"هدی بن امیر" از جمله شخصیتهای جنایتکار و منفور رژیم معمر قذافی است. نام او برای چندین دهه لرزه بر اندام مردم بی دفاع لیبی می انداخت چرا که وی در قساوت و بیرحمی دستکمی از ارباب خود قذافی نداشت.
نام بن امیر برای نخستین بار 27 سال پیش در لیبی بر سر زبانها افتاد. سال 1984 مراسم اعدامی در شهر بنغازی (طلایه دار اعتراضات مردمی اخیر این کشور) با حضور دیکتاتور قذافی برگزار شد.
این مراسم برای اعدام جوانی 30 ساله بنام "حامد الشویدی" که متهم به اقدام علیه دولت قذافی شده بود، ترتیب داده شد. زمانی که این جوان به دار آویخته شد پیکر نیمه جانش برای چند دقیقه بر بالای چوبه دار تکان می خورد که این مسئله خشم هواداران دیکتاتور را برانگیخت.
آنها نمی توانستند چنین مقاومتی را در برابر مرگ از سوی یکی از مخالفان سرورشان تحمل کنند، به همین دلیل زنی از میانشان به چوبه دار نزدیک شده و خود را از پاهای الشویدی آویزان کرد تا وی جان داد، این زن هدی بن امیر نام داشت.
قذافی از تماشای این صحنه و شدت وفاداری بن امیر متاثر شده و وی را بعنوان شهردار بنغازی منصوب کرد. از آن زمان تا کنون خون صدها تن از مردم بنغازی بدست این جلاد ریخته شد. وی بخاطر این اقدامات مورد نفرت عمومی بود و وحشت از انتقام لحظه ای ترکش نمی کرد برای همین با وجود داشتن محافظ در تمام مدت با خود کلتی را حمل می کرد که در صورت لزوم از خود دفاع کند.
بن امیر بارها به اطرافیانش گفته بود: در بنغازی هیچ مردی وجود ندارد، مرد فقط منم. این زن خونخوار که در طول عهده داری منصب شهرداری بنغازی صدها جنایت هولناک را مرتکب شد در توجیه علت کارهایش می گفت: ما نیازی به گفتگو با دیگران نداریم بلکه ما به چوبه های دار بیشتر نیاز داریم.
پس از قیام مردم بنغازی و فتح این شهر توسط انقلابیون بن امیر گریخته و خود را به دیکتاتور رساند. در آخرین سخنرانی که قذافی علیه انقلابیون کرده و آنها را تهدید به قتل عام نمود، جلاد لیبی نیز در کنارش حضور داشت.
هدی بن امیر تنها یکی از دهها جلاد دیکتاتور لیبی است که با کمک آنها چهاردهه سلطه خونین خود را بر مردم انقلابی لیبی و نوادگان جنگجوی"عمر مختار" تحمیل کرد. با این حال انقلاب مردم این کشور بار دیگر ثابت کرد که ظلم و جنایت هیچگاه دوام نخواهد آورد حتی اگر در طولانی ترین دیکتاتوری تاریخ معاصر رخ دهد.
19 اسفند 1389
«iranpn.com »: آقای هاشمی به ریاست این دورهی مجلس خبرگان انتخاب نشد. اگر چه رسانههای خارجی و داخلی وابسته جنجالها و غوغاهای بسیاری در این مورد به راه انداختند، اما برای مردم نه تنها مسئلهای شگفتیزا نبود، بلکه تحقق دیررس یک ضرورت و یک خواست عمومی بود.
اتفاق خاصی نیافتاده است. آقای هاشمی که طی دورههای متوالی ریاست مجلس خبرگان را بر عهده داشتند، در این دوره رأی نیاورد و نباید هم میآورد. چرا که این خواست اکثریت مردم بود و نمایندگان مردم در مجلس خبرگان کمی هم دیر به خواست عمومی متوکلینشان پاسخ دادند.
البته مردم بصیر میدانستند که این تأخیر در تحقق خواست آنها توسط وکلایشان در مجلس خبرگان، دلایل خاصی،از جمله: اخلاق و رأفت اسلامی، حفظ زورکی برخی از سرمایههای انقلاب به رغم میل خودشان، در نظر گرفتن مصالح عمومی، دشمن شاد نکردن ... و حتی رودربایستی و یا احیاناً دیون معنوی و شاید هم مادی برخی دیگر بوده است، اما مردم که با کسی تعارف ندارند، لذا رأیشان را به کرسی نشاندند.
اما، موضوع این مقوله، بررسی علل و عوامل و چگونگی و ضرورتهای کنار گذاشتن ایشان از یک ریاست دیگر نیست، بلکه «نگاهی دیگر» به سخنان ایشان است که هر چه میکنند، باز نمیتوانند این «زهر کلام» را - که البته هدفدار است - کنار بگذارند.
همانطور که بارها در مقالات متفاوت اذعان شده است، از بزرگترین نقطه ضعفهای آقای هاشمی این است که نه تنها خود را برترین میدانند، بلکه گویا همیشه بر این باورند که هیچ کس جز خودشان چیزی نمیفهمد. لذا در ذیل به برخی از بیانات گوهربار (زهرآگین) ایشان اشاره میشود که سکوت به خاطر حفظ احترام، بصیرت و مصالح را حمل بر «کسی نفهمید» نکنند.
هاشمی: در طول ماههای اخیر در خصوص انتخابات هیئت رئیسه خبرگان در رسانهها غوغایی شد که همه چیز را تحت تأثیر قرار داد که این موضوع مضر است .
نه فقط در طول ماههای اخیر و در خصوص انتخابات هیئت رئیسه خبرگان، بلکه در طول یک سال و نیم اخیر و آن هم برای به خطر اندازی ثبات و استقرار و در نهایت براندازی نظام غوغاهایی شد که برای اسلام، جمهوری اسلامی ایران، کشور و مردم، بسیار بسیار مضرتر بود و این غوغا بود که همه چیز را تحت تأثیر قرارداد، نه کنار گذاشتن هاشمی از ریاست خبرگان. اما نه تنها صدایی از ایشان بر علیه این غوغا و مضرات آن در نیامد، بلکه حتی برای غوغائیان اشک هم ریخته و برای رهبری و مردم نیز خط نشان کشیده و راههای خروج از بحران ترسیم نمودند!
هاشمی: تصور من این بود که برای ریاست خبرگان اقدامات سازماندهی شدهی ناصواب صورت گرفته است.
برای هر انتخاباتی سازماندهیهایی [اعم از صواب یا ناصواب] صورت میپذیرد و هاشمی خود خبرهی سازماندهی در انتخاباتهای متعدد و از جمله سازماندهیهای عجیب و قریب در خبرگان است. هنوز کسی تلاشها و سازماندهیهای گوناگون [از همان ابتدای تأسیس تا کنون] برای شورایی کردن رهبری را فراموش نکرده است. و دیگر آن که هنوز داغ سازماندهی «ناصواب» برای انتخابات ریاست جمهوری و سپس سازماندهی ناصوابتر برای تقلب خواندن و ابطال آن و سازماندهی خیانتبار برای فتنهی 88 بر دلهای این مردم تازه است و مردم سخنی یا عملی فراخور از ایشان در نقد و مضر خواندن این سازماندهیها نشینده و ندیدند. اما سازماندهی برای کنار گذاشتن ایشان از ریاست مجدد بر مجلس خبرگان «ناصواب» خوانده شد.
هاشمی: اگر آیت الله مهدوی کنی حاضر باشند مسئولیت خبرگان را بپذیرند قطعاً بنده نمیآیم تا این نهاد مقدس آسیب نبیند.
البته که کنار رفتن ایشان از ریاست و اساساً از عضویت در مجلس خبرگان از آسیبهای احتمالی این نهاد مقدس میکاهد، اما جالب است که وی نمیگوید: «اگر آیت الله مهدوی کنی بیایند، من چون میدانم که رأی نمیآورم، کنار میروم»، بلکه چنین به اذهان عمومی القا میکند که اگر من بیایم، ایشان رأی نمیآورد، پس کنار میروم که ... .
هاشمی: بنده در هیچ موردی پیش و بعد از انقلاب نامزد پست و مقامی نبودم و پذیرش مسئولیتها بر اساس تکلیف یا فشار بوده است.
مردم به خوبی شاهدند که شما اصلاً هیچ گونه عشق و علاقهای به پست، ریاست، ثروت و ... ندارید و هر چه هست، یک کاسه «اخلاص» هست و «احساس تکلیف» و البته گاهی هم فشار! البته کاری نداریم که فشار از ناحیهی خواست مردم بوده، یا در گرو بودن برخی از مصالح انقلاب و یا فشار فرزندان و برادرزادگان؟ چنان چه در کاندیداتوری مجلس که رأی هم نیاورد گفت: به اصرار برادر زادگانم ثبت نام کردم.
اما، مهم این است که وی باز فقط خود را میبیند که آیا عاشق پست و مقام هست یا خیر؟ و باز مردم را نمیبیند که اساساً از این که او مجدد پست و مقامی را احراز کند «متنفر» هستند.
هاشمی: در انتخابات نهم شرایطی دیدم که تصمیم گرفتم دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکنم اما مردم را به حضور پرشور در این صحنه ترغیب نمایم.
چه حیف شد که شرایط را مساعد ندیده و تصمیم گرفت که دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکند، و گرنه با این محبوبیتی که بین اقشار مختلف مردم [از دوست و دشمن] دارد، لابد رأی قاطع اکثریت مردم را به خود اختصاص میداد و ما از عواقب حقد، کینه، لجاجت، عناد ... و فتنههای اخیر راحت شدیم!
البته ما نمیدانیم که ایشان در انتخابات نهم که کاندید شده بودند، چه شرایطی را درک کردند، اما شرایطی که مردم از روش تبلیغات، ستادهای تبلیغاتی، شامهای عجیب و قریب در ستادها که به پارتیهای شبانه شبیهتر بود، دخترکانی که نام وی را با برچسب روی باسن خود چسبانده بودند، شعارهایی که میدادند، هزینههای سرسامآور و ...، هیچ شرایط خوبی نبود. همان بهتر که او تصمیم گرفته است که دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکند. این طوری دنیا مردم و آخرت خودش آبادتر خواهد بود.
و البته میل ایشان به ترغیب مردم جهت شرکت در انتخابات [که لابد اگر ترغیب ایشان نبود کسی شرکت نمیکرد] نیز خالی از اشکال نبود و نیست. چرا که «مردم» از نظر ایشان، با «مردم» از نظر مردم، خیلی فرق داشته و دارند و اساساً دو طیف کاملاً مجزا هستند. چنان چه مخاطبین این ترغیب گسترده در انتخابات دهم کاملاً مشخص بود و حاصل این ترغیبها و حمایتهای ایشان و فتنه 88 به روشنی بروز و ظهور یافت.
هاشمی: بنده عاشق و شیفته هیچ پست و مقامی نیستم و فکر میکنم زمان آن است که تجربیات خود را مکتوب کنم و عشقم این است که خاطرات خود را مدون کنم اما هرجا لازم باشد تا نفس دارم در خدمت انقلاب هستم و از هیچ کاری دریغ نمیکنم .
پیشتر بیان شد که با «حلوا، حلوا، دهان شیرین نمیشود» و مردم خود به خوبی در این 32 سال تجربه کردند که ایشان عاشق و شیفتهی هیچ پست و مقامی نیستند، اما دو نکته باقی میماند: یکی این که «تا نفس دارد در خدمت انقلاب باشد»، که تازه میشود اگر واقعاً و درست عمل نماید، میشود عین سادهترین آحاد این مردم از جان گذشته، و منتی بر اسلام، انقلاب و مردم نیست. البته اگر خدماتش به ویژه مانند این دههی اخیر نباشد. و دیگر «مکتوب نمودن خاطرات و انتقال تجربیات» است، که این دیگر یک خطر جدی در تحریف انقلاب و ایجاد جو و تهیه خوراک برای هر قشر ضد انقلاب به نظر میرسد. شاید از بزرگترین خدمات ایشان به انقلاب اسلامی این باشد که خاطراتش را مکتوب و تجربیاتش را به کسی منتقل ننماید.
هاشمی: در شرایطی که چشمهای بسیاریی به ایران دوخته شده بود تا ببینند در شرایط فعلی مردم در 22 بهمن چه میکنند، اعلام وفاداری مردم به انقلاب و نظام بسیار خوب و به جا بود .
لابد مردم باید بسیار خوشحال، شاکر و از ایشان ممنون باشند که تکرار حضور 32 سالهیشان در حمایت از نظام و انقلاب را «خوب و به جا» قلمداد نمودند! ولی این کاش در همان چند قدمی که آمدند و دوربینها فیلم گرفتند، نظری هم به مردم انداخته و کمی هم به غیر از «خود» آنها را نیز میدیدند و به شعارها و پلارکاردهایشان توجه میکردند و میفهمیدند که مردم، اعلام وفاداریشان به انقلاب و نظام را با حمایت بیدریغ و تا پای جان از مقام معظم رهبری انجام داده و به نمایش گذاشتند. البته که این مردم با اخلاص، «نه تنها خوب و به جا»، بلکه همیشه با بصیرت تمام نسبت به همهی ترفندها و فتنهها، به موقع، با اخلاص، بر اساس تکلیف و تا پای جان عمل میکنند.
هاشمی: عدهای از مردم کشورهای مورد تحرک با عقیده تغییر به میدان آمدهاند و وضعیت موجود کشورشان را تحمل نمیکنند .
اسلام نباید بعد از 30 سال انقلاب اسلامی تنها منحصر به لفظ باشد بلکه باید مقید به اسلام باشیم و اگر مردم احساس کنند رفتار و شعارمان با اسلام واقعی زاویه دارد، دچار اشکال و تغییر میشوند.
البته که مردم کشورهای مورد تحرک، وضعیت موجود کشورشان را تحمل نمیکنند که به میدان آمده و کشته میشوند، اما خواست و عقیدهی اکثر آنها «اسلام» است و نه «تغییر»!
این که امروزه در رسانههای صهیونیستی غرب شایع میکنند که مردم «تغییر» میخواهند، برای این است که بر اسلامخواهی مردم پوشش گذاشته و انقلابشان را بدزدند و چنین القاء کنند که آن چه در حال وقوع است، تحقق همان شعار تغییر (change) اوباما است! پس آقای هاشمی شما چرا؟!
وصل کردن این واژه و جریان «تغییر خواهی» به مردم ایران اسلامی نیز از ناحیهی مغز متفکر و نخبهی سیاسی و سیاستمداری با تجربه چون هاشمی نیز نمیتواند فقط یک سهو کلامی قلمداد شود. بلکه کاملاً هدفدار و جهتدهنده است.
کروبی هم که یا گمان میکرد، اوبامایی برای ایران است و یا موظف بود تا این واژهی هدفدار را به رأس ادارهی کشور بیاورد، «تغییر» را شعار تبلیغاتیش قرار داد و کرباسچی هم با تیمهای اجرائیش تبلیغات گستردهای در فرافکنی این شعار و واژه نمود.
اما، هاشمی باید بداند که ملت مسلمان و انقلابی ایران، نه یک بار، بلکه هر لحظه و رو به جلو در حال تغییر است. اما نه تغییر اصل و اساس حیات و اعتقاد خود، بلکه تغییر عوامل ناهمگون و ناهماهنگ و مخالف، که تغییر نگاه مردم به شخص «هاشمی» در طی این سی سال گذشته، خود دلیل محکمی بر مدعاست. لذا هیچ کس سعی نکند تا در راستای اهداف آمریکا، شعار «تغییر» را به ملتهای مسلمان و از جمله ملت انقلابی ایران دیکته کند. مردم میفهمند.
هاشمی: در کشور ما خانواده آسیبپذیر شده و آمار طلاق افزایش و ازدواج کاهش یافته و موضوع دختران فراری که نمیخواهیم خیلی آن را مطرح کنیم، جدی شده است و وضعیت خیابانها نیز اخلاقی نیست و موضوعاتی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به خصوص در زمان جنگ مردم رعایت میکردند، رعایت نمیشود.
عجب سنتی است در بین سلاطین و یا برخی از مسئولین ردهی بالای کشورها، این سنت شنیدن صدای مردم و اذعان به مشکلات مردم و معضلات جامعه، پس از کنار گذاشته شدن و رفتن.
هر چه مردم در طی 16 سال صدارت هاشمی و خاتمی فریاد زدند که این یک سویه نگریها، صرفاً اقتصادگراییها، بالتبع رانتخواریها، تهاجم فرهنگی، وزرای انگلیسی، قرائت جدیدیها، جلوگیری از صدور مجوز نشریه برای برخی و جواز و وام و درآمدزایی برای نشریات و روزنامههای زنجیرهای، تسامح و تساهل، قرطیبازی به اسم روشنفکری و آزادی بدون تعریف و چارچوب برای رأی، تمرکز بر اختلافات و جنگ روانی داخلی، لبخند ملیحانه به غرب، زبونی در مقابل قدرتهای خارجی، عدم توجه به قشر ضعیف و آسیب پذیر، تمرکز گرایی مدیران در تهران، تشدید اختلاف طبقاتی، حصر اقتصادی مردم و تمرکز ثروت در چند خانواده یا حزب خاص، مسخره کردن جنگ و رزمندگان اسلام، و ...، تبعاتی چون انحرافهای اخلاقی، به هم ریختن خانوادهها، ازدیاد طلاق، شیوع فساد و فحشا و ... در پی دارد، کسی نمیشنوید! اما اکنون اذعان دارند که کشور با چنین مشکلاتی روبرو شده است؟! الحمدلله که در این چند سال، به قول ایشان یک «تغییراتی» حاصل شد، اگر همین هم نمیشد، اکنون کشور و مردم و نظام در چه وضعیتی بودند و با چه معضلاتی روبرو میشدند؟!
هاشمی: اصلاح جامعه با زور و تهدید صرف امکان پذیر نیست و در اسلام تربیت در کنار مجازات دیده شده و باید مردم ابتدا تربیت و انسانهایی معتقد شوند و اگر انسانهای یاغی در چنین جامعهای خلاف میکنند، مجازات شوند.
چه اهانتی بالاتر از این به شعور و شخصیت مردم ممکن است؟ «باید مردم ابتدا تربیت و انسانهایی معتقد شوند». آقای هاشمی! این مردم بیش از چند هزار سال است که تربیت شدهاند و بیش از 1400 سال است که تربیتشان با برخورداری از تعالیم اسلامی کاملتر شده است و به خاطر همین تربیت و اعتقادشان، عاشق خدا، اسلام و اهل بیت (ع) هستند. مردم اگر تربیت و اعتقادی به اسلام نداشتند، مکرر بر علیه نظامات و سلاطین کافر و جایر قیام نمیکردند و اگر تربیت و اعتقادی نداشتند، تحت سلطهی آمریکا باقی میماندند. هم اکنون نیز به خاطر تربیت و اعتقادشان با تحمل انواع اذیتها، از دین و مملکت و رهبر خود در مقابل تمامی دشمنان و فتنههای خارجی و داخلی دفاع میکنند.
افراد بیتربیت نیز از آسمان نیامدند، بلکه در همین کشور و طی دهههای گذشته پا به عرصهی ظهور گذاشتند و با مشاهدهی «آزادیهای هدفدار» و رفتار برخی از مسئولین، متداول شدن رشوه، مصونیت ارتباطی و ...، عرصه را برای ظهور بیتربیتیهای خود مساعد دیدند. کدام زور (؟!) البته یک عدهای برای این سخنان هورا میکشند و کف و صوت میزنند، اما اینها همان بیتربیتهای جامعه هستند که دیگر طی دهههای گذشته یاغی شدهاند و اکنون الزام به رعایت نسبی تربیت را هم «زور» قلمداد میکنند.
هاشمی: ولایت فقیه نیز رکن اصلی نظام ماست که امام با این پشتوانه انقلاب کردند و اکنون نیز مردم با ولایت فقیه مشکلی ندارند.
حقد و کینه اجازه نمیدهد که اقرار کند «مردم عاشق امام و مقام معظم رهبری بوده و هستند»، بلکه میگوید: «اکنون نیز مردم با ولایت فقیه مشکلی ندارند»!
چقدر فرق است بین «مشکل نداشتن»، با «اعتقاد و باور داشتن و عاشق بودن»؟! مردم مکرر نشان داده و در عمل ثابت کردند که به فرموده امامشان «پشتیبان ولایت فقیه هستند تا به مملکتشان آسیبی نرسد» - نه این که با ولایت فقیه مشکلی ندارند! این چه اهانت و تحریف بزرگی نسبت به اعتقادات اصلی مردم است؟! واقعاً که ایشان اگر اندگی اعتقاد داشته باشد، باید به خاطر همین یک جملهی توهینآمیز هم که شده از مردم عذرخواهی کند. هر چند که قابل گذشت نیست.
حال که اعتقاد مردم به ولایت فقیه و عشقشان به ولیفقیه را درک نمیکنند و یا نمیخواهند درک کنند، بهتر است که به آن چه «مردم با آن مشکل دارند» بیاندیشند. مشکلاتی چون: حرص قدرت، باندبازی، سازماندهیهای مخوف، رانتخواری، ترجیح فرزندان و احزاب به انقلاب، منافع نظام، کشور و مردم، فتنه، ایجاد اختلاف و به مخاطره انداختن وحدت مردم، تشدید فاصلهی طبقاتی، خود بزرگبینی مسئولینی که هیچ به جز نوکر مردم نیستند و به هر جا رسیدهاند، از ناحیهی حمایت همین مردم بوده است ... و در نهایت هر گونه کج خلقی و بدرفتاری و فتنهی آشکار و پنهان بر علیه رهبر و امامشان.
در خاتمه توجه به این نکته جالب است که وی طبق معمول چندین بار تأکید کرد که اصلاً آیت الله مهدوی را خودش آورده است، اضافه کرد: از نتیجه راضی هستم. غافل از آن که «مردم باید راضی باشند» و هستند و رضایت ایشان، آن هم شفاهی [گفت: خدا از دلت بشنود]، هیچ شرط نیست و جایگاهی ندارد.
تا همین چند وقت پیش خیال می کردیم افسانه است داستانی که مولوی حکایت می کند. داستان مسافری که شب هنگام خسته به خانقاهی رسیده و درازگوش خویش به خادم سپرده بود. مولوی می گوید صوفیان مفلس خانقاه به غایت گرسنه بودند اما آن شب به افتخار مهمان تازه از راه رسیده، ضیافت بزرگی راه انداختند و او را گرامی داشتند و بساط دف و کف و سماع به راه انداختند. مجلس گل انداخت و ریتم دست افشانی مدام تندتر شد. «خر برفت و خر برفت و خر برفت». هیجان محفل چنان صاحب درازگوش را فراگرفت که او نیز هم آواز شد. خواندند و خوردند و نوشیدند از این سفره چرب و شیرین تا گرگ و میش صبح. صبح که شد درویشان رند، یک به یک رفتند. مسافر ماند و خادم خانقاه، فقط! درازگوش کو؟ درازگوش که خرج همین ضیافت بود! فروختند و باهم خوردید. مجادله میان آن دو افتاد و مسافر، شاکی از اینکه چرا دزدیدن درازگوش را به من خبر ندادی؟ چه می توانست بگوید خادم بیچاره؟ |
بسمه تعالی
رد پای تروریستها در غائله 25 بهمن
از وقایعی که در تاریخ یک ملت اتفاق می افتد بعضی از وقایع هستند که در جای خود نقطه عطف بحساب می آیند مثلا غائله 14 اسفند در زمان بنی صدر است ، که در آن غائله طرفداران بنی صدر به دستور آن ملعون با انواع و اقسام حربه ها به جان مردم افتادند . و این حادثه نقطه عطفی در عیان شدن چهره کریه بنی صدر در بین مردم گردید و باعث شد که مردم از بنی صدر و اطرافیانش فاصله بگیرند به گونه ای که پس از آن سقوط آزاد بنی صدر شروع شد . و بنی صدر ظرف 4ماه بعد از آن واقعه با رأی نمایندگان ملت از صحنه سیاسی کشور خذف شد و با چادر زنانه به همراه سر کرده منافقین ، رجوی از کشور گریخت . غائله 25 بهمن هم از جهاتی بعنوان نقطه عطف در سلسله فتنه گریهای سران فتنه گر که بنابر اعلام نیاز سران آمریکا و رژیم صهیونیستی برای تحت الشعاع قرار دادن انقلاب های اسلامی مردم مصر ، تونس ، یمن و اردن فراخوان آشوب دادند ،میباشد. دراین غائله که چند صد نفری به میدان آمده بودند مطابق دستور العمل اربابان آمریکائی صهیونیستی خود به جای شعار علیه آمریکا و صهیونیستها بار دیگر و برای چندمین بار به دفاع از این جرثومه های فساد وتباهی پرداختند . و شعارهای ساختار شکنانه علیه جمهوری اسلامی و ولایت فقیه این ستون خیمه نظام اسلامی سر دادند . اما آنچه که ماهیت این جریان آمریکائی صهیونیستی را بیش از بیش افشاء کرد ، دستگیری دو نفر از تروریستها در غائله 25 بهمن بود که در انفجار حسینیه سیدالشهدای کانون رهپویان وصال شیراز دست داشتند ، که این مسأله هر چه بیشتر ماهیت تروریستی این افراد را به اثبات رساند البته جزئیات اهداف این جریان در 25 بهمن که فاش شده نشان از اهداف شوم و خیانت آمیز مقاصد آنها دارد . از جمله اینکه قرار بوده روز 25 بهمن جشن پیروزی برگزار کنند . و 50 بانک و یکصد اتوبوس را آتش بزنند ، و پروژه کشته سازی راه بیندازند اما با همکاری مردم و اقتدار نیروهای انتظامی و امنیتی این توطعه خنثی گردید و آیه و حجتی شد برای همه ساکتین که به نطق درآیند و از این فتنه گران خائن اعلام برائت کنند . و ننگ و رسوائی شد برای کسانیکه از این اموات متعفن و فتنه گر دفاع و حمایت کردند
هر چه محققین خواستند در برابر سریال قهوه تلخ و نماد گرایی فراماسونری سکوت کنند؛ با انتشار قسمت های دیگر این سریال، سکوت دربرابر آن آسان نبود. چرا که هر چه میگذشت نماد گرایی در این سریال بیشتر میشد. هرچند در این سریال متلک های سیاسی بسیاری نهفته است اما ما به آن به دلیل بررسی از دید فراماسونری نمیپردازیم
تصویر جناب سیامک انصاری که در حال نشان دادن نظام درجه 3 ماسونیست؛ در قسمت 9 و در دقیقه 33 اتفاق می افتند. همن طور که میدانید 9 و 33 از اعداد مقدس ماسون است . واقعا آیا نشان دادن 3 نماد و اعداد فراماسونری در این سریال شک ما را بر نفوذ تفکر فراماسونری در این سریال بیشتر نمیکند ؟ .به کارگیری ستاره 6 پر ( هگزاگرام – hexagram) یا ستاره صهیون که از ستاره های مشهور فراماسون هاست . این ستاره بنابر نظر محققین ( از جمله علی اکبر رائفی پور) از قرن 7 وارد آیین یهودیت شده . این ستاره از ستاره های مهم در جن پرسی و پرستش شیطان است . به طوری که تفاسیر متعددی از این ستاره در آیین فراماسونری شده است
در قسمت اول این تصویر دوربین مدام از سمت این ستاره 6 پر به جای دیگر تصویر کشیده میشود. نکته اینجاست که هر شکل 6 پری ، ستاره 6 پر نیست . اما نکاتی در قسمت اول این تصویر نهفته که بسیار جالب است :
نماد تک چشم در سریال قهوه تلخ. تک چشم ( چشم چپ) یکی از نماد های فراماسون هاست که تفاسیر متعددی از آن شده اما یکی از تفسیر های جالب از تک چشم این گونه تبیین شده است :
بسمه تعالی
آقای صانعی زیر پرچم صهیونیسها سینه می زنید
مؤمن از یک سوراخ چند بار باید گزیده شود ما چنانچه در فتنه 78 تمام خائنین به دین کشور را یک به یک به سزای اعمال و خیانتهای ننگینشان رسانده بودیم شاید هرگز فتنه 88 پدید نمی آید چنانچه امروز فتنه گران خائن و مزدور را رسوا و مجازات کنیم در حقیقت آینده جمهوری اسلامی را نسبت به فتنه های بعدی بیمه کرده ایم . بعد از تحرکات بی شرمانه و مسلحانه 25 بهمن که منجر به شهید و زخمی شدن تعدادی از مردم بی گناه گردید و ماهیت پلید سران فتنه را در همراهی و همکاری با آنها پیش از پیش پدیدار ساخت و بسیاری از نخبگان ساکت در برائت از این سران فتنه گر به نطق درآمدند جای بسی تأسف است که بعضی که خود را منتسب به علما می دانند در این شرائط که ماهیت خیانت بار این فتنه گران آشکار شده است نه تنها از سران فتنه اعلام برائت نمی کنند بلکه به دستور اربابان خارج نشین از این فتنه گران حمایت هم می کنند صانعی در ادامه حمایت های خود از جریان فتنه وسران داخلی آن یک روز بعد از آنکه ابو الحسن بنی صدر مزدور سازمان سیا تأکید کرد که همه باید با تمام توان از میرحسین موسوی و مهدی کروبی دفاع کنند اقدام مسئولان جمهوری اسلامی علیه سران فتنه را غیر اسلامی و غیرانسانی دانست . یوسف صانعی با معترض سیاسی توصیف کردن آشوب طلبان ، حصر داخلی سران فتنه را که جنایات متعددی از جمله همراهی با دشمنان تابلو دار ایران ، زمینه سازی برای تحرک گروههای تروریستی و اقدامات ضد امنیت کشور را در کارنامه دارند غیر اسلامی و غیر انسانی دانست . با این ترتیب هیچ نیازی نیست که مسئولات قضائی و امنیتی کشور به خود زحمت بدهند و دنبال ریشه گروههای تروریستی و منافقین در داخل بگردند . بلکه بطور واضع و آشکار کسانی مانند صانعی که این چنین وقیحانه از تروریستهای تابلودار و منافقین حمایت می کنند ریشه این گروههای فتنه گر و جانی محسوب می شوند . البته مردم قبلا تکلیف خودشان را با این فتنه گران خائن به آرمان امام و انقلاب اسلامی مشخص کرده اند این مسئولین قضائی و امنیتی هستند که باید با این جرثو مه های منافق و مزدور برخورد نمایند تا دیگر بار کسانی پیدا نشوند که در روز روشن و با تابلوی حمایت از رژیم صهیونیستی از تفاله های داخلی آنها در کشور حمایت کنند