رئیسی و اژهای تأکید کردند
.
1) امید و نشاط و شادمانی ملت ایران، دشمن دارد؛ چون ملت ما دشمنانی عنود دارد. دشمنانی که حال و روز خوبی ندارند و در میانه پریشان حالی، از این که ملت ایران را پرنشاط ببینند، دوچندان کلافه میشوند. آنها، ایران را بههم ریخته و ناامن میخواستند، اما خود گرفتار شدند. وضعیت بالینی معارضان نه فقط خوب نیست بلکه بدحالی،گریبانشان را گرفته است. بنابراین وقتی جشن و شادمانی ملت ایران در عید امامت امیرمومنان(ع) را میبینند، کُفری میشوند. آن از حال و روز آمریکا که پشت سر هم طی دهه اخیر، شکستهای تحقیرآمیزی را تجربه کرده و رقیبانش در حیاطخلوتهای او مانور پیروزی میدهند، آن از وضعیت اروپای بیمار که به خاطر ترکیب و تصاعد بحرانها به نقطه انفجار رسیده، آن از شکست نقشه نتانیاهو در غزه و جنین و تشدید بحران داخلی در تلآویو، این هم از حال و روز اپوزیسیون بخت برگشته ایرانی، که لافزنترینشان، بهخاطر تحمیل خسارات هنگفت به دولت میزبان (آلبانی) توبیخ و تحقیر شد.
2) در بازنمایی وضعیت غرب، روایت روزنامه گاردین کفایت میکند که اواخر فروردین امسال نوشت: «فلاکت و زوال بر غرب حاکم شده است. حرکت رو به جلو و پیشرفت، نه تنها متوقف، بلکه معکوس شده. معیار مرگ و زندگی را در نظر بگیرید: دولت بریتانیا پس از کاهش بیسابقه امید به زندگی از زمان جنگ جهانی دوم، مجبور شد افزایش سن بازنشستگی را به تعویق بیندازد. در آمریکا، امید به زندگی طی دو سال، دو سال کاهش یافت که بزرگترین کاهش قرن اخیر محسوب میشود. میزان خودکشی در دو دهه اخیر در دو سوی اقیانوس اطلس، 30 درصدی افزایش یافته. رکود و زوال در بسیاری از مناطق غرب، به ویژگی تعیین کننده روزگار تبدیل شده است. به ما وعده داده شده بود که بازار آزاد، رونق بیپایانی را به همراه خواهد داشت. اما مدل اقتصادی در اطراف ما در حال تجزیه است و نادیده گرفتن بوی تعفن ناشی از آن، هر روز دشوارتر میشود. کاهش امید به زندگی ناشی از افزایش مصرف مواد مخدر در آمریکا چه چیزی را نشان میدهد؟ در شرایطی که تمدن ما با چالشهای وجودی فزاینده مواجه است، رکود و زوال تا چه اندازه سریع میتواند به سقوط آزاد تبدیل شود؟ برای اندیشیدن در مورد پیامدهای وحشیانه، نیازی به تخیل ندارید؛ بهخصوص اگر سیاستمداران نتوانند پاسخ قانع کننده ارائه دهند. زندگی ما در حال کوتاه شدن و رفاه ما در حال سقوط است و امنیت ما از بین میرود. این، شرایط ناامیدکننده و تلخی است».
3) مردم ما امسال در عید غدیر، جشنی بزرگ را برگزار کردند که دوست و دشمن را خیره کرد. مشکلات و مضیقهها کم نیست. دشمنان هم در جنگ اقتصادی و جنگ اعصاب کم نمیگذارند. اما مشکلات و معارضهها، باعث نشده که مردم در تعظیم شعائر کم بگذارند. برخی معاندین گفتند جشن دهها میلیونی غدیر در سراسر کشور، جشن حکومتی بوده و نظام با پول خرج کردن توانسته از میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی - مسیری 10 کیلومتری- را از جمعیت لبریز کند! اگر به صِرف پول خرج کردن میشد مردم را به خیابانها آورد و مثلا تایید حکومت را نتیجه گرفت، از نظامهای غربی گرفته تا حکومتهای نفتی منطقه هم باید میتوانستند یکصدم این جمعیت را تدارک کنند و نتوانستهاند. اگر به پول خرج کردن باشد، دشمنان ما دهها میلیارد دلار در طول این چند دهه خرج کردهاند تا ملت ایران را از اسلام و مسیر نورانی اهل بیت(ع) برگردانند؛ اما هر بار، از همین مردم تو دهنی خوردهاند. کدام حاکمیت قادر است انگیزش اجتماعی گستردهای مانند آنچه هر چند ماه یک بار در ایران اتفاق میافتد را تدارک کند؟
4) بر دشمن حَرَجی نیست که از این حضور میدانی و نشاط اجتماعی دردش بیاید. عجیب آن است که برخی نشریات داخلی، از جلوه ایمان و امید و همدلی ملت ایران ناخرسند شوند و در سانسور، همانگونه رفتار کنند که مثلا BBC و VOA یا اینترنشنال صهیونیست رفتار میکنند. این رسانههای زرد غالبا قلمفرسایی میکنند مبنی بر اینکه مردم از دین برگشته و بیدین شدهاند؛ اما وقتی ادعایشان در میدان واقعیت ابطال میشود، سر به زیر برف میکنند تا ماجرا مشمول مرور زمان شود. چه آرزوی موهومی! مناسبتها، جشنها و عزاداریهای عمومی، ذاتا اختناقشکن و سانسورشکن هستند؛ سانسور و اختناقی که به واسطه جریان فشار قوی «شبکههای رسانهای» وامدار قدرتهای شیطانی پدید میآید و مانعی در مقابل آشنایی و اُنس با ارزشهای انسانی و اسلامی است. مناسک اجتماعی و عمومی از این قبیل، فضا را در مقابل ظلمتافکنی شبکههای بیگانه روشن میکنند و تارهای تنیده شده در عرض و طول زندگی آخرالزمانی را از هم میدرند. دشمن هم از همین کارکرد مناسک دینی و انقلابی عصبانی است.
5) سانسور رویدادهای امیدوارکننده، یا سانسور اجتماعات عظیمی مانند جشن غدیر، از سر حقارت شخصیت و نشانه بُخل ورزیدن و ناخوش داشتن شادمانی مردم است. اینان همان رسانههایی هستند که در رویدادهای شیرینی مثل راهپیمایی دشمنشکن 22 بهمن، و رونمایی از موفقیتهایی مانند موشک بالستیک هایپرسونیک یا بهرهبرداری از پروژههای بزرگ تولید و آب و برق و گاز، گسترش صادرات کشور با وجود تحریمها و...، به سانسور مطلق پرداختند. آنها نه رسانه پاسداری از اراده و امید مردم، بلکه مامور تزریق ترس و یاس بودند. خداوند متعال درباره رویکرد بدخواهان خبر داده است: «إِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم وَإِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحوا بِها وَإِن تَصبِروا وَتَتَّقوا لا یَضُرُّکُم کَیدُهُم شَیئًا. إِنَّ اللَّهَ بِما یَعمَلونَ مُحیطٌ. اگر نیکی و خیری به شما برسد، آنها را ناراحت میکند؛ و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال میشوند. و اگر استقامت و پرهیزگاری پیشه کنید، نقشههای آنان، زیانی به شما نمیرساند؛ همانا خداوند به آنچه انجام میدهند، احاطه دارد».
6) جریان سیاسی و رسانهای نفاق، دشمن شادی ملت ایران است، چون ماموریت دارد «انگیزه و امید و نشاط» -پیشران پویش عمومی پیشرفت- را هدف بگیرد. برخی از این عناصر نگونبخت، مقارن اغتشاشات پارسال مدعی شدند مردم باید قیافه عزادار به خود بگیرند و مطلقا شادی نکنند! گفتند سیاه بپوشید و
کسب و کارها و بازار و اقتصاد را به تعطیلی بکشانید؛ اگرهم
تیم ملی در جام جهانی گل زد و پیروز شد، یا شب یلدا و عید نوروز فرارسید، مطلقا شادی نکنید! این همه رذالت برای دریغ شادی از مردم، در حالی بود که بارها تصاویر عشرتطلبی و هرزگی همین جماعت در برخی پارتیهای خارجی با وضعیتی زننده منتشر شد. درباره این گروه مزدور، بازنشر تحلیل اکبر گنجی (از اصلاحطلبان مقیم خارج) شاید تکراری باشد، اما همچنان تازه است که اسفند 1398 نوشت: «وظیفه ما کارمندان بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی، نابودی ایران و ایرانیان است. وظیفه ما وحشتافکنی است تا با فروپاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم... گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی یا مدافع حقوق بشر هستیم. ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریم های تاریخ نتوانست انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم».
7) عزاداری ملت ما در ماه محرم و صفر، امتداد جشن و شادمانیشان در غدیر است. و ترکیب این غم و شادی، برای آن است که دوباره گرفتار رهزنان شرافت و کرامت نشوند. این، همان ملتی است که با وجود ده سال بمباران رسانهای دشمن علیه مدافعان حرم و فرمانده حکیمشان، آن حماسه تشییع را برای سردار شهید سلیمانی به راه انداخت و رسانههای غرب را به اعتراف واداشت:
- رویترز: حجم جمعیت حاضران در تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع پیکر آیت الله خمینی به خیابانها آمدند.
- خبرنگار لوفیگارو: این تجمع و تشییع، به احتمال زیاد، گستردهترین تجمع بعد از رحلت آیت الله خمینی در سال 1988 میلادی است.
- خبرنگار نیویورک تایمز: دریایی بیکران از مردم در مراسم حضور یافتهاند. سیل بیپایان و چند میلیونی مردم از ساعت 6 صبح در خیابان هستند. در 25 سالی که ایران را پوشش خبری میدهم، هرگز چیزی شبیه به این ندیدم.
8) ایمان مردم ما با همه شدت و ضعفها و با وجود بمباران تبلیغات دشمنان، باور ریشهداری است و همین، ایران عزیز را در حفظ کرده است. این، هویت مردمی است که هر سال با درخشش افزونتر در جشن 22 بهمن، دوست و دشمن را حیرتزده میکنند. دشمنان ما از جوشش عواطف لبریز مردم نسبت به ولایت امیر مومنان(ع) بهم ریختند، همانگونه که از همخوانی «سلام فرمانده» و جهانی شدن آن عصبانی شدند. «سلام فرمانده» و «جشن بزرگ غدیر» و نظایر آن، قدرتنمایی ملت ایران در برابر «تروریسم رسانهای» است. هر طنین مردمی «یا علی/ یا حیدر» و «لبیک یا مهدی» ، پشت قدرتهای زورگو را میلرزاند و لاجرم، شبکه رسانهای آنها را برای پرخاش و فحاشی و توهین، به صف میکند. آنها میترسند، چون «فرهنگ ولایت و مهدویت»، پادزهر ترس است و مردمِ پای کار انقلاب اسلامی را در مقابل ویروسهای تحریم و تحریف و ترور، واکسینه میکند.
9) انقلاب اسلامی، همچنان که مردمنهاد است، بر مبنای ولایت امیر مومنان(ع) برآمده و بالیده است. این رباعی مرحوم محمد حسین صغیر اصفهانی، زبان حال ملت ماست که گفت: «عمری است که دم به دم علی میگویم- در حال نشاط و غم علی میگویم/ تا حال علی گفتهام، انشاءالله- در باقی عمر هم علی میگویم». دشمنان ملت ایران به مدد الهی و به شهادت تاریخ 44 ساله، بازندگان مصاف بزرگ بودهاند. بنابراین باید خطاب به عناصری که به کارفرمایان غربی بهائیت و وهابیت بیگاری میدهند، گفت: خود را در کنار قطب شکست خورده و منفور ملت ایران جانمایی نکنید!
محمد ایمانی
دیروز مردم با حضور گسترده و تماشایی خویش در مراسمی که با عنوان «میهمانی غدیر» در تهران و سراسر کشور برگزار شده بود، حماسه بینظیر دیگری در حمایت از اسلام و ارادت خالصانه به حضرت امیرالمومنین علیهالسلام آفریدند. جوانان و نوجوانان بیشترین سهم را در این حضور حماسی و عاشقانه داشتند تا آنجا که انگار از زمین و زمان جوان و نوجوان جوشیده و به صحنه آمده است. اما، حضور پُرشور دیروز حاشیهای داشت که نه فقط بیرون از متن نبود، بلکه برخاسته از ژرفای دل و جان ملت بود و آن، صدها جلد از کلام الله مجید بود که مردم در اعتراض به اقدام خباثتآمیز آتش زدن قرآن در سوئد روی دست بلند کرده بودند. یادداشت پیشروی نگاهی هرچند گذرا به جایگاه کلامالله مجید است.
قرآن، کلام خدا و آخرین و کاملترین کتاب در بین کتب ادیان آسمانی و ابراهیمی است که از زمان نزولش تا انتهای تاریخ، برای هدایت بشر کافی است و با توجه به حقایق و وقایع علمی، عقل بشر به هراندازه که رشد کند و شکوفا شود، باز هم به مفاهیمش نیاز مبرم دارد. ادیان آسمانی و ابراهیمی به این معنی نیست که خدا برای هدایت بشر، دینهای مختلف فرستاده و یا ابراهیم خلیل که سلام خدا و خوبان نثارش، ادیان مختلف داشته است. خیر. دین خدا از حضرت آدم تا حضرت خاتم، یکی است و آن اسلامی است که در هر دوره تاریخ، بهاندازه نیاز و ضرورت و فهم بشر به پیامبر همان عصر، از آن نازل و در اختیار مردم قرار داده شده و به همان اندازه هم از آنها مطالبه خواهد شد. دین خدا مثل خدا یکی است ولی به خاطر تکامل تدریجی فهم انسانها در گذر زمان، در هر دوره قسمتی از آن گفته شده و در نهایت با قرآن کامل شده، و نامگذاری ادیان به معنی تفاوت و تنوع آنها نیست. و همه ادیان الهی اسلام است. إن الدین عندالله الأسلام.
تحریف کتابهای آسمانی گذشته هرگز نمیتواند و نباید بدبینی به قرآن بیاورد. به ویژه انسان امروزی که پروتکلها را وحی منزل میداند، چگونه میخواهد در این کتاب محکم و متقن شک کند؟ قرآنی که بارها تأکید
بر تعقل و تفکر و تدبر دارد کجا و تورات و انجیل تحریف شده توسط یهودیان افراطی کجا؟ مثلاً قرآنی که مراحل خلقت و تولد انسان را در 1457 سال پیش، بهگونهای میگوید که دانشمندان مدعی امروز، متحیر ماندهاند کجا و کتابی که معتقد است خدا با پیامبرش کشتی گرفت کجا؟ کتابی که یک «واو»ش جابهجا نشده و کودک عقل آدمی را با هر کلمهاش به وجد و حیرت میآورد کجا و کتابی که به صلیب کشیده شدن عیسای مسیحی که درود خدا و خوبان نثارش را آورده کجا؟ از خود نمیپرسند چگونه میشود خدای خالق با مخلوق خود کشتی بگیرد یا چگونه خبر مرگ یک پیامبر در کتابی که قرار است خودش راوی و رسولش باشد آمده است؟ اگر کنیسه و کلیسا نتوانستند پاسخ عقلی و اقناعی به تناقضات و سؤالات مردم بدهند و سبب بدبینی شدند، هرگز در مورد قرآن و فقه پویای اسلام ناب، اینگونه نیست.
اینکه ما مسلمانان معتقدیم تمامتر و خشک خلقت، و تمام آنچه که نیازهای حیاتی بشر را شامل میشود و به سعادتش مرتبط است در قرآن آمده، حاکی از حقایق واقع شده است نه تعصب کور. اگر بیهوده گفته بودیم، مستکبران و قلدران و حتی باهوشهای تاریخ، هزاران بار با قرآن همان میکردند که با کتب «عهد قدیم و عهد جدید» کردند. بیراهه نیست اگر بگوییم دشمنی و کینه ستمگران و ظالمان هر دوره تاریخ با قرآن به این دلیل است که هرگز نتوانستند حتی شبیه یک آیه کوتاه آن را بیاورند و در برابر بزرگی و زیبایی و جذابیت و استواری قرآن عاجز و ناتوان بودند، ولی برخلاف فطرت، به جای سرسپردگی به قرآن، سرکشی کرده و گمان میکنند با پاره کردن و سوزاندنش میتوانند آن را از بین ببرند و خود را مسلط نشان دهند و کودکانه، میخواهند با دستان کوچک خود جلو نور خورشید را بگیرند.
نمیدانند میخواهند چه چیز را انکار کنند وگرنه برای پیدا کردن راه برونرفت خود از مشکلات، با حق درنمیافتادند و به جای هتاکی، کمی فکر میکردند. هرچند این که میگوییم برای کسانی است که ریشه و اندیشهای دارند و هنوز، فطرت را لگدمال نکردهاند وگرنه برای آن صهیونیست بزدلی که از مبارزه با جوانان جهاد و حماس عاجز و گریزان است، پاره کردن چند صفحه قرآن، نه نشانه شجاعت و حقانیت است و نه عمرش را اضافه میکند و از قدیم هم گفتهاند « خر، چه داند قیمت نقل و نبات». در مورد سوئد و حامیان این حرکت سفیهانه هم همینگونه است و اینها که گفته شد برای اهل خرد است و باید در مواجهه با اینگونه از هتاکان، شرایط روحی، روانی و استیصال آنها را هم دید و دانست در میان آنها کسانی هستند که با تأثیر گرفتن از تبلیغات رسانهای دشمن چنین فریب خوردهاند.
واقعیت این است که دوران فرامدرن به سر آمده و غرب در مهلکه افتاده است. مثلاً وقتی که جهان بیخبر از خدای غرب، سه قرن است که فرانسه را به اشتباه، مهد قانون و دموکراسی و جمهوری میداند و وضعیت امروزش را میبیند که رئیسجمهورش را « غرق شده» مینامند، نمیتواند تحلیل درستی از حقایق و وقایع داشته باشد و نمیتواند کاخ آرزوهایش را در حال فروریختن ببیند؛ همانگونه که بسیاری وقتی خود را در محاصره امواج دریا یا شعلههای آتش میبینند و راه فراری نمییابند، از ترس مرگ، خودکشی میکنند. وقتی تمام عالم و تکنولوژی و تمدن و حتی انتهای تاریخ را در آمریکا خلاصه کردند و امروزه میبینند، شیشه عمر این بهشت شدّاد بین ترامپ بیشخصیت و بایدن بیهوش و حواس دست به دست میشود، حق دارند آتش بگیرند و شعله آن را به قرآنی برسانند که خط به خط زوال طاغوتها را نوشته و حقایق را به صاحب این بدن سرطان گرفته، گفته است.
مردم باهوش باید نتیجه مبارزه با عقل و فطرت و بیهویتی و بیاندیشهای مدعیان غربی را در جریانات امروز جهان و تمدن غرب ببینند و بدانند که اجداد همین اروپاییان هم پس از آنکه در دوران باستان، پادشاهان خود را غرق در خون و خشونت و کلیسا را غرق در تحریف و خرافات دیدند، به جای طرد تحریفگران و حقهبازان، دین را نفی کردند و از چاله قرون باستان به چاه قرون وسطی افتادند. پس از آن نیز وقتی که چند قرن از قرون وسطی گذشت و باز هم غرب سرگردان و گمشدهتر شده بود و کلیسا، درمانده از پاسخ عقلانی برای سؤالات جدید مردمی که بدبختی خود و پیشرفت مسلمین را میدیدند و مقایسه میکردند مانده بود و پادشاهانی که مشغول دریدن یکدیگر بودند را میدید؛ فکری پلید و نامرئی، پادشاهان ستمگر و فئودالهای زمینخوار و اربابان انحراف کلیسا را برای حمله به سرزمینهای اسلامی ترغیب کرد.
آنها با حمله به بلاد مسلمین و راهاندازی جنگهای دویست ساله صلیبی و کشتار و سربریدنهای داعشوار مسلمانان مظلوم، اندوخته و انباشته آنها را غارت کردند تا شاید بتوانند اکسیر خوشبختی بیابند و همچون مسلمانان از مواهب خلقت و زندگی مثل آدم، لذت ببرند. همدستی کلیسا با فئودالها در فریب مردم و راهاندازی جنگ و آشوب، گویای انحراف و همکاری ریشهای این دو گروه در اعوجاج مردم و همراهی آنان در ستمگری پادشاهان بود و نتیجه آن، به دست آوردن شیوه بانکداری و داد و ستدهای نو، علوم جدید آن روز و کتب ارزشمند مرجع، شیوههای معماری و شهرنشینی و... و زمینهچینی برای عصر روشنفکری و رسیدن به رنسانس بود. و اگر نبود مواریث اسلامی که در جنگهای صلیبی از مسلمین به غارت بردند، مگر غرب میتوانست با «حکمت مدرسهای» که ایمان را بر عقل مقدم میدانست و در غرب رایج بود و منکرین را یا شکنجه میکردند و یا زنده در کوره میسوزاندند،
وارد عصر روشنگری و انقلاب صنعتی و رنسانس شود؟
اینها که گفته شد و تنها بخشی از بسیار بود، اوضاع اروپا را جهنمی کرده بود و حتی تا رنسانس هم این فضای سیاه و خشن و عقلستیز ادامه داشت و دادگاه گالیله و توجیه «خدای رخنه پوش» نیوتن و امثال اینها در دوران رنسانس، گویای اضطرابی است که بهخاطر «خفقان بیان» و توحش پادشاهان و اربابان کلیسای آن روز که خود را «خازنان بهشت» مینامیدند بر جان این دانشمندان افتاده بود. ولی آن افراط در خشونت و ستیز با عقل، به تفریطی رسید که تا میتوانست در هرچیزی شک میکرد جز شیوه اشتباه مواجهه با عقل و دین و خرافهپرستی و تحریفی که استادش یهود بود. شاید همین دست نامرئی بود که اروپایگریزان و منزجر از کتب تحریف شده و کلیسای تهی از منطق و... را از اسلام نیز ترساند و رماند. غافل از اینکه قرآن، کتابی است که بر تدبر و تعقل، تأکید بسیار کرده و سؤال کردن و اشکال گرفتن، نه تنها جرم نیست که باعث معرفت و شناخت و در نهایت، ایمان بیشتر میشود.
آنکه فرمود «آینه چون نقش تو بنمود راست / خود شکن آیینه شکستن خطاست» راست گفت و غرب باید به جای یقه عقل و دین، یقه پادشاهان و اربابان طماع کلیسا و ثروتمندان فاسد را در دست میپیچاند. این بداخلاقی نهادینه شده در غرب که وقتی از تفکر و گفتوگو عاجز میشوند، قرآن میسوزانند، در اصل فریاد ناتوانی آنها از مواجهه با حقیقتی است که هر روز آنها را بیشتر احاطه میکند. و ای کاش بزرگانی داشتند که به آنها حالی میکرد، تا عبرت بگیرند که وقتی جنگ و تحریم تحمیلی چهل و چهار ساله انقلاب اسلامی ایران آن را ابرقدرت کرد و وقتی سناریوی حمله به برجهای دوقلو، قرآن را پرفروشترین کتاب آمریکا کرد و محاصره غزه، آن را قویتر نمود و...، هتک احترام قرآن هم چهره وحشی و نافهم مدعیان دروغین آزادی بیان در اروپا و آمریکا را عیان میکند و حکومتهای دروغگو را رسوای عالم و عبرت تاریخ میکند، روز ما نزدیک است. انشاءالله
محمدهادی صحرایی
ت
یک هفتهای میشود که فرانسه، درگیر آشوبهای خونین و خشنی است و قتل ناجوانمردانه یک نوجوان 17 ساله الجزایری به دست پلیس، جرقه این شورش بزرگ را زده است. در بزرگی این شورش همین بس که، رهبران برخی کشورهای اروپایی مثل صدر اعظم آلمان گفتهاند، نگران گسترش آن به سایر کشورهای اروپاییاند و وزارت کشور فرانسه هم برای مهار آن مجبور شده، والدین شورشیان را تحت فشار بگذارد. چگونه؟ به این شکل که، اگر والدین جلوی فرزندانشان را نگیرند، هم جریمه سنگین مالی میشوند، هم به جای فرزندانشان زندانی میشوند و هم هزینه خسارات وارده را باید پرداخت کنند. قطع اینترنت و همکاری متفاوت صاحبان شبکههای مجازی و پلتفرمها با پلیس و مراکز امنیتی فرانسه، تلاش و بعضا همکاری برخی کشورهای غربی برای سرکوب شورش، سکوت در برابر جنایاتی که در این کشور از ناحیه نیروهای ویژه و امنیتی فرانسه صورت میگیرد، دستگیری نزدیک به 3500 نفر از معترضان و کشته شدن سه نفر دیگر طی همین شش روز و راهاندازی فوری دادگاههای محاکمه و فرستادن معترضان به زندان، و تحلیلهای وارونه و عجیب و غریب برخی به اصطلاح جامعهشناسان ایرانی از این تحولات، از دیگر موضوعاتی مرتبط با این شورش است که، به برخی از آنها در این یادداشت خواهیم پرداخت.
با توجه به این که پلیس فرانسه، پیش از این هم مرتکب جنایات مشابهی شده است، به این سؤالها هم باید پرداخت: چرا این بار قتل یک نوجوان باعث بروز آشوبی به این وسعت شده است؟ آیا عامل آشوبهایی که «سی ان ان» آن را «خشنترین شورش از سال 2005» معرفی کرده است، فقط همین قتل است یا عوامل دیگری نیز در بروز آن دخیلند؟ چرا این روزها، آشوبها و شورشهایی که در اقصی نقاط دنیا رخ میدهند، با آشوبهای مثلا 10 سال پیش متفاوتند؟ و سؤال آخر اینکه، آیا این آشوبها به جایی میرسند؟ بخوانید:
پس از آن که «محمد بوعزیزی»، دستفروش تونسی در سال 89 دست به خودسوزی زد، انقلابهای بزرگی در بسیاری از کشورهای اسلامی و شمال آفریقا آغاز شد و دودمان دیکتاتورهای زیادی هم به باد رفت. اما واقعیت این است که، آنچه باعث بروز این انقلابها شد، خودسوزی آن جوان تونسی نبود. خودسوزی بوعزیزی، فقط و فقط یک «جرقه» بود یا به قول برخی جامعهشناسان حوزه انقلاب، «عامل ایکس» بود. برای بروز تحولی به بزرگی یک انقلاب یا شورش، دلایل متعددی نیاز است و با یک عامل، انقلابی صورت نمیگیرد. تونس زمینههای قبلی برای بروز این انقلاب را داشت. همینطور کشورهای دیگری که درگیر این انقلابها شدند. فرانسه هم همینطور است. اما زمینههای شورش فرانسه کدامند؟ قطعا یکی از دلایل وقوع این شورشها، که با قتل «نائل مرزوق» نوجوان 17 ساله الجزایری شعلهور شد، وضعیت اقتصادی فرانسه است. فرانسه از جمله کشورهایی است که تا خرخره درگیر جنگ اوکراین شده و مثل بسیاری دیگر از کشورهای اروپایی، از تبعات سنگین اقتصادی این جنگ بینصیب نمانده است. به اظهارات ماکرون، پس از سفر به چین و دیدار با رهبر این کشور رجوع کنید. او پس از بازگشت از پکن از
«لزوم استقلال اروپا از آمریکا» در برخی حوزهها گفت. ماکرون پیش از آن نیز از آمریکا به دلیل سوءاستفاده اقتصادی از جنگ اوکراین و فروش انرژی آن به چند برابر قیمت شکایت کرده بود. تبعات اقتصادی جنگ اوکراین در اروپا هنوز تمام نشده است چون جنگ هنوز تمام نشده است. نباید فراموش کرد از کنار این بحرانها، فقط در زمستانی که گذشت، چیزی بالغ بر 68 هزار اروپایی جان باختهاند و رقمی بالغ بر
3 تریلیون دلار نیز خسارت مالی و اقتصادی به اروپاییها وارد شده است. به این دو عدد دوباره نگاه کنید! قشر فقیر، حاشیهنشین و طرد شده، بیشترین فشار را در بحرانهای اقتصادی میبیند و گاهی برای انفجار خشم این طیف، فقط شلیک یک گلوله بر سینه یک نوجوان حاشیهنشین لازم است! به این نکته مهم هم توجه کنید که، فشارهای اقتصادی این جنگ روی برخی کشورهای اروپایی آنقدر سریع و شدید بود که طی کمتر از 200 روز روی سبک زندگی اروپاییها اثر گذاشت. به قول
«امیل دورکیم»، سرعت تحولات اینچنینیِ اقتصادی، رابطه مستقیمی با وقوع شورش و انقلاب دارد. وقتی سرعت بحران اقتصادی لاکپشتی است، مردم راههای انطباق با شرایط جدید را میآموزند و شورشی هم رخ نمیدهد، اما وقتی سرعت و شدت این بحرانها از سرعت انطباق مردم بیشتر شد، چون تنظیمات زندگی مختل میشود و فرد نمیتواند خود را با آن تنظیم کند، رو به خشم و شورش و خشونت میآورد.
اما همه آن صدها هزار شورشی که طی 7 روز باعث شدند، در 20 شهر فرانسه حکومت نظامی اعلام شود، تحلیل اقتصادی یا حتی سیاسی ندارند چرا که بخشی از این طیف، جوانان و نوجوانانی هستند که سن زیادی ندارند. طبق اطلاعاتی که رسانههای غربی از این آشوبها منتشر کردهاند، میانگین سنی شورشیان فرانسه چیزی بین عدد
16 و 17 است. بسیاری از آنها را دانشآموزان و دانشجویان تشکیل میدهند و در بینشان، مهاجرین و رنگینپوست هم زیاد دیده میشود. به عبارتی، در فرانسه، با شورش «نسل زد» هم مواجهیم. همان دهه هشتادی خودمان! این نسل، از آنجا نسل زد خوانده میشود که تحت شرایط محیطی، امکانات و سرگرمیهای خاصی بزرگ شدهاند.
ذوب شده در فضای مجازیاند و شکاف نسلشان، با نسل قبل از خود، بسیار عریض و طویل و عمیق است. آنها دست به خشونت و آشوب میزنند، چون از نفس خشونت لذت میبرند و چه بسا، هدف جدی و خاصی هم از این آشوبافکنیها نداشته باشند. اینجاست که پای «رسانه» و «اهمیت آن» به میان کشیده میشود. اظهارات اخیر ماکرون درباره نقش فضای مجازی و بازیهای کامپیوتری در بروز این آشوبها، مهماند. او بر لزوم اصلاح این فضا تاکید کرد. فضای مجازی باید مثل فضای حقیقی قوانین و مقرراتی داشته باشد و کنترل این فضا، به هیچ وجه به معنای «سانسور» و «کره شمالی کردن» یک کشور نیست. اگر از روی
جهل و عناد و غرض و مرضهای سیاسی نباشد، کسانی که مُبَلِغِ فضای بیدر و پیکر مجازیاند، در حال کاسبی از این فضا هستند. کاسبیِ اقتصادی یا سیاسی. این طیف توجه داشته باشند که، دود چنین حماقتی بر چشم خودشان نیز خواهد رفت مگر این که خانواده و فرزند و مسائل تربیتی، برایشان بیاهمیت باشد. بنابر این، تغییر شکل و فُرم رسانهها و اطلاعرسانیها، تغییر ذائقه مصرفکننده محتواهای تولید شده در این رسانهها و جذابیتهای حیرت انگیز این فضا، در تغییر فُرم شورشها و شورشکنندهها، به اندازه خود تاثیر گذاشته است.
اما مسئله بعدی نحوه تحلیل یا تبیین شورش فرانسه از سوی برخی کارشناسان و جامعهشناسان ایرانی است. از جمله اصول ابتدایی که در «روش تحقیق» به دانشجویان ارشد و دکتری رشتههای علوم انسانی آموزش داده میشود، خودداری از سوگیریهای شخصی در مسائل
- اینجا اجتماعی- است. متاسفانه برخی اساتید و کارشناسان در کشور ما، که نام «جامعهشناس» و «کارشناس» را با خود دارند، تحولات اینچنینی را با سوگیریهای سیاسی به تبیین مینشینند. به عبارت دقیقتر، مسائل اجتماعی را «سیاسی» تحلیل میکنند. به عنوان مثال، چون با جمهوری اسلامی ایران زاویه دارد، آشوبهای اخیر در ایران را «انقلاب عشق» مینامد بدون این که، خشونتهای قرون وسطایی آن را ببیند. این که در یک «شورش مصنوعی»، بسیجی، طلبه، پلیس و حتی مردم عادی سلاخی، شکنجه یا زنده زنده به آتش کشیده شوند را چگونه «انقلاب» آن هم از نوع «عشق» مینامد، هم حیرتانگیز است هم مایه تاسف! همین به اصطلاح جامعهشناس اما وقتی به تبیین شورشهای فرانسه میرسد، آن را در چارچوب «جامعهشناسی خشونت» تحلیل میکند! تحلیلی که در نهایت نیز خروجیاش، تبرئه نظام سیاسی حاکم بر فرانسه است. اما اینجا در ایران، متهم ساختن نظام سیاسی!
اما سرنوشت شورشهای فرانسه به کجا ختم خواهد شد؟ از آنجایی که هیچ عامل یا کشور خارجی بر آتش این آشوبها نمیدمد، از آنجایی که کشورهای غربی، رسانهها، صاحبان شبکههای مجازی و....همه برای مهار شورشیان به میدان آمدهاند، از آنجایی که فرانسه «مدعیان اصلاحطلب» و «سلبریتیهای دمدستی» و «استادنماهای بی سواد» ندارد یا کم دارد و دهها دلیل دیگر، بعید نیست این آشوبها دوام زیادی نداشته باشد و چه بسا همین روزها سرکوب و خاموش شود. البته این به معنای تمام شدن نیست. چون این آشوبها مصنوعی نیست، به قول «دومینیک ولتون»، جامعهشناس مشهور فرانسوی «مدتها دولت فرانسه را درگیر نگه خواهد داشت.» چرا که بخشی از شورشیان فرانسه حاشیهنشینهایی هستند که عمیقا به نظام سیاسی حاکم بیاعتمادند و «احساس میکنند که به آنها هیچ توجهی نمیشود.»
جعفر بلوری
1) بیش از 20 شهر فرانسه، دستخوش اعتراضات گسترده است. وخامت اوضاع موجب شده تا دولت در این مناطق، حکومت نظامی و منع رفت و آمد اعلام کند. 45 هزار نیروی امنیتی با خودروهای زرهی در معابر مستقر شدهاند. اتحادی? پلیس میگوید «در جنگ چریکی و خیابانی هستیم». وزیر دادگستری فرانسه گفتهِ والدینی که اجازه دهند فرزندانشان شب بیرون بیایند، 2 سال زندان و 30 هزار یورو جریمه میشوند. تشییع جنازه جوان 17 ساله که با شلیک عمدی پلیس کشته شد، در اختناق کامل و بدون حضور خبرنگاران برگزار شد. بالغ
بر 2000 نفر بازداشت، و صدها نفر زخمی شدهاند. چند هزار خودرو و ساختمان دولتی در آتش سوخته است. معترضان، نه سری دارند،
نه شبکهای از سیاستمداران پشت آنهاست و نه از سوی سرویسهای خارجی هدایت میشوند.
2) پاریس چهار ماه قبلُ شاهد تظاهرات چند میلیون نفری در اعتراض به شرایط اقتصادی و اجتماعی بود؛ اما به جایی نرسید و افزایش سن بازنشستگی به اجرا درآمد. گزارش نیویورکتایمز درباره وضعیت فرانسه قابل تامل است: «طی چند شب، اعتراضات به شکلی تماشایی بالا گرفته است. از تولوز و لیل تا مارسی و پاریس، برخی معترضان به ایستگاههای پلیس حمله کردهاند. هیچ نشانهای از کاهش خشم مردم در سرتاسر فرانسه به چشم نمیخورد. قتل جوان 17ساله- که از نظر بسیاری، شبیه اعدام در ملاعام بود- افراطیترین شکل خشونت را آشکار کرد و مانند کاتالیزور نارضایتی بود. شخصیتهای راست، از دولت میخواهند معترضان را سرکوب کند. اما معترضان و خشم آنها هیچ جا نمیرود. جیگوی، یکی از هزاران معترض میگوید: من یک بزرگسال کاملاً بالغ هستم، اما هر زمان که خانه را ترک میکنم، مادرم عصبی به نظر میرسد. وقتی از من میخواهد مراقب باشم، به وضوح لرزش صدایش را حس میکنم. ما خسته شدهایم. فرانسه، سالها مانند زودپز بوده و هر لحظه ممکن است منفجر شود».
3) رئیسجمهور فرانسه، اعتراضات را به «شبکههای اجتماعی، بازیهای رایانهای و الکل» نسبت داده و اتحادی? پلیس فرانسه، معترضان را «اراذل و اوباش» خوانده است. مقامات فرانسوی میگویند بیشتر معترضان، جوان و نوجوان هستند؛ همان که پاییز گذشته بهعنوان «نسل Z»،
در ایران مورد تمجید قرار گرفته و تحریک به آشوب میشدند. بعید است در میان دولتمردان فرانسوی کسی باشد که سنتهای الهی را درک کند. اما نظام فرانسه، تاوان بخش کوچکی از خیانت خود در حق ملتهای دیگر (ایران، لبنان، سوریه، عراق، لیبی و الجزایر) را میپردازد. «هر عمل از خیر و شر، کز آدمی سر میزند/ آن عمل مزدش به زودی، پشت در، در میزند»؛ و «این جهان، کوه است و فعل ما ندا/ سوی ما آید، نداها را صدا».
4) ابعاد بحران، عمیقتر از ماجرای قتل نوجوان 17 ساله و فراتر از مرزهای فرانسه است. اتفاقات اخیر، پیش درآمد زلزلهای بزرگتر در اروپاست. این، درد زایمان «اروپای جدید» و «نظم تازه جهانی» است. اروپا، درگیر بحران ترکیبی شده: بحران هویت، بحران معنویت ناشی از لیبرالیسم افسار گسیخته، بحران اجتماعی، بحران امنیت، بحران اقتصاد، و از همه مهمتر، بحران استقلال (از آمریکا و صهیونیسم بینالملل) که بحران سیاستگذاری و راهبرد را موجب شده است. زمانی تصور میشد اوکراین، تنها قربانی آمریکا در تلهگذاری برای روسیه است. پروفسور «جان مرشایمر» نظریهپرداز آمریکایی گفته بود: «ریشه اصلی جنگ، تلاش آمریکا برای تبدیل اوکراین به خاکریز در مرز روسیه است». پس از او، رابرت کندی نامزد انتخابات ریاست جمهوری تصریح کرد:
«در جنگ آمریکا علیه روسیه، 300 هزار اوکراینی کشته شدند. وزیر دفاع آمریکا گفته بود هدف ما، از پای درآوردن ارتش روسیه است. بیایید صادق باشیم. این در واقع، جنگ آمریکا علیه روسهاست؛ دسیسهای که سال 2014 آغاز شد. ما 300 هزار اوکراینی را به کشتن دادیم».
5) اما اوکراین، تنها قربانی جاهطلبی آمریکا نبود و اقتصاد و امنیت آلمان و فرانسه و دیگران نیز قربانی شد. «زمستان سخت»، عبارتی نبود که مخالفان غرب جعل کرده باشند؛ هشدار صریح مقامات اروپایی بود. جوزپ بورل، 14 شهریور 1401 گفت: «زمستان سختی در انتظار اروپاست». همچنین بوریس جانسون نخستوزیر اسبق انگلیس، 19 آذر 1401 گفت: «زمستان امسال برای کشورهایی که به گاز روسیه وابسته هستند، بسیار دشوار خواهد بود». اما وقتی همین ادبیات در رسانههای ایران بازتاب یافت، محافل غربگرا به دست و پا افتادند. آنها، چون جرات نمیکردند بگویند اربابان غربی غلط کردهاند که گفتهاند زمستان سخت در انتظارشان است، نام هشدار دهندگان را حذف کردند و به رسانههای ایرانی حملهور شدند! رسانههای غربگرا حالا پنج روز است که از زدن یک تیتر و تصویر برجسته درباره وضعیت در حال انفجار فرانسه عاجزند.
6) نشریه اکونومیست اواخر آذر پارسال، طرح «اروپای یخ زده» را
بر صفحه اول خود نشانده و نوشت: «دنیا چگونه پشت اروپا را خالی کرد؟ آمریکا، اروپا را قربانی منافع خود کرد». این نشریه، چند ماه قبل هم در مقایسهای تطبیقی نوشت: «68 هزار نفر زمستان گذشته در اروپا، به علت هزینههای بالای انرژی جان باختند؛ بیشتر از
60 هزار قربانی کرونا »! رئیس آژانس بینالمللی انرژی، هشدار داده که زمستان امسال برای اتحادیه اروپا، سختتر خواهد بود. عبارت «زمستان سخت»، یک کلیدواژه و اسم رمز، فراتر از مشکل گاز و برق و هیزم، و نشانگر اوضاع به هم ریخته دولتهای اروپایی بود. آنها زیر بار دیکتههای آمریکا، روسیه را تحریم کردند؛ اما در واقع به پای خود شلیک کردند. شبکه سیانان سال گذشته گزارش داده بود؛ «جنگ اقتصادی علیه روسیه کارساز نیست و به ضرر غرب خواهد بود. با توجه به افزایش قیمت انرژی، پیشبینی میشود روسیه درآمد بیشتری از نفت و گاز، نسبت به پیش از جنگ کسب کند: 285 میلیارد دلار، در مقایسه
با 236 میلیارد دلارِ سال قبل ».
7) سیانان همچنین گزارش داده: «پیامدهای جنگ اوکراین و بحران انرژی برای غرب، خسته کننده و طاقت فرسا شده است». وبگاه هیل (وابسته به کنگره آمریکا) هم در تحلیلی مینویسد: «آثار تحریمها ضدروسیه، مانند یک بومرنگ به سمت غرب بازگشته است». رسانههای بسیاری در غرب میگویند روسیه برای دور زدن تحریمها، از تجارب مهم ایران، الگوبرداری کرد. این، جدای از ماجرای دلارزدایی در میان کشورها، به عنوان یکی دیگر از شاخصههای عبور از نظم آمریکایی است. در حالی که حتی عربستان، برای زدودن توهین «گاو شیرده»، به تعامل با چین و روسیه و ایران پرداخته، دولتهای اروپایی همچنان در حال بیگاری دادن به آمریکا (بدهکارترین دولت با 31 هزار میلیارد دلار بدهی) هستند. خبرگزاری بلومبرگ، میزان خسارت اروپا از جنگ اوکراین در سال 2022 را بالغ بر یک تریلیون دلار عنوان کرد. وبگاه شبکه آلمانی «n-tv» نیز، به نقل از پژوهش اندیشکده اقتصادی «کولونیا» پیشبینی کرده اروپا امسال، با ضرر جبران ناپذیر 1000 میلیارد دلاری مواجه شود.
8) در وضعیت بیارادگی و بیگاری، اقتصاد آلمان که در حال پیشرفت بود، گرفتار دومین فصل رکود ظرف شش ماه گذشته شده و در عین حال، 100 میلیارد یورو برای افزایش بودجه نظامی هزینه کرده است. موسسه تحقیقاتی ZEW، از قول اقتصاددانان گزارش داده: «تورم بالا و اختلال و نگرانی در عرضه انرژی، اقتصاد آلمان (بزرگترین اقتصاد اروپا) را به سمت طوفانی بزرگ میراند». در انگلیس هم در کمتر از یک سال، سه دولت تغییر کردند و آمار ورشکستگی شرکتها، رکورد 13 ساله را شکست. از آوریل تا ژوئن امسال، 5629 شرکت ورشکسته شدند. بوریس جانسون نخستوزیر سابق، آبان پارسال هشدار داده بود: «شرایط ماههای آتی، شاید بسیار دشوار شود. قبضهای انرژی، اشک انگلیسیها را درخواهد آورد». بیبی سی، چند ماه قبل گزارشی منتشر کرد با عنوان: «افزایش هزینههای زندگی. از هر پنج انگلیسی، یک نفر غذای تاریخ مصرف گذشته میخورد». دقیقا یک سال قبل، اوضاع چنان در هم شد که جانسون را ناچار به استعفا کرد. همان زمان، نشریه «میدل ایست آی»، گزارشی را با عنوان «احمقِ محبوبِ میلیونرها» منتشر کرد؛ و مجله اشپیگل تیتر زد: «دلقک میرود و آشفتگی برجا میماند». پس از استعفای اجباری جانسون، دولت لیز تراس روی کار آمد که بیش از 43 روز دوام نیاورد و جای خود را به ریشی سوناک داد. (تراس، پریروز در ازای دریافت پول، در تجمع یک گروهک تروریستی ضدایرانی
در حومه پاریس سخنرانی کرد).
9) سرسختی و بیرحمی کاخ سفید چنان بود که ماکرون، سال گذشته اعلام کرد: «آمریکا، گاز را 4 برابر گرانتر به اروپا می فروشد». برونو لومیر وزیر اقتصاد فرانسه هم گفته بود: «جنگ اوکراین و بحران ناشی از آن، میتواند به سلطه اقتصادی آمریکا منجر شود. نگرانیم آمریکا از این وضعیت، به زیان اروپا منتفع شود. آنها گاز طبیعی را چهار برابر قیمت به اروپا میفروشند». چند ماه پس از این سخنان، فرانسه گرفتار بحران ترکیبی است. بحرانی که «هیو اسکوفیلد» تحلیلگر BBC دربارهاش مینویسد: «همهگیر شدن شورشها در فرانسه، تعبیر شدن بدترین کابوسهای ماکرون است. فهرست طولانی بحرانهایی که او با آنها روبهرو است، از تروریسم تا جلیقهزردها و اعتراض چپگراها به افزایش سن بازنشستگی، حالا یک سر لیست دارد: بحران همیشه در کمین «حومه» در فرانسه. در طول 18 سال گذشته، شورشهای پراکنده زیادی در مناطق حومهای رخ داده. ساکنان این مناطق که از مهاجران بودند، اکنون فرانسوی نسل سوم و چهارم هستند. آنها میدانند که زخمی کهنه با نادیده گرفته شدن، در حال چرک کردن است. این زخم، زاده نظام استعماری، نخوت، جنگهای قدیمی و کینههای بارور شده است. به اینها میتوان مواد مخدر، جرم و جنایت را هم اضافه کرد. این زخم، قرار نیست ترمیم شود».
10) از کشورهای فقیر اروپای شرقی گرفته تا غرب اروپا، مدتهاست دستخوش اعتراضات و اعتصابات و آشوب است. به تعبیر نیویورک تایمز: «بحران اقتصادی و تورم، در حال بلعیدن رهبران اروپایی است». اروپا، آبستن حوادث مهمی است که در اثر تبعیت بردهوار از آمریکا و عواقب خسارتبار آن پدید آمده است. مردم اروپا در اثر مصائب ناشی از آمریت جبارانه آمریکا، به ستوه آمده و سر به عصیان گذاشتهاند. دولتمردان اروپاییها اگر استقلال رای داشتند، میتوانستند با قدرت منطقهای بینظیری در تراز ایران کار کنند و خود را از بحران نجات دهند. فرانسویها تحت فشار آمریکا، قراردادها با ایران را زیر پا گذاشتند و آن قدر بخیه به آب دوغ براندازی زدند که سرانجام، دامن خودشان را گرفت.
11) اظهارات «خاویر سولانا» در خرداد 1385 و در جمع صاحبان صنایع اسپانیا، و درباره تجارب 11 سال «ریاست سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا» و «دبیر کلی ناتو» همچنان تازه است: «ایران برای نخستین بار در تاریخ، رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته؛ و به همین دلیل، تنش بر سر برنامه هستهای، نه با بمباران بلکه از مسیر مذاکره حل میشود. ایران، آن قدر برگ برنده در دست دارد که به یک قدرت درجه اول تبدیل شود. باید به گشودن باب مذاکره و بهکارگیری عقل بازگشت... این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامی که در آن جناح تندروتر اسلامی حکومت کنند، زندگی کنیم و به همزیستی برسیم... باید اندیشه همزیستی را با 13 میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی میکنند، شروع کنیم؛ از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبهرو خواهیم شد».
محمد ایمانی