آینده مذاکرات؛ کمترین شرط ایران در دورا ن راستی ارمایی باید نضب دورببنهای ان لاین درشورای امنیت امریکا باشد
ل
خردمندی به یک معنا، آیندهنگری است. این که سرانجام و سود و زیان یک رفتار چیست. همچنان که افق دید، از نوک بینی تا چند کیلومتر دورتر فرق میکند، قابلیت آیندهنگری در افراد هم متفاوت است. این دو حکمت از امیر مومنان(ع) است که فرمود «اذْکُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ. بریده شدن خوشیها و برجاى ماندن پیامدها را به یاد داشته باشید»؛ و «اِرْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ. نگاهت را به انتهای سپاه دشمن (خیمه فرماندهی) بینداز». در هدفگذاریهایی که پای تعامل با دشمن در میان است، باید راهبرد حریف را کاوید و از معاملهای که شیرینی موقت و خسارتهای ماندگار برجا میگذارد، پرهیز کرد.
توافق برجام که در سال 94 با غفلت از راهنماییها و هشدارهای رهبر معظم انقلاب تدارک شد، از آیندهنگری بهعنوان اقتضای عقلانیت فاصله داشت. برخی دولتمردان سابق بعدها به دفعات اذعان کردند که پیشبینی نمیکردند آمریکا توافق را زیر پا بگذارد یا از آن خارج شود. توافق چنان نامتوازن و فاقد ضمانت تنظیم شده که آمریکاییها، از روز اول به نقض آن پرداختند؛ و سپس خارج شدند، بدون اینکه هزینهای بپردازند. این خطای نابخشودنی، عبرت بزرگی است که
- ولو در مقیاسهای کوچکتر- نباید تکرار شود. برجام، دستمالی و پایمال شد؛ چون برخی مدیران ما اصرار داشتند برنامه غرب را نفهمند. از خط نفوذ و خیانت که بگذریم، افراد خوشبین تصور میکردند یک توافق (ولو نیمبند) تا مدتها از تنشها و فشارها میکاهد. اما آنچه در عمل اتفاق افتاد و پیشبینی هم میشد، تشدید فشارها و بهانهجوییهای غرب بود.
دیپلماتهای آمریکا و اروپا، پای میز مذاکره ادعا میکردند که میخواهند درباره عدم انحراف برنامه هستهای ایران آسوده خاطر شوند، اما طراحیشان چیز دیگری بود. یک سند در اینباره، سخنان «جان ساورز»، (رئیس وقت سرویس جاسوسی MI6) در اواخر مهرماه 1394 است که پس از شروع انجام تعهدات ایران ظرف دو ماه، به CNN گفت: «توافق هستهای، ظرف 15 سال، ایران را به کشوری میانهرو تبدیل خواهد کرد. ما شاهد کشوری هستیم که در مرحله انتقال از پایههای انقلابی به کشوری نُرمالتر قرار دارد. اما در داخل ایران در این مسیر، چالش وجود دارد. ما نیاز داریم صبر استراتژیک داشته باشیم تا به آن فرصت دهیم در 15- 10 سال آینده توسعه یابد و ایران را به کشوری نُرمال تبدیل کند». آنها به توقف 95 درصد برنامه هستهای ایران قانع نبودند بلکه میخواستند موتور قدرت ساز انقلاب اسلامی را خاموش کنند
سند دوم، اظهارات «ریچارد هاویت»، تهیهکننده سند راهبردی اتحادیه اروپا درباره روابط با ایران است که سوم آبان 1395 گفت:
«توافق هستهای، یک نقطه عطف بود؛ هرچند که همه مشکلات ما با ایران درباره اسرائیل، دموکراسی و حقوق بشر حل نشده... ما باید دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا را در تهران افتتاح کنیم و گفتوگو درباره حقوق بشر در ایران را ازسر بگیریم. نیروهایی در داخل ایران، در حال اعمال فشار
بر حاکمیت هستند و ما امیدواریم گزارش ما نیز باعث پیشرفت در این زمینه شود... اکنون اروپا در ایران نفوذ دارد، ولی آمریکا فاقد آن است. ما میخواهیم از این اهرم استفاده کنیم و به جنگ در سوریه و یمن پایان دهیم و به سوی ساختار جدید امنیتی در خاورمیانه حرکت کنیم». اروپاییها در همین دوره، سرگرم حمایت از تروریستها در سوریه و عراق، و جنایتکاران سعودی علیه ملت یمن بودند.
مصاف غرب با ما، فرابرجامی است و در قالب تنگ برجام نمیگنجد. به همین دلیل هم به برجام، صرفا بهعنوان ابزار کانالیزه کردن و محاصره واقعی ایران مینگریستند. کاری را که تحریمهای فلجکننده
(و فشار حداکثری) نتوانست انجام دهد، برجام و توافقهای مشابه باید انجام میداد: واداشتن ایران به خودزنی، بر اساس دستکاری در محاسبات. کلیت برجام به سمت منافع غرب فرو غلتید، چرا که طرف آمریکایی گفته بود «توافق نکردن بهتر از توافق بد است»؛ اما در این طرف، وزارت خارجه ما، با به خدمت گرفتن چند هنرمند ادعا میکرد «هیچ توافقی، بدتر از عدم توافق نیست»! برجام در چنین نامعادله عجیبی، عبرت جهانیان میشد.
آیندهنگری و آیندهپژوهی درباره برجام و مذاکرات مبتنی بر آن، همچنان اهمیت دارد. جا دارد متولیان امر، با دعوت کارشناسان مختلف، شبیهسازی و آیندهنگری کنند که شرایط در صورت احیای برجام -بدون چارهجویی درباره منافذ آن- ظرف سه یا شش ماه بعد (و نه حتی دو سال آینده) چگونه خواهد بود؟ آیا مثلا ایران میتواند بدون دردسر، تجارت داشته باشد یا این که تنشها و فشارها، در حد مقدور غرب شدت مییابد؟ این بازی برخلاف تلقی دولت سابق، بازی بُرد- بُرد نیست. بلکه غرب، سود خود را در باخت ایران و گرفتن امتیازات جدید از این طریق میبیند. به همین دلیل، اگر مسائلی مانند دریافت تضمین محکم، لغو پایدار تحریمها و بستن پرونده PMD، تعیین تکلیف نشده باشد، میتواند مقدمهای برای تشدید فشار باشد. قطعا انتظار دروغینی که غربگرایان درباره عواید نجومی احیای برجام ساختند، ما به ازای واقعی ندارد، چنانکه قبلا هم نداشت و موجب سرخوردگی عمومی شد.
توافق بدون لغو موثر و پایدار تحریمها (گرفتار شدن در بازی برچسب تحریمها)، اخذ تضمین معتبر (مانند نگهداری مواد غنی شده در ایران تحت نظارت آژانس)، تعیین غرامت چند سال عهدشکنی آمریکا، و بسته شدن پرونده PMD، فاجعه دوبارهای را بر پایه برجام رقم میزند. افق چنان توافقی روشن است: آمریکا مجددا عضو برجام میشود و به مکانیسم ماشه دسترسی پیدا میکند؛ قیمت نفت با سقوط 20 تا 30 دلاری روبهرو میشود؛ و سپس، آمریکا در مدت زمانی کوتاه، دبّه میکند و بازی مار و پله را به نقطه صفر برمیگرداند و حال آن که ضعیفترین دوران خود در 70 سال اخیر را سپری میکند.
فرسایشی کردن مذاکرات از سوی غرب، نباید ما را از اولویتهای خود غافل کند. مذاکرهکنندگان دولت سابق، همه امتیازات را به شکل نقد و برگشت ناپذیر واگذار کردند، اما امتیازات نسیه، یا ناپایدار و نقضپذیر را گرفتند. نگاه آمریکا به تعلیق تحریمها موقتی (سه تا شش ماهه) است؛ به نحوی که بحران اقتصادی را پشت سر بگذارد و نیاز اورژانسی برای پایین کشیدن قیمت حاملهای انرژی را برطرف کند و سپس بتواند شیطنتهای جدید را از سر بگیرد. بسیار محتمل است که واشنگتن ظرف مدت کوتاهی، در مقابل دسترسی ایران به درآمدهای نفتی یا دیگر سازوکارهای بانکی و مالی جهانی کارشکنی کند و تهدید و کارشکنی علیه سرمایهگذاری میانمدت و بلندمدت شرکتها در ایران را از سر بگیرد. طبیعی است که دوره کوتاه سه تا شش ماهه صرفا میتواند اقتصاد در حال خروج ایران از وضعیت شرطیسازی را به شرایط سالهای 99-1398 برگرداند.
فارغ از این که دولت آمریکا وعده میدهد چه حجمی از تحریمها را تعلیق کند، اصرار دولت بایدن بر ندادن «تضمین»، مسئله مهمتری برای راستیآزمایی است. دولت بایدن نمیخواهد و نمیتواند از طرف دولت بعدی آمریکا تضمین بدهد، اما ضمنا به اعتبار عهدشکنیهای پیاپی و پسابرجامی دولت دموکرات اوباما، وعده دولت بایدن درباره دوره دو ساله خودش هم معتبر نیست. ضمنا باید توجه داشت که موضع کنگره همیشه رادیکالتر بوده و نمایندگان هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در مجلس نمایندگان یا سنا، تحریمهای پسابرجامی را با اتفاقآرا تصویب کرده و رفتار دولت آمریکا برای ممانعت از انتفاع اقتصادی ایران را تکمیل کردهاند. کنگره، قانون «اینارا» را در سال 2015 برای نظارت بر توافق تصویب کرد که طبق آن، رئیس جمهور آمریکا باید هر سه ماه یک بار گزارش میداد تا کنگره درباره ادامه یا عدم تداوم «تعلیق سه ماهه تحریمها» تصمیم بگیر!. «اینارا» در سنا
با 98 رای موافق و تنها یک رای مخالف به تصویب رسید. اینارا در مجلس نمایندگان هم، با 400 رای موافق و فقط 25 مخالف تصویب شد. قانون پسابرجامی کاتسا هم که سال 2017 با 98 رای سناتورها (فقط دو رای منفی) تصویب شد، با 419 رای موافق و 3 رای مخالف، از تصویب مجلس نمایندگان گذشت. قانون دیگری که مانند کاتسا تعهدات برجامی آمریکا را منتفی میکند، قانون ISA میباشد که سرمایهگذاری بیش از 40 میلیون دلار در سال برای توسعه بخش نفت وگاز در ایران را ممنوع میکند و به شکل مشابه تصویب شده است.
در این میان و در حالی که سوء نیت آمریکا مُحرز است، دعوت به «تنازل» از خطوط قرمز اعلامی نظام و ادعای این که دستورالعمل ابلاغی برای مذاکرات، جدا از خطوط قرمز اعلامی است، مسیری انحرافی است. جدا کردن «خطوط قرمز اعلامی رهبر انقلاب» و «دستورالعمل مذاکرات» و ادعای این که خطوط قرمز برای چانهزنی است و نه ایستادن بر مبنای آن، تحلیل نادرستی است که میتواند ایران را مجددا از حداقل حقوق خود محروم کند. ما بر سر سود طرفین در یک توافق «بُرد- بُرد» مذاکره نمیکنیم که بتوان درباره کم و زیاد شدن آن چانهزنی کرد یا تخفیف داد؛ بلکه دیپلماتهای سختکوش کشورمان، بر سر حقوق تضمین نشده در برجام میجنگند.
در اهمیت نیاز آمریکا به توافق همین بس که در طول یک سال اخیر، قیمت نفت تقریبا دو برابر شده و میزان ذخایر نفتی آمریکا، به پایینترین سطح خود در چهار دهه گذشته رسیده است. اروپا هم که بازگشت به عصر تاریکی و یخبندان و قحطی را ظرف چند ماه آینده انتظار میکشد. آنها نیازمند فوری «بازگشت نفت ایران به بازار» هستند. اما با این حال، توافقی را میپسندند که خطوط قرمز بازدارنده ایران کمرنگ شده باشد و بتوان زیرش زد. در مقابل، ما امروز در مقایسه با هفت سال قبل، در موضع قدرت هستیم و فشارهای تحریمی را هم تا حدود زیادی ازسر گذراندهایم. مقامات آمریکایی بارها به شکست فاحش فشار حداکثری اعتراف کردهاند. بنابراین نباید اجازه داد دشمن و پادوهای رسانهای آن، معادله موجود به نفع ایران را تحریف کنند. قطعا توافق نکردن، بهتر از توافق بد است. آمریکا تنها زمانی میتواند به برجام برگردد، که حقوق ایران را تضمین کرده باشد. هر توافق دیگری، مثل توافق چندمرحلهای، خلاف این ضرورت خواهد بود.
محمد ایمانی
1- شاید در نگاه اول باور نکنید که اقدام اخیر مهندس موسوی در حمایت آشکار از اسرائیل و داعش نه تعجبآور بود و نه غیرمنتظره! ولی اسناد و شواهدی که در ادامه خواهد آمد به وضوح نشان میدهد، حرکت اخیر مهندس موسوی ماموریتی بوده است که به عنوان یک عضو تشکیلات مخوف فراماسونری بر عهده داشته است!
تعجب نکنید! پای شعار و گزافهگویی در میان نیست. ابتدا به شواهد و نمونههایی که در چند بند جداگانه ارائه میشود نگاهی بیندازید! و قضاوت را به بعد از مطالعه موارد یاد شده موکول کنید. بخوانید!
2- اوایل دهه 80 ، یعنی چند سال قبل از فتنه 88 و پیش از آن که چهره واقعی موسوی به عنوان یکی از سران فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 افشا شود و در حالی که به عنوان چهرهای مقبول در میان مردم و جریانات سیاسی شناخته میشد، دو تن از کارشناسان برجسته امنیتی که به چیرهدستی و توانمندی شهره بودند و آن روزها یکی از پروندههای جاسوسی موساد را در دست بررسی داشتند، در حلقه بسیار محدودی اعلام کردند که مهندس موسوی «ماسون» است! و در مقابل تعجب توأم با ناباوری یکی از حاضران، گفتند؛ «احتمالاً در آیندهای نزدیک او را در پروژهای علیه نظام به کار خواهند گرفت»! ...
3- اواخر بهمنماه سال 1387 آقای خاتمی به عنوان نامزد انتخابات ریاست جمهوری سال 88 ثبتنام کرد و تمامی گروهها و احزاب اصلاحطلب با صدور بیانیهها و انجام سخنرانیها و مصاحبهها و نوشتن دهها مقاله و یادداشت از نامزدی ایشان حمایت کردند. همان روزها طی یادداشتی در کیهان اعلام کردیم که آقای خاتمی نامزد واقعی جبهه اصلاحات نیست! آن یادداشت با اعتراض گسترده مدعیان اصلاحات روبهرو شد و با طعنه میپرسیدند « این دیگر کدام بخش از غیبگویی کیهان است»؟! ... اما دیری نگذشت که آقای خاتمی از نامزدی استعفا داد و مهندس موسوی اعلام نامزدی کرد و با استقبال همهجانبه جبهه اصلاحات روبهرو شد.
4- همان روزها خبرنگار نشریه آمریکایی «نیویورکر The New Yorker»
به کیهان آمد و گفت قبل از هر چیز برای پاسخ این سؤال آمدهام که وقتی تمامی گروههای اصلاحطلب از نامزدی آقای خاتمی حمایت میکردند، شما از کجا میدانستید که او نامزد واقعی اصلاحطلبان نیست؟! به ایشان گفته شد، با توجه به نشست موسوم به
«آینده ایران» در دانشگاه استنفورد به این نتیجه رسیده بودیم. در آن نشست که شماری از مقامات آمریکایی (و چند ایرانی که نامشان فاش نشده است) حضور داشتند خانم «گیل لاپیداس» پشت تریبون میرود و خطاب به حاضران میگوید «میدانم از حضور من تعجب میکنید، چرا که تخصص و ماموریت من در زمینه سالهای منجر به فروپاشی شوروی است» و توضیح میدهد «ما (؟؟) به این نتیجه رسیدهایم که وضعیت ایران امروز، شبیه شوروی سابق در دوران گورباچف است. گورباچف هم مثل خاتمی اصلاحطلب بود ولی میخواست هم «پاپ» باشد و هم «لوتر» و این نقش دوگانه امکانپذیر نبود... گورباچف میخواست اصلاحات را همراه با حفظ ارزشها دنبال کند و این برنامه امکان پیاده شدن نداشت بنابراین برای شوروی سابق ضروری بود که شخصی مانند «یلتسین» به میدان بیاید که فقط «لوتر» باشد و نه «پاپ» تا بتواند علیه کلیسا- بخوانید ارزشهای دینی و اخلاقی- قیام کند... در ایران نیز باید خاتمی دست از ارزشهای دینی بردارد و در غیر این صورت جای خود را به یک یلتسین ایرانی بدهد...»! خبرنگار پرسید: آیا میدانستید که گزینه اصلی آقای موسوی است؟ پاسخ ما این بود که نمیدانستیم موسوی گزینه اصلی است ولی میدانستیم هرکه باشد، گزینه نشان شده آمریکا و اسرائیل است!
5- گفتنی است (و پیشانی شکر بر زمین سائیدنی نیز هست) که همان روزها
رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگزاران نظام از این طرح پرده برداشته و میفرمایند: «یک طرح همهجانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی طرّاحی شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد. این طرح، طرح بازسازی شدهای است از آنچه که در فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد. بهنظر خودشان میخواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند» و در ادامه تصریح میکنند: « اینها در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اوّلشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمىِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شوروىِ متشکّل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست»!
6- درباره فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 و طراحی آن از سوی آمریکا، اسرائیل و انگلیس و ... اطلاعات و اسناد دقیقی ارائه شده است که حتی فهرست آن اسناد نیز مثنوی هفتاد من کاغذ است و در این مجال فقط اشاره میکنیم که ما در کیهان (به گواهی نسخههای روزنامه) تمامی مراحل فتنه را قبل از وقوع پیشبینی و اعلام کرده بودیم تا آنجا که در آخرین شماره کیهان قبل از روز انتخابات -20خرداد 88 - به آشوب بعد از انتخابات اشاره کرده و با تیتر درشت نوشتیم «آخرین پرده سناریوی افراطیون، آشوب پس از شکست». غیب را فقط خدای متعال میداند «لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا الله». پس چگونه تمامی مراحل فتنه را با جزئیات آن پیشبینی کرده بودیم؟ پاسخ آن است که فتنه 88 بر اساس فرمول آمریکایی- اسرائیلی کودتاهای رنگی صورت میپذیرفت و کیهان با مراجعه به آن فرمول، مراحل مختلف فتنه را پیشبینی میکرد.
7 - مایکل لدین مشاور امنیت ملی آمریکا، دو روز قبل از 9 دی 1388 در بنیاد دفاع از دموکراسی سخنرانی داشت و در حالی که پیروزی فتنه را نزدیک میدید، از رازی پرده برداشت (که بعدها اعلام کردند اقدامی شتابزده بود و نباید اعلام میکردند)! لدین گفت؛ روزی ما خواهیم نشست و درباره تاریخ پشت صحنه جنبش سبز سخن میگوئیم. در آن هنگام همه شما خواهید گفت که جنبش سبز در سال 2009 آغاز شده است (1388) اما من به شما میگویم که ریشه آن در اواسط دهه 1980 (سالهای میانی دهه 60) است. یعنی هنگامی که ما با دفتر میرحسین موسوی در تماس بودیم»!
8- شهید آیت اعلام کرده بود اسنادی در اختیار دارد که از فراماسون بودن موسوی خبر میدهد و بارها به مناسبتهای مختلف به آن اشاره کرده بود. ایشان که میرحسین موسوی را گزینه مناسبی برای تصدی وزارت امور خارجه نمیدانست، در یکی از جلسات مجلس، به انتقاد از کابینه معرفی شده پرداخت و گفت که اسنادی را که نشاندهنده ارتباط موسوی با فراماسونری است در جلسه بعدی مجلس در اختیار نمایندگان قرار خواهد داد. اما، مرحوم آیت را صبح روز 14 مرداد درحالی که عازم مجلس بود به شهادت رساندند! نحوه ترور شهید آیت به گونهای کاملاً متفاوت با ترورهای منافقین بود. اول آن که، تروریستها نزدیک به 60 گلوله شلیک کرده بودند و حال آن که منافقین با شلیک چند گلوله صحنه را ترک میکنند. شلیک 60 گلوله نشان میدهد که میخواستند از شهادت او کاملاً مطمئن شوند و جسمی مجروح از آن شهید باقی نماند. دوم این که؛ ترورکنندگان بعد از به شهادت رساندن آیت کیف حاوی اسناد وی را با خود میبرند. این نیز با ترورهای منافقین همخوانی ندارد. منافقین دستور داشتند برای پیشگیری از دستگیر شدن، بلافاصله بعد از ترور صحنه را ترک کنند و چیزی با خود نبرند! بعدها وقتی این موارد مطرح شد، اعلام کردند که ترورکنندگان، تازهکار و کمتجربه بودهاند! و حال آن که کم تجربهها از شدت ترس بعد از شلیک یک یا دو گلوله صحنه را ترک میکردند ولی عوامل ترور شهید آیت 60گلوله شلیک کرده و اصرار داشتهاند که کیف ایشان را نیز با خود ببرند. کیف شهید آیت حاوی چه اسنادی بود که تروریستهایِ مامور به ترور ایشان اولاً اصرار داشتهاند که حتماً به شهادت برسد و کمترین احتمالی برای زنده ماندن او باقی نماند و ثانیاً؛ با توجه به احتمال دستگیری، ریسک ربایش کیف حاوی اسناد را پذیرفته بودند؟! از آنجا که اسناد ربوده شده هرگز به دست نیامده است درباره محتوای آن قضاوتی نکرده و تنها به اظهارات نقل شده از مرحوم شهید آیت بسنده میکنیم.
9- دکتر محمد مُکری نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی که به حضور فراماسونها در برخی از مراکز حساس ایران دوران پهلوی، شدیداً معترض بود و افشاگریهایی در این زمینه داشت، بعد از کودتای 28 مرداد تحت فشار فراماسونها مجبور به ترک ایران شده و به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس به تدریس مشغول شد. دکتر مکری در بهمن ماه 1357، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت و به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در شوروی سابق منصوب شد. از قول دکتر مکری نیز در یکی از تالیفاتش (ظاهراً کتابی با عنوان دیوان) نقل شده است که «در کتابخانه کاخالیزه فرانسه متوجه عضویت میرحسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه شدم»!
10- فراماسونها هنگامی که ماموریت یکی از اعضای خود را شکست خورده میبینند و احساس میکنند در مناقشهای که پدید آوردهاند، روی اسب بازنده شرطبندی کردهاند! مامور شکست خورده را در یک عملیات انتحاری هزینه میکنند. بر اساس شواهد موجود، موسوی از نگاه دشمن ماموری بود که تاریخ مصرفش تمام شده و باید دور انداخته میشد! و دقیقاً به همین علت او را در پستترین و رذیلانهترین موضوعات مصرف کردهاند؛ دفاع از اسرائیل، حمایت از داعش، ناسزاگویی به شهدا و ...
11- اکنون نوبت حامیان سینه چاک موسوی، نظیر آقای خاتمی و ظریف و سایر سرکردگان جریان مدعی اصلاحات است که باید موضع خود را درباره اقدام خباثتآمیز موسوی مشخص کنند. البته از آنها سؤالات دیگری نیز در میان است. از جمله این که بیتردید آقای خاتمی از تصمیم اعلام شده آمریکا و اسرائیل برای انتخابات 88 با خبر بود! چرا دقیقاً بر اساس فرمول دیکته شده آنها عمل کرد؟! چرا بعد از کاندیداتوری موسوی که میدانست گزینه آمریکا و اسرائیل است (بندهای 4 و 5 و 6 یادداشت پیشروی) از نامزدی کناره گرفت و با همه توان به حمایت از او پرداخت؟! و دهها سؤال دیگر از اقدامات خیانتآمیز مدعیان اصلاحات که طرح آن را همراه با اسناد مربوطه به بعد موکول میکنیم!
12- و بالاخره باید به شکرانه برخورداری از رهبریهای الهی و هوشمندانه
حضرت آقا پیشانی شکر بر زمین سائید که آنچه دیگران در آئینه نمیدیدند، او در خشت خام میدید و با درایت و نگاه برخاسته از نور الهی به سران فتنه مهلت داد تا درون پلید خود را بر همگان آشکار کنند « وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ ... آنهایی که آیات ما را تکذیب کردند تدریجاً از آن راه که نمیدانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد». (آیه182 سوره مبارکه اعراف).
حسین شریعتمداری
عالم همه قطره اند و دریاست حسین مردم همه بنده اند و مولاست حسین
از بس که کرم دارد و آقاست حسین ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
vآتلانتیک: در بنبست برجام «بریکس» فرصت تازه برای ایران است
عضو شورای روابط خارجی آمریکا میگوید روابط نزدیک ایران با چین و روسیه و اعضای گروه بریکس میتواند فرصتهای اقتصادی و سیاسی تازهای را برای ایران فراهم کند.
نشریه آتلانتیک به قلم راغده درغام عضو شورای روابط خارجی آمریکا مینویسد: سازمان ناتو ماه گذشته راهبردی را در پیش گرفت که دگرگونیهای گستردهای را پدید خواهد آورد. در کنفرانس سران ناتو در اسپانیا، روسیه به عنوان کشوری دشمن معرفی شد و چین هم دشمن بالقوهای نام گرفت که نباید نادیده گرفته شود و برای مقابله با تهدیدی که میتواند ایجاد کند، باید رویکردی راهبری علیه آن اتخاذ شود.
جنگ اوکراین، روابط غرب با روسیه را کاملا دگرگون کرده است. انتظار نمیرود که این جنگ در آینده نزدیک پایان یابد همایش سران ناتو از منظر سیاسی و نظامی رویدادی بسیار مهم به شمار میرود. شاید پوتین فعلا نخواهد به تصمیمات ناتو در دشمنی با مسکو واکنش نشان دهد اما نمیتواند در برابر تصمیم دولت لتونی که عبور کالاهای روسی به منطقه کالینگراد از طریق خاک این کشور را ممنوع کرده است تحمل کند. کالینگراد منطقهای تحت حاکمیت روسیه است که لهستان و لتونی آن را از خاک روسیه جدا کردهاند. گفته میشود روسیه تلاش میکند تا راهحلی برای این مشکل پیدا کند. در صورت شکست این تلاشها، احتمالا منطقه شاهد شعلهور شدن جنگی تازه خواهد شد.
همزمان با همایش سران ناتو و گروه 7، در جبهه شرق نیز تحولاتی در حال شکل گیری است. روسیه تلاش میکند ساختاری برای مقابله با تحرکات گروه 7، ایجاد کند. در راستای این هدف، سران کشورهای حوزه دریای خزر، یعنی روسیه، ایران، جمهوری آذربایجان، قزاقستان و ترکمنستان در عشق آباد دیدار کردند و در حاشیه این دیدار پوتین تلاش کرد روابط مسکو – تهران را بیش از پیش تقویت کند.
پیش از اجلاس سران ناتو، در همایش مجازی سران کشورهای موسوم به بریکس، یعنی برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی که 5 قدرت در حال ظهور اقتصادی هستند، پکن و مسکو، با پیوستن ایران و آرژانتین به این گروه موافقت کردند. این اقدام میتواند زمینهساز دستیابی ایران به فرصتهای سیاسی و اقتصادی جدید باشد.
پیش از آنکه مناقشه روسیه و اوکراین آغاز شود، یعنی تا پیش از سال 2014، روسیه جزئی از کشورهای گروه 8 بود و اکنون پوتین امیدوار است که بریکس به چالشی جدی برای گروه 7 تبدیل شود. عضویت ایران در بریکس میتواند برای روسیه و چین پیامدهای خاصی داشته باشد.
در همایش عشق آباد، پوتین و ابراهیم رئیسی بر اهمیت امضای پیمان راهبردی همکاریهای دوجانبه تاکید کردند. قرار است این پیمان در دیدار آتی پوتین از تهران امضا شود. افزون بر این، رؤسای جمهوری روسیه و ایران ضرورت حفظ حکومت سوریه را مورد تاکید قرار دادند.
هنوز روزنه امیدی برای شکستن بن بست موجود در گفت وگوهای هستهای بین ایران و غرب وجود دارد. اما تحلیلگران بر این باورند که به خاطر پافشاری ایران به حذف نام سپاه پاسداران از فهرست سازمانهای تروریستی، امکان توافق به تدریج کمتر میشود.
هنوز زنگ شکست گفت وگوهای هستهای به صدا درنیامده و ایران به شدت به لغو تحریمهای تحت رهبری آمریکا نیاز دارد. هم دولت آمریکا و هم اروپاییها به شدت خواستار دستیابی به توافق با ایران هستند و به همین علت پوتین مایل است برای دستیابی به توافق هستهای میانجیگری کند تا جایگاه و اعتبار خود را در جامعه بینالمللی،
بهبود بخشد.
وی همچنین تاکید میکند که چنانکه گفتوگوهای هستهای به شکست بینجامد، مسکو و تهران، برای پیشبرد اهداف خود، آمریکا و اسرائیل را مسئول شکست این گفت وگوها معرفی خواهند کرد. این احتمال وجود دارد که روسیه با وجود تحریم فروش جنگ افزار به ایران توسط سازمان ملل متحد، به تحویل اسلحه به این کشور مبادرت کند. این احتمال وجود دارد که تحویل برخی از جنگ افزارها فعلا رایگان باشد و این امکان نیز وجود دارد که جنگافزارهای روسی که به ایران تحویل داده میشود توسط ایران در اختیار حزبالله و ارتش سوریه قرار بگیرد. با دریافت جنگ افزارهای جدید از روسیه، قدرت ایران در منطقه بیش از پیش افزایش خواهد یافت.
.
گزارش الجزیره از انفعال آمریکا در برابر نظم جهانی نو پدید
ایران و روسیه در صدد هستند از وضعیت به هم ریخته قطببندیها در منطقه و جهان، برای ایجاد یک نیروی متوازنکننده در برابر آمریکا استفاده کنند. دنیا اکنون شاهد تحول هیبریدی تازه است.
وبسایت شبکه الجزیره در تحلیلی با اشاره به همزمانی سفر بایدن به اسرائیل و عربستان، و سفر رؤسای جمهور روسیه و ترکیه به تهران نوشت: سیاست در جهان کنونی، از قالبهای سخت و غیرقابل انعطاف دوران جنگ سرد دور شده و هویتی هیبریدی و بیثبات به خود گرفته است. اتحادهایی که به تازگی در حال شکل گیری هستند، ساختار غیر قابل انعطاف قبلی را ندارند. نوع جدیدی از جنگ سرد در روابط روسیه و آمریکا، پس از آغاز جنگ اوکراین، شکل گرفته است. اتحادهایِ عمیقا راهبردی که موجب قطبی شدنِ منطقه و جهان در طی دوران جنگ سرد شده بودند، اینک ماهیتی سیال و عملگرایانه یافتهاند. منطقه خاورمیانه قبلا آماج مداخلات گسترده بیگانگان قرار میگرفت. این منطقه در 20 سال اخیر، شاهد برخی از مرگبارترین منازعات جهان بود. اما با کمرنگ شدن جنگهای سوریه، یمن، و لیبی، اکنون شاهد شکلگیری محیط ژئوپلیتیکی جدیدهستیم که در سفر اخیر بایدن به منطقه و اجلاس سه جانبه ایران و روسیه و ترکیه بازنمایی شده است.
در این میان نشست جده عربستان، نشان دهنده فقدان اعتمادِ حاکم میان آمریکا و متحدانش در منطقه بود. جو بایدن تلاش کرد تا متحدان عرب، تولید نفت را افزایش دهند و همکاریها با روسیه را نیز متوقف سازند. تلاشی که البته نتیجه ملموسی به دنبال نداشت و با وجود فشارهای آمریکا، عربستان و امارات و مصر، واکنش مثبتی نشان ندادند. و حال آنکه در دوران جنگ سرد، اگر آمریکا چیزی را از اینها مطالبه میکرد حتما به دست میآورد. در دهه 1980 میلادی، عربستان قیمت نفت را به نفع آمریکا و به ضرر شوروی پایین آورد و حتی در اخراج نظامیان شوروی از افغانستان کمک کرد.
جو بایدن در جریان نخستین سفر خود به عنوان رئیسجمهور آمریکا به خاورمیانه، برخلاف وعدههای خود که تاکید عربستان سعودی را به خاطر رفتارهای نامطلوب مجازات میکند، سکوت سنگینی را پیشه کرد. اما عربستان و مصر از پذیرش خواسته آمریکا اجتناب کردند و حتی کفایت او را با عنایت به عقبنشینی تحقیرآمیز از عراق و افغانستان به چالش کشیدند. زوال نسبی آمریکا و اوجگیری چین و روسیه، عملا متحدان آمریکا را واداشته تا به سمت روابط خارجی سیال و غیراختصاصی(محدود به یک متحد) حرکت کنند
در جریان نشست اخیر سه جانبه رهبران ایران، روسیه و ترکیه در تهران، ترکیه به عنوان یک عضو ناتو، عملا با رقبا و دشمنان آمریکا به توافقات جدیدی دست یافت و حتی این احتمال نیز مطرح است که شاید روابط دفاعی و تسلیحاتی میان ایران و ترکیه نیز تقویت شود.
در این میان، ایران میکوشد تا ماهیتی ترکیبی را به روابط خارجی خود ببخشد. علی رغم اتحاد با چین و روسیه، روند مذاکرات اتمی با غرب را نیز باز گذاشته است. در عین حال، از زمان آغاز جنگ اوکراین، میزان وابستگی روسیه به ایران نیز تشدید شده و مقامات روسیه به اعتبار قدرت ایران و با توجه به روابط نزدیک با تهران، به دنبال ایجاد یک نیروی متوازنکننده در برابر نفوذ آمریکا در سوریه هستند.
همچنین شاهدیم که ایران و عربستان علیرغم رقابتهای راهبردی، در حال پیشبرد مذاکرات با ماهیت تنش زدایی از روابط دوجانبه نیز هستند. مذاکراتی که البته حامل پیامدهای قابل توجهی برای حل و فصل منازعات منطقهای در یمن، عراق، سوریه، لبنان است. پویاییهای مشابهی را هم در روابط ایران و امارات شاهدیم. امارات همزمان با عادی سازی روابط با سوریه و خارج کردن نیروها از یمن، روابط خود با ایران را نیز افزایش داده است.
انتظار میرود که در ادامه راه، شاهد آن باشیم که دولتهای بیشتری پیروِ سیاستها و روابط هیبریدی و سیال شوند. این موضوع در کلیتِ خود دینامیسمهای جهانی و منطقهای را پیچیدهتر میکند و البته انجام پیشبینی درمورد روندهای آتی در سیاست منطقهای و جهانی را نیز سختتر خواهد کرد.