به ایران کردند که بر اساس آن می شد کارها را مقداری جلو ببریم و آن پیشنهاد این بود که طرف مقابل 5+1 گفت غنی سازی 20 درصد را متوقف کنید و در کارهای فردو هم مقداری کندی ایجاد شود.
وی افزود: آنها اعلام کردند این سه تحریم را بر می داریم و ما در پاسخ گفتیم که این کار را می کنیم، شما کل تحریم ها را بردارید،که به شهادت معاون امور خارجه که در جلسه بوده است این مسائل را مطرح می کنم.
اما جلیلی در اظهارنظر درباره سخنان ولایتی گفت: نکته دومی که وجود دارد، اتفاقا من برای مردم بگویم در آلماتی چه خبر بود؟ در آلماتی آنها همین بحث را که ایشان می گویدمی گفتند، ما بیاییم 20 درصد را در ازای دو تحریمی که بعدا می خواهد انجام بشود، بدهیم. دُر برابر آب نبات. بعد آنها وارد سه درصد شوند. همین روند خطاست که عده ای از دوستان شما زمانی همین بحث را دنبال می کردند.
جلیلی در بخش دیگری از اظهاراتش گفت: آنچه شما درباره آلماتی گفتید، کاملا غلط است. نوار آلماتی موجود است و پیاده شده. اینجا به مردممان عرض کنم. آنجا بحث شد که ما به آنها گفتیم ما حاضریم گام های متقابل برداریم. هر میزان که شما می آیید ما هم میآییم. اگر شما پنج کیلومتر، ما هم پنج کیلومتر. 25 کیلومتر و 100 کیلومتر هم همین طور.آنجا نماینده انگلیس گفت شما حاضرید همین الان این را انجام دهید؟ گفتم بله. گفتم شروع کنیم. من کاغذم را در آوردم. نماینده آمریکا به نماینده انگلیس گفت ساکت، چیزی نگو! ایشان متوقف شد که همه خندیدند. گفتم خب ادامه دهیم. شما می گویید 25 کیلومتر، خب 25 کیلومتر.
وی ادامه داد: این چه حرفی است؟ چیزی که آنجا نماینده انگلیس گیر کرده و همه به او خندیدند و بعد نماینده آمریکا به او گفت این طور پیش نرو و به همین دلیل منطق محکم ما بود که آنها اعلام کردند که پس ما باید به مراکزمان برویم و مشورت کنیم و بعد از چند روز به شما بگوییم. چند روزشان شد 40 روز.
جلیلی افزود: «بعد خانم اشتون آمد در استانبول این را مطرح کرد. بعد ما می آییم این را کاری که آنها در آن گیر کردند و نتوانستند در برابر منطق ما جوابی داشته باشند و اجازه خواستند که بروند در مراکز خود، امروز متاسفانه از سوی فردی مثل شما این طور بیان شود؟ کاری که نماینده انگلیس آنجا واقعا نتوانست این جواب را بدهد.
جلیلی در پایان هم گفت: واقعا سوالم این است که اگر ما اینگونه در سیاست خارجی که حوزه جدی است، منافع و تهدید کشور است، این طور بخواهیم برخورد کنیم، حتما نمی توانیم.»
هر چند دکتر جلیلی می توانست بدون در نظر گرفتن شرط ما به ازای متوازن ، پیشنهاد طرف غربی را بپذیرد و آلماتی 2 را به پیروزی دیپلماتیکی برای خود مبدل و سوار بر موج حاصل از آن، امتیازات سیاسی و تبلیغاتیش را در انتخابات درو کند. اتفاقی که در قطعنامه 598 به صورت مشابه روی داد، با این حال دکتر جلیلی نشان داد که می توان نرمش قهرمانانه را تا نقطه ای که بر خلاف شروط مذکور نباشد ادامه داد و براساس آن به دنبال کسب منافع بود تا به این ترتیب استانداردی ماندگار برای مفهوم انعطاف پذیری از موضع قدرت و بدون از دست دادن منافع ملی به ثبت برساند.
به همین دلیل رفتار رئیس سابق تیم مذاکره کننده هسته ای را می توان الگو و معیاری برای اتخاذ شیوه نرمش قهرمانانه در نظر گرفت .فرمایشات رهبر معظم انقلاب پس از برگزاری انتخابات درباره موضوع هسته ای و این بخش از مناظره ها نیز موید روند صحیح و منطقی همین شیوه دیپلماتیک بود.
حضرت آیت الله خامنه ای 12 روز پس از برگزاری انتخابات ، در دیدار مسئولین قوه قضائیه با اشاره به برخی مباحث مطرح شده در مناظره های تلویزیونی فرمودند:
مسئلهى اینها (دشمنان) این است که نمیخواهند موضوع هستهاى ایران حل شود. اگر لجبازى آنها نبود، موضوع هستهاى براحتى حل میشد. بارها تا لحظهى حل پیش رفتیم، امضاء کردند، آژانس هستهاى امضاء کرد؛ قبول کرد که این اشکالاتى که وجود داشته، برطرف شده – اینها موجود است، اینها سند است؛ اینها که قابل انکار نیست – خب باید قضیه تمام میشد، پروندهى هستهاى کشور باید پایان پیدا میکرد. آمریکائىها بلافاصله یک چیز جدید را مطرح کردند، آوردند وسط. نمیخواهند قضیه تمام شود. نمونههاى متعددى را ما در این زمینه داریم. حل مسئلهى هستهاى جمهورى اسلامى، به حسب طبیعت خود، از جملهى کارهاى سهل و آسان و روان است؛ اما وقتى طرف مقابل مایل نیست این قضیه حل شود، خب بله همین جور میشود که ملاحظه میکنید.
حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در ادامه تاکید کردند:
بنابراین این را باید توجه داشته باشند؛ جمهورى اسلامى در قضیهى هستهاى، هم قانونى عمل کرده است، هم شفاف عمل کرده است، هم از لحاظ استدلالى، منطقى عمل کرده است؛ منتها این یک نقطهاى است که براى فشار بر جمهورى اسلامى این را مناسب دانستهاند. اگر این هم نباشد، یک قضیهى دیگرى را براى فشار مطرح میکنند. هدف، تهدید است؛ هدف، فشار است؛ هدف، خسته کردن است. خودشان گفتند: هدف، تغییر دادن نظام سیاسى و سازوکار سیاسى است. البته در حرفهاى خصوصى که میزنند، یا گاهى نامه که مینویسند، میگویند نه، ما نمیخواهیم نظام را تغییر دهیم؛ لیکن در گوشه و کنار حرفهایشان، در اظهاراتشان، در عملکردشان، این مسئله کاملاً روشن است. ملتى که زیر فرمان آنها نباشد، بر طبق میل آنها عمل نکند، بر طبق سلیقهى آنها در ممشاى خود عمل نکند، مغضوب آنها است.
به نظر می رسد با وجود این نمونه ها و تجربه های تاریخی، مسئولان سیاست خارجی، براحتی نتوانند هر دستاوردی را به عنوان ثمره نرمش قهرمانانه به مردم ارائه کنند چرا که در مواردی مشابه، نمونه یک عملکرد عزتمندانه اما منعطف در مقابل منظر مردم وجود دارد.
تریبون مستضعفین - رهبر حکیم انقلاب اسلامی روز گذشته در جمع فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سخنان مهمی در خصوص راهبرد دیپلماسی انقلاب اسلامی فرمودند:
ما مخالف با حرکتهاى صحیح و منطقى دیپلماسى هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسى ، چه در عالم سیاستهاى داخلى. بنده معتقد به همان چیزى هستم که سالها پیش اسمگذارى شد «نرمش قهرمانانه»؛ نرمش در یک جاهایى بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبى ندارد، اما این کشتىگیرى که دارد با حریف خودش کشتى میگیرد و یک جاهایى به دلیل فنّى نرمشى نشان میدهد، فراموش نکند که طرفش کیست؛ فراموش نکند که مشغول چه کارى است؛ این شرط اصلى است؛ بفهمند که دارند چهکار میکنند، بدانند که با چه کسى مواجهند، با چه کسى طرفند، آماج حملهى طرف آنها کجاى مسئله است؛ این را توجّه داشته باشند.
بر همین اساس به بازخوانی صلح حدیبیه به عنوان حرکت استراتژیک پیامبر اعظم (ص) در صلح با قریش که در نهایت منجر به فتح مکه گردید میپردازیم. این یادداشت برگرفته از برگرفته از کتاب سیاست خارجی پیامبر، تالیف: سعید جلیلی ، چاپ اول، بهار 1374 میباشد.
از مسائل مشهود در سیاست خارجی پیامبر «صلح» و «ترک جنگ» میباشد. بررسی صلح در کنار جنگهای متعددی که پیامبر داشتهاند دارای اهمیت بسیاری است، آنچنانکه پیامبر پس از تشریع جهاد، حمله اصلی خود را متوجه مکه و مشرکین قریش نمودند. 6 سال استراتژی جهاد با قریش، نشانگر اهمیت دادن پیامبر به مبارزه با قریش و تضعیف آنها میباشد. اما در سال ششم هجرت تغییر استراتژی و اتخاذ استراتژی صلح مشاهده میشود. تحلیل صلح حدیبیه به عنوان یکی از بارزترین نمونهها، میتواند شاخصهای انتخاب این استراتژی و اهمیت آن را آشکار سازد.
صلح حدیبیه در شرایطی واقع شد که پیامبر تا آن زمان 6سال به جنگ با دشمن پرداخته بود و در آن سال از نظر قدرت و موقعیت در وضعیت بهتری نسبت به 6سال قبل بودند اما با این وجود پیامبر صلح را برمی گزیند. پیامبر با در نظر گرفتن هدف غایی که گسترش اسلام در سراسر جهان بود، باید دامنه دعوت خویش را کم کم به خارج از محدوده مدینه و مکه و حتی شبه جزیره بگستراند. تا سال ششم پیامبر توانسته بود تا اسلام را در منطقه حجاز گسترش دهد و دشمنان خویش را در این منطقه به قدر کافی تضعیف نماید.
قریش بزرگترین و اصلیترین دشمن پیامبر، تمام سعی خویش را در مخالفت با پیامبر به کار برده بود. اینک مشخص شده بود قریش دیگر توان وارد ساختن ضربه اساسی به مدینه را ندارد. پیامبر با بسیاری از قبایل منطقه نیز ارتباط برقرار نموده است و باید به نقاط دوردستتر بپردازد. دو ابرقدرت روم و ایران هنوز به اسلام دعوت نشده بودند. لحن نامههایی که پیامبر به سران کشورها نوشتند لحن قاطعی بود. این لحن، آمادگی برای هرگونه خطر احتمالی را میطلبید و پیامبر باید از قبل چنین آمادگی را فراهم سازد. پیامبر دریافته بود که برای پرداختن به خارج از شبه جزیره، میبایستی در منطقه ثبات حکم فرما شود و پیامبر دیگر منازعی در منطقه نداشته باشد. لازمه پرداختن به خارج، حضور بلامنازع در منطقه است و برای اینکار یا باید دشمن مقهور شود و یا اینکه خاطرجمع شد که دیگر ازناحیه وی مزاحمتی ایجاد نخواهد شد. بدین سبب پیامبر با حرکت به سوی مکه و نمایشی از قدرت را طرح ریزی مینمایند. مانوری که منجر به صلح حدیبیه شد و بوسیله آن ایشان توانست به مقصود خویش، ایجاد ثبات در منطقه و تبلیغ اسلام درخارج شبه جزیره برسد.
در این قسمت ابزارها و تاکتیکهای پیامبر در در صلح حدیبیه مورد بررسی خواهد گرفت:
1) ایجاد زمینه برای تحقق استراتژی
پیامبر چون قصد حرکت به سمت مکه را نمود باید زمینه را برای مقهور ساختن دشمن فراهم مینمود. بهترین شیوه جنگ سرد بود، کاری که قریش به دلایل ملاحظات سیاسی نتواند عکس العملی نشان دهد. پیامبر قصد عمره مینماید، سنت مشترکی که بسیاری از قبایل به آن عمل مینمایند و قریش نیز به عنوان متولیان کعبه نمیتوانند مانع آن شوند. استفاده از این سنت مشترک میتواند وسیلهای کارساز باشد، پس پیامبر تمامی همپیمانان خویش را به سوی مکه فرامی خواند و خود نیز با بسیج 1500 نفر و برداشتن هفتاد قربانی راهی میشود. هم پیمانان میدانند ورود به مکه مساوی با شکستن شوکت قریش است و از دیگرسو قریش نمیتوانند مانع ورود زائران به مکه شود، پس بحرانی در پیش خواهد بود بدین سبب از رفتن کناره میگیرند چرا که قریش در مدینه به پیامبر حمله کرد تا چه رسد به مکه.
اما پیامبر با هوشیاری کامل به سوی مکه حرکت میکنند و در جواب هریک از فرستادگان قریش میفرمایند: ما قصد جنگ نداریم و برای عمره آمدهایم و آوردن قربانی را گواه بر این موضوع میگیرد. نشان دادن قربانیها به قریش و اعلام اینکه هدف زیارت است، کارساز میشود. در مکه اختلاف میافتد. عدهای معتقدند نمیتوان جلوی زائرین را گرفت و قریش معتقدند اگر برای حج هم آمدهاند نباید وارد شهر شوند چرا که این مطلب ورد زبان قبایل عرب خواهد شد. این زمینه سازی باعث میشود قریش که در ابتدا طلب صلح نداشتند برای جلوگیری از ورود پیامبر به مکه خواهان صلح شوند. اینک برای قریش مهمتر از هرچیز جلوگیری از ورود پیامبر به مکه است تا شاید در پرتو آن شوکت قریش باقی بماند. مشکلی که قریش دچار آن شده بود راه حل آن صلح با پیامبر و جلوگیری از ورود ایشان به مکه بود و این همان خواسته پیامبر بود. وادار نمودن دشمن به ترک جنگ و عدم مزاحمت تا بتوان به دیگر نقاط جهان پرداخت
حرکت پیامبر بهترین زمینه را برای تحمیل صلح به قریش فراهم نمود. خود رسول اکرم در اینباره میفرمایند: «مشرکین از شما طلب صلح کردند و تمایل داشتند که با شما در امان باشند و حال آنکه قبل از آن نسبت به شما کراهت داشتند».
2) دیپلماسی
حضور پیامبر در نزدیکی مکه دشمن را به هراس میافکند، لذا مذاکره و ارسال پیام بین طرفین آغاز میشود. پیامبر سعی مینماید با یک دیپلماسی هوشیارانه خواسته خویش را بر قریش تحمیل نماید. 8 بار فرستادگان طرفین برای مذاکره رفت و آمد میکنند.
بار اول «بشر بن سفیان» به نزد ایشان آمده و حضرت جواب میدهد: ما برای زیارت آمدهایم.
بار دوم «بدیل بن ورقا خزاعی» هم پیمان پیامبر را به نزد ایشان میفرستند، پیامبر دوباره میفرمایند: ما برای حج آمدهایم
پس از آن «مکرز بن خفض» فرستاده میشود و باز همان جواب را میشنود
بار چهارم «حلیس بن علقمه» به نزد پیامبر فرستاده میشود و ایشان باشناختی که از روحیات وی داشتند دستور میدهند تا شترهای قربانی را به وی نشان دهند و او چون آنها را میبیند متاثر شده و به نزد قریش برمی گردد و موافقت خویش را از ورود پیامبربه مکه اعلام میدارد. در مکه اختلاف میافتد قریش هراسان شده و اینبار «عروه بن مسعود» را به نزد پیامبر میفرستند تا با تهدید روحیه مسلمانان را تضعیف نماید اما مشاهده میکند که مسلمانان محبتی عظیم به ایشان دارند و برای ایشان حاضرند جان خویش را نیز فدا کنند پس به نزد قریش بازگشته و از وفاداری مسلمین به پیامبر و اراده عظیم آنان سخن میگوید.
رسول خدا تاکنون توانسته است با استفاده از سنن مشترک و نمایش قدرت مسلمانان، در تمامی مذاکرات دشمن را به بن بست برساند. اینک دشمن به دنبال بهانهای برای جلوگیری از ورود پیامبر به مکه است، اگر پبامبر وارد مکه شود شوکت قریش شکسته خواهد شد و اگر مانع ورود ایشان شوند نیز به نحوی دیگر چرا که آنان، متولی کعبهاند و چنین حقی را ندارند، لذا قریش به دنبال بهانهای میگردند تا بوسیله آن از این بحران رهایی یابند بدینوسیله «خراش بن امیه» فرستاده پیامبر را نه تنها به حضور نمیپذیرند بلکه نقشه قتل وی را نیز میریزند اما پیامبر هوشیارانه هیچ عکس العملی نشان نمیدهند. از سوی دیگر قریش 50 نفر را به سپاه پیامبر میفرستد تا چند نفر از مسلمانان را به اسارت بگیرند و بهانهای برای جنگ پیدا شود، اما هر 50 نفر توسط مسلمانان دستگیر میشوند و پیامبر دستور آزادی آنها را میدهد. این حرکت مدبرانه پیامبر هر گونه عکس العملی را از دشمنن سلب مینماید.
پیامبر فرستاده دوم خویش «عثمان بن عفان» را به نزد ایشان میفرستد، آنان عثمان را محبوس و شایعه میکنند عثمان به قتل رسیده است. این شایعه میتواند کارساز باشد، از یک سو ممکن است به بهانه آن مسلمانان جنگ را شروع نمایند و بعد هم با آزادی عثمان، خردهای بر قریش نباشد و از دیگر سو قریش میتوانست به ارزیابی سپاه پیامبر بپردازد که تا چه اندازه توان جنگ و مقابله با قریش را دارند و آیا آمادگی جنگیدن دارند یا خیر؟
اما پیامبر بسیار هوشیارانه عمل مینمایند، مسلمانان را برای جنگ با قریش بسیج نموده و ازآنان بیعت میگیرد که با قریش بجنگند و بیعت برای جنگ، نشانگر نیرویی جدی و قوی و تهدیدی مهم برای قریش بود. قریش مستاصل شده و خبر سلامت عثمان را به پیامبر میرساند قریش چارهای جز صلح با پیامبر ندارد «سهیل بن عمرو» به نزد پیامبر فرستاده میشود تا قرارداد صلح را بنویسد، اما به او سفارش میشود تا جایی که میتواند سعی نماید تا مذاکره به بن بست برسد. اما پیامبر این نقشه را نیز خنثی میسازد. پیامبر هدفی بزرگتر و لازمه آن صلح در منطقه است، پس باید انعطافهایی در مذ اکرات انجام دهد اگرچه فهم آن برای بعضی از اصحاب دشوار خواهد بود.
«سهیل بن عمرو» از ابتدای مذاکره، شروع به سنگ اندازی مینماید. نخست خواهان ننوشتن «بسم الله الرحمن الرحیم» میشود. اصحاب اشفته میشوند، اما پیامبر میفرمایند: آنچه او میخواهد بنویسد «بسمک اللهم» دوباره سهیل بن عمرو از نوشتن «محمد رسول الله» امتناع مینماید، پیامبر باز هم موافقت مینمایند. انعطافهای پیامبر سهیل را مقهور مینماید، در صلحنامه، سهیل بن عمرو چنین مادهای را پیشنهاد میکند که:
اگر کسی از قریش بدون اجازه ولی خود به محمد ملحق شود او را به پیش ولی خود باید بازگرداند و هرکس از همراهان محمد به قریش ملحق شود او را به محمد بر نخواهند نگرداند.
این آخرین حربه دشمن برای فرار از صلح است، بعضی از اصحاب باز هم آشفته میشوند. اما پیامبر بازهم آن را میپذیرند و بدین ترتیب قرارداد صلح بر دشمن تحمیل میشود. اینک بر اساس قرارداد، پیامبر با یک دیپلماسی آگاهانه بزرگترین دشمن خویش را در منطقه خلع سلاح نموده و با خاطرجمعی میتواند اسلام را به بقیه نقاط گسترش دهد.
3) تهدید به جنگ:
پیامبر برای تحمیل صلح بر دشمن به منطقه آمده بود، لذا باید از یک سو از موضع قوی با دشمن برخورد مینمود، واز یک سو باید با هوشیاری کامل مانع از هرگونه سنگ اندازی در راه صلح شود و از دیگر سو باید از موضعی قوی و برتر با مسئله برخورد نماید. برای تحمیل صلح علاوه بر قراردادن دشمن در محظورات سیاسی، مهمترین کار ترساندن وی از قوه نظامی است. بدین خاطر وقتی اولین فرستاده قریش برای تهدید به نزد پیامبر آمد ایشان با قاطعیت هرچه تمامتر فرمودند:
قریش چه گمان میگند؟ به خدا سوگند در راه دین خدا که مرا بدان مبعوث نموده آنقدر میجنگم تا خدا آن را پیروز گرداند و یا اینکه جان خود را بر سر این راه گذارم و از میان روم
و چون حضرت اطلاع یافت که قریش قصد دارد راه را بر ایشان ببندد پس از مشورت با اصحاب، اعلام کردند یا مهلت به آنها میدهیم و یا میجنگیم. این تهدیدهای جدی که جلوه بارز آن در بیت زضوان عینیت یافت باعث شد تا قریش تدریجا به خود آمده و وحشتی در آنان ایجاد شود و به فکر مذاکره برای صلح بیفتند.
تهدیدهای پیامبر نشانگر آن است که اگرچه استراتژی پیامبر برقرای صلح بود اما تهدید به جنگ به عنوان یک تاکتیک ارزنده در جهت استراتژی صلح بکار گرفته شد و پیامبر از آن به عنوان وسیلهای موثر استفاده کردند و از طریق همین تاکتیک بود که توانستند دشمن را به تسلیم و راضی شدن به صلح وادارند.
4) پیامدهای صلح:
برقراری صلح برای پیامبر و مسلمانان برکان فراوانی داشت. تعبیری که قرآن مجید برای موفقیت از صلح میکند راجع به هیچیک از جنگهای پیروزمند پیامبر نکرده است:
انا فتحنا لک فتحا مبینا
به گفته بیشتر تفاسیر معتبر، آیه فوق مربوط به صلح حدیبیه است. صلح نشانه اعتراف قریش به حکومت پیامبر بوده و بوسیله ان ایششان توانستند از جنگهای تحمیلی قریش فرار کنند.
اینکه شوکت قریش گرفته شده و کینههای قریش نسبت به پیامبر پوشانده شده بود و به تعبیر امام رضا (ع) این فتح تبعات و اثار سوء دعوت نسبت به قریش را از بین برد
پس از صلح بود که پیامبر توانستند با خاطری آسوده به سراغ یهودیان رفته و قلعههای خیبر را فتح نمایند.
پس از صلح بود که پیامبر طی نامههایی به سران قدرتهای بزرگ وقت، آنان را با لحنی قاطع به اسلام دعوت نمایند
پس از صلح بود که پیامبر سپاهی عظیم را به سرحدات روم فرستادند
پس از صلح بود که جمع کثیری به اسلام گرویده و مسلمان شدند.
بهترین و قویترین دلیل برای اثبات یک چیز، وجود آن است. ماندگاری و استحکام و گسترش انقلاب اسلامی با وجود همه معارضههای سخت، محکمترین استدلال درباره اتقان راهبرد و نقشه راه کلی این انقلاب کبیر است. پیروزی و پویایی و پیشروندگی انقلاب اسلامی به تعبیر معروف به معجزه شبیه است. در معجزهگونی این قیام پیروز تردیدی نیست و اگر ملت ایران خود متولی این نهضت الهی نبود و آن را با تمام حواس تجربه نکرده بود، باور اینکه ملتی ستم کشیده شده و مقهور و منکوب بتواند پنجه در پنجه ابرقدرت قرن بیفکند و پایتخت حکمفرمایی او در منطقه استراتژیک غرب آسیا را دچار تلاطم کند، دشوار مینمود و به افسانه میمانست. اما چنین معجزهای واقع شد و در آزمونهای دشوار بعدی انقلاب از جمله دفاع مقدس و تحریم کامل همزمان با آن تکرار شد؛ یعنی که چنین معجزهای هر چند خرق عادت، اما دارای منطق و قانون روشنی است که قابل بازیابی و به کارگیری مداوم است. در حقیقت، شناسایی ظرفیتها و «تدبیر» برای به جنبش درآوردن آن در ذات این معجزهگری قرار داشت. به عبارت دیگر مادام که نسبت به نقشه راه انقلاب و قوانین موجده و مبقیه آن التزام وجود دارد، در پیش روندگی و نفوذ آن نباید تردید داشت همچنان که واقعیتها گواهی میدهند.
جمهوری اسلامی به این معنا از یک مهندسی کلان و ساخت درونی مستحکم برخوردار است. هواپیمایی که دقیق و درست مهندسی شده، قدرت آن را دارد که تیک آف کند، مقاومت فزاینده توده هوا را بشکافد، اوج بگیرد و پیش رود. هر قدر یک هواپیما پیشرفتهتر باشد و سرعت بیشتری به خود بگیرد، با مقاومت بیشتر که قادر است آلیاژهای معمولی را از هم بگسلد، روبرو میشود. آیا در شرایط شتاب و سرعت و پیشرفت میتوان به هواپیمای پیشرفته عیب گرفت که چرا با این حجم از معارضه و مقابله و مقاومت مواجه است؟! آلیاژ انقلاب و جمهوری اسلامی از این جنس است. پیام منطقی و انسانی انقلاب، به یک معنا برندهتر از لیزر است. اینکه ظلم نمیکنیم و از قدرتها ستم نمیپذیریم، آرزوی سرکوب شده نوع ملتهاست که به چشم دیدند میتوان به زورگویان «نه» گفت و به سیادت رسید. حکمت (عقلانیت و استدلال و استحکام) نهفته در پیام انقلاب، همچنان که معارضان بزرگی در دنیا و در میان طاغوتها پیدا کرد، اسباب گسترش آن بود و این معنای حقیقتی انکارناپذیر به نام «بیداری اسلامی» است. رواج بیداری و مقاومت اسلامی بیش از آن که مدیون مبلغان مجاهد باشد - که به اندازه خود مدیون است- مرهون ساخت قدرت درونی انقلاب و جلوه جذاب پیام انسانی آن است. یعنی نفس ماندگاری و پیشرفت جمهوری اسلامی به عنوان «طرحی نو» و مدل عملی تغییر در نظم ظالمانه سلطه، الهامبخش است. این گرانیگاه اصلی تقابل نظام سلطه با جمهوری اسلامی است هرچند که با بهانهجویی، برای دشمنی خود دستاویز بتراشند.
مسئله جبهه استکبار با ما صرفا بر سر مصادیق پیشرفت و گسترش قدرت در حوزههای علمی و فنی و اقتصادی و سیاسی و بینالمللی نیست بلکه آن حقیقت اصلی که مستکبران را آزار میدهد این است که ملت ایران به حلالمسائل و شاه «کلید» حل مشکلات جهان مستعضف دست یافته است. این به معجزه شبیه است که ملتی درمانده در کار تولید سیمان و سیم خاردار، اکنون با موفقیت مدعی قلههای دانش در حوزههای هستهای، نانو و سلولهای بنیادی شود. اگر هم معجزه است، معجزهای است که فرمول تکرار آن را ملت-دولت (یا بهتر بگوییم نظام امت- امامت) ایران میشناسد و برخلاف قدرتهای انحصارطلب ابائی از عرضه این فرمول به دیگر ملتها ندارد تصور کنید همین یک قلم شاهکاری که فناوران جوان و مومن ایرانی 3 سال پیش بر سر غنیسازی 20 درصد و تولید سوخت راکتور تهران- برای تولید رادیودارو- انجام دادند، چه قدر برای قدرتهای زورگو و انحصارطلب دردناک بود. یا همین مقاومت شگفتی که 7 سال پیش در جنگ 33 روزه در لبنان و سپس در جنوب فلسطین اشغالی (جنگ 22روزه و 8 روز غزه) چشمها را خیره کرد.
نه اعلام ممنوعیت فروش سوخت 20درصد به ایران بیمحاسبه و نقشهچینی بود، نه آن هجوم وحشیانه به شمال و جنوب مرزهای فلسطین اشغالی، و نه جنگافروزی 30 ماه پیش علیه سوریه. حتما مغز بهترین استراتژیستهای نظامی- اطلاعاتی سوت میکشد وقتی که عراق و لیبی را با لبنان و غزه و سوریه مقایسه میکنند. براساس محاسبات دقیق آنها کمترین احتمال داده نمیشد که سوریه 30 ماه تاب بیاورد و تازه در 6-5 ماه اخیر به جای آن که فرسوده شده باشد، روی نوار پیروزی و فتوحات قرار گیرد. و در همین محاسبات دقیق دیجیتالی میشد هر احتمالی را برای آینده عراق پیشبینی کرد جز آزاد شدن انرژی نهفته نیروهای اسلامگرای متحد ایران و تشکیل دولت جدید. در همین اوضاع و احوال بوی آتشفشان از شبه جزیره عربستان- بحرین و یمن و برخی مناطق تحت اشغال رژیم آلسعود- به مشام میرسد. آیا در این شرایط باور میکنید مسئله آمریکا غنیسازی 20 درصد است؟!
البته عرصه دیپلماسی، عرصه لبخند و مذاکره و تعارف و تعامل و احیانا برخی انعطافهای تاکتیکی است. همین روزها یک سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت اگر ایران تعامل را انتخاب کند، آمریکا را شریک خوبی برای همکاری خواهد یافت. سپس روزنامه گاردین در مطلبی مدعی شد ممکن است روسایجمهور آمریکا و ایران به طور تصادفی(!) در نیویورک با هم ملاقات کنند. همزمان شایعه شد وزیر خارجه انگلیس در نیویورک با دکتر روحانی ملاقات میکند. و نیز روزنامه اشپیگل ادعا کرد ایران آماده مذاکره برای تعطیل کردن غنیسازی 20درصد در تأسیسات فردو میباشد. برخی سیاستمداران و رسانههای آمریکایی که نسنجیدهتر و نپختهتر حرف میزدند، ادعا کردند مدل سوریه مدل و پیام خوبی برای خلع سلاحاتمی(!) ایران است و قس علی هذا؛ بازار مسگرانی راه افتاد شنیدنی! البته بخشی از حباب این فضاسازیهای سیاسی و عملیات روانی با گذر ایام خالی خواهد شد. برای مثال خبر روزنامه گاردین از سوی جی کارنی سخنگوی کاخسفید رد شد و او گفت «در حال حاضر برنامهای برای دیدار اوباما و روحانی در نیویورک وجود ندارد» یا تکذیب مشابهی از سوی وزارت خارجه انگلیس صورت گرفت. اما گیریم که مثلا دو وزیر خارجه یاحتی مافوق آنها به شکل تصادفی به هم خوردند و سوژهای هم برای عکاسان درست شد.
کینهجویی قدرتهای زورگو با این لبخندها و تعارفها که کنار نمیرود. یعنی ملاقات دکتر مصدق با هری ترومن رئیسجمهور وقت آمریکا در نیویورک، سبب شد شیطان بزرگ از فکر عملیات آژاکس و کودتای 28 مرداد بیرون بیاید یا مذاکرات زنجیرهای دکتر روحانی (معتمد نظام) با وزیران خارجه تروئیکای اروپایی و اتخاذ تدابیر اعتمادساز از سال 2003، مثلا اسباب تشکر و قدردانی و تواضع آنها شد یا موجب گردید تونی بلر نخستوزیر وقت انگلیس لاف بزند که میوه اشغال بغداد را در تهران چیدیم؟! آیا تعلیق اصل غنیسازی مسئلهای را حل کرد که امروز غنیسازی 20 درصد بتواند موضوع مذاکره باشد؟ آیا غرب نباید توضیح بدهد که چرا ایران مجبور شد رأسا به غنیسازی 20 درصد مبادرت کند؟ آیا ایران مشخصا از 10 سال پیش شیوه تعامل و اعتمادسازی را انتخاب نکرده بود که سخنگوی وزارتخارجه آمریکا با وزیر مافوق وی از در باغ سبز «شراکت» میگویند؟! چگونه میتوان کمترین حسن ظنی به اوباما داشت که همین دو روز پیش - و در حالی که ماجرای سوریه باعث سرشکستگی وی شده- در مصاحبه با شبکه ABC از یک سو از نامهنگاری با رئیسجمهور ایران سخن میگوید و از طرف دیگر با تهدیدی آمیخته به حماقت میگویند « من میدانم ایرانیان میدانند که نباید تصور کنند اگر به سوریه حمله نکردیم، معنی آن این است که به ایران نیز حمله نخواهیم کرد». کجا میتوان آمیزهای چنین از وقاحت و بلاهت را یکجا مشاهده کرد؟! کجای دنیای دیپلماسی، ناتوانی و شکست در یک میدان را به عنوان برگ برنده در میدان بزرگتر رو میکنند و به عنوان «امتیاز» میفروشند؟!
اگر روزنامه نیویورکتایمز ادعا میکند «توافق ژنو (بر سر ماجرای سوریه) حامل پیام به ایران است تا ثابت کند اوباما در پیشنهاد حل بحران هستهای از راه مذاکره جدی است» اتفاقا دستگاه دیپلماسی باید همین یک ادعا را در قالب مذاکرات 1+5 جدی بگیرد و یک پکیچ (بسته) جامع خلع سلاح اتمی و تسلیحات کشتار جمعی در خاورمیانه را روی میز مذاکره بگذارد و از طرف اروپایی-آمریکایی بپرسد که آیا حاضرند یک استاندارد و معیار روشن را برای خلعتسلیحاتاتمی و شیمیایی و بیولوژیک در خاورمیانه - از جمله فلسطین اشغالی- تعریف و پیگیری کنند؟ اگر آمریکا آماده چنین مذاکرهای باشد، چرا که نه؟! چرا به تصریح تلویزیون رژیم صهیونیستی 183 کشور کنوانسیون منع تولید و استفاده از تسلیحات شیمیایی را امضا کرده باشند و تنها رژیم صهیونیستی و میانمار این کنوانسیون را تصویب نکرده باشند؟ یعنی مثلا بودن سلاح شیمیایی در سوریه نگرانکننده است و انباشتن دهها برابر آن در زمینه انواع تسلیحات کشتار جمعی در همسایگی این کشور، نقطه کور رادار غرب در زمینه نگرانی برای حقوق بشر و امنیت جهانی است؟!
آنگونه که مقتدای حکیم انقلاب تبیین فرمودهاند راه دیپلماسی و تعامل و ابتکار و انعطافهای تاکتیکی بسته نیست اما باید به این نکته کلیدی توجه داشت که دیپلماسی صرفا یک روش و ابزار است و آنچه به آن استحکام میبخشد، ساخت قدرت درونی است. به عبارت دیگر نمیتوان بار تلاش و مجاهدت و خلاقیت داخلی و به فعلیت رساندن ظرفیتهای مهم خودی را بر دوش دیپلماسی گذاشت یا ـ خدای نکرده- از موضع پایین سراغ دشمن رفت و کلید مشکلات خود را از او توقع داشت.
شاه کلید اصلی بلکه همه کلیدها دست خداست «له مقالید السماوات والارض... کلیدهای آسمانها و زمین از آن خداست و آنان که به آیههای الهی کافر شدند، همانا آنان زیانکارانند». (زمر/63). یکبار از نگاه فردی فراتر برویم و نگاه اجتماعی و سیاسی و تمدنی به این کلام شریف حضرت فاطمه سلامالله علیها داشته باشیم که فرمود «من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزّ و جلّ الیه افضل مصلحته. هر کس بندگی خالص را به جانب پروردگار بفرستد، خداوند بلند مرتبه بهترین مصلحت را بر او نازل میکند». ما به تأسی از حضرت روحالله(ره) جلوه جهانی این فرمول الهی را دیدیم. باور ما به این کلام شریف امام صادق علیهالسلام باید در تدبیر و مهندسی اجتماعی- سیاسی ما جلوه کند که «ای پسر جندب! اگر شیعیان ما استقامت میورزیدند، فرشتگان با آنها مصافحه میکردند و ابرها بر آنان سایه میافکندند و در روز میدرخشیدند و از بالای سر و زیر پا روزی میخوردند و چیزی از خدا نمیخواستند مگر اینکه به آنها عطا میکرد».
محمد ایمانی
عضو مجلس خبرگان رهبری گفت: اگر در فتنه 88 کسانی در صدد براندازی نظام برآمدند که سالها برای انقلاب زحمت کشیده بودند، ناشی از تفکر اشتباهی بود که از همان اول داشتند و نظامی که ولایت فقیه در رأس آن باشد مورد قبولشان نبود.
به گزارش رجانیوز به نقل از پایگاه اطلاعرسانی آثار آیتالله مصباح یزدی، رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در دیدار با جمعی از نخبگان شرکت کننده در دوره تکمیلی طرح ولایت، ضمن تبریک دهه کرامت اظهار داشت: گاهی از مسائل ارزشی به خاطر ارزش ذاتی آنها و ضرورت تحقق آنها بدون در نظر گرفتن شرایط عینی، سخن گفته میشود. به عنوان نمونه از عدالت سخن گفته میشود و از لزوم تحقق آن و تقسیم عادلانه منابع بین مردم و غیره بحث به میان میآید.
سنت الهی بر امتحان انسان بر سر انتخاب است
پآیتالله مصباح یزدی ادامه داد: اما گاهی نیز، سخن از مباحث ارزشی با توجه به شرایط، امکانات و موانع موجود صورت میگیرد و آن هم یک جواب کلی دارد که باید ابتدا واقعیتهای جامعه، انگیزه ها، موانع و آسیبها را شناخت و برای تحقق آن مفهوم ارزشی گام برداشت، اما باید توجه داشت تقدیر و سنت الهی بر این بنا شده است که همواره دو سلسله عوامل متضاد فطری و نفسانی وجود داشته باشد تا یکی انسانها را به سمت ارزشها و دیگری انسان را به سمت لذائذ دنیا و حب پست و مقام سوق دهد و این سنت الهی برای آن است که زمینه انتخاب و امتحان انسانها فراهم شود.
عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به اینکه تجربه نشان داده از لحاظ آماری کسانی که بتوانند با انتخاب خود، راه صحیح را برگزینند، کمتر از افرادی است که تحت تأثیر عوامل نفسانی قرار میگیرند، اظهار داشت: لذا اگر دوستان از لزوم ترویج طرح ولایت و فراگیر کردن آن سخن میگویند، باید متوجه وجود عوامل نفسانی که اتفاقا سنت الهی بوده و همچنین تجربه تاریخی بشر در انتخاب مسیر باشند. لذا انتظار اینکه این سنت تغییر کند و همگان به سمت خیر رفته و راه سعادت را در پیش بگیرند، به جا نخواهد بود و تحقق آن حتی در جامعه اسلامی ناممکن است.
وی افزود: اما این سنت الهی بدین معنا نیست که تلاشی برای ترویج راه صحیح و خیر صورت نگیرد، بلکه یکی از زیباییهای خلقت خداوند این است که انسان علاوه بر اینکه خودش در صحنه هستی به نوعی بازیگر است، از جمله عوامل تأثیرگذار هم به شمار میرود، لذا باید در حد وسع و امکان برای اصلاح گام بردارد.
مهمترین دغدغه حضرت امام و رهبر معظم انقلاب دغدغه فرهنگ بوده است
آیتالله مصباح یزدی با اشاره به اینکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حضرت امام(ره) بیش از هرچیز به مسأله فرهنگ توجه داشتند و مقام معظم رهبری نیز در طول 20 سال دائما خطرات فرهنگی را با عناوین مختلف گوشزد کردهاند، اظهار داشت: از همان سالهای آغازین انقلاب اسلامی، دانشگاهها تعطیل شد و ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد، اما بیشتر تصمیمات در خصوص امور اجرایی مانند وجود درس معارف در دانشگاهها، برگزاری نماز جماعت و... بود، اما یکی از پیشنهادها نیز این بود که باید کارهایی بنیادی برای تغییر فرهنگ و گرایش به سمت دین اجرا شود و در وهله اول نیز اساتید در کانون توجه هستند، چرا که اگر استاد خودش به آنچه میگوید باور نداشته باشد و محتوای دینی به صورت دستوری ارائه شود، اثرگذار نخواهد بود.
عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به اینکه طرح چنین پیشنهادی به خودی خود، چندان واکنش سوئی را در پی نداشت، چرا که تصمیمی منطقی به نظر میرسید، اظهار داشت: اما در مرحله عمل با دشواریهای بسیاری همراه بود، چرا که اساتیدی که سالها زحمت کشیده و بسیاری از آنها سالها دور از کشور به تحصیل برخی علوم پرداخته بودند و سرمایه شان همین علمی بود که از غرب گرفته بودند، سرمایه خود را در تقابل با آموزههای این طرح میدیدند، لذا ناخودآگاه با این طرح مخالف بودند.
وی با بیان اینکه مدت زمان کوتاهی طرح ویژه اساتید برگزار شد و با بازشدن دانشگاهها پایان یافت اظهار داشت: متأسفانه کسانی هم در مصدر کار قرار گرفتند که از ابتدا با برگزاری چنین طرحهایی مخالف بودند.
آیتالله مصباح با بیان اینکه متأسفانه با گذشت 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، و علیرغم اهتمام امام(ره) و رهبری بر فرهنگ اسلامی، کار عملی چندانی در این زمینه مشاهده نمیشود، اظهار داشت: متأسفانه برخی مسئولین این هشدارها را خیلی مهم تلقی نمیکردند، اما کسانی که احساس وظیفه کردند، حتی اگر یک قدم هم میتوانستند در این مسیر بر میداشتند.
تلاش برخی السابقون برای براندازی در سال88، ناشی از دید غلط آنها به مقوله ولایت فقیه بود
عضو مجلس خبرگان رهبری با یادآوری فتنه 88 اظهار داشت: اگر در فتنه 88 کسانی در صدد براندازی نظام برآمدند که سالها برای انقلاب زحمت کشیده بودند، ناشی از تفکر اشتباهی بود که از همان اول داشتند، و نظامی که ولایتفقیه در رأس آن باشد را قبول نداشتند، اما به خاطر احترامی که باید برای امام(ره) قائل میشدند، این تفکر خود را علنی نمیکردند، اما بعد از امام(ره) کم کم مخالفت خود با ولایتفقیه را آشکار کردند.
وی افزود: حدود 18 سال پیش یک حرکت آرام و محدودی در یک دوره تابستانه برای عدهای از دانشجویان شروع شد. اما آن دانشجویان به قدری با روحیه بودند که بنده که بیش از 70 سال را در حوزه علمیه بودم، از روحیه آنها استفاده میکردم. آنها چنان مشتاق آموزش بودند که علیرغم فشرده بودن برنامه هایشان، درخواست میکردند که برای آنها کلاسهایی در اواخر شب و نیمه شب برگزار شود.
وی ادامه داد: بعد از 5 سال مباحث گفته شده در این کلاسها که خلاصه برداری شده بود، به صورت جزواتی در آمده، در اختیار شرکت کنندگان در این طرحها قرار گرفت و تا امروز نیز این طرح ادامه داشته که کتابهایی در این زمینه منتشر شده است.
وقتی بجای کمک مسئولان شاهد برچسبزنیها هستیم، انتظار توسعه طرح ولایت توقع زیادی است
آیتالله مصباح یزدی در ادامه در پاسخ به درخواست برخی از نخبگان طرح ولایت مبنی بر لزوم گسترش طرح ولایت ابراز داشت: البته با ترویج و تعمیم این ایده موافق هستیم، اما باید امکانات و واقعیات خارجی را هم در نظر گرفت. وقتی به جای کمک مسئولان، شاهد تخریبها، اتهامها و برچسب خشونت طلبی و... هستیم، مشخص میشود این طرح با مخالفان بسیاری رو به رو است و نمیتوان توقع داشت که این طرح به صورت فراگیر در دانشگاهها اجرا شود.
عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه تنها بعد از گذشت 10 سال از برگزاری این کلاسها، جمعی از اساتید دانشگاه نیز داوطلب شدند در این دورهها شرکت کنند، ابراز داشت: لذا نباید انتظار داشت همه شرایط و بسترهای اجتماعی برای ترویج این طرح آماده شود، بلکه باید از فرصتهای ولو اندک موجود، حداکثر استفاده را کرد.
وی در خصوص مطلبی که یکی از نخبگان طرح ولایت مطرح کرده بود، اظهار داشت: تشکیل جلسات مناظره بسیار کار خوب و مفیدی بوده و سبب جذابیت و انگیزهای برای شرکت در این جلسات میشود و اتفاقا مقام معظم رهبری نیز شخصا به این مسأله اعتقاد دارند، اما باید در نظر داشت که آنچه در این دورهها در مدت 7 روز به شرکت کنندگان در این دوره آموزش داده میشود، مباحثی فشرده از یک برنامه 45 روزه است. لذا فرصتی باقی نمیماند که بتوان جلسات مناظره برپا کرد. اما بنده به دوستان توصیه میکنم ولو یک یا دو جلسه چنین برنامهای داشته باشند.
آیتالله مصباح در ادامه در پاسخ به سئوال یکی از حاضران در خصوص توقع طراحان و برگزار کنندگان دوره طرح ولایت از دانش آموختگان این دوره اظهار داشت: جواب این سئوال از لحاظ علمی از فلسفه ارزشها روشن میشود که چرا باید خود را نسبت به دیگران مسئول بدانیم، و اما از لحاظ عملی اینکه هر آنچه در این دورهها آموختیم در جلسات ساده دوستانه و چند نفری مطرح کرده، کم کم به بحث بگذاریم تا این مباحث مطرح شود و این حرکت میتواند تأثیر عظیمی در راستای نشر چنین مباحثی داشته باشد.
جلسات محدود اینچنینی زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی شد
رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ادامه داد: تأثیر چنین جلساتی را میتوان در پیروزی این انقلاب که نظیر آن در عالم کم نظیر بود، جستجو کرد. جلسات مذهبی که بچههای حوزه و دانشگاه در زمان شاه دایر میکردند، حرکت این انقلاب را پایه ریزی کرد و یکی از خسارتهای ما این بود که بعد از انقلاب چنین جلساتی را از دست دادیم و دولت را مسئول همه امور دانستیم.
وی ادامه داد: در جلسات دوستانه از آنجا که بحث مدرک و گرفتن ارتقای علمی و... مطرح نیست، اخلاص بیشتری وجود دارد و بحثهای فرهنگی در این جلسات، صرفا به خاطر تقویت بنیه دینی و فرهنگی صورت خواهد گرفت.
عضو مجلس خبرگان رهبری در پایان اظهار داشت: باید احساس وظیفه کنیم و نعمت شناختی که خداوند به ما داده است را در اختیار دیگران نیز قرار دهیم.
در ابتدای این مراسم، آقای اخوان رئیس بنیاد ملی نخبگان قم به بیان گوشهای از فعالیتهای این بنیاد که با همکاری مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) صورت گرفته، پرداخت و سه تن از نخبگان نیز سئوالات و درخواستهای خود را در خصوص طرح ولایت مطرح کردند.
چرا اصولگراها به جای گفتگو پشت یک میز در تریبونها و رسانهها با هم سخن میگویند؟
متاسفانه یکی از مشکلات جریان اصولگرایی این است که نیروهای آن به جای گفتگو با هم دور یک میز، در تریبونها و رسانهها گفتگو میکنند! اما جریان مقابل به خوبی از هشت سال توسعه سیاسی فراگرفته که باید از این روش اجتناب کند. این رفتار اشتباه بسیار بزرگی در جبهه اصولگرایی است که هر چه سریعتر باید حل شود.
ایران فردا- در سالهای میانه دهه هفتاد با عقب افتادن جریان موسوم به راست سنتی از تحولات و خواستهای جدید اجتماعی به دلیل عدم پاسخگویی به این تحولات، افرادی سعی کردند که نسخه به روز شده جریان راست را جریانی معرفی کنند که بعدها به راست مدرن معروف شد و متشکل بود از نیروهای حزب کارگزاران سازندگی.
اما این کلاه گشاد هیچ وقت بر سر نیروهای انقلابی و جریان مردمی و ریشه دار حزب الله نرفت. جریان نیروهای انقلابی و حزب الله هیچ گاه نسخه به روز شده خود را نیروهای راست مدرن و کارگزارانیها ندانست چرا که مبانی اعتقادی، شیوه مدیریت و روش حکمرانی کارگزارانیها را به هیچ وجه منطبق بر اصول انقلاب اسلامی و منویات امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مدظله العالی) نمیدانست.
لذا از یک سو نیروهای حزب الله از درون اقدام به بازسازی فکری و سیاسی جریان خود نموده و نسخه به روز شده خود را تحت عنوان "اصولگرایی" بازتولید نمودند و از سوی دیگر راست مدرنیها یا همان کارگزاران هم با گذشت زمان و ظهور پدیده ای به نام اصلاحات، به دلیل قرابت اعتقادی و نحوه مدیریت اجرایی به اصلاح طلبان در دامن این جریان فرو غلتیدند و به بخشی از آن تبدیل شدند.
جریان اصولگرایی همزمان با بازتولید فکری و سیاسی خود به دلیل زنده کردن ارزشهای انقلاب اسلامی و اعتقاد به خدمت به مردم، مورد اقبال عمومی قرار گرفت. این جریان در دوره جدید ابتدا در انتخابات شورای شهر و بعد مجلس شورای اسلامی و در انتها ریاست جمهوری را با رای مردم به موفقیت و اقبال اجتماعی رسید. اما در این میان در جبهه یا جریان اصولگرایی آفتها و آسیبهای نیز بروز کرد که موجب شکاف در آن شد. این شکاف طی چهار سال اخیر یعنی در دوره دولت دهم به خوبی خود را نشان داد.
از مهمترین عوامل این شکافها میتوان به این موارد اشاره کرد:
1. نوع عملکرد نحلههای مختلف نیروهای اصولگرا در هنگامه آزمون فتنه 88
2. نحوه برخورد زیر مجموعههای اصولگرایی با عوامل فتنه سیاه 88
3.نحوه مواجهه آنها با مسئله 11 روز خانه نشینی آقای احمدی نژاد
البته جدای از این موارد مسائل دیگری از آسیب و شکاف نیز در جریان اصولگرایی بروز کرد. از جمله "عافیت طلبی" برخی از نیروهای با سابقه اصولگرایی، "عملگرایی صرف" و همچنین "آرمان گریزی" بخشی از نیروها به بهانه واقع گرایی و ... که همه آنها نهایتاً منجر به این شد که جریان اصولگرایی در درون خود مشغول به خود شود و از خواستهای مردم و خدمت و توجه به ایشان دور بماند. در نتیجه طبیعی بود که در انتخابات 92 بیش از نیمی از مردم به فرد دیگری که نمادهای غیر اصولگرا داشت، رای دهند .
در این شرایط که بخشی از عوامل فتنه سیاه 88« افعی جانشان گرما خورده» و فرصت خود نمایی و جولان یافته اند، به نظر میرسد یک بازسازی سیستماتیک در جریان اصولگرایی لازم است تا به وسیله بازتولید دوباره تشکیلاتی و بازتعریف اصول سیاسی در راستای آرمانهای انقلاب و خدمت به مردم گام نهند.
این باز سازی نظام مند (سیستماتیک) نیاز به گفتگویی فراگیر میان همه نحله ها و زیر مجموعههای اصولگرایی دارد تا سوء تفاهم ها، دلخوریها و همه نقاط تاریک و مبهم ایجاد شکاف و تفرقه رفع شود و یک اتحاد فراگیر محقق شود.
البته بدیهی است که برخی عافیت طلبان که از روحیه آرمانگرایی انقلابی و اصول اصلی آن فاصله گرفته و این روزها با فتنه گرها همدستی دارند به نحوی که از جریان موسوم به اعتدال هم جلو زده اند و دیگر نمیتوان آنها را اصولگرا نامید، به طور طبیعی باید از قطار اصولگرایی پیاده شوند.
اما در کل باید همه نیروهای وفادار به "گفتمان انقلاب اسلامی" این را بدانند که رمز پیروزی در شرایط حاضر وحدت و دوری از اصطکاک درون جبهه ای است. این وحدت امروز یک ضرورت اجتناب ناپذیر است چرا که بدون آن امکان تحقق آرمانهای انقلاب و منویات امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مدظله العالی) متصور نیست. برای این هدف مهمترین شاهراه رسیدن به وحدت نشستن دور یک میز و گفتگو است.
متاسفانه یکی از مشکلات جریان اصولگرایی این است که نیروهای آن به جای گفتگو با هم دور یک میز در تریبونها و رسانهها گفتگو میکنند! اما جریان مقابل به خوبی از هشت سال توسعه سیاسی فراگرفته که باید از این روش اجتناب کند. این رفتار اشتباه بسیار بزرگی در جبهه اصولگرایی است که هر چه سریعتر باید حل شود.
در رسانه و ملا عام حرف زدن از اختلافات و نقاط ضعف یکدیگر، و نهایتاً یکی گفتن و یکی شنیدن از مهمترین عوامل ایجاد شرایط حاضر است. این رفتار نسنجیده ضمن مخدوش کردن وجهه اصولگرایی فرصت لازم را برای افراد و گروههای بدخواه و انسانهای کم ظرفیت به ویژه رسانههای بی ریشه و بی تعهد که بعضاً ادعای اصولگرایی هم دارند، فراهم میآورد تا دشمنیها و مخالفتهای کاذب و غیر واقعی را تشدید کنند.
امید است جریان اصولگرایی با اصلاح این رفتار و با گفتگوی مستمر، ضمن شناسایی آسیبها، اشتراکها و اصول مورد توافق که کم هم نیست به یک بازیابی سیستماتیک که مورد توافق بزرگان و دلسوزان جریان اصولگرایی بوده و مبتنی بر آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی باشد، فضا را برای شکوفایی هر چه بیشتر این جبهه فکری و سیاسی در آینده فراهم کنند.
بسمه تعالی اصلاحطلبان به خاطر هاشمی |
«اصلاحطلبان با حمایت از محسن هاشمی، اصولگرایان نامنسجم در شورای شهر تهران را به وحدت و انسجام رساندند و شکستی تلخ را برای خود و روحانی موجب شدند».
سایت اصلاحطلب عصر ایران ضمن انتشار این مطلب، از اصلاحطلبان خواست برای اینکه شکستها تکرار نشود «پروژه فتح سنگر به سنگر» را رها کنند. عصر ایران به قلم یکی از همکاران نشریات زنجیرهای نوشت: برخلاف انتظار، محمدباقر قالیباف بار دیگر به عنوان شهردار تهران انتخاب شد. تا پیش از رایگیری در شورای شهر، تصور غالب این بود که قالیباف به علت تضعیف موقعیتش پس از انتخابات ریاست جمهوری و مهمتر از آن به علت ترکیب اعضای شورای شهر تهران، نمیتواند برای سومین بار شهردار تهران شود. اما در جلسه رایگیری شورای شهر تهران، در بر پاشنه دیگری چرخید و اصلاحطلبان موفق نشدند ردای شهرداری تهران را بر دوش محسن هاشمی بیندازند.
عصر ایران خاطرنشان کرد: شکست محسن هاشمی در رقابت با قالیباف، موجب تلخکامی و ناخرسندی گروهی از اصلاحطلبان و دیگر حامیان دولت حسن روحانی شده است.
این سایت اصلاحطلب با بیان اینکه برای کنار رفتن قالیباف تحت عنوان فتح سنگر به سنگر! در میان بود میافزاید: این تز در واقع به باز تولید همان فضای پس از دوم خرداد 76 میانجامید. یعنی پس از ناکامی اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری، حال باید سایر نهادهای انتخابی را نیز از چنگ آنان درآورد. ابتدا شورای شهر، سپس شهرداری و نهایتا مجلس شورای اسلامی.
این تحلیل میافزاید: فتح سنگر به سنگر یعنی خالی کردن نهادهای انتخابی نظام از اصولگرایان. اما حسن روحانی با چنین گرایشی وارد میدان انتخابات ریاست جمهوری نشد. او احتمالا اصلا چنین فکری در سر نداشت و اگر هم داشت، فضای سیاسی کشور را، پس از وقایع سال 88، مساعد اجرای چنین عملیاتی نمیدید.
نویسنده با تاکید بر اینکه اقدام اصلاحطلبان واقعگرایانه نبود، خاطرنشان میکند: بر فرض که در دوران روحانی، همه نهادهای انتخابی از اصولگرایان روفته شد. بعدش قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ و حامیان این خانهتکانی سیاسی باید مصداقا توضیح دهند که وجه ایجابی برنامه سیاسیشان چیست و دقیقا چه کار میخواهند بکنند؟ مگر در دوران خاتمی، همه نهادهای انتخابی در اختیار اصلاحطلبانی که ظاهرا دموکراسیخواهتر از حسن روحانی به نظر میرسیدند، قرار نگرفت؟ آیا شد آنچه باید میشد؟ نه!
«عصر ایران» تاکید کرد: این بار هم همان آش و کاسه بر سفره سیاسی کشور است. حامیان دولت روحانی در ساختار نظام سیاسی ایران، قرار نیست پروژهای را محقق کنند که اساسا توانایی انجام آن را ندارند.... هاشمی رفسنجانی البته در ریاست جمهوری روحانی نقش چشمگیری داشت ولی دلیلی ندارد اعضای شورای شهر تهران درصدد ادای دین به هاشمی رفسنجانی باشند.
عصر ایران با بیان اینکه اصلاحطلبان، با حمایت از محسن هاشمی، اصولگرایان نامنسجم شورای شهر را به وحدت و انسجام رساندند، نوشت: نتیجه این شد که اصلاحطلبان طعم شکستی تلخ را چشیدند و پس از تزریق انتظار برکناری قالیباف در افکار عمومی شهر تهران، اکنون باید همانند شکستخوردگان تلخکام، از سر اکراه با قالیباف همکاری کنند.
این سایت اصلاحطلب - که سابقه نوسان در میان جناحها را دارد! - در پایان مینویسد: حامیان اصلاحطلب و نیمه اصولگرای حسن روحانی، اگر چه نمیتوانند پرچمدار و مجری پروژه دموکراتیزاسیون باشند، ولی دستکم میتوانند نیروهای مدرن و کارآمد موجود در فضای سیاسی کشور را، که قالیباف یکی از آنهاست، به جانب خود جذب کنند. ترجیح محسن هاشمی بر قالیباف، برآمده از چنین ادراکی نبود؛ ترجیحی بود برآمده از مطالبات جناحی و سودای در اختیار گرفتن مجموعه عریض و طویل شهرداری تهران، باشد که این شکست تلخ بر عقل سیاسی هواداران و بهرهوران از دولت روحانی بیفزاید!
سمه تعالی
شیران عَلَم! (یادداشت روز) |
آمریکا بعد از یکدوره رجزخوانی قرار بود 29 آگوست حمله نظامی به سوریه را کلید بزند که اوباما این اقدام را در گرو جواز کنگره اعلام کرد و از همین روی موضوع پرهیاهو و پرتنش حمله به سوریه که در صدر اخبار دنیا قرار گرفته بود تا 9 سپتامبر (دوشنبه هفته جاری) و تشکیل جلسه سنا به تعویق افتاد.
این در حالی صورت گرفت که مقامات واشنگتن پیش از آن بر طبل جنگ میکوبیدند و با یکهتازی جولان میدادند که کار سوریه را یکسره کرده و در نبرد حمایت از تروریستها چنین و چنان خواهند کرد!
اما 9 سپتامبر فرا رسید و اوباما دوشنبه شب به وقت واشنگتن طی مصاحبه ای که از 6 شبکه تلویزیونی آمریکا پخش شد، با حضور در برنامه تلویزیونی «ساعت خبر-News Hour» از پیشنهاد جدید روسیه مبنی بر قرار دادن ذخایر سلاحهای شیمیایی سوریه تحت کنترل سازمان ملل برای جلوگیری از حمله نظامی به این کشور استقبال کرد.
اوباما گفت؛«اگر سوریه سلاحهای شیمیایی خود را تحت کنترل جامعه بینالمللی قرار دهد آمریکا به سوریه حمله نخواهد کرد.» و بلافاصله اضافه کرد که او به جانکری وزیر خارجه آمریکا نیز دستور داده با مقامات روس در مورد جزئیات پیشنهاد روسیه گفتوگو کند.
این اظهارات اوباما یک معنای روشن داشت و به وضوح نشان میداد آمریکا علیرغم آن همه سر و صدا و هیاهو پیرامون حمله به سوریه، عقب نشسته است.
در همین راستا؛ «هری رید» رهبر اکثریت در مجلس سنا هم به صحنه آمد و تصریح کرد سنای آمریکا رایگیری اولیه درباره هرگونه اقدام نظامی علیه سوریه را به تعویق انداخته است.
مسئلهای که در این یادداشت مورد واکاوی است اینکه چرا ظرف کمتر از 10 روز آمریکا دو مرتبه موضع و تصمیم خود درباره حمله به سوریه را به تعویق میاندازد؟ و بالاخره از کارزار جنگ دوری میکند؟
نکته دیگری که در امتداد این مسئله باید مورد بحث قرار بگیرد تلاش و تکاپویی است که میخواهد حمله احتمالی به سوریه را هشدار به جمهوری اسلامی قلمداد کند.
در این باره اشاراتی قابل اعتناست؛
1- آمریکا در بحران اقتصادی است و آمارها در این کشور حاکی از آن است که 50 میلیون نفر در آمریکا فقیر هستند و همین تعداد از بیمه درمانی محرومند. کسری بودجه و بدهی دولت آمریکا از مرز 17 هزار میلیارد دلار عبور کرده است. شکاف طبقاتی وضعیت جامعه را بهگونهای کرده است که پیوست آن چالشهای امنیتی را رقم زده است.
به گفته «مایکل مور» مستندساز مشهور آمریکایی، 400 ثروتمند این کشور مجموع ثروتشان از مجموع ثروت 150 میلیون آمریکایی بیشتر است و به تعبیر او، این شکاف طبقاتی یعنی نظام سرمایهداری در پایان راه.
در همین حال مقامات ارشد نظامی آمریکا و از جمله ژنرال دمپسی هزینه جنگ احتمالی سوریه را ماهانه بیش از یک میلیارد دلار اعلام کردهاند.
از سوی دیگر؛ افکار عمومی آمریکا به شدت مخالف شروع جنگی دیگر از سوی مقامات کشورشان هستند.
سیانان اخیراً اعلام کرد؛ 70 درصد آمریکاییها با حمله به سوریه مخالف هستند.
همین وضعیت بحرانی «اقتصاد» و اعتراضات فزاینده «افکار عمومی» باعث شده نمایندگان کنگره نیز مخالف حمله به سوریه باشند.
ارزیابی نظرات مجلس سنا و مجلس نمایندگان آمریکا از سوی واشنگتن پست خواندنی است که به صراحت مینویسد؛ تنها 23 نفر از 100 نفر اعضای سنا و 25 نفر از اعضای 435 نفره مجلس نمایندگان موافق اوباما و حمله نظامی به سوریه هستند.
حتی بعضی از همان اقلیت حامی اوباما تغییر موضع داده و نتوانستهاند واقعیت را پنهان نمایند. از جمله «راجرز» رئیس کمیته اطلاعات کنگره و از حامیان اولیه رئیس جمهور آمریکا میگوید؛ «در خصوص جواز حمله به سوریه بدبین هستم؛ واشنگتن پیرامون مسئله سوریه دست به اشتباه بزرگی زده است.»
همین سلسله واقعیتها و اعتراضات کار را به آنجا کشاند که دیروز خود اوباما رسماً اذعان کرد افکار عمومی آمریکا حمله به سوریه را تأیید نمیکند و برای اینکه نشان بدهد موضوع جنگ منتفی شده منفعلانه گفت؛ «همسرم هم مخالف جنگ است» بنابراین نکته محوری و غیرقابل انکار این است که آمریکا در تصمیم حمله به سوریه که بدون شک هدف آن تغییر موازنه قوا به نفع معارضه و تروریستها بوده دچار اشتباه محاسباتی شده و در این باره، دو عنصر «اقتصاد» و «افکار عمومی» نقش بسزایی داشته است.
2- اما مسئله اصلی فراتر از بحران اقتصاد و چالش افکار عمومی در آمریکاست. نکته کلیدی این است که آمریکاییها پس از آنکه بر طبل جنگ کوبیدند و رجز خواندند و پنداشتند که حریفی برای مقابله ندارند به یک واقعیت غیرقابل تردید رسیدند و از پیامهایی که به آمریکا درباره سوریه منتقل شد؛ دریافتند پیامدهای جنگ احتمالی سوریه فوق تصور و ارزیابی آنهاست. دقیقاً مشکلی که باعث شد اوباما دومرتبه جنگ را به تعویق انداخته و ناگزیر از حمله به سوریه کوتاه بیاید واکنش جبهه گسترده مقاومت بود.
به قول نشریه آمریکایی فوربس آنچه سد راه واشنگتن در منطقه است؛ «جمهوری اسلامی» است و اگر جمهوری اسلامی نبود آمریکا چه کارها که نمیکرد!
در مقوله تحولات اخیر سوریه نیز ماجرا از همین قرار است و قدرت نرم ایران اسلامی خار چشم آمریکا در منطقه شده و جلوی بلندپروازیهای او را مسدود کرده است، تا آنجا که صدای تونی بلر نخستوزیر سابق انگلیس در میآید و عجزآلود با اشاره به موضوع حمله آمریکا به سوریه میگوید؛ «مشکل اصلی ایران است.»
به تعبیر دیگر؛ مشکل و علتالعلل همه مشکلات آمریکا در منطقه، جمهوری اسلامی است، چرا؟ چون محاسبات واشنگتن را بهم زده است. نشانه واضح و غیرقابل خدشه این ادعا در موضوع سوریه همان عقبنشینی اوباما از کارزار جنگ است که طی دو مرحله موضوع حمله به سوریه را به تعویق انداخت تا راه فرار از میدان جنگ را بیابد.
3- نکته دیگر این است که آمریکاییها در یک بستر رسانهای و عملیات روانی تلاش دارند تا مسئله سوریه را به موضوع ایران ارتباط دهند با این توضیح که حمله به سوریه، هشداری برای جمهوری اسلامی است.
آیا این ادعا با واقعیتهای موجود و شرایط منطقه و معضلات و بحرانهایی که آمریکا با آنها دست و پنجه نرم میکند همخوانی دارد؟
پاسخ این سؤال منفی است و ادعای حمله به سوریه به منظور هشدار به ایران، فضاسازی رسانهای و عملیات روانی ناشیانهای است که از آن طرفی نخواهند بست.
آمریکا در همین جنگ روانی و رسانهای نیز دچار تضاد استراتژیک شده است. صحنه این تناقض در مناظره غیرمستقیم 2 مقام آمریکایی عیان است. از یکسو سوزان رایس مشاور امنیت ملی اوباما مدعی میشود با حمله به سوریه میخواستیم به ایران درباره برنامه هستهای این کشور پیام و هشدار بدهیم و از سوی دیگر؛ گریسیک مشاور امنیت ملی سابق دولت آمریکا به این موضوع و ادعا واکنش نشان میدهد و تصریح میکند حمله به سوریه باعث نمیشود ایران، آمریکا را بیشتر جدی بگیرد. و این مقام آمریکایی استدلال میکند؛ ما همه کار کردیم تا ایران هستهای نشود و حتی با ترور دانشمندان هستهای این کشور موافقت کردیم! ولی ایران پیشرفت کرد و بطور مداوم تواناییهای هستهای خودش را افزایش داده است.
4- و بالاخره باید گفت؛ شواهد و قرائن نشان میدهد آمریکاییها در مخمصهای تاریخی گیر افتادهاند و نتیجه بر طبل جنگ کوفتن آنها یک بازی باخت-باخت برای کاخ سفید رقم زده است. اگر به جنگ روی میآوردند پیامدهای آن غیرقابل پیش بینی بوده و همین هراس استراتژیک و توان بازدارندگی جبهه مقاومت با میدانداری جمهوری اسلامی است که آنها سعی دارند اکنون به بهانههای مختلف به اصطلاح آبرومندانه از این گرداب رها شوند.
اگر فتیله جنگ را پایین بکشند که اکنون این اتفاق افتاده است آن وقت سیمای بدون رتوش و رجز بدون بلوف آمریکاییها بهتر و روشنتر برای افکار عمومی دنیا مشخص میشود.
اکنون تحلیل چند روز پیش وبسایت آمریکایی المانیتور خواندنی است که نوشت: «بهتر بود این ببر در لانهاش میخوابید و به جای آن که بیرون بیاید و همه ببینند که بچه گربهای بیش نیست، به خرناسهایش ادامه میداد.»
و سرانجام باید خاطرنشان کرد حال و روز آمریکا و صهیونیستها و به عبارت دقیقتر جبهه غربی-عربی و عبری برای آرایش جنگی گرفتن طی روزهای اخیر علیه سوریه و جبهه مقاومت یادآور آن شعر جناب مولانا است که؛
ما همه شیریم، شیران علم
حملهمان از باد باشد دَم به دَم
حسامالدین برومند
رجانیوز – گروه سیاسی: انتصاب علی شمخانی به سمت دبیر شورای عالی امنیت ملی یعنی خداحافظی شورا با مردی که شش سال سکان هدایت این دبیرخانه را برعهده داشت و سنگینترین مذاکرات هستهای در زمان مدیریت او صورت گرفت؛ مردی که در میان مردم به آرامش، متانت، صبر و تدبیر شناخته میشد و میشود؛ مردی که ادبیات و ظاهر آراستهاش مصداق یک دیپلمات کارکشته بود و رویکرد تصمیمگیری و اندیشههایش تبلور یک فرد انقلابی؛ مردی که یک دیپلمات انقلابی بود.
ناکامی جبهه اصلاحات در انتخاب شهردارتهران شوک بزرگی را در میان محافل سیاسی و رسانهای این جبهه پدید آورده است.
هر چند برخی رسانهها و فعالان اصلاحطلب کوشیدند ضمن حمله و اهانت به الهه راستگو-عضو شورای شهر- او را مقصر ناکامی اصلاحطلبان معرفی کنند اما برخی دیگر از فعالان این طیف اذعان کردهاند که دست گذاشتن روی گزینه «محسن هاشمی» دافعههای خود را داشت و خطای محاسباتی این طیف به شمار میرود.
الهه راستگو پیش از این عضو حزب اصلاحطلب کار بوده اما ظاهرا مدتهاست در جلسات این حزب شرکت نمیکند همچنان که سهیلا جلودارزاده عضو مرکزیت این حزب به باشگاه خبرنگاران گفت «او (راستگو) خیلی وقت است که در جلسات حزب شرکت نمیکند». با این وجود سران حزب یاد شده تحت فشار اصلاحطلبان مدعی تحمل، اعلام کردند راستگو را از حزب اخراج میکنند. این موضع پس از آن صورت گرفت که محافل تندرو مانند سایت «تدبیر» حزب کار را حزب شتر گاو پلنگی و اهل زیرآب رفتن معرفی کردند و متهم به خیانت نمودند.
راستگو در این میان میگوید قالیباف را شایستهتر از هاشمی ترجیح داده و بنابراین نخواسته به مردم خیانت کند. راستگو تصریح میکند «من وامدار مردم هستم و نه هیچ حزب و گروهی. من از روز اول در برابر خداوند متعال قسم خوردهام و به آن عمل خواهم کرد. پس از اعلام نتیجه انتخاب شهردار تهران افرادی که اصلا سیاسی نیستند و با هدف کاسبکارانه در لیست ما قرار گرفته بودند، طی تماسهایی نه تنها به بنده توهین کردند بلکه من را نیز تهدید کردند.»
شایان ذکر است سایتها و روزنامههای اصلاحطلب با شدت و ضعف به این عضو شورای شهر حمله کردند تا اختلافات درونی این طیف را بپوشانند. در واقع آنها میکوشند از تجدید خاطره تقابل تند دو طیف کارگزاران و چپ نزدیک به احزابی نظیر همبستگی و مشارکت را که در شورای شهر اول اتفاق افتاد مانع شوند.
در همین حال سعید لیلاز در مصاحبه با روزنامه اعتماد (وابسته به الیاس حضرتی از عناصر نزدیک به همبستگی) گفت: ممکن است تاکتیک ما اشتباه بوده باشد. آقای هاشمی (پدر) چند روز قبل آن مواضع را درباره سوریه اتخاذ کرد. نمیتوان توقع داشت پس از آن اظهارات اصولگرایان در برابر پسر ایشان متحد نشوند. میتوانستیم روی فرد دیگری به جز محسن هاشمی تمرکز کنیم.
در واقع لیلاز میکوشد موضوع را به اختلاف اصولگرایان و هاشمی نسبت دهد حال آن که به نظر میرسد بخشی از ماجرا بر سر اختلاف خود اصلاحطلبان با هاشمی است.
وی البته درباره رأی الهه راستگوی اصلاحطلب به شهردار اصولگرا به فقدان انسجام تشکیلاتی در مجلس میپردازد و میگوید: مگر همین مجلس که در اختیار جناح راست است به زنگنه رای اعتماد نداد و نجفی با یک رای اختلاف وزیر نشد. اگر بنا بود آنها هم صرفا به تشکیلات خود پایبند میبودند باید برخی از وزرای آقای روحانی هم رای نمیآوردند. ضمن اینکه من یک سوال مشخص هم دارم. اگر بنا بر این است که بگوییم رفتارها باید تشکیلاتی باشد، آقای مسجد جامعی و نجفی و خانم ابتکار چرا در این هشت سال کوچکترین ایستادگی در برابر قالیباف نداشتند؟ مگر آنها وابستگی تشکیلاتی خود را فراموش کرده بودند؟ اگر بناست از فقدان رفتار حزبی انتقاد کنیم این سوی ماجرا هم باید دیده شود.
در حالی که روزنامه شرق، این اتفاق را به ضعف تشکیلاتی اصلاحطلبان در چیدن فهرست نامزدهای شورای شهر نسبت داد، روزنامه آفتاب یزد، به نقش «محسن هاشمی» در شکست اصلاحطلبان پرداخت و نوشت: ما در گذشته موانع شهردار شدن محسن هاشمی را گوشزد کردیم. اما گویا برخی دوستان، این یادآوریهای دلسوزانه را جدی نگرفتند. نتایج انتخاب شهردار تهران نشان داد که معرفی محسن هاشمی از سوی اصلاحطلبان، همانطور که پیشبینی شده بود، عملا «اتحاد شکننده اصولگرایان» را تقویت کرد.
آفتاب یزد با بیان اینکه نامزدی محسن هاشمی، شرایط را دو قطبی کرد، و باعث اتحاد اصولگرایان شد، نوشت: اشتباه آنجا بود که اصلاحطلبان نباید وارد فضایی میشدند که چنین دو قطبی را پدید آورد. رفتن به این سمت و اصرار بر نام هاشمی، یک اشتباه تاکتیکی بود. همانطور که احمد پورنجاتی هم پیش از انتخاب شهردار تهران در جایی نوشت: «پافشاری بر معرفی محسن هاشمی برای شهرداری تهران هم به لحاظ سیاسی و هم از موضع نتیجهبخشی، تصمیمی نادرست و آسیبپذیر است. پیامدهای سیاسی آن را برای جریان اصلاحطلب مثبت ارزیابی نمیکنم.»
این روزنامه میافزاید: «چهرههای معتدلتر اصلاحطلب، در روزهایی که تب برخی اصلاحطلبان بالا بود، مدام بر معرفی گزینهای اعتدالگرا و میانهرو از دل اصلاحات برای شهرداری تهران تاکید میکردند. مبنای این تحلیل هم این بود که از یک سو فضا دو قطبی نمیشود و اصولگرایان سخن از خط قرمز به میان نمیآورند و از سوی دیگر میتوان تعدادی از آرای اصولگرایان که با قالیباف زاویه دارند را به دست آورد. بر این اساس اسامی مختلفی مطرح شد که در نهایت نام محسن مهرعلیزاده در کنار محسن هاشمی قرار گرفت. توصیههای مختلف، سبب شد برای جلوگیری از اختلافآفرینی از سوی رسانههای تندروی اصولگرا و تلاش همهجانبه برای شهردار شدن محسن هاشمی، محسن مهرعلیزاده انصراف دهد. اما نگرانیها برای شکست اصلاحطلبان در انتخاب شهردار وجود داشت. این در حالی است که مهرعلیزاده گزینهای توانمند بود».
همچنین صادق زیباکلام میگوید بر سر محسن هاشمی حساسیت زیاد بود.
بسمه تعالی
جانشین فرمانده سپاه تشریح کرد:
رجانیوز - گروه سیاسی: جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در برنامه شب گذشته گفتوگوی ویژه خبری شبکه دو سیما، در تشریح پیامدهای عملیات و حمله هفته گذشته جوانان عراقی به پادگان اشرف و کشته شدن تعدادی از کادرها و اعضای اصلی شورای رهبری منافقین، به بیان جزئیاتی خواندنی از این حمله پرداخت.
به گزارش رجانیوز، سردارسرتیپ پاسدار حسین سلامی که در خصوص «راهبرد ایران در تأمین امنیت ملی و منطقهای» سخن میگفت، اظهار داشت: استفاده از گروهکهای تروریستی نیابتی یک تغییر راهبرد و چرخش استراتژی عملیاتی آمریکاییهاست که ریشه در واقعیتهای گذشته و مداخلات آمریکا در جهان اسلام دارد.
سردار سلامی افزود: آمریکا متوجه شده فصل مبارزات مستقیم و اشغالهای سرزمینی سپری شده و بهدلیل ناکامیهایی که در اشغال افغانستان و عراق به دست آورده، دست به این چرخش استراتژی زده است.
جانشین فرمانده کل سپاه تأکید کرد: آمریکا که القاعده را نماد تروریسم میدانست، امروز از آن به عنوان نیروی میدانی در سوریه علیه نظام این کشور استفاده میکند.
دلیل اصلی حذف منافقین از لیست تروریستها توسط آمریکا
سردار سلامی افزود: آمریکا همچنین با حذف گروهک تروریستی منافقین از لیست تروریستها، سعی کرد به این گروهک میدان عمل بدهد تا در جهت استراتژیهای آنها در کشور اسلامی عراق عمل کند.
وی خاطر نشان کرد: آمریکاییها از مداخله زمینی تغییر جهت دادهاند و عدم تعادل قوا در زمین را با استفاده از قدرت هوایی و موشکی میخواهند جبران کنند و اتفاقی که ممکن است در سوریه بیافتد تابع همین ضابطه عملیاتی است.
جانشین فرمانده کل سپاه گفت: گروههای تروریستی ممکن است در فضاهای مختلفی شکل گرفته باشند، اما به دلیل اینکه آنها برای بقا نیازمندیهایی دارند سعی میکنند یک مکمل استراتژیک پیدا کنند.
سردار سلامی افزود: لذا در این زمان یک نوع استراتژیک منافع بین گروهکهای تروریستی و قدرتهای استکباری ایجاد میشود و امروز که انرژی ارتشهای بزرگ تمام شده و کشورها قادر به نبردهای کلاسیک بزرگ نیستند، از این گروهکها استفاده میکنند.
وی در ادامه سخنانش با اشاره به حمله نهم شهریور مردم عراق به اردوگاه اشرف، تصریح کرد: همه تحولاتی که امروز میبینیم، ریشههای دور و نزدیک در واقعیات دارد.
حمله به اشرف اهمیت راهبردی وسیع در تحولات منطقه خواهد داشت
«یکی از اتفاقاتی که در هفته گذشته افتاد و دارای اهمیت راهبردی وسیعی در تحولات منطقه خواهد بود، حمله جوانان عراقی به اردوگاه اشرف و کشته شدن تعداد زیادی از کادرهای اصلی و اعضای شورای رهبری منافقین بود»
جانشین فرمانده کل سپاه گفت: این عملیات به دلیل احتمال حمله آمریکا به سوریه فرصت ظهور و بازتاب گسترده رسانهای پیدا نکرد؛ عملیاتی که از لحاظ مقیاس تأثیر از بسیاری از عملیاتهای گذشته بزرگتر و تأثیر آن بر حیات گروهک منافقین بسیار بیشتر از عملیات «مرصاد» بود.
سلامی با بیان اینکه این عملیات تراکم بغضی است که مردم مسلمان عراق از گروهک منافقین داشتند، افزود: منافقین تاریخ بسیار آلوده، ننگآور و کریهی برای مردم عراق ایجاد کردند و اوج خباثت و خیانتهای آنها سرکوب نهضت شعبانیه بود.
منافقین در بسیاری از انفجارهای عراق دست داشتند
وی اضافه کرد: آنها سپر تهاجمی صدام به مردم عراق شدند که 25 هزار شهید مردم این کشور حاصل آن بود و جنایت آنها در عراق به همین موضوع ختم نشد و امروزه هم در بسیاری از انفجارات، نقش اساسی دارند.منافقین همچنین در برهم زدن روابط همسایگان عراق و قومیتها در این کشور ایفای نقش میکنند و لذا مردم عراق نمیتوانند وجود یک گروهک خشن سرکوبگر و تروریست تحت حمایت آمریکا را تحمل کنند.
جانشین فرمانده کل سپاه گفت: عملیات اخیر عکسالعمل و بازتاب تمام خاطرات تلخی بود که مردم عراق از حضور منافقین در این کشور داشتهاند و البته منافقین فقط برای ملت عراق خشونت، ترور و آشوب را به همراه نداشتهاند بلکه آنها در ایران نیز همین اقدامات را انجام دادهاند.
سلامی تأکید کرد: از 17 هزار شهید ترور ایران 16 هزار نفر آن توسط منافقین به شهادت رسیدند و این 10 درصد مجموع شهدای 8 سال جنگ خارجی ما با مقیاس جهانی بود.
وی ادامه داد: خود منافقین اعلام کردند که 99 عملیات در دوران دفاع مقدس علیه ایران انجام دادند و 9 هزار و 300 شهید از ما گرفتند.
جانشین فرمانده کل سپاه در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به عملیات غرورآفرین «مرصاد» گفت: عملیات مرصاد با رشادت رزمندگان ما و درخشش هوانیروز و نیروی هوایی با پیروزی همراه بود.
سردار سلامی افزود: در این عملیات هزار و 600 نفر از منافقین به درک واصل شدند و آنها عملیاتهای خمپارهزنی در تهران را در دستور کار قرار داده بودند.
عملیات فرزندان نهضت شعبانیه علیه منافقین خودجوش بود
وی خاطرنشان کرد: طبیعی است که فرزندان آن بازماندگان جنایات عراق اجازه ندهند این گروهک مأمن امنی در عراق پیدا کنند و این یک عملیات خودجوش بود که توسط فرزندان نهضت شعبانیه صورت گرفت.
سردار سلامی متذکر شد: از حدود 2 سال پیش مردم مسلمان عراق که از جنایات و خیانتهای منافقین به تنگ آمده بودند، روزانه تجمعات سنگینی علیه منافقین در مقابل اردوگاه اشرف برپا میکردند تا اینکه دولت عراق تحتفشار مردم مجبور شد 3 هزار نفر از منافقین که نزدیک به تمام جمعیت آنها بود را به مقر لیبرتی در بغداد منتقل کند.
وی افزود: در این زمان حماقت و اشتباه بزرگ رهبر این گروهک این بود که دست به یک تفکیک زد و 100 نفر از اصلیترین و مؤثرترین کادرهای اصلی منافقین را در اشرف نگه داشت و فکر میکرد با تغییر دولت در عراق و حفظ بخشی از اردوگاه اشرف میتواند نیروهای خود را از لیبرتی به این اردوگاه منتقل کند.
جانشین فرمانده کل سپاه با بیان اینکه اردوگاه اشرف اردوگاهی بزرگ و با مقیاسی حدود 6 در 7 کیلومتر است، گفت: دولت عراق بارها اخطار داده بود که حفظ امنیت اردوگاه بسیار سخت است و منافقین باید آنجا را ترک کنند؛ با این حال هر چه دولت عراق اصرار کرد آنها نپذیرفتند و دولت عراق با استقرار ارتش در اطراف اردوگاه توانست امنیت نسبی را برقرار کند.
وی با اشاره به اعضای منافقین که در این حمله به هلاکت رسیدند، گفت: گیتی گیوهچیان فرمانده کل نیروهای نظامی اشرف و عنصر رده سوم و مسئول اطلاعات کل اشرف به همراه تمام افرادش و همچنین کادرهای اصلی شورای رهبری در این اردوگاه مستقر بودند که همگی وسایل نظامی در اختیار داشتند و گویا برای عملیات آماده بودند اما عملیات مردم به قدری برقآسا و غافلگیرکننده در مکان، زمان و روش بود که نه ارتش عراق متوجه شد و نه آنها توان مقابله داشتند.
50 درصد از کادر رهبری اصلی منافقین نابود شدند
سلامی خاطرنشان کرد: جوانان و بازماندگان شهدای ناشی از ترور و قتل عامهای منافقین دست به این اقدام بزرگ زدند و 52 نفر از کادرهای اصلی و مؤثر منافقین به هلاکت رسیدند و این یعنی 50 درصد از کادر رهبری اصلی منافقین نابود شد که این آستانه تحمل این گروهک خارج است.
وی با بیان اینکه این عملیات را نمیتوان حتی با کشتن بنلادن مقایسه کرد، افزود: مردم دیگر حضور آنها را در عراق نخواهند پذیرفت و عراق دیگر نمیتواند مأمن امنی برای حضور منافقین حتی با حمایت آمریکا باشد.
احتمال کشته شدن رجوی
فرمانده کل سپاه با اشاره به اینکه بعد از گذشت چند روز مسعود رجوی هنوز واکنشی نشان نداده است، گفت: این یعنی اینکه یا مسعود رجوی کشته شده و اعلام نمیکنند یا اینکه آنقدر تصمیم آنها در تفکیک قوا احمقانه بوده که قادر نیستند پاسخگوی آن باشند و به سکوت روی آوردهاند و این نشاندهنده یک فروپاشی روحی عمیق است.
اطلاعات هستهیی ما را منافقین به اسرائیل میدادند
سلامی ادامه داد: تمام اینهایی که در اشرف کشته شدند، از 35 سال پیش تاکنون در تمام جنایات ایران و عراق نقش اول را بازی کردهاند؛ اینها بودند که با جاسوسی در محیط هستهای بخشی از اطلاعات مستند را با بخشی از اطلاعات خیالی به صورت درهم در جهان ارائه کردند تا جهانیان علیه ما موضع بگیرند و همینها بودند که در ترور دانشمندان هستهای ما نقش داشتند و اطلاعات این دانشمندان را به اسرائیل منتقل میکردند.
وی با اشاره به عکسالعمل غربیها به این عملیات خاطرنشان کرد: منافقین به اندازه قتل عامهای اتمی آمریکا در ژاپن از ایران و عراق قربانی گرفتند اما آمریکاییها و غربیها هیچ واکنشی نشان ندادهاند؛ با این حال برای کشته شدن این 52 نفر با آنها احساس همدردی میکنند و آن را فاجعه بزرگ انسانی میدانند.
جانشین فرمانده کل سپاه با اشاره به وضعیت داخلی گروهک منافقین اظهار داشت: در این گروهک تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک همه همسران و شوهران را مجبور به طلاق اجباری کردند و همه چیز را به پای مسعود رجوی ریختند که این یک فروپاشی اخلاقی بود.
سردار سلامی ادامه داد: در جابهجایی به لیبرتی 200 نفر از آنها فرار کردند که هیچیک حتی روش کار با موبایل را هم بلد نبودند و اینترنت را نمیشناختند؛ آنها در یک اسارت ذهنی و خفقان فکری بودند و در گذشته زندگی میکردند. آنها فقط باید تلویزیون سیمای نفاق را میدیدند.
وی در بخش دیگری از سخنانش اعلام کرد: در عملیات مرصاد فقط سه کادر اصلی در میان کشته شدگان منافقین بودند اما در عملیات اخیر 52 نفر از کادرهای اصلی و مؤثر کشته شدهاند.
بیداری اسلامی شبکه میدانی آمریکا را برهم زد
سردار سلامی تصریح کرد: بیداری اسلامی شبکه میدانی آمریکا را برهم زد و آنها عمق استراتژیک اطلاعات منطقهای خود را در حال فروپاشی دیدند؛ لذا گروهک منافقین را از لیست تروریستها خارج کردند و به آنها امکانات دادند تا میدان عمل پیدا کنند.
جانشین فرمانده کل سپاه گفت: امروز معاون وزیر خارجه آمریکا با مریم رجوی ابراز همدردی و اعلام میکند آمریکا از نیروهای منافقین در لیبرتی حفاظت میکند که این نشاندهنده منافع مشترک آنها علیه ایران و عراق است.
سردار سلامی همچنین با اشاره به موضوع امنیت ملی اظهار داشت: کره امنیت ملی یک کشور بایستی تو پُر باشد و باید امنیت مفهومی توزیع شده در تمام پیکره جامعه باشد که نیاز به مشارکت همگانی دارد.
در ایران سازههای امنیت در تمام ارکان کشور مستحکم است
وی تصریح کرد: در ایران سازههای امنیت در تمام ارکان کشور مستحکم است و امنیت مردمی شده و مردم رابطه بسیار خوبی با نظام اسلامی دارند که این سه دهه و فتنه عجیب 88 نیز نشان داد مردم برای دفاع از انقلاب در تمام صحنهها پیشگام مخاطرات هستند.
جانشین فرمانده کل سپاه تأکید کرد: ایران دارای سیستم اطلاعاتی مردمی 70 میلیونی است و ساختارهای اطلاعاتی ما کاملاً هوشمند هستند.
سلامی افزود: پایگاههای بسیج پاسخهای زمانی را به هر موضوعی به کمترین زمان کاهش دادند و دارای نفوذناپذیرترین و عمیقترین محیط امنیتی هستیم.
وی در پایان با تأکید بر اینکه برای امنیت نیاز به برنامهریزی، مجاهدت، تلاش و مشارکت وسیع مردمی داریم و تمام این سازوکارها با رهبری داهیانه مقام معظم رهبری ایجاد شده، خاطر نشان کرد: ملت ما جنگها و بحرانهای بزرگ دیده و مقاومتهای بزرگی داشته و در کنار آن پیشرفت نیز کرده که این منحصربهفرد است.