سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
middle east by: Gemma

middle eastby: Gemma 


+ نوشته شـــده در پنج شنبه 92/10/26ساعــت 2:14 عصر تــوسط عباس | نظر
هنرمند نشان دهنده زیباییهای غرب از تروریست بدتر است ^ یک کسی وق

بسمه تعالی

+[به روز رسانی وبلاگ] هنرمند نشان دهنده زیباییهای غرب از تروریست بدتر است

دیروز 11:43 عصر - آخرین تغییر : [**رضا **] 14 دقیقه قبل
 
پناهیان به اسلام آمریکایی در کلام امام اشاره کرد و گفت: اسلام آمریکایی در سال‌های آخر زندگی امام در بیاناتشان آمده است. اصطلاحات لیبرال‌ها و منافقین را هم بعد از دفاع مقدس بیان کردند. امام‌ اینها را کنار هم قرار می‌دادند تا به لیبرال‌ها و تروریست‌ها با یک چشم نگاه کنیم و اگر ما به‌ این نگاه نرسیم نمی‌توانیم خوب از حق دفاع کنیم. افراطی گری عین تفریطی گری است. - **رضا **

در حالی که هر دو خودشان را حق می‌دانند.عمار یاسر در طول تاریخ گاهی محکوم به افراط گری شده، اما امام مظلوم او را افراطیون به شهادت رساندند.یک کسی وقتی سرهای بریده جنگ جمل را دید به علی (ع) گفت:‌ این درست است یا علی بن ابی طالب؟جالب‌ اینجاست که‌ این آدم یکی از حاملان سر امام حسین به کوفه بود

+ نوشته شـــده در یکشنبه 92/10/22ساعــت 9:30 صبح تــوسط عباس | نظر
گفتگوی خواندنی با آیتالله مصباح یزدی پیرامون مفهوم «اعتدال»: وسط
بسمه تعالی
گفتگوی خواندنی با آیت‌الله مصباح یزدی پیرامون مفهوم «اعتدال»:
وسط بودن، فضیلت نیست؛ باید خوب و بد را بشناسیم/ بین حق و باطل بودن، اعتدال نیست؛ التقاط است/ استفاده از تعبیرهایی مانند «افراطی» ناشی از رفتار «دل‌بخواهی» است

 

گروه سیاسی -  رجانیوز: در این چند ماهی که از روی کار آمدن دولت یازدهم گذشته است اعتدال یکی از شعارهای دولت تدبیر امید بوده که به نوعی ترجیع بند سخنان مدیران دولتی و رسانه‌های حامی دولت بوده است. اگرچه هنوز خود این واژه چندان تعریف نشده است اما از سویی دیگر بهانه خوبی شده تا خیلی از منتقدان به بهانه دوری از اعدال و افراطی‌گری کوبیده شوند و از آن سو خیلی از اقدامات در سایه این شعار توجیه شود. نشریه فرهنگ پویا در شماره 25 خود که این روزها منتشر شده است پرونده‌ای درباره همین شعار محوری دولت تدارک دیده که مطالب ناب و خواندنی کم ندارد. اما شاید گفتگو با آیت الله مصباح یزدی یکی از خواندنی‌ترین مطالبش باشد. این گفتگو اگرچه کمی طولانی است اما به خواندنش می‌ارزد چون خیلی از مسائل و نکات ظریف پیرامون «اعتدال» را روشن می‌کند. خواندن این مطلب را از دست ندهید.

 

 

 

 

 

اگر اجازه بدهید یک بحث عملیاتی‌تر هم بپرسیم؛ چون این بحث‌های نظری پشتوانه مباحث عملی است. حضرت‌عالی فکر می‌کنید از اصل اعتدال در چه سطحی از سیاست‌گذاری‌ها در حوزه عملیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می‌توان استفاده کرد و چه نتایجی می‌توان از آن گرفت. آیا اصلا به عنوان یک اصل راهبردی می‌توان از اعتدال در سیاستگذاری‌ها استفاده کرد یا اصول مهم‌تر و متقن‌تری وجود دارد که باید به آن‌ها رجوع کنیم؟ آیا اصلا اهمیتی دارد که ما این را به عنوان یک اصل در مباحث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مطرح کنیم، یا با توجه به قیود و شرایطی که دارد، این اصل قابل طرح نیست و به این‌صورت کاربردی برای این اصل نمی‌بینید؟

من در عرایضم به این نکته اشاره کردم که این‌گونه نیست که ما در گفتگوها و بحث‌های‌مان، همه تعبیراتی را که به‌کار می‌بریم صددرصد برهانی باشد، یعنی از قضایای بدیهی یا ثابت شده با بدیهیات باشد. در بسیاری از بحث‌هایی که حتی در منابع دینی یا در گفتگوهای عرفی به‌کار می‌رود، از آراء محموده و مشهورات استفاده می‌شود، مانند «الصلح خیر»، «الصدق حسن» و چیزهایی از این قبیل. حتی استفاده از این‌گونه مباحث در قرآن نیز نمونه‌هایی دارد. برای مثال، در بحث با کسانی که ملائکه را دختران خدا می‌دانستند، خداوند می‌فرماید: «أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ»10، «أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الأنْثَى»11 چرا دخترها را برای خدا قرار دادید و پسرها را برای خودتان گذاشتید؟! «تِلْکَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِیزَى»12 این تقسیم ناعادلانه‌ای است. حال، اگر عادلانه تقسیم می‌کردند و می‌گفتند: هم پسر و دختر مال خدا، و هم پسر و دختر برای ما، درست می‌شد؟! این سخن، سخن قرآن است، اما در بحث با مردم بسیاری از سخنان جدلی است و نمی‌توان جلوی بحث‌های جدلی را گرفت. نمی‌توان گفت هرچه می‌گوییم باید قیود خفیه‌اش را بیان کنیم و به برهان آن هم اشاره کنیم. این بدین معناست که قضیه قابل استثنایی گفته نشود و هر عامی که گفته می‌شود، همان‌جا خاص آن هم به آن متصل باشد. محاورات فقهی و اصولی و مواعظ ما هم این‌گونه نیست. حتی در بسیاری جاها چیزی به صورت مطلق بیان می‌شود و در جای دیگر همان تعبیر برای چیزی دیگر استفاده می‌شود. در فرمایشات امام (رضوان الله علیه) چندبار آمده است که فرمودند: «این در رأس امور است». مجلس در رأس امور است، جنگ در رأس امور است. مگر امور چندتا رأس دارد؟ پاسخ این است که موارد مختلف و نسبی است، و در هر فضایی که بحث می‌شد، و نسبت به امور مورد بحث، اهم آن‌ها در رأس بود. یا این‌که فرمودند: «میزان رأی مردم است». حالا اگر مردم قائل شدند به دوتا خدا، ما بگوییم میزان رأی مردم است؟‌ مردم خلافت علی (ع) را نپذیرفتند؛ آیا آن‌جا هم میزان رأی مردم است؟‌ «میزان رأی مردم است» یعنی شما بر مردم تحمیل نکنید؛ بگذارید خود مردم رأی دهند؛ نظر خواص ملاک اعتبار نیست، خود شما چند نفر هستید که این‌گونه می‌گویید، ما باید ببینیم مردم چه می‌خواهند.

این در آن‌جایی است که چیز دیگری جز نظر مردم حجیت ندارد و بنا، بر این است که کسی را با رأی مردم انتخاب کنیم. در این‌جا میزان رأی مردم است و این‌که دیگران کسی را تعیین کنند، این ملاک نیست، یا در جایی که مردم باید رأی بدهند و نماینده تعیین کنند، میزان رأی مردم است. اما آن‌جا که حکم خدا هست، میزان رأی مردم نیست؛ آن‌جا میزان حکم خداست: «وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُبِینًا»13 این‌ها شاهد بر این است که مکالمات انسانی از این مسامحات نمی‌تواند خالی باشد. گاه کلامی به‌طور مطلق گفته می‌شود و بعداً به قید آن اشاره می‌شود، یا استثنای آن در جای دیگر بیان می‌شود. نمی‌توان گفت این قاعده را نباید بگوییم، چون استثناء‌ دارد یا از آن سوء استفاده می‌شود؛ نه، از این هم باید استفاده کرد. اعتدال هم واقعاً مسئله‌ای است که در آیات و روایات هم به آن و به نظایرش اشاره شده است: «وَ کَذلِکَ جَعلْناکُمْ أُمَّةً‌ وَسَطًا»، «نَحْنُ النُّمرُقَة الوُسْطی» یا «الیَمینُ و الشِّمالُ مَضَلّة و الطَّریقُ الوُسْطی هِیَ الجادّة». البته درست است که می‌تواند استثناء‌ داشته باشد یا این ملاک حقیقی نیست و این قضیه برهانی نیست، اما اگر این‌گونه بحث‌ها نشود، باب تفاهم بین مردم بسته می‌شود. ولی عمده این است که ما مواظب باشیم از این قضایای مشهوره در جاهایی که مورد استثناء است یا قیدی خفی دارد، سوء‌استفاده نشود. به عبارت دیگر، باید این مفاهیم را کاملاً شفاف کرد و موارد استعمال آن را با بحث روشن کرد تا برای مردم خلط نشود و اگر کسانی بخواهند سوء‌استفاده کنند، مردم آگاه باشند و در دام مغالطه نیفتند. کار ما همین است؛ کار فرهنگی این‌هاست که مفاهیمی که در کتاب و سنت یا در قواعد عقلی یا اخلاقی هست، این‌ها را تبیین و قیدهایش را بیان و موارد استنثنای آن را مشخص کنیم، ملاک عقلی و برهانی‌اش را ذکر کنیم، تا در مغالطه واقع نشوند. اما این‌که بگوییم نباید آن‌ها را استعمال کرد، این موجب می‌شود که باب مکالمات مردم بسته شود. در این مسائل کم است و شاید اصلا نشود قاعده‌ای پیدا کرد که هیچ استثنائی نداشته باشد. پس نمی‌توان راه استفاده از آراء مشهوره را مسدود کرد، ولی باید سعی کرد تا وجه برهانی آن‌ها توضیح داده شود و باید قیود آن‌ها را تبیین کرد تا کمتر در آن‌ها مغالطه شود.

مسئله دیگری که در عرصه سیاست خارجی و نیز در سیاست داخلی در برخورد با احزاب و گروه‌ها مطرح می‌شود بحث بردـ برد است. نسبت آن را با بحث اعتدال و حد وسط چگونه می‌بینید؟

تا اندازه‌ای که بنده می‌فهمم این‌ها دوتا مسئله هستند. مسئله بردـ برد عیناً مسئله اعتدال نیست. برای این‌که انسان با طرف مقابل، بحث معقولی داشته باشد، گفته می‌شود که می‌توانیم کاری بکنیم که هم نفع ما تأمین شود و هم نفع شما، و این حقیقتی است. اصلا انسان‌ها باید همه همین‌گونه باشند. همه باید از همدیگر منتفع شوند. رفتارها باید به گونه‌ای باشد که به نفع همه انسان‌ها تمام شود. ظلم‌ها برای همین است که نفع‌ها برای یک طرف باشد و طرف دیگر ضرر کند. ما چنین منطقی نداریم؛ نمی‌خواهیم به یک دسته از مردم ضرر بزنیم. ما می‌خواهیم همه انسان‌ها از حق استفاده کنند. پس اگر بشود معامله‌ای کرد که بردـ برد باشد، یعنی به نفع هردو طرف باشد، این هیچ عیبی ندارد. نمی‌توان گفت این کار غلطی است. البته خیلی جاها سخن حق گفته می‌شود، ولی از آن اراده حق نمی‌شود، «کلمةُ‌ حَقٍّ یُرادُ بِهَا الْباطل».

باید مواظب باشیم آن‌طور نشود، وگرنه، اصلا حرف ما هم همین است؛ می‌گوییم شما چرا این همه پول صرف اسرائیل می‌کنید، این همه هزینه صرف می‌کنید و کمک‌های بلاعوض می‌کنید، اگر می‌آمدید با مسلمان‌ها دوستانه مطرح می‌کردید، منافع‌تان بهتر تأمین می‌شد. من عین همین مطلب را در سفر آمریکا در سخنرانی در دانشگاه نیویورک گفتم و آقای دکتر حداد ترجمه می‌کردند. گفتم مخالفت ما با آمریکا برای این است که می‌گوییم یک عده هستند که شما ملت آمریکا را دارند استعمار می‌کنند و حقوق شما را دارند تضییع می‌کنند. این‌که می‌گوییم مرگ بر آمریکا، یعنی مرگ بر این‌ها. اول ضرر را به شما می‌زنند، ولی سیر نمی‌شوند، بعد می‌آیند سراغ دیگران. ولی اول ظلم‌های‌شان را به خود شما کرده‌اند، هرچه می‌توانستند شما را دوشیدند، اما سیر نشدند و آمدند سراغ همسایه‌ها. ما می‌گوییم با ظلم باید مبارزه کرد، ظالم غربی باشد یا شرقی، دولت آمریکا باشد یا جای دیگر، برای ما فرقی نمی‌کند. ما که آمریکا را می‌گوییم برای این است که امروز آمریکا نماد این ظلمی است که در طول پنجاه سال بر ایرانیان وارد شده است.

ما می‌گوییم شما چرا بی‌جهت این همه پول صرف اسرائیل می‌کنید؟ برای چه سالی چند میلیارد دلار دارید مفت به اسرائیل می‌دهید، غیر از اسلحه‌های مفتی که به او می‌دهید؟ شما همه این کارها را می‌کنید تا منافع نفتی‌تان در عربستان محفوظ باشد، تا بتوانید خلیج فارس و دریای عمان و اقیانوس هند را تحت تسلط نیروی دریایی‌تان داشته باشید، پایگاه دریایی‌تان در بحرین مستقر باشد. خوب، بیایید با خود همین‌ها معامله کنید، تا هم آن‌ها از منافع‌شان نفع بیشتری ببرند و هم شما نفع ببرید. سرمایه‌گذاری خارجی که در ایران می‌شود، بردـ برد است. حالا چینی‌ها که این همه سرمایه‌گذاری کردند یا روسیه یا کسان دیگر، چه جور است؟ این معنایش این است که فقط برای ما برد است؟ هم ما برد کرده‌ایم، هم آن‌ها. کار عاقلانه همین است. اما این ربطی به اعتدال ندارد. این‌که گفته شود این همان اعتدال است، این خلط ما بالعرض و ما بالذات است. زیرا در این‌جا اتفاقاً با اعتدال تطبیق پیدا کرده است، وگرنه این منطق اعتدال نیست، بلکه یک منطق قوی است در بحث معاملات که اگر نفع طرفین لحاظ شود، این بهترین شکل معامله است و همه عقلاء همین‌گونه هستند.

ما به دشمن‌ترین دشمنان‌مان می‌گوییم شما می‌خواهید از نفت ما استفاده کنید؛ بسیار خوب، کسان دیگری هم می‌خواهند، بیایید عادلانه با هم معامله کنیم. شما پول‌های‌تان را خرج اسرائیل می‌کنید تا او را نگه دارید برای روزی که عرب‌ها را بترسانید. بجای این کار با خود عرب‌ها مصالحه کنید و این همه دشمن برای خودتان نتراشید. این همه خودتان را منفور نکنید. رابطه عادلانه داشته باشید. شما نفع خودتان را ببرید، ما هم نفع خودمان را. تقسیم عادلانه منافع و مصالح، منطق صحیحی است و اشکالی ندارد. اما عرض کردم، بالاخره از آیه قرآن هم سوءاستفاده می‌کردند. شعار خوارج برگرفته از این گفته قرآن بود که فرموده است: «إنِ الْحُکْمُ إلا لِلّه»14 امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «کلمةُ‌ حَقٍّ یُرادُ بِهَا الْبَاطِل».15 باید سعی کنیم منطق‌مان محکم باشد تا از سخنان صحیح، سوءاستفاده نشود. وفّقنا الله و ایّاکم.

از بحث بسیار جامعی که ارائه فرمودید متشکریم. امیدواریم این مباحث نظری راه‌گشای همه کسانی باشد که قصد خدمت دارند و بتواند از خطر گمراهی و فریب جلوگیری کند.

از طرفی، ریشه اعتدال و عدل یکی است. «عدل» ثلاثی مجرد است و «اعتدال» باب افتعال از همان ریشه است و اگر چیزی به جهت باب افتعال به آن اضافه شده، باید ببینیم کدام یک از معانی باب افتعال در این‌جا لحاظ شده است. پس برای این که از مفاهیم مشابه اعتدال برای فهمیدن آن کمک بگیریم، باید ببینیم عدل و عدالت یعنی چه، گر چه مفهوم عدل از اعتدال روشن‌تر نیست، اما به هرحال به یکدیگر کمک می‌کنند و می‌فهمیم ریشه مشترکی دارند و لااقل اصل مشترکی بین آن‌ها بوده است.

درباره این که عدالت چیست و قوام آن به چیست، به خصوص در فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق، بحث‌های زیادی مطرح شده است. بعضی آن را به تساوی معنا می‌کنند و برخی آن را با عِدل مقایسه کرده‌اند. وقتی می‌گوییم این عِدل آن است، یعنی این دوتا با یکدیگر هم‌سنگ‌اند. پس عدالت هم حالتی است که وقتی دو چیز را با هم می‌سنجیم، با یکدیگر هم‌سنگی داشته باشند. این‌ها نمونه‌هایی بود که عرض کردم و جا دارد درباره هریک از این‌ها رساله‌ای نوشته شود. می‌توان یک رساله دکتری درباره مفهوم اعتدال نوشت که این مفهوم در مقایسه با مشابه‌ها و اضدادش چه معنا یا معانی‌ای دارد.

به جز شناختن مفهوم، چه کار دیگری باید انجام داد تا بتوانیم بگوییم از نظر ما اعتدال قابل قبول است یا نه؟

پس از این که ما فرضاً مفهوم را بدست آوردیم، باید ببینیم کاربرد و جایگاه این مفهوم در مسائل مربوط به هستی‌شناسی، و نیز در ارزش‌شناسی و در میان انواع مفاهیم ارزشی که در حقوق، در سیاست و در اخلاق به‌کار می‌رود، کجاست. شاید بتوان گفت مشهورترین معنایی که از اعتدال به نظر می‌آید و در محاورات بر روی آن تکیه می‌شود، این است که در مورد «اعتدال» سه چیز یا سه حالت در نظر گرفته می‌شود؛ یکی نقطه‌ای که حالت افراط است، و در مقابل آن، نقطه تفریط قرار دارد و حالت وسط را حالت اعتدال می‌گوییم. مشابه اعتدال، همان لفظ «وسط» است. ما در منابع دینی هم همین تعبیر را داریم: «و کذلک جَعلْناکُم أمّة‌ وَسَطًا»2 یا در روایات داریم «نحن النُّمرُقَة الوُسْطی»3 یا «الیَمینُ و الشِّمالُ مَضَلّة و الطریق الوُسْطی هِیَ الجادّة».4 در دستورات اخلاقی هم شبیه آن را داریم. مثلا قرآن کریم در وصف عبادالرحمن می‌فرماید: «وَ الَّذینَ إذَا أنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوَامًا»،5 حالت اسراف، و ریخت‌وپاش یک طرف است که مذموم است، و طرف دیگر هم خشکی، تنگ گرفتن و تنگ‌نظری است که آن هم مذموم است. یک طرف اسراف است و طرف دیگر قَتْر، و کان بین ذلک قَواما. یا حتی قرآن خطاب به پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «و لاتَجْعَلْ یَدَک مَغْلولَةً إلی عُنُقِکَ وَ لاتَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلومًا مَحْسورًا»6 در این‌جا هم دو طرف را نفی می‌کند: یکی این که انسان هرچه دارد بذل و بخشش کند، دیگری این‌که به هیچ کس چیزی ندهد و همه را برای خودش نگه‌دارد. می‌فرماید هیچ کدام از این‌ها صحیح نیست، و کان بین ذلک قواما.

در مسائل اعتقادی هم سؤال می‌شود که اصل این مفهوم به کدام عرصه از هستی ارتباط دارد؟‌ مثلا فرض کنید اصل اعتدال برای معنایی ریاضی وضع شده، و بعد، عاریه گرفته شده و در اخلاق، در فلسفه یا در حقوق به کار رفته است. در حقوق هم مسئله انصاف مشابه آن است. در جایی که دو نفر با هم نزاع دارند و هیچ دلیلی اثبات نمی‌کند که مال مورد نزاع برای کدامیک است، یکی از راه‌حل‌ها تنصیف است، یعنی آن را نصف کنند، گرچه معلوم است که این نصف مال هیچکدام نیست؛‌ زیرا یا همه آن مال این طرف است یا همه‌اش مال آن طرف. اما در این‌جا تنصیف جنبه تاکتیک دارد و راهی است برای این‌که مشکل را حل کنند. این واقعیت را نشان نمی‌دهد، بلکه برای این است که دعوا تمام بشود. این هم یک اصطلاح است. اما این‌که اصل معنا چیست و ما این را باید در کدام عرصه جستجو کنیم و از آن‌جا به معنای دیگر سرایت دهیم، بحث دیگری است.

اگر ما همان معنای عرفی اعتدال را در نظر بگیریم و روی این فرض بحث کنیم که اعتدال در جایی به‌کار می‌رود که سه حالت در آن فرض داشته باشد: یکی حالت افراط، و دیگری حالت تفریط، و سوم، حالت حد وسط، این در جایی به‌کار می‌رود که چنین امتداد ریاضی را بتوانیم در آن فرض کنیم، یعنی یا واقعاً امتدادی داشته باشد که از قبیل امتدادهای ریاضی باشد یا از باب تبدیل کیفیت به کمیت، آن را با مفاهیم کمّی بیان بکنیم. گرچه اصل مفهوم آن کیفی است و ربطی به ریاضیات ندارد، اما برای این‌که قابل فهم‌تر باشد، آن را در قالب مفاهیم ریاضی بریزیم. اگر این‌گونه تصور صحیح باشد، اصل این مفهوم شبیه مفهوم ریاضی است، و مانند خطی است که مبدأ و منتهایی دارد، و یک حد وسط خواهد داشت، یا مانند سه خط است که یکی در وسط است و دو خط مایل هم دو طرف آن است. این خط مستقیم که در وسط است، خط معتدل است و آن دو خط مایل، خطوط انحرافی هستند که یا انحراف به سمت راست است یا به سمت چپ. مفاهیم «راست» و «چپ» و «انحراف» که در مفاهیم سیاسی به‌کار می‌رود، چه‌بسا از همین‌جا اخذ شده‌اند. اگر این رابطه واقعا یک رابطه طبیعی و واقعی بین چند چیز باشد، یعنی بین یک چیز که سه طرف دارد، یا بین سه چیز که با هم ارتباط دارند و یک مجموعه را تشکیل می‌دهند، در این جا اعتدال به معنای واقعی وجود دارد. اما اگر بیاییم گتره‌ای مجموعه‌ای را درست کنیم، مثلا بگوییم بین عدد هفت با عدد سیزده می‌خواهیم ببینیم، حد وسط چیست و نقطه اعتدالش کدام است، ممکن است بین این دو، عددی را نشان دهیم که نسبتش به طرفین مساوی باشد، اما هیچ دلیلی نداشته‌ایم که ما بین هفت و سیزده را بسنجیم؛ می‌توانستیم بین هفت و هفت هزار را بسنجیم. هیچ امر واقعی تعیین نمی‌کرد که ما از کجا تا کجا را حساب کنیم، بلکه به‌طور دلخواه این دو را در نظر گرفتیم و گفتیم می‌خواهیم اعتدال بین این‌ها را تعیین کنیم. در این صورت، اعتدال امری قراردادی است که ملاک واقعی ندارد، چون تعیین آن به دست خودمان است و بنابراین، نه هیچ دلالتی بر واقعیت دارد و هستی‌ای را اثبات می‌کند، و نه ارزشی را اثبات می‌کند. از آن طرف می‌توانید تا بی‌نهایت پیش بروید و از این طرف هم تا منهای بی‌نهایت، و این حد و حصری واقعی ندارد که بگوییم این افراط و آن تفریط است و وسط آن، اعتدال است. مثلا اگر بین یک و سه را در نظر بگیریم، حد اعتدال آن‌ها دو می‌شود، اما بین یک و هزار، عدد دو حد اعتدال نیست؛ بلکه حد تفریط است.

پس اگر واقعا سه چیز باشند یا ما با تبدیل کیفیت به کمیت، آن‌ها را به صورت سه چیز درآورده باشیم، و رابطه‌ای واقعی بین این‌ها وجود داشته باشد، به طوری‌که طیفی طبیعی را تشکیل دهند که مبدأ و منتهای آن مشخص باشد، در آن صورت، می‌توان گفت این واقعاً وسط است. اما اگر به‌طور دل‌بخواهی مجموعه‌ای را در نظر بگیریم، مانند یک خرمن گندم، در این صورت، وسط، حقیقی نیست. به ملا نصرالدین گفتند: وسط زمین کجاست؟ میخ طویله الاغش را در زمین کوبید و گفت همین جاست! گفتند: از کجا معلوم؟‌ گفت: بروید حساب کنید. وقتی می‌گوییم: حد وسط کجاست، می‌گویند: همین است دیگر، برای این که من از این جا حساب کردم، این افراط و آن یکی تفریط می‌شود، و این هم حد وسط است؛ این دل‌بخواهی است و هیچ اعتباری ندارد. اما اگر بین سه چیز، رابطه‌ای تکوینی وجود داشت، حد وسط آن حقیقی است، چنانکه انگشت‌های دست‌مان پنج تاست و انگشت وسط حقیقتاً وسط است و هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید آن انگشت دیگر وسط است. این وسط واقعی است. اما در جایی که مبدأ و منتهای مجموعه دل‌بخواهی است، حد وسط هیچ اعتباری ندارد، نه اعتبار معرفت‌شناختی دارد، نه اعتبار هستی‌شناختی و نه اعتبار ارزش‌شناختی دارد، بلکه یک امر قراردادی است. پس هرجا مفهوم اعتدال را به‌کار می‌بریم، باید حد اعتدال دو طرف داشته باشد و بین آن‌ها رابطه طبیعی برقرار باشد و خودبخود معلوم باشد که مبدأ و منتها کدام است تا حد وسط آن‌ها را بفهمیم. آن جا که می‌فرماید: «لاتجعل یدک مغلولة الی عنقک» یعنی حد صفر که هیچ چیز به کسی ندهی؛ «و لاتبسطها کل البسط» یعنی هرچه داری بدهی، مبدأ و منتهایش معلوم است. آن وقت می‌توان حد وسط آن‌ها را تعیین کرد و حد وسط آن ارزشی دارد. حال این که این ارزش از کجاست، بحث دیگری است. فعلا منظور اصل تصور مصداق اعتدال است. بنابراین اگر کسانی بیایند مجموعه‌ای دل‌بخواهی را تعریف کنند و بگویند این حد اعتدال است، آن وقت ما سؤال می‌کنیم که این مبدأ و منتها را چه کسی تعیین کرده، و به چه دلیل شما آن را مبدأ می‌دانید و آن را منتها، تا این بشود حد اعتدال؟ ما می‌توانیم مبدأ را قبل از این تصور کنیم یا منتهایش را بعد از آن در نظر بگیریم.

به عنوان مثال، فرض کنید در مسائل اعتقادی، اگر کسی بگوید بعضی از مردم دنیا معتقدند که یک خدا وجود دارد، و برخی دیگر هم معتقدند هزارتا خدا وجود دارد. هزارتا خدا افراط است و یک خدا هم تفریط؛ خوب است ما حد وسط را بگیریم و بگوییم پانصدتا خدا هست. آیا این سخنی منطقی است یا امری اتفاقی است؟ زمانی اصلا کسی به غیر از یک خدا قائل نبود؛ حضرت آدم خدا را یکی می‌دانست و فرزندانش هم به یک خدا قائل بودند، و بعداً شرک پیدا شد. زمانی هم ممکن است اصلا کسی قائل به یک خدا هم نباشد؛ آن جا حد وسط را باید از کجا تعیین کرد؟‌ پس این یک امر اتفاقی است و نشان‌دهنده واقعیت نیست.

در مکاتب سیاسی هم می‌گویند: بعضی این‌گونه‌اند، بعضی آن‌گونه، ما حد وسطش را می‌گوییم. ببینید؛ بین این‌ها رابطه طبیعی نیست، این‌که شما می‌گویید اتفاقی است. در این زمان این‌گونه است، ممکن است فردا طوری دیگر باشد؛ ممکن است فردا همه این‌گونه شوند یا همه آن‌گونه باشند. نه نظرها عقلاً محصور بین این سه تا است، و نه در واقعیت خارجی چنین است. پس این‌ها هیچ ملاکی ندارد، نه ملاک هستی‌شناسی دارد و نه ملاک ارزش‌شناسی دارد. اعتدال واقعی جایی فرض می‌شود که واقعا سه چیز یا سه حالت از یک چیز یا سه مقطع از یک امتداد وجود داشته باشد که این‌ها تمایزشان روشن و ارتباطشان هم طبیعی باشد، نه اتفاقی و دل‌بخواهی، و اگر غیر از این گفته شود، مغالطه است که یا ناشی از جهل است یا به جهت قصد سوء که می‌خواهند دیگران را اغواء‌ کنند.

یک مسئله دیگر هم که اشاره کردم این بود که گاهی برای حل مشکل و رفع مشاجره، وقتی هیچ راه دیگری وجود ندارد، می‌توانیم بین مبدأ و منتهای محل نزاع را در نظر بگیریم و اگر هم واقعا حد وسط ندارد، حد وسط برایش درست کنیم، مثل این که هریک از زید و عمرو می‌گویند این یک میلیون تومان مال من است، و فرض سومی ندارد، اما برای این که دعوا را خاتمه دهیم، می‌گوییم تنصیف می‌کنیم و نصفش را به این می‌دهیم و نصفش را به آن، چون هیچ‌کدام نمی‌توانند حق خود را اثبات کنند. این کاری عقلایی است و اشکالی ندارد و در واقع، یک کار تاکتیکی است که در شرایط معین انجام می‌شود و شبیه قرعه است که با آن دعوا را حل می‌کنند، وگرنه، واقعیت با آن اثبات نمی‌شود. اگر دعوا دو طرف داشته باشد، با این‌که فرض سومی ندارد و این دو طرف مبدأ و منتها هم اتفاقی است، ولی برای رفع نزاع و خصومت می‌توانیم وسطی را خودمان جعل کنیم، برای آنکه موقتاً مشکل حل شود. این آخرین کاری است که در نزاع می‌توان انجام داد. «آخِرُ الدواء الکَیّ»، این هیچ‌وقت واقعیت را نشان نمی‌دهد و ارزش ثابتی نیست و ملاکی برای کشف حقیقت یا برای ارزش‌گذاری نیست؛ فقط ملاکی است برای حل دعوا.

فرمودید پس از مشخص کردن اصل معنای اعتدال، باید کاربردهای آن را از یکدیگر تمییز داد و شرایط بکارگیری آن‌ها را مشخص کرد که در این‌باره توضیح کامل ارائه فرمودید. آیا اگر در کاربرد اعتدال این شرایط لحاظ شود، اعتدال امر مطلوب و ارزش‌مندی خواهد بود، یا برای ارزش آن شرایط دیگری نیز لازم است؟

مطلب دیگری که می‌تواند موضوع مقاله یا رساله‌ای مستقل باشد، مسئله نقش اعتدال در مفاهیم اخلاقی است. می‌دانید که از مشهورترین مکاتب اخلاقی مکتب ارسطویی است که بنا بر آن، هر فضیلتی محفوف به دو رذیله است، یکی رذیله افراط، و دیگری رذیله تفریط، و حد وسط آن‌ها که حد اعتدال است، فضیلت است. این نظریه‌ای مشهور در فلسفه اخلاق است و کمابیش بعضی تعبیرات دینی هم با آن قابل تطبیق است، مانند «و کان بین ذلک قواما». اما این ارزش چیست و از کجا پیدا شده است؟ ما مثلاً استدلال می‌کنیم که کم خوردن در صورتی که انسان را مریض کند بد است، و پرخوری هم چنانچه انسان را مریض کند بد است، پس حد وسط آن‌ها خوب است، یعنی حدی که هم نیروی انسان محفوظ باشد و قدرت مقاومت داشته باشد، و هم از پرخوری مریض نشود. پس برای خوب بودن این حد وسط باید استدلال کنیم.

در ظاهر بیان ارسطو که در کتاب‌های اخلاق ما منعکس است، بر این تکیه شده که این حد وسط میان افراط و تفریط است و آن دو بد هستند، پس این حد وسط خوب است. یک مسئله این است که خود ارسطو این را به چه عنوانی مطرح کرده است؟ آیا می‌خواهد بگوید این یک واقعیت عینی خارجی است که هرجا ما سه چیز داشته باشیم و چنین رابطه‌ای بین آن‌ها وجود داشته باشد که یکی مبدأ باشد و یکی منتها، حد وسط آن‌ها خوب است؟ اگر این یک قاعده کلی است، اولین سؤال این است که دلیل اعتبارش چیست؟‌

ما می‌گوییم این قاعده بدیهی نیست؛ حداکثر این است که از آراء مشهوره است و مانند حسن صدق است. اما این که «هرجا بخواهیم خوب و بد را بشناسیم، باید حد وسط بین دو چیز را در نظر بگیریم»، به چه دلیل درست است؟ به همین جهت، بسیاری از منتقدین ارسطو در تعیین مصادیق فضیلت به ایشان انتقاد کرده‌اند. مثلا جاهل محض بودن یک طرف است و عالم به جمیع معلومات هم یک طرف است. اولا حد وسط آن‌ها را چگونه می‌توان تعیین کرد؟ ممکن است بگوییم مقصود، تعیین حد وسط در بین معلومات انسانی است و مثلا معلومات انسانی را مجموعاً یک میلیون مسئله فرض کنید. حال، آیا حد وسط آن‌ها را باید فضیلت بدانیم؟ اگر کسی همه علوم را بداند رذیلت و بد است؟‌

اگر بخواهیم دلیلی برای این قاعده بیاوریم، باید بگوییم این قاعده مبتنی بر این است که انسان دارای ابعاد و قوای مختلفی است و همه قوایی که در اختیار انسان است، برای این است که او را به رشد و کمال برساند. پس ما باید طوری رفتار کنیم که از همه این‌ها استفاده شود، نه آن‌که بعضی از آن‌ها تعطیل شود. اگر ما فقط در فکر درس خواندن باشیم و در فکر سلامتی‌مان نباشیم و تمام وقت‌مان صرف مطالعه و مباحثه شود، مریض می‌شویم و دیگر نمی‌توانیم درس خواندن را ادامه بدهیم و به کارهای دیگرمان هم نمی‌توانیم برسیم، و در مورد چیزهای دیگر هم همین‌طور است. پس حد وسط این‌ها را باید رعایت کرد، تا از یک طرف با فرو رفتن در علوم و معارف، قوای بدنی انسان از دست نرود، و از طرف دیگر، انسان با پرداختن صِرف به خوراک و پرورش بدن، از امور عقلی محروم نشود. از آن جا که این‌ها در عمل با هم تزاحم دارند، حد وسط آن‌ها این است که ما حق هر دو را رعایت کنیم و از این‌جا می‌گوییم آن دو طرف، رذیلت هستند و حد وسط آن‌ها فضیلت و مطلوب است. در واقع، رذیلت بودن هریک از آن دو طرف برای این است که موجب تفریط در حق طرف دیگر می‌شود و آن را از کار می‌اندازد و برای ما محرومیت می‌آورد و برای این‌که‌ آن محرومیت را به بار نیاورد، باید حد اعتدال را رعایت کنیم؛ درس بخوانیم، غذای خوب هم بخوریم، ورزش هم بکنیم. این بدان جهت است که انسان این‌گونه است که هم به فعالیت بدنی نیاز دارد و هم قوای فکری دارد و اهداف او باید به‌وسیله همه این قوا تأمین شود. این بهترین توجیهی است که می‌توان برای نظر ارسطویی بیان کرد. پس این‌که می‌گوییم حد وسط فضیلت است به خاطر این است که حدّ افراط و تفریط آن موجب می‌شود که از کمالات دیگری محروم بمانیم و این بهترین راهی است که می‌تواند همه کمالات انسانی را تأمین بکند.

اما این توجیه در کجا فرض دارد؟ در جایی که ما مفاسد و مصالحی را می‌دانیم، یعنی می‌دانیم که اگر این‌گونه رفتار کنیم بعضی مصالح تفویت می‌شود یا بعضی از مفاسد به‌وجود می‌آید. آن مصالح و مفاسد قبلا شناخته شده هستند، می‌دانیم مریض شدن و مردن بد است، می‌دانیم محروم شدن از علم هم بد است. فرض‌های ما یکی این است که تنها در پی علم برویم که بدن ما مریض می‌شود، فرض دیگر این است که تنها به بدن بپردازیم که در این‌صورت، از علم محروم می‌شویم. این‌جا حد وسط مطلوب است، یعنی از هردو به اندازه‌ای استفاده کنیم که به دیگری ضرر نزند. اما نفع و ضرر از پیش مشخص است که چیست. ما می‌خواهیم رفتار خودمان را برنامه‌ریزی کنیم و در برنامه‌ریزی کاری کنیم که مصالح مختلفِ هر کدام از قوا، در حد مقبولی تأمین شود. اما این بدین معنا نیست که ما به واسطه حد وسط، خوب و بد را شناختیم. ما اول خوب و بد و مصالح و مفاسد را می‌شناختیم؛ آنگاه برای این‌که همه مصالح تأمین شود، گفتیم حد وسط را رعایت کنیم، یعنی بخشی از قوای‌مان را صرف مصالح دیگر کنیم. پس حد وسط، مصلحت را به ما نشان نداد، بلکه ما برای این‌که بدانیم چگونه در جذب مصالح مختلف و متنوع برنامه‌ریزی کنیم، گفتیم بهترین راه این است که حد وسط هرکدام را انتخاب کنیم تا از مصالح دیگر محروم نشویم.

 

 

 


+ نوشته شـــده در یکشنبه 92/10/22ساعــت 9:14 صبح تــوسط عباس | نظر
کگمنهخهخ

klnihn;uhnuihnink


+ نوشته شـــده در دوشنبه 92/10/16ساعــت 1:10 عصر تــوسط عباس | نظر
بابک زنجانی«زمانی که درپادگان ولیعصر سرباز بودم،آقای رفسنجانی به

 

بازداشت بابک زنجانی بار دیگر بحث مبارزه با تخلفات و مفاسد اقتصادی را داغ کرده است.

بازداشت بابک زنجانی بار دیگر بحث مبارزه با تخلفات و مفاسد اقتصادی را داغ کرده است. آیا او یک کارآفرین نمونه است که ضمناً در دور زدن تحریم‌ها و فروش 17 میلیارد دلار نفت کمک کرده است؟ یا یک مفسد و متخلف اقتصادی است که بدهی‌های هنگفت خود به بانک مرکزی را تسویه نکرده و 168 شرکت وابسته به شستا (تامین اجتماعی) را بدون برگزاری مزایده در ازای 4 میلیارد یورو خریده است؟ یا یک فعال اقتصادی با مختصات گزینه اول است که در میانه‌ راه به تخلفات آلوده شده و سنتزی از هر دو است؟ از طرف دیگر آیا کارنامه زنجانی صرفاً 2 ساله است یا در ورق زدن پرونده‌ وی، باید به 20 سال پیش بازگشت؟ 
1- قبل از هر چیز باید میان شعبده‌بازی رسانه‌ای و شامورتی بازی سیاسی با بررسی مستند قضایی- اقتصادی فاصله گذاشت. این شامورتی بازی است که برخی رسانه‌ها، برخورد کمونیست‌ها را با آلبوم زنجانی می‌کنند، برخی عکس‌های وی را برای تخطئه مثلاً وزیر کار و رفاه دولت سابق یا فلان نماینده مجلس برجسته می‌کنند و برخی تصاویر دیگر وی با مثلاً رئیس مجمع تشخیص یا رئیس سابق مرکز تحقیقات استراتژیک را به تیغ سانسور می‌سپارند تابه زعم خود بهره‌برداری سیاسی و باندی و قبیله‌ای از ماجرا کنند. البته صرف این تصاویر به خودی خود اتهامی را متوجه هیچ مسئولی نمی‌کند اما رفتار گزینشی در آگراندیسمان برخی تصاویر  و حذف برخی تصاویر دیگر، از بی‌صداقتی رسانه‌های شبه اصلاح‌طلب- و آلوده به فتنه‌گری‌های سیاسی و اقتصادی متعدد- حکایت می‌کند. به عبارت دیگر، همین رفتار در گام اول موجب سلب اعتماد از جریان سیاسی- رسانه‌ای مذکور می‌شود.
این موضوع آنجایی  عجیب‌تر و تلخ‌تر می‌شود که عنایت کنیم همین رسانه‌ها و روزنامه‌ها در موضوع انتشار گزارش هیئت تحقیق و تفحص مجلس از سازمان تامین اجتماعی نیز دست پیش گرفتند و در حالی که خود مبالغ کلانی را به بهانه شصتمین جشن تاسیس سازمان و غیر آن دریافت کرده بودند، کوشیدند با تیتر و گزارش‌های جهت‌دار، ماجرا را صرفاً برای حمله به دولت سابق مصادره و در حقیقت «خر برفت و خر برفت» را همخوانی کنند! دست بر قضا یکی از همین روزنامه‌ها (روزنامه «آ») که حامی ویژه متهم پولشویی‌های میلیاردی در دانشگاه آزاد و سازمان بهینه‌سازی مصرف سوخت می‌باشد، براساس صرفاً 2 سند بالغ بر 80 میلیون تومان از تامین اجتماعی پول گرفته  و شاهدی بر این مدعاست که فساد اقتصادی- سیاسی، قرمز و آبی یا جریان فتنه و حلقه انحراف نمی‌شناسد و مفسدان، بدون مرز سیاسی عمل می‌کنند. شاید ماجرا جالب‌تر هم بشود وقتی بدانیم یک روزنامه زنجیره‌ای دیگر (روزنامه «ا») که از  بذل و بخشش‌های حلقه انحرافی در سازمان تامین اجتماعی بهره‌مند شده)، یک دهه پیش نیز از دست و دلبازی‌های ویژه شهرام جزایری بهره‌مند بود و سر اعتیاد خود باقی است. آیا با این دستان آلوده می‌توان مدعی مبارزه با فساد بود؟
2- پیگیری درخور تحسین 12 تن از نمایندگان مجلس برای بازداشت و رسیدگی به اتهامات بابک زنجانی را می‌توان با عملکرد شبه اصلاح‌طلبان در مجلس ششم مقایسه کرد. هنوز از خاطر نبرده‌ایم که علی‌اکبر محتشمی‌پور (رئیس فراکسیون 210 نفره دوم خرداد در مجلس ششم) به خاطر اعتراض به «فاجعه در مدیریت وزارت نفت و شرکت نفتی پتروپارس» مجبور شد بگوید «هر که را اسرار حق آموختند- مهر کردند و دهانش  دوختند و من دیگر درباره این فاجعه سخن نخواهم گفت» و به خاطر داریم که وقتی قوه قضائیه پیگیر این پرونده یا تخلفات شهرام جزایری شد، برخی گردن کلفت‌های همان مجلس به جای حمایت از دستگاه قضایی، فضای رسانه‌ای را پر از گرد و غبار کردند  مبنی بر اینکه  رئیس وقت قوه قضائیه تابعیت ایرانی ندارد و افکار عمومی را دنبال نخود سیاه فرستادند. مدیر عامل شرکت نفتی پتروپارس- که اکنون در دولت سمت دارد - همان زمان (خرداد 1381) گفت: «اگر ما رانتی را در دولت قرار  دادیم و عده‌ای از آن رانت استفاده کردند و ثروتمند شدند، حق نداریم یقه آنها را بگیریم». آن روز سخن از واگذاری پروژه چند میلیارد دلاری به شرکت پتروپارس بدون برگزاری تشریفات قانونی مناقصه بود و هنور دشواری‌های تحریم به اقتصاد کشور تحمیل نشده بود. آن اظهارنظر با شعار امروز مبارزه با رانت‌ تناقض پیدا می‌کند، مگر اینکه قائل باشیم «رانت»، به دو دسته خوب و بد و قرمز و آبی و خودی و غیرخودی تقسیم می‌شود!
3- عباراتی را که می‌خوانید مصاحبه سی‌ام شهریور 1392 بابک زنجانی با نشریه زنجیره‌ای و اصلاح‌طلب آسمان است. داستان پیدایش اقتصادی پدیده‌ای به نام  زنجانی به حدود 20 سال پیش برمی‌گردد و دست‌پخت برخی معترضان امروزی است و نه صرفا  2 سال پیش؛ این داستان را نباید تقطیع کرد و از وسط یا انتها خواند. «زمانی که در پادگان ولی‌عصر تهران سرباز بودم، آقای هاشمی‌رفسنجانی برای بازدید به آنجا آمدند، گفتند تعدادی سرباز برای ریاست‌جمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنند. وقتی به عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم گفتند شما باید به‌عنوان راننده، آقای نوربخش را جابه‌جا کنید. حدود 5 ماه از سربازی‌ام مانده بود. من در دفتر آقای نوربخش کار ثبت نامه‌ها را انجام می‌دادم،  بعد هم رانندگی آقای نوربخش را می‌کردم. بعد از خدمت ... آقای نوربخش 4-5 جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار می‌داد تا در بازار پخش کنند. دلار 300 تومان بود و همه می‌گفتند دلار می‌خواهد هزار تومان شود. مردم می‌رفتند شب تا صبح در صف بانک‌ها می‌خوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار بفروشند.آقای نوربخش به من گفت شما هم  بیا در این مجموعه‌هایی که دارند دلار تزریق می‌کنند و 4 یا 5 نفر بودند، کار کن. اولین روز 17 میلیون دلار ارز در بازار توزیع کردم و اولین کارمزد من هم 17 میلیون تومان (2دهه پیش) بود. با آن پول هم یک دفتر در میرداماد (خیابانی که بانک مرکزی نیز همان جاست) خریدم. هر روز دلار می‌گرفتم و در بازار می‌فروختم...( درباره عکس با هاشمی و خاتمی و روحانی)من پیش این آقایان رفتم تا جایزه بگیرم... تا حالا سه چهار بار آقای هاشمی را از نزدیک دیده‌ام. بعد از انتخابات خدمت ایشان رفتم و توضیحی درباره کارهایم به ایشان دادم. بیشتر از 8 سال است که عکس ایشان در اتاقم هست.»
4- این جملات را در دفاع از مه‌آفرید خسروی متهم اول فساد 3 هزار میلیارد تومانی که با چمدان‌های رشوه پر از پول مشغول آلوده‌سازی اقتصادی بود، بخوانید؛‌ «او نه تنها جرمی مرتکب نشده بلکه باید به وی نشان لیاقت داد  اما در عمل وی به اعدام محکوم شده است. دادگاه سیاسی بود و برای ارضای افکار عمومی. مه‌آفرید خسروی بیش از یک دهه تلاش شبانه‌روزی کرده و توانسته با راه‌اندازی 22 شرکت، 17 هزار نفر را حقوق‌بگیر کند. او دارای توان بالای مدیریتی در  حد بیل ‌گیتس و استیو جابز است و اساساً روح کارآفرینانی از این دست، از زد و بند و اختلاس و کارهای خلاف بری است. او بزرگ‌ترین خدمات را به اقتصاد کشور کرده است.» این ادبیات مربوط به سران حلقه انحرافی نیست بلکه اتفاقاً متعلق به آقای «صادق-ز» از شبه اصلاح‌طلبان حامی فتنه است که به جرئت می‌توان گفت جزو 10 نفر اول تأمین‌کننده تیترها و مصاحبه‌ها و تحلیل‌های تمام نشریات زنجیره‌ای است. می‌توان پرسید چرا سایه احمدی‌نژاد و دولت سابق را باید با دلیل و بی‌دلیل - به حق و ناحق - زد اما از متهم اول فساد اقتصادی 3 هزار میلیاردی دفاع کرد یا چرا باید در ظاهر سایه سعید مرتضوی و سازمان تأمین اجتماعی را با تیر زد اما در باطن با همان جریان پالوده خورد؟! آیا این تجانس، به خاطر سنخیت نیست؟ یقینا رشوه، پولشویی، زد و بند و انواع تخلفات اقتصادی مرز نمی‌شناسد. آقای «م-ه» متهم به پولشویی‌های چند میلیاردی در دانشگاه آزاد و بهینه‌سازی مصرف سوخت است و بنابر اظهارات یکی از همکاران فراری نامبرده، وی در مدت اقامت در خارج از کشور پیگیر موضوع تشدید تحریم‌ها بوده است. «حمزه-ک»  از متهمان فتنه 88 می‌گوید حکمت این پولشویی‌ها را پرسیده و «م-ه» پاسخ داده است «پول‌ها باید به صرافی برود و در آنجا تبدیل به دلار و سپس ریال شود تا دستگاه‌ها نتوانند معلوم کنند منشأ این پول‌ها کجاست»!
5- قوه قضائیه باید با کمک کارشناسان اقتصادی وزارتخانه‌های ذی‌ربط و مجلس با دقت و قاطعیت به اتهامات بابک زنجانی و امثال وی رسیدگی کند. این امر اغماض‌بردار یا تبعیض‌پذیر نیست. مسئولیت خطیر دستگاه قضایی در ضرورت مبارزه با تخلفات و مفاسد اقتصادی با جنجال و غوغاهای سیاسی فرق می‌کند. کمک به دور زدن تحریم‌ها یک مسئله است و سوءاستفاده از فرصت‌های اقتصادی موضوعی دیگر است. از یک سو باید مراقب بود فتنه‌گران حامی تحریم‌ها، پوست خربزه زیرپای دولت جدید نگذارند و قدرت مانور دولت از طریق بخش خصوصی برای دور زدن تحریم‌ها را از دولت سلب نکنند یا مافیاهای اقتصادی از طریق زدن رقبا برای خود انحصار دست و پا ننمایند و از سوی دیگر همین موضوع، بهانه‌ای در دست سودجویان و رانت‌خواران در دست درازی به بیت‌المال و غارتگری اقتصادی نشود. بدین ترتیب مبارزه با فساد اقتصادی، نه با تجویز مسکّن و مدارا با عفونت حل می‌شود و نه در مقابل، بی‌دقتی پذیرفته است. مبارزه با فساد اقتصادی، از جنس جراحی است که نمی‌توان آن را به تأخیر انداخت اما میان کار قصاب با کار جراح حاذق که نقطه عفونت را هدف می‌گیرد و آن را زایل می‌کند، فاصله است. نظر کارشناسان ذی‌ربط در دولت و مستندات دقیق، مقدمه‌چین جراحی‌های ضروری و مهمی است.
6- گفتیم مبارزه با مفاسد اقتصادی مجامله‌پذیر یا تبعیض‌بردار نیست. فراتر از قیل و قال‌ها و غوغاهای جریان‌های سیاسی باید به نامه جامع 12 سال پیش رهبر معظم انقلاب خطاب به سران سه قوه در امر مبارزه با فساد برگشت. «با آغاز مبارزه با فساد اقتصادی و مالی یقینا زمزمه‌ها و به تدریج فریادها و نعره‌های مخالفت با آن بلند خواهد شد... به مسئولان خیرخواه در قوای سه‌گانه بیاموزید که تسامح در مبارزه با فساد نوعی همدستی با فاسدان و مفسدان است... ممکن است کسانی به خطا تصور کنند که مبارزه با مفسدان و سوءاستفاده‌کنندگان از ثروت‌های ملی موجب ناامنی اقتصادی و فرار سرمایه‌ها است. به اشخاص تفهیم کنند که به عکس‌، این مبارزه موجب  امنیت اقتصادی و اطمینان کسانی است که می‌خواهند فعالیت اقتصادی سالم داشته باشند... ضربه عدالت باید قاطع ولی در عین حال دقیق و ظریف باشد. متهم کردن بی‌گناهان یا معامله یکسان میان خیانت و یکسان گرفتن گناهان کوچک با گناهان بزرگ جایز نیست. مدیران درستکار و صالح و خدمتگزار که بی‌گمان اکثریت کارگزاران در قوای سه‌گانه کشور را تشکیل می‌دهند، نباید مورد سوءظن و در معرض اهانت قرار گیرند... در امر مبارزه با فساد نباید هیچ تبعیضی دیده شود. هیچ‌کس و هیچ نهاد و هیچ دستگاهی نباید استثنا شود... با این امر مهم و حیاتی نباید به گونه‌ شعاری، تبلیغاتی و تظاهرگونه رفتار شود. به جای تبلیغات باید آثار و برکات عمل مشهود گردد».
محمد ایمانی
«زمانی که در پادگان ولی‌عصر  سرباز بودم، آقارفسنجانی به آنجا آمد گفت تعدادی سرباز برای  بانک مرکزی. وقتی به بانک مرکزی رفتم آقای نوربخش به من گفت شما هم  بیا دلار تزریق  اولین روز دلار توزیع کردم و کارمزد من هم 17 میلیون تومان  بود. 

+ نوشته شـــده در دوشنبه 92/10/16ساعــت 9:43 صبح تــوسط عباس | نظر
انحصارگرایی بورژوازی بازار و شوی دستگیری بابک زنجانی قبلا در یاد
بسمه تعالی
انحصارگرایی بورژوازی بازار و شوی دستگیری بابک زنجانی
.

 

قبلا در یادداشت "نگاهی به اقتصاد سیاسی دولت یازدهم" اشاره کرده بودیم که از لحاظ طبقاتی دولت جدید وابسته به بورژوازی بازار است و عملا دولت جدید عمله اجرایی اتاق بازرگانی است. نشانه بارزش را نیز حضور رییس اتاق بازرگانی به عنوان رییس دفتر رییس جمهور و یکی از اعضای اصلی اتاق بازرگانی به عنوان وزیر صنعت و معدن برشمرده بودم. وزیری که همان روزهای آغازین فعالیتش طرح شبنم و ایران کد را که نظارت بر واردات را افزایش داده بود حذف کرد و البته خیلی نیاز به توضیح ندارد که به علت تک محصولی و وابستگی اقتصاد ایران بر نفت منافع بورژوازی بازاری ایرانی تنها متکی بر واردات است. از سوی دیگر تمرکز دولت بر سیاست خارجه و گفتگو های دیپلماتیک برای رفع تحریم ها و دادن امتیازات بیشمار را حاوی رابطه معناداری با منافع طبقه "وارد کننده" در اتاق بازرگانی دانسته بودیم.

 
با دستگیری بابک زنجانی البته انحصار طلبی اتاق بازرگانی نیز عیان شد. بابک زنجانی که گویا بواسطه فعالیتهایش در کمک به دولت قبل در دور زدن تحریم ها از جمله فروش نفت در لیست تحریم های آمریکا نیز قرار گرفته بود پس از یک شوی تبلیغاتی یعنی دستور رسانه ای  شده رییس جمهور به معاون اولش دستگیر شد. ولی چرا این دستگیری را نوعی شوی تبلیغاتی به حساب باید آورد.
 
اول اینکه  "تحریم هراسی" پروژه ای بود که از آغاز به کار دولت جدید در دستور کار قرار گرفت. با هماهنگی اقتصاد دانان لیبرال ایرانی "کمپین ضد تحریم" به منظور بزرگ نمایی اثرات تحریم به عنوان یک اهرم فشار در داخل تشکیل شد.در اینکه اهداف ایدئولوژیک این بزرگنمایی در حوزه سیاست و اقتصاد و فرهنگ چه بوده است مجال سخن نیست ولی "نزدیک تر شدن به غرب" در حوزه های پیش گفته را می توان از اصلی ترین این اهداف این بزرگنمایی ها دانست. در ادامه رییس دفتر رییس جمهور با خلق واژه "کاسبان تحریم" سعی کرد به این بزرگ نمایی تاثیر تحریم ها بر اقتصاد دامن بزند والبته با گزارش نیویورک تایمز علیه بابک زنجانی که در لیست تحریم های آمریکا قرار داشت این کاسبکاری از تحریم نمودی عینی یافت و بهترین فرصت برای اجرای شوی "تحریم هراسی" فراهم شد.
 
 دوم اینکه با توجه به سابقه ای که از فرهنگ اقتصادی کارگزاران دولت یازدهم سراغ داریم دستگیری فردی چون زنجانی تعجب آور می نمود. زنجانی به عنوان یک سرمایه دار باید در وهله اول به فکر امنیت بین المللی سرمایه خود می بود و بلافاصله بعد از قرار گرفتن در لیست تحریم آمریکا باید خود را از بازی کنار می کشید ولی در یک ریسک بزرگ، باز همکاری خود با دولت را ادامه داد. البته احتمالا دولت هم برای استفاده از موقعیت زنجانی امتیازات ویژه ای را در اختیار وی قرار داده است ولی ادامه حضور زنجانی در کشور و تعهد بر بازگرداندن طلبهای دولتی نشان می دهد که اخلاقیات زنجانی قدری با دیگر سرمایه داران ایرانی متفاوت است.اما مساله اینجاست که در دولتی که منافع عینی آن با طبقه سرمایه دار بازاری گره خورده است و دائما از امنیت سرمایه و سرمایه دار دفاع می شود دستگیری یک سرمایه دار چه معنایی می تواند؟ 
 
به نظر می رسد می رسد مهمترین عامل را باید در "خودی نبودن" بابک زنجانی نسبت به دو گروه عمده اعضای اتاق بازرگانی و سرمایه داران کارگزارانی دانست. این دو گروه عمده که بواسطه در اختیار داشتن چندین بانک خصوصی و حضور موثرشان در مقام عالی بانک مرکزی و وزارت نفت و نیز وزارت صنعت و معدن و تجارت اینک تقریبا شریانهای اصلی اقتصادی جامعه ایرانی را در دست گرفته اند از حضور رقیبی مانند زنجانی که رابطه ارگانیکی با آنها ندارد بسیار ناخرسند خواهند بود. 
 
البته اتهام فساد مالی و کاسبی از تحریم اگر چه به نظر اتهام درستی می آید ولی با توجه به نشانه های قبلی و پایگاه ایدئولوژیک دولت نباید اتهام درشتی باشد. در واقع فرهنگ اقتصادی دولت یازدهم حکم می کند که اگر مدیری یا سرمایه داری به کشور خدماتی انجام داد و تخلفاتی نیز داشته است از تخلفاتش چشم پوشی کرد. دفاعیات هاشمی رفسنجانی از تخلفات مالی گسترده برخی مدیرانش همچون کرباسچی در شهرداری تهران به یاد ماندنی است؛ آنجا که هاشمی تلویحا تخلفات اقتصادی یک مدیر زحمتکش! را ناچیز و در حمایت از سازندگی می دانست. و یا اصرار رییس جمهور محترم فعلی  بر حضور وزیر نفتی که در دوران وزارت اسبق وی فساد کرسنت و استات اویل و پتروپارس و... اتفاق افتاده بود. البته وزیر مربوطه  بلافاصله بعد از رای اعتماد عامل اصلی امضای قرارداد کرسنت که شائبه دریافت رشوه سنگین برای امضا قرارداد در موردش وجود دارد را به عنوان یک از مدیران ارشد خود منصوب کرد تا نشان دیگری باشد از این فرهنگ اقتصادی. البته همین اصرار بر این انتصابات بود که طرف اماراتی را برای دریافت غرامت 30 میلیارد دلاری از ایران(حدود 5 برابر پول بلوکه شده ایران که قرار است در نتیجه مذاکرات هسته ای آزاد گردد) جدی تر کرد و البته وزیر جدید نفت هم تا مدتها از ارائه لایحه دفاعیه ایران به دادگاه لاهم طفره می رفت. غرض اینکه  در دولتی که کسانی که شائبه فسادهای آنچنانی درموردشان وجود دارد  به راحتی و با اصرار حکم مدیریت می گیرند دستگیری شخصی مانند زنجانی که حداقل خدماتش برای ورود دلار به کشور احتمالا از فسادش کمتر نباشد کمی تعجب آور است.
 
اینجا قصد دفاع از رانت خوارانی چون بابک زنجانی را نداشته و نداریم و امیدوارم قانون در مورد وی به اجرا درآید ولی به هر حال همانگونه که اشاره شد به نظر می رسد اتهام بابک زنجانی بیشتر از اینکه فساد مالی باشد تنگ کردن جای بورژوازی بازاری انحصار طلبی است که البته پیوند ارگانیک محکمی با طبقه کارگزاران سازندگی و بانکهای خصوصی دارند وگرنه با سوابقی که از کارگزاران این دولت در خاطر داریم باید امثال زنجانی را طلا گرفت.

+ نوشته شـــده در یکشنبه 92/10/15ساعــت 8:36 صبح تــوسط عباس | نظر
قابل توجه سران وراس کل فتنه 88/رهبر کره شمالی شوهر عمه خود و همد
بسمه تعالی

.

 هاشمی رفستجانی

رهبر کره شمالی شوهر عمه خود و همدستانش را طعمه تعداد زیادی سگ‌ گرسنه کرده است.

 

یک روزنامه نزدیک به حزب حاکم کمونیست چین فاش کرد که رهبر کره شمالی شوهر عمه خود و همدستانش را طعمه تعداد زیادی سگ‌ گرسنه کرده است.
به گزارش ایسنا،  شبکه ان بی سی به نقل از روزنامه ون‌وی‌پو فاش کرد، جانگ سونگ تائک، شوهر عمه کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی که فرد شماره دو این کشور محسوب می‌شد، توسط نیروهای دولتی عریان شده و سپس به همراه پنج تن از معاونانش در قفسی که 120 سگ گرسنه در آن نگهداری می‌شد، انداخته شد.
 
کیم جونگ اون حکم اعدام وی را به علت تلاش برای براندازی دولت در دسامبر 2013 صادر کرد.
 
هنوز هیچ یک از مقامات دولتی کره شمالی در خصوص نحوه کشته شدن تائک اظهارنظر نکرده‌اند.
 
همچنین این روزنامه گزارش داد که کیم جونگ اون و برادرش کیم جونگ چول به همراه برخی از سران حزب حاکم نحوه اعدام مرد شماره دو کره شمالی را نظاره می‌کردند.
 
خورده شدن جانگ سونگ تائک و همدستانش توسط سگ‌ها یک ساعت به طول انجامید. سگهای وحشی کیم جونگ اون به مدت پنج روز گرسنه نگه داشته شده بودند تا عملیات اعدام به خوبی انجام شود. بنا به نوشته روزنامه چینی پس از یک ساعت جانگ و همدستانش کاملا خورده شدند.
 
حدود 300 تن از مقامات کره شمالی این اعدام منحصر به فرد را از نزدیک مشاهده کردند.فف

+ نوشته شـــده در شنبه 92/10/14ساعــت 10:17 صبح تــوسط عباس | نظر
گردآوری از alborznews.net گردآوری از alborznews.net گردآوری

گلچین بهترین عکسهای راهپیمایی چهارشنبه 9 دی

 

گردآوری از alborznews.net
 
گردآوری از alborznews.net
 
گردآوری از alborznews.net
 
گردآوری از alborznews.net
 
گردآوری از alborznews.net
 
گردآوری از alborznews.net
 
گردآوری از alborznews.net
 

+ نوشته شـــده در سه شنبه 92/10/10ساعــت 10:13 صبح تــوسط عباس | نظر
:
:

+ نوشته شـــده در سه شنبه 92/10/10ساعــت 10:1 صبح تــوسط عباس | نظر
ا


ا


+ نوشته شـــده در سه شنبه 92/10/10ساعــت 9:47 صبح تــوسط عباس | نظر
   1   2      >