از کوفه.....
به حسین ابن علی ابن ابی طالب
آقا جان گندم هایمان زرد شده است و نزدیک فصل دروست . نخل هایمان نیز امسال محصول خوبی داده اند .
راستی شمشیرهایمان را از بهترین آهن آب دیده درست کرده ایم ...
همه با مسلم هم قسم شده ایم .
اهل و عیالمان برای فرزندانت وسایل بازی درست کرده اند .
فرزندانم می پرسند شنیده ایم حسین ابن علی دختری زیبا و شیرین زبان دارد که رقیه نام دارد خیلی دوست داریم او را زیارت کنیم و هم بازیش شویم
زنانمان از علم و کرامت و جلالت عقیله بنی هاشم سخن میگویند و از الان برای استقبال از او بر دروازه های شهر سخن میگویند
جوانان توصیف عظمت و وقار عباسرا از بازرگانانی که به مدینه آمده اند شنیده اند و هر کدام دوست دارد تا شبیه عباس بن علی شود
نوجوانان از وقتی شنیده اند علی اکبرت اشبه الناس به رسول الله است بی صبرانه انتظار قدومش را میکشند
به عشق تو والی کوفه را بیرون کرده ایم اگر بدانی این دار العماره بدون شما چقدر سوت و کور است...
مردم تمام دار العماره را آب و جارو کرده اند تا نشانی از بنی امیه باقی نماند
تمام کوفه دار و ندارشان را روی هم گذاشته اند و قصد دارند به سوی شما گسیل دارند
اسبانمان را نعل تازه زده ایم تا به سوی شما رهسپار شویم و در رکابت باشیم ...
.....
ای کاش میشکست قلمتان و فرزند فاطمه را اسیر کربات نمی کردید ...
و چه زیبا امیر کونین توصیف کرد شما را :
یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ
اى مرد نمایان نامرد،
حُلُومُ الْأَطْفَالِ
اى که همچون کودکان فکر مىکنید
وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ
و مثل زنان تازه به حجله رفته مىمانید.
لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَکُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْکُمْ
اى کاش من شما را نمىدیدم و نمىشناختم.
مَعْرِفَةٌ وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً
که به خدا پایان این آشنایى ندامت، و نتیجهاش اندوه و حسرت بود.
قَاتَلَکُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِی قَیْحاً
خدا شما را بکشد دل مرا چرکین کردید
وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً
و سینهام را از خشم پر نمودید
وَ جَرَّعْتُمُونِی نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً
و در هر نفس جرعه اندوه به کامم مىریزید
وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَیَّ رَأْیِی بِالْعِصْیَانِ وَ الْخِذْلَان
و با نا فرمانى و تنها گذاشتن من، رأى و فکرم را تباه ساختید.
نهج البلاغه / خطبه 27