در گزارش مذکور آمده بود که: علی همدانی و بهزاد بلور دو مجری شبکه رادیو و تلویزیون بی بی سی فارسی که سازنده ویژه برنامه نوروزی این شبکه در سال 92 نیز بودند، در یکی از برنامههای این شبکه که به عنوان مهمان حضور داشتند در پاسخ به سوال مجری درباره نحویه ساخت ویژه نامه نوروزی، اظهار داشتند که متاسفانه بی بی سی در سال 91 با کمبود اعتبار بسیاری مواجه شد که بخشی از آن به دلیل اجرای ویژه برنامه نوروز سال 91 بود.
این اظهارات مجریان شبکه بی بی سی فارسی در حالی است که ویژه برنامه نوروزی سال گذشته این شبکه با اصرار صادق صبا مدیر شبکه و با دعوت از خواندههای لس آنجلسی برگزار گردید و با رقص و پایکوبی این ویژه برنامه را به یک پارتی بی بی سی تبدیل نمودند.
حال به دنبال انتشار این خبر در پایگاه 598، علی همدانی از مجریان شبکه انگلیسی بی بی سی در صفحه شخصی خود در فیس بوک با اعتراض به این خبر به شیوه جدیدی از مبارزه با انقلاب اسلامی اشاره نموده است و نوشته: وقتی خواستم، به عنوان خبرنگار سرویس خبری جدی مثل بی بی سی، جلوی دوربین برقصم، تنها چیزی که به ذهنم آمد شما بودید... مردم ماتم زده کشورم که ماموریت خوشحال کردن نوروزی شان را داشتم... همانقدری حس مسیولیت داشتم که وقتی خبری، گزارشی یا مصاحبه ای انجام می دهم یا صبح ها ماموریت بیدار کردنتان را داشتم. نکته اینجاست که در کوته فکر و ذهن برادرها "از جان و دل" کار کردن نمی گنجد. من و ما از همه چیز زندگیمان گذاشتیم و گذشتیم... سینه سپر کرده ایم و سرباز مردم کشورمان شدیم در نبرد آگاهی با جهل، شادی با غم... اسلحه یکبار قلم است، یک بار "قر"...
خدای متعال را شکر می کنیم که حیاتی و توفیقی عنایت فرمود که ما بار دیگر جمال نورانی عزیزان و دوستان قدیمی را از نزدیک زیارت کنیم و انشالله هم از فیوضاتشان بهره مند شویم و هم از افکار و تجاربشان و هم همکاری و تعاون ایشان.
باتوجه به اینکه فرصت زیادی نیست که بخواهم قبل از اینکه در اثر محرومیت مدتها زیارت آقایان داشته ایم در یک جلسه جبران کنم مطالبی که خیلی فشرده به ذهنم می آید تیتروار عرض می کنم.
امثال شما از نیروهای مطمئن، متدین و باوفای به انقلاب هستید ادامه مطلب...
نویسنده این تحلیل، توجه به دو موضوع مهم را در انتخابات ضروری میداند: اول، موضوع برنامه هسته ای (به عنوان موضوعی دارای اهمیت ویژه)، و دوم، اقتصاد (به عنولن بزرگترین چالش).
واشنگتن پست در این بخش از مطلب بدون ذکر نام نامزدها می نویسد در حدود بیست تن از کاندیداهای مطرح ریاست جمهوری ایران معتقدند رویه ی عمل احمدی نژاد بیش از تحریم ها به اقتصاد ایران ضربه زده است. ادامه مطلب...
بسمه تعالی
ح
|
رسوایی بزرگ دیپلماسی تروریستی! (یادداشت روز)
چالش آمریکایی ها در پهنه سیاست خارجی و عرصه دیپلماتیک به وضعیت وخامت باری مبدل شده و اکنون یک حالت اورژانسی پیدا کرده است. توخالی بودن ژست دیپلماتیک آمریکایی ها که داعیه دیپلماسی خود را بر «مبارزه با تروریسم» پمپاژ می کردند؛ هر روز بیشتر از گذشته عیان و نمایان می شود.
اکنون پیوند آشکار و درهم تنیده کابوها با تروریست ها به یک افتضاح و رسوایی بزرگ تبدیل شده است و از جمله تأسیس دفتر گروهک تروریستی منافقین در واشنگتن در پنج شنبه گذشته (22 فروردین-11 آوریل) بخشی از این ماجراست.
وزارت خارجه آمریکا هر چند در سال 1997 اعلام کرد گروهک منافقین، یک سازمان تروریستی است و در ادامه و در سال 2003 فعالیت های این سازمان تروریستی را در خاک ایالات متحده ممنوع دانست ولی شواهد و قرائن همواره از حمایت واشنگتن از تروریست ها حکایت داشته است.
نکته قابل تأمل این است که در سال های اخیر ردپای حمایت و پشتیبانی آمریکا از تروریست ها آشکار شده و تنها بر مبنای تحرکات پنهان نیست.
از همین روی به عنوان نمونه مشاهده می شود که وزارت خارجه آمریکا 28 سپتامبر 2012 در اقدامی وقیحانه نام گروهک تروریستی منافقین (سازمان مجاهدین خلق) را از فهرست گروه های تروریستی خود حذف کرد و اکنون چند ماه پس از حذف نام این گروهک از لیست گروه های تروریستی آمریکا، این تروریست ها در نزدیکی کاخ سفید دفتر تأسیس می کنند تا کابوها و تروریست ها ساقدوش یکدیگر شوند. ناگفته پیداست که گروهک تروریستی منافقین در شرایط کنونی محلی از اعراب ندارد و به تعبیر مجله آمریکایی آتلانتیک این گروهک تنها نقش یک مهره سوخته را دارد و عملکرد آمریکا در قبال این گروهک تروریستی را باید در ذیل اشتباهات خطرناک و مکرر به ارزیابی نشست.
بنابراین موضوع اصلی این یادداشت هم به تأسیس دفتر این گروهک تروریستی در واشنگتن اختصاص ندارد چرا که امروز وضعیت فلاکت بار گروهک تروریستی منافقین مشهود است و این قبیل اقدامات با هدف تبلیغات علیه ایران اسلامی است. این نوشته تلاش می کند دیپلماسی رو به اضمحلال آمریکا را مورد واکاوی قرار دهد که برخلاف ادعای بزرگ «مبارزه با تروریسم» به یک «دیپلماسی تروریستی»! نازل گشته است که در این باره چند نکته قابل اعتناست:
1- آمریکا در تمامی سال های اخیر ثابت کرده است که بصورت یک راهبرد نانوشته از حوزه «دیپلماسی» بسوی «تروریسم» روی آورده است.
البته تبلیغات و فضاسازی های آمریکا بیش از یک دهه است که بر گفتمان به اصطلاح مبارزه با تروریسم متمرکز است.
مشکل این تمرکز این است که صوری و دروغین بودن آن برملا شده است. پروپاگاندای رسانه ای غرب هم قادر نبوده تا برای این ادعای بزرگ- مبارزه با تروریسم- یک ماهیت واقعی بسازد. در سپتامبر 2001 (20 شهریور 1380) با ربوده شدن چند فروند هواپیما و برخورد آنها با برج های دو قلوی نیویورک و ساختمان وزارت دفاع آمریکا- پنتاگون- ماجرای مبارزه با تروریسم از سوی آمریکایی ها اوج گرفت و به همین بهانه جنگ با افغانستان برای نابودی «طالبان» و «القاعده» و سپس عراق برای نابودی «صدام» شروع شد ولی در همین جا تناقضات غیرقابل انکار، دیپلماسی مبتنی بر تروریسم آمریکایی ها را به وضوح نشان می دهد.
صرفنظر از اینکه شواهد و قرائن مستند و غیر قابل خدشه بر ساختگی بودن حادثه 11 سپتامبر دلالت دارد سؤالی که به میان می آید این است که اگر هدف طالبان و القاعده بوده است چرا این اتفاق عملی نشده است و طرفه آنکه اواخر سال 89، هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا طی اظهاراتی اعتراف می کند؛ «طالبان و القاعده را خودمان ساختیم و از [تروریست هایی مانند] اسامه بن لادن در زمان مبارزه علیه شوروی حمایت کردیم»!
از سوی دیگر؛ چطور و بر چه مبنایی، آمریکایی ها امروز از تروریست های گروهک منافقین که حامیان صدام بوده اند حمایت می کنند؟
2- آمریکایی ها نه تنها مبارزه ای را برای برخورد و مواجهه با تروریست ها انجام نداده اند بلکه رسالت اصلی آنها «آموزش تروریست ها»! بوده است.
این اتفاق غیرقابل انکار در راستای همان فرهنگ مزورانه غرب و سیاست های دوگانه آمریکایی است.
همچنانکه «دموکراسی» اسم رمز آمریکایی ها برای قشون کشی به منطقه و غارت و چپاول ثروت ملت ها بوده است و «حقوق بشر» ابزاری برای جنایت و کشتار و خونریزی از سوی واشنگتن است؛ «مبارزه با تروریسم» نیز در راستای «آموزش تروریست ها»! بوده است.
از میان حجم انبوه اقدامات آمریکایی ها در همکاری و پرورش تروریست ها می توان به اسنادی اشاره کرد که رسانه های آمریکایی آنها را به بیرون درز داده اند.
در اینجا می توان افشاگری مجله نیویورکر در فروردین سال 91 را یادآوری کرد.
سیمور هرش روزنامه نگار کهنه کار آمریکایی طی مقاله ای در نیویورکر از این واقعیت پرده برداشت که تروریست های مخالف ایران در آمریکا آموزش می بینند.
این روزنامه نگار آمریکایی با ارایه اطلاعاتی به نقل از یک مقام اطلاعاتی عالی رتبه سابق آمریکا می نویسد؛ «تروریست ها در مکانی واقع در 65 مایلی شمال غرب لاس وگاس در ایالت نوادا آموزش می بینند» و توضیح می دهد؛ «سر فرماندهی مشترک عملیات ویژه وزارت دفاع آمریکا آموزش تروریست ها را در سال 2005 به مدت 6 ماه بر عهده داشته است».
جالب اینجاست که سیمور هرش در آن مقاله به گفته های یک مقام اطلاعاتی آمریکا اشاره کرده و به نقل از او می گوید؛ «آموزش تروریست ها در ایالت نوادا را زیر چتر فعالیت های وزارت انرژی پنهان کردیم چرا که تمامی این زمین در جنوب نوادا به وزارت انرژی تعلق دارد.»
بنابراین اگر حمایت از تروریست ها از سوی آمریکایی ها بصورت پنهان بوده است اکنون این رسوایی علنی شده است و تروریست ها در نزدیکی کاخ سفید؛ دفتر تاسیس می کنند!
3- آمریکایی ها طی سال های اخیر تلاش کرده اند در خط مواجهه با ایران اسلامی، پروژه اتهام سازی بر ضد ایران را عملیاتی نمایند.
بخشی از این پروژه، اتهام زدن به ایران با ادعای واهی اقدامات تروریستی از سوی جمهوری اسلامی است!
به عنوان نمونه دو سال پیش، آمریکایی ها سناریوی طرح ترور سفیر عربستان در نیویورک از سوی ایران را کلید زدند و ادعا شد فردی به نام منصور ارباب سیر قصد داشته این ترور را اجرایی کند.
نکته گفتنی این است که نه تنها این ادعای بزرگ آمریکایی ها ثابت نشد بلکه مدتی پس از آن، سیاست تروریستی واشنگتن در اقدامی ناشیانه برملا گشت و کنگره آمریکا خواستار ترور هدفمند مقامات ایرانی شد. حتی دو عضو کنگره- جک کین و رویل مارک گریچ- با صراحت و البته منفعلانه اظهار داشتند که باید فرمانده نیروی قدس سپاه ترور شود!
بنابراین باید گفت این نمونه ها که مصداق مشت نمونه خروار است آشکارا نشان می دهد دیپلماسی و تحرکات سیاست خارجی آمریکا قدرت خود را از دست داده و مقامات واشنگتن و کنگره بدون پرده پوشی و عاجزانه به سیاست حمایت از تروریست ها روی آورده اند.
اکنون دیپلماسی و سیاست خارجی ادعایی آمریکا با محوریت «مبارزه با تروریسم» بصورت کاملا آشکار به «حمایت از تروریست ها» برای رسیدن به اهداف جاه طلبانه و افزون طلبانه آنها مبدل گشته است که بارزترین نمونه آن حمایت مالی و تسلیحاتی از تروریست های مزدور در سوریه است. شعار «دیپلماسی هوشمند» دموکرات ها نیز امروز به خط پایان رسیده و بدون کمترین تردیدی محرز گشته که فرقی با جمهوری خواه ها ندارند و دیپلماسی و سیاست های کلان بوش تا اوباما مبتنی بر «تروریسم» است ولو اینکه شعار مبارزه با تروریسم سردهند.
همچنانکه تحولات سوریه طی دو سال گذشته و حمایت آمریکایی ها از تروریست ها و ارسال سلاح به آنها ابعاد دیگری از ماجرا را نشان می دهد که در جای خود قابل واکاوی بیشتر است.
حسام الدین برومند
بسمه تعالی
|
مخالفت گروه 8 با طرح انگلیس
برای تسلیح بیشتر تروریست ها در سوریه
وزیران خارجه گروه هشت با طرح دولت انگلیس در مورد ارسال سلاح برای مخالفان دولت سوریه مخالفت کردند.
به گزارش خبرگزاری ها، وزیران خارجه کشورهای صنعتی موسوم به «گروه هشت» پنجشنبه گذشته در اجلاس لندن با طرح دولت انگلیس در مورد ارسال سلاح برای مخالفان سوری مخالفت کرده و در عوض، خواستار ارسال «کمک های انساندوستانه» به ملت سوریه شدند.
پیش از این نیز کشورهای عضو اتحادیه اروپا به طرح انگلیس و فرانسه در مورد ارسال سلاح برای شورشیان سوری «نه» گفته بودند.
«ویلیام هیگ» وزیر خارجه انگلیس که میزبانی نشست وزیران خارجه گروه هشت را در لندن برعهده داشت، پس ار مواجه شدن با مخالفت همتایانش مدعی شد: جامعه جهانی تاکنون در عمل به مسئولیت هایش در قبال سوریه شکست خورده است و همچنان به این شیوه ادامه می دهد. وی که به شدت از تصویب نشدن طرح خود عصبانی بود هشدار داد: وضعیت بد انسانی سوریه در صورتی که ادامه یابد، این کشور را به بزرگترین فاجعه انسانی قرن 21 تبدیل خواهد کرد. وزیر خارجه انگلیس در حالی برای مردم سوریه اشک تمساح می ریزد که خود و دولتش در کشتار این مردم سهم زیادی دارند.
در همین حال، «باراک اوباما» رئیس جمهور آمریکا، طرحی را به تصویب رساند که در چارچوب آن، واشنگتن 10 میلیون دلار به تروریست های مخالف دولت سوریه کمک می کند. اوباما در دیدارش با «بان کی مون» دبیر کل سازمان ملل مدعی شد کمک های آمریکا شامل کالاهای غیرکشنده از جمله غذا و دارو می شود. وی تاکید کرد: این اقدام در راستای منافع ملی آمریکا صورت می گیرد.
بان کی مون نیز در این دیدار که در کاخ سفید صورت گرفت، اظهارات تملق آمیزی را در حمایت از سیاست آمریکا در قبال سوریه و کره شمالی بر زبان آورد.
وی مدعی شد که دمشق اجازه ورود بازرسان شیمیایی به حلب را نمی دهد. بان کی مون خواستار ایفای نقش بیشتر آمریکا در مسئله سوریه شد.
پیوند النصره با آمریکا
در حالی که گروه تروریستی «جبهه النصره» که در سوریه فعال است، با شبکه القاعده اعلام بیعت کرده است، «علاء عرفات» یک سیاستمدار سوری مخالف دولت دمشق فاش کرد، دولت واشنگتن با رهبران جبهه النصره ارتباط دارد و از اعضای این گروه برای اهداف پلید خود در سوریه استفاده می کند. وی افزود: النصره با تمام قوا برای تحقق اهداف آمریکا تلاش می کند. پیش از این نیز محافل سیاسی و خبری از پیوندهای پنهان آمریکا و انگلیس با عناصر سلفی و القاعده در کل منطقه خاورمیانه خبر داده بودند.
جبهه النصره چهارشنبه گذشته تعهد خود را به «ایمن الضواهری» رهبر القاعده رسما اعلام کرده است.
عملیات ارتش
نیروهای ارتش سوریه در مناطق «ادلب» و «حلب» دست به عملیات زدند. در این عملیات دستکم 56 تروریست کشته و بیش از 05 نفر زخمی شدند. منطقه «کاستلو» در شهر حلب هم از کنترل تروریست ها خارج شده است.
تلویزیون رسمی سوریه نیز از کشته شدن شماری از جنگجویان تونسی، مصری و ملیت های دیگر در حومه دمشق، لاذقیه، درعا، حمص، ادلب و حلب خبر داد. ارتش سوریه همچنین توانست منطقه بسیار حساس «بنی مندو» را از کنترل تروریست ها خارج کند.
سایر رویدادها
¤ سرتیپ «فهد جاسم الفریج» وزیر دفاع سوریه تاکید کرد: دولت سوریه بر حق است و بر دشمنان پیروز می شود.
¤ مسکو حضور نیروهای القاعده در سوریه را محکوم کرد.
¤ منابع دیپلماتیک در قاهره اعلام کردند، «اخضر ابراهیمی» فرستاده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب به سوریه اواخر فروردین استعفا می کند.
¤ مقامات دمشق اعلام کردند
اظهارات سخنگوی جبهه پایداری درباره نامزدی سعیدجلیلی، احتمال ائتلاف با سایر اصولگرایان و جایگزینی آیت?الله خوشوقت
کامران باقری لنکرانی در نشست خبری امروز خود به تشریح مواضع انتخاباتی جبهه پایداری پرداخت.
به گزارش خبرآنلاین، سخنگوی جبهه پایداری در پاسخ به خبرآنلاین که پرسید «آیا جبهه پایداری همانند انتخابات مجلس، نامزد اختصاصی خواهد داشت یا با دیگر اصولگرایان ائتلاف می?کند؟» گفت: ما با اسم?ها و عناوین نمی?توانیم خودمان را راضی کنیم. کسانی که خود را به عنوان اصولگرا معرفی می?کنند، به این معنی که به قانون اساسی و ولایت فقیه قائل هستند؛ سلایق مختلفی را تشکیل می?دهند. من فکر می?کنم تجربه مجلس نشان داد برای اینکه انتخابات پرشوری داشته باشیم، لازم نیست که کسی را خارج از خانواده انقلاب اسلامی بیاوریم.
وی با بیان اینکه باید سعی کنیم در این انتخابات شفاف سازی داشته باشیم، تعدد کاندیداها را یک ظرفیت برای انقلاب خواند و گفت: اما باید معلوم شود که چه تمایزی بین کاندیداها وجود دارد. متاسفانه گزارش?هایی که به ما رسیده نشان دهنده این است که برخی کاندیداها آمده?اد که به نفع کسان دیگر کنار بروند.
اهم سخنان وی را در نشست خبری امروز جبهه پایداری بخوانید:
· {آیا جلیلی نامزد نهایی جبهه پایداری است؟} آقای جلیلی از شخصیت?های ارزشمند و از رویش?های انقلاب هستند. به عنوان یک برادر انقلابی ایشان مورد احترامند و رایزنی?هایی با ایشان برای نامزدی در انتخابات شده است. آقای جلیلی در مسائل اجتماعی و فرهنگی نظراتی دارند که به مواضع جبهه پایداری نزدیک است. اما گزینه نهایی جبهه پایداری را قبل از ثبت نام معرفی خواهیم کرد. ادامه مطلب...
بحث هایی مانند رفتن زنان به ورزشگاه، دوستی با اسراییل، ماجرای مع
بسمه تعالی
ر.
رقابت 3 گفتمان آزادی، عدالت و پیشرفت در انتخابات
خبرنامه دانشجویان ایران: پرویز امینی در گفتوگویی به رقابت سه گفتمان در انتخابات ریاست جمهوری پرداخت که در ذیل می آید:
مثلث : در کشور ما با توجه به گرایش های مختلف و دیدگاه های متفاوت فکر می کنید حضور طبقات مختلف اجتماعی در عرصه های سیاسی به چه شکل اتفاق می افتد؟
امینی : بحث درباره طبقات اجتماعی با پیش فرضِ قبول «تفاوت ها» در یک جامعه انجام می شود. یک جامعه علاوه بر داشتن یک سری وجوه اشتراک مانند زندگی در یک حوزه جغرافیایی خاص یا داشتن زبان، مذهب و تاریخ مشترک و..که آن را از سایر جوامع متمایز می کند، در درون خود نیز با تفاوت هایی روبروست که این تفاوت ها سازنده گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون یک جامعه می شود. در واقع جامعه یک کل همسان نیست بلکه نوعی کثرت در آن دیده می شود که حول برخی مسایل مشترک به یک انسجام اجتماعی رسیده است و شکل جامعه را به خود گرفته است.
مثلث : در این بین تفاوت هایی نیز وجود دارد، به نظر شما این تفاوت ها کدامند و چه تاثیری در شکل گیری این طبقات دارد؟
امینی : بله، در بین تفاوت های سازنده گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون، بیشتر آن نوع از تفاوت ها مهمند که منشا و عامل «نابرابری» در جامعه می شوند که در جامعه شناسی تحت عنوان «قشربندی و نابرابری» از آن بحث میشود که یکی از مهمترین مباحث در جامعه شناسی کلاسیک بوده است. بنابراین صرف تفاوت کافی نیست بلکه این تفاوت های نابرابری ساز مهمند که در جوامع مختلف اینها فرق می کنند. مثلا در آفریقای جنوبی تفاوت طبیعی رنگ پوست عامل قشربندی و نابرابری در آن جامعه بود و جامعه تقسیم میشد به سفید پوستان و سیاه پوستان که در برخورداری ها از آموزش و بهداشت و ثروت و.. کاملا در موقعیت نابرابری بودند. یا در جوامع سرمایه داری تفاوت ها در برخورداری از «ثروت» منشا نابرابری های گسترده اجتماعی در این کشورهاست.
مثلث : به نظر می رسد در همین زمینه هم دیدگاه ها و نظرات مختلفی بین نظریه پردازان وجود دارد.
امینی : بله، در تقسیم بندی جامعه به طبقات و اقشار گوناگون دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. برخی مثل دورکیمی ها و کارکردگراها این طبقه بندی اجتماعی را نتیجه فرایند «تقسیم کار» در دوره مدرن می دانند و به همین لحاظ آن را امری طبیعی می دانند و موضع انتقادی نیز در برابر نابرابری های حاصل از آن ندارند.
مارکس جامعه را براساس جایگاهی که در روابط تولید دارند به دو گروه «مالک ابزار تولید» و برخوردار از «نیروی کار» به عنوان طبقات اصلی جامعه تقسیم می کند که در دوره صنعتی شامل «سرمایه داران» و «کارگران» می شود. در واقع مارکس یک تقسیم بندی تک عاملی با پایه اقتصادی دارد. مارکس منتقد این شرایط است و بر تغییر این وضعیت برای رسیدن به یک جامعه کمونیستی که جامعه ای بی طبقه است به عنوان آمال نهایی تاکید دارد.
ماکس وبر نماد جامعه شناسانی است که برای تقسیم بندی جامعه به طبقات گوناگون از سازه ای سه متغییره استفاده می کند. وی «ثروت، قدرت و منزلت» را عوامل شکل دهنده به طبقات اجتماعی در یک جامعه می داند و بر اساس این متغیرها و متناسب با شرایط هر جامعه، وضعیت نابرابری از نظر احترام به افراد و بهره مندی های مادی بوجود می آید که طبقات اجتماعی گوناگونی را میسازد. وبر علی رغم این که نوعی ترابط بین آنها را می پذیرد اما برای هرکدام از این متغیرها موقعیت مستقلی قایل است. یعنی کسب منزلت اجتماعی به برخورداری از ثروت یا قدرت محدود نیست بلکه برخی به سبب غیر از این دو صاحب منزلتند. مثلا در جامعه ما روحانیت چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب از یک منزلت اجتماعی برخوردار است که برخاسته از ثروت یا قدرت نیست. یا دوره هایی در انقلاب(دهه اول) داشتیم که ثروت نه تنها عامل احترام و منزلت نبود بلکه برعکس باعث طرد فرد از جامعه می شد.
مثلث : آیا این نظریه ها را می توان به جامعه ایران و نوع رفتار مردم در مباحث سیاسی تعمیم داد؟
امینی : برای فهم رفتار گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون در مسایل سیاسی خصوصا در انتخابات و خصوصا در ایران مجبوریم مفهوم دیگری نیز به استخدام بگیریم که در جامعه شناسی و جامعه شناسی سیاسی پرکار برد است که تحت عنوان «شکاف های اجتماعی» از آن یاد میشود. این مفهوم دست ما را برای بحث بازتر می کند و متغیرهای بیشتری و متفاوت تری از آنچه از دیدگاه برخی متفکران غربی آوردیم را در اختیار ما می گذارد.
مثلث : و شکافهای اجتماعی چگونه تعریف می شود؟
امینی : بحث شکافهای اجتماعی یکی از مهمترین مباحث در جامعه شناسی خصوصا جامعه شناسی سیاسی است که در تبیین و توضیح واقعیتها، پدیدهها و رخدادهای یک جامعه کاربرد زیادی دارد. شکافهای اجتماعی در واقع تعریف کننده نقاط تفاوت و افتراق افراد و گروههای گوناگون یک جامعه درباره ارزشها، ایدئولوژیها، دیدگاههای سیاسی، خواستهها و مطالبات در اولویت، طبقه اجتماعی و جایگاهی که افراد در قشربندی اجتماعی دارند و... است.
روابط اجتماعی و تعامل بخشهای گوناگون جامعه با یکدیگر، به میزان قابل توجهی براساس این شکافها تنظیم و تعریف میشود. هم خوانیها در این متغیرهای اجتماعی، به همبستگیهای نظری و عملی افراد و گروهها و تفاوتها و تمایزها، به انفکاک از یکدیگر و در شرایطی سخت تر به تعارض و حتی خصومت بین گروهها منجر میشود.
به طور مثال «جنسیت» یا «سن» متغیرهای اجتماعی هستند که در شکل گیری شکافهای اجتماعی موثرند و جامعه را به دو گروه زنان در برابر مردان و دو گروه جوانان در برابر میانسالان و کهنسالان تقسیم میکنند. به دلیل همین تفاوتها در سن و جنسیت، سطحی از تعارض در انتخابهای آنها و ارزشهایی که دارند و خواستهها و مطالباتی که در اولویت میدانند، بوجود میآورد.
مثلث : در این بین مسائل اقتصادی و فشارهای اقتصادی نیز دخیل هستند؟
امینی : شکافهای «اقتصادی» که جامعه را به گروههای برخوردار و غیر برخوردار و نیز طبقه متوسط تقسیم میکند، گوناگونی در «اقشار» که جامعه را به معلم، کارگر، روحانی، استاد و دانشجو و... تفکیک میکند و تفاوتهای «مذهبی» که آحاد جامعه بر حسب دین، به مسلمان و غیر مسلمان(مسیحی، زرتشتی و...) و شیعه و سنی تقسیم میکند، شکافهای «قومی» که گروههای اجتماعی و افراد را به یک قومیت(کرد، عرب، لر، ترک و...) وابسته کند؛ شکافهای سیاسی که در جامعه ما افراد را به اصلاح طلب و اصول گرا تقسیم کند؛ از جمله موارد دیگری میباشند که در بحث شکافهای اجتماعی مورد توجه است.
مثلث : به نظر شما در جوامع و به خصوص ایران وجود این شکافها تا چه حد تاثیرگذار است و به بیان بهتر کدام یک از این شکاف ها به شکل گیری مواضع اقشار مختلف کمک می کند؟
امینی : اول اینکه وجود شکافهای اجتماعی، طبیعت جوامع محسوب میشود و گریزی از آن نیست. این شکافها واقعیتیهایی هستند که در همه کشورها نیز با شدت و ضعف وجود دارند و در تحلیلهای جامعه شناسی درباره پدیدههای یک جامعه خاص نیز، غیر از ارزش توصیفی، چندان کاربرد تحلیلی ندارند. آن چه در بحث شکافها مهم است، شکافهای فعال در جوامع است که صف بندیهای اصلی حول و حوش آنها شکل میگیرد و سایر شکافها در سایه این شکافهای اصلی به حاشیه میروند و یا قدرت ظهور و بروز پیدا میکنند.
به عنوان مثال در کشورهای اروپایی و تا حد زیادی در آمریکا علی رغم تفاوتهای مذهبی - بخشی از جامعه کاتولیک و بخشی دیگر پروتستان میباشند- این شکاف تأثیری در انتخابات این کشورها ندارد. شکاف اصلی یعنی شکاف فعال در انتخابات آمریکا، شکاف سیاسی است که جامعه را به دو گروه جمهوریخواه و دموکرات تقسیم میکند. سایر شکافها یا تأثیری در این مسأله ندارند و یا تحت الشعاع این شکاف اصلی میباشند.
مثلث : تکلیف شکاف های فعال و غیر فعال در تقسیم بندی جوامع چگونه است؟
امینی : جوامع بر حسب تعداد شکافهای فعال به تک شکافی و بالاتر قابل تقسیم میباشند. در این جوامع تعارضها و تفاوتها حول یک شکاف و یا چند شکاف صورت بندی میشود. جوامع چند شکافی نسبت به جوامع تک شکافی، از تکثر و وضعیت پلورالیستی تری برخوردارند و البته براساس همپوشانی که شکافهای فعال در برابر یکدیگر پیدا میکنند، بر تعارضها میافزایند و یا این تعارضها را کاهش میدهند. به طور مثال جامعه فرانسه، جامعهای چند شکافی است و به همین دلیل احزاب و گروههای سیاسی متکثری دارد. به طوری که انواعی از احزاب راست از راست رادیکال تا راست میانه و احزاب چپ از چپ رادیکال و چپ میانه و.. دارند و رفتن انتخابات به مرحله دوم بارها در آنجا اتفاق افتاده است.
مثلث : شکاف های متفاوت در یک جامعه چه کارکردهایی می تواند داشته باشد و چه تاثیری بر دیگر شکاف های موجود در آن جامعه می گذارد؛ به عنوان مثال در جامعه ایران در مباحث مرتبط با جریانهای موجود سیاسی چگونه است؟
امینی : در جامعهای که چند شکاف فعال دارد یا چند شکاف در بستر شکل گیری یک پدیده اجتماعی فعال است، نوع آرایش این شکافهای فعال نیز، فضاهای متفاوتی ایجاد میکند. در برخی مواقع این شکافها یکدیگر را تقویت میکنند و اثر هم افزایی بر یکدیگر را دارند که به آنها شکافهای «متراکم» گویند.
به طور مثال در جامعه ما که شکاف چپ و راست یا اصلاح طلب و اصول گرا به لحاظ سیاسی فعال است، اگر شکافی دیگر مانند طرفداری از غرب هم راستا با اصلاح طلبان و یا مخالفت با غرب همراستا با اصول گرایان فعال شود، به دلیل آن که شکاف قبلی را تشدید میکند، شکاف متراکم شکل میگیرد و سطح تضادها و تعارضها افزایش مییابد.
مثلث : این نمونه در فعالیت های سیاسی مثل انتخابات چگونه نمود پیدا می کند؟
امینی : برخی مواقع شکافها آثار تضعیف کنندگی در ارتباط با یکدیگر دارند که به آنها شکاف متقاطع میگویند. به طور مثال در انتخابات نهم ریاست جمهوری که شکاف اصلی شکاف اصول گرایان و اصلاحطلبان بود، با شکل گیری شکاف فعال دیگری در درون خود اصول گرایان(قالیباف، لاریجانی و احمدینژاد) و درون خود اصلاح طلبان(معین، کروبی و رفسنجانی)، شکاف اصلی تضعیف شد و سطح منازعه کاهش یافت. اما در مرحله دوم این انتخابات یک شکاف فعال اصلی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان وجود داشت و لذا انتخابات حالت دو قطبی پیدا کرده و سطح منازعات افزایش یافت.
مثلث : آیا پیش از انتخابات نهم هم چنین شکافهایی بین جریان های حاضر در عرصه سیاست وجود داشته و به نوعی پیش از این نیز تجربه وجود چنین منازعاتی را داشتیم؟
امینی : در انتخاباتی که در سی سال گذشته در کشور ما برگزار شده است، عموماً با یک شکاف فعال در بین گروههای اجتماعی مواجه بودهایم. شکاف «جمهوری اسلامی» با غیر آن در رفراندوم 10 و 11 فروردین 1358که جامعه حول موافقت و مخالفت با آن تقسیم میشد؛ شکاف«خط امام» با غیر آن، شامل لیبرالها، چپها و سایرین که بعد از کنار رفتن دولت موقت شکاف حاکم شد؛ شکاف چپ و راست سیاسی که به طور جدی و با انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت در انتخابات مجلس سوم و بعدها تا انتخابات ریاست جمهوری هفتم بروز و ظهور داشت؛ شکاف دوم خرداد و مخالفان آن که بعد از انتخابات دوم خرداد 76 آغاز شد و در انتخابات شوراهای اول و مجلس ششم بیشترین تجلی را داشت؛ شکاف اصول گرایان با اصلاح طلبان که از انتخابات دوره دوم شوراهای شهر و روستا آغاز شد و انتخابات مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم، شوراهای سوم و مجلس هشتم را در بر میگرفت.
مثلث : یعنی همین شکاف میان جریا نها در طول این سی سال وجود داشته است؟
امینی : زمانی که میگوییم در این انتخابات، تنها یک شکاف فعال وجود داشته است، بدین معنا نیست که سایر شکافها در جامعه مفقود بوده است بلکه منظور این است که در بین رای دهندگان، شکافهای موجود، تفاوت معناداری در نوع انتخاب آنها نداشته است. نتیجه انتخابات دوم خرداد 76 در این زمینه مثال خوبی است. یعنی در انتخاب آقای خاتمی، در زن بودن یا مرد بودن، جوان بودن یا میان سال وکهنسال بودن، روستایی بودن و یا شهر نشین بودن، فارس یا لر یا شمال شهر نشین بودن یا جنوب شهر نشین بودن، لر بودن، ترک بودن و... اختلاف معناداری در نوع انتخاب ایجاد نکرد و خاتمی دارای آرای متوازنی و با نسبت تقریبا یکسانی در همه بخشها بود.
مثلث : با این تفاسیر وجود چنین شکاف هایی در انتخابات یازدهم به چه شکلی نمود پیدا می کند یا اصولا چنین شکافهایی ادامه دار هست؟
امینی : در انتخابات یازدهم همچنان شکاف های فعال همان شکاف های انتخابات دهم ریاست جمهوری است.
1) شکاف فکری، ایدئولوژیک و سیاسی
2) « شکاف جغرابیایی و اقتصادی»
3) « شکاف نخبه و توده»
«تعمیق شکاف ها در انتخابات پیشین» و «عدم تغییر شرایط به صورت مبنایی طی چهار سال گذشته»، «قطب بندی های اصلی که در انتخابات آتی شکل می گیرد» و نیز «نوع رقابت گفتمانی» که در انتخابات یازدهم صورت می گیرد از دلایل اصلی تداوم شکاف های انتخابات دهم در انتخابات یازدهم است.
مثلث : به نظر می آید اولین تعریف یعنی شکاف فکری، ایدئولوژیک و سیاسی همواره در طول انتخابات های گذشته و در ادوار مختلف نظام ظهور و بروز داشته است؟
امینی : شکاف مذکور در نتیجه تفاوت ها و حتی تضاد بخش های گوناگون جامعه در « نظام ارزشی » و «گرایش سیاسی» آنها بوجود می آید. این شکاف در تمامی انتخابات کشور ما، شکاف اصلی بوده است و تفاوت ها و اختلافات حول آن شکل می گرفته است. این شکاف می تواند حالت درون گفتمانی داشته باشد و یا برون گفتمانی داشته باشد. به لحاظ ارزشی گسل «اسلام -سکولاریزم » شکاف فعال ماست که طیف بندی های گوناگونی از اسلام و از سکولاریزم را شامل می شود. به لحاظ نمادی این گسل را می توان گسل مصباح-سروش در نظر گرفت. آیت ا... مصباح منتهی الیه جریان اسلام گراست و سروش نیز منتهی الیه جریان سکولار است. افرادی مانند آیت ا... مهدوی کنی از سمت اسلام گرایان و افرادی مانند خاتمی از طیف سکولار به میانه این طیف نزدیکترند. به لحاظ گرایش سیاسی نیز که با گرایش فکری در یک راستاست، اصول گرایان با طیف های مختلف غالبا جزء اسلام گرایان و اصلاح طلبان با طیف های مختلف نیز به سکولارها نزدیکترند یا لایه های اصلی آنها را سکولارها تشکیل می دهند.
مثلث : در پرتو این نوع تفکرات و گرایشات ایدئولوژیک شکاف جغرافیایی – اقتصادی هم می تواند فعال باشد و کارکردهایی را در انتخابات بر عهده بگیرد؟
امینی : شکافی که از آن به شکاف « حاشیه – متن » ، شکاف « مرکز – پیرامون » و شکاف « شمال – جنوب » نیز تعبیر می گردد، یکی دیگر از شکاف های فعال در انتخابات است. یعنی الگوی رای دهی در بخش های مختلف جغرافیایی و طبقات اقتصادی با هم فرق می کند. در واقع آرا برای هر نامزد به صورت متوازن در همه مناطق تقسیم نمی شود و متناسب با موقعیت جغرافیایی حوزه انتخابیه در سطح کشور – و حتی در سطح هر شهر – از فراز و نشیب بالایی برخوردار بود. یعنی جهت گیری آرا ء روستاها و شهرهای کوچک و مناطق جنوبی شهرهای بزرگ و طبقات متوسط و متوسط به پایین از نظر اقتصادی با جهت گیری آراء شهرهای بزرگ و مناطق شمالی آنها و طبقه متوسط و متوسط روبه بالا و مرفه اقتصادی متفاوت است.
مثلث : تکلیف طبقه متوسط نخبه حاضر در جامعه در مباحث انتخاباتی به چه شکلی است؟
امینی : شکاف رای بین نخبگان و توده مردم یکی دیگر از شکاف های فعال در انتخابات یازدهم است. در واقع ویژگی نخبگی در گرایش به نامزدها نقش مهمی ایفا می کند. در این نوشتار، مفهوم نخبگان از نظر جامعه شناختی مورد نظر ماست و فاقد جنبه ارزشی است. نخبگان کسانی می باشند که از نظر افکار عمومی به واسطه برخورداری از برخی امتیازات مانند تحصیلات، تخصص ، جایگاه سیاسی، اعتبار اجتماعی و جایگاه شغلی و... از سایر مردم متمایز می شوند. از نظر کارکردی نیز نخبگان کسانی اند که انتظار می روند دامنه اثر گذاری آن ها از افراد عادی جامعه در مسایل گوناگون بیشتر و بالاتر باشد. محیط های فرهنگی و هنری، محیط علمی دانشگاهی و حوزوی و عرصه های اجتماعی و سیای و اقتصادی صحنه بیشتری حضور نخبگان جامعه است.
مثلث : با این توضیحات فکر می کنید در انتخابات آینده آرایش نیروها برای حضور در عرصه و همچنین قطب بندی گروه های مختلف به چه شکلی انجام شود؟
امینی : انتخابات ها حول و حوش «تدام وضع موجود» و « تغییر در وضع» موجود شکل می گیرد. بنابراین در درجه اول کسانی واجد اهمیت در انتخابات می شوند که بهترین نمونه برای نمایندگی این دو سو باشند. بنابراین انتخابات ریاست جمهوری سه قطب اصلی خواهد داشت. یک قطب را احمدینژاد شکل خواهد داد که وضع موجود را نمایندگی خواهد کرد.(نه به دلخواه بلکه به ناگزیر). قطب دیگر انتخابات قالیباف است که در سوی مخالفان وضع موجود قرار می گیرد. سوم جریان موسوم به اصلاح طلبان است که گرایش رادیکال تری از قالیباف در مخالفت با دولت و وضع موجود دارند.
مثلث : باقی جریانات و کاندیداها تکلیفشان چه می شود به خصوص جبهه پایداری؟
امینی : بحث ما درباره قطب ها در انتخابات است که رقابت های اصلی در آن صورت می گیرد. این مسئله منکر اثرگذاری جریانات دیگر نیست و لی این اثرگذاری اولا محدود و ثانیا تنها تقویت کننده یا تضعیف کننده قطب های اصلی انتخابات است و برای خود آنها ارمغانی ندارد.
البته جبهه پایداری وضعیتش فرق می کند و همچنان به عنوان یک جریان موثر در انتخابات نقش خواهد داشت اما برای تبدیل شدن به قطب انتخاباتی با دو چالش روبروست اولا پایگاه مشترک رای بالایی با احمدی نژاد دارد که در صورت حضور انتخاباتی احمدی نژاد از آن پایگاه محروم خواهد شد. بنابراین جبهه پایداری در وضعیت نبود احمدی نژاد یا تضعیف شدن موقعیت احمدی نژاد می تواند یکی از قطب های انتخابات شود. دوم این که شکاف های اصلی انتخاباتی حول و حوش طرفداران وضع موجود و مخالفان وضع موجود شکل می گیرد و در این بین جبهه پایداری بزرگترین چالشش این است که نه کاملا طرفدار وضع موجود است و نه کاملا مخالف وضع موجود و بنابراین در محیط اجتماعی طرفیت پیدا نمی کند.
مثلث : چه نسبتی بین این قطب ها و شکاف های انتخاباتی بوجود می آید؟
امینی : احمدی نژاد به عنوان یکی از قطب های اصلی انتخابات با تداوم و تعمیق مخالفتهای جریان سکولار فکری و اصلاح طلب سیاسی روبروست و سهمی از آراء آنها ندارد که امری طبیعی است چون این پایگاه اجتماعی در دو انتخابات سال 84 و خصوصا 88 در برابر او بوده است. مسئله قابل توجهی که در این باره وجود دارد این است که تلاش های احمدی نژاد در دولت دهم برای جذب بخش هایی از این جریان با تغییر برخی سیاست ها و اتخاذ برخی تصمیمات(مسئله ایران گرایی، کوروش و مقابله با برخی نهادهای مورد اعتراض این جریان مثل روزنامه کیهان و سپاه و..) که هزینه های زیادی برایش داشت، ناموفق بوده است.
مثلث : مشکل اصلی احمدی نژاد در از دست دادن طیف مهمی از طرفدارانش چه بود؟
امینی : اما مسئله مهمی که من از آن تعبیر می کنم به «مهمترین خطای استراتژیک احمدی نژاد»مربوط به ریزش های وسیعی است که در پایگاه عاطفی و ایدئولوژیک احمدی نژاد از اواخر دولت نهم و خصوصا در یک سراشیبی تند در دولت دهم رخ داد. همان پایگاهی که آراء خود را در دور اول انتخابات سال 84 به وی داد و او متکی به همین پایگاه امکان حضور در دور دوم و غلبه بر هاشمی را پیدا کرد و در انتخابات سال 88 نیز بخش عمده همین پایگاه، فضای اجتماعی را به نفع او پر کرد و تجمعات و اجتماعات حمایت از او در دوران انتخابات با این عناصر و به وسیله این عناصر فضا سازی می کرد. بحث هایی مانند رفتن زنان به ورزشگاه، دوستی با اسراییل، ماجرای معاون اولی مشایی، دوران یازده روزه خانه نشینی در بحث وزیر اطلاعات و آخرین آنها ماجرای 15 بهمن مجلس(موسوم به یکشنبه سیاه) ظرفیت های منفی بودند که ریزش های گسترده دراین پایگاه برای او رقم زد. به طوری که در انتخابات یازدهم نه تنها یاری و کمک آنها را از دست داده است بلکه باید انتظار مقابله از سوی آنها را با خود در این انتخابات داشته باشد. همین مسئله است که جبهه پایداری را در انتخابات اخیر مهم می کند چرا که همچنان ظرفیت جذب این بدنه فعال اجتماعی را دارد.
مثلث : از نظر شکاف اقتصادی و جغرافیایی که مطرح کردید طرفداران این طیف چه کسانی هستند و به عبارت بهتر این طیف چه کسانی را نیابت می کند؟
امینی : در بحث شکاف های اقتصادی و جغرافیایی، پایگاه رای اصلی احمدی نژاد روستاها، شهرهای کوچک، جنوب شهرهای بزرگ و طبقات پایین و محروم جامعه از نظر اقتصادی است که کمیت قابل ملاحظه ای دارند. بحث یارانه ها، مسکن مهر ، روابط عاطفی که با آنها طی این سالها در سفرهای استانی با آنها برقرار کرده و خدمات دیگری که در طول این ها به این مناطق ارائه کرده است، همگی ظرفیت هایی اند که احمدی نژاد را به این پایگاه امیدوار می کند.
اصرار احمدی نژاد بر اجرای مرحله دوم یارانه ها که با پرداخت رقم های بالایی به این طبقات روبروست،گمانه چشم داشت احمدی نژاد به این پایگاه رای را تقویت می کند.
مثلث : به نظر می آید که این مباحث مرتبط با یارانه ها و پو لهایی که تقسیم شد باعث حرکت یک بخشی از طبقه متوسط به سمت طبقه فرودست شده است.
امینی : البته مساله گرانی های اخیر بر روی تمایل این طبقات موثر است و ریزش هایی در آن ایجاد می کند اما سطح ریزش های آن قدر نیست که رای این بدنه اجتماعی به نماینده احمدی نژاد در انتخابات را دچار چالش بنیادی کند و همواره یک کف رای موثر از این طبقه خواهد داشت. به خصوص این که دو قطب حاضر در انتخابات فاقد ظرفیت و استعداد برای جذب آراء این طبقات هستند و در همین شرایط نیز احمدی نژاد در مقایسه با آنها از مزیت نسبی بیشتری برخوردار است.
اما طبقات متوسط و متوسط رو به بالا و مرفه و نیز شهرهای بزرگ و مناطق شمالی نشین آن جزء مخالفان جدی احمدی نژاد خواهند بود و گزینه تغییر وضع موجود را بر گزینه حفظ وضع موجود ترجیح خواهند داد.
بیشترین تاثیر سوء گرانی های اخیر متوجه طبقه متوسط شهری است که در این سال ها به یک طبقه بزرگ در کشور تبدیل شده است و بنابراین بیشترین ناراضیتی از احمدی نژاد از سوی این طبقه در انتخابات ظهور و بروز می کند. گرایش مثبت به احمدی نژاد در شکاف توده و نخبه همانند انتخابات دهم معطوف به توده هاست و همچنان نخبگان در نقطه مقابل او قرار دارند و در انتخابات یازدهم به سمت مخالفان وی متمایل خواهند شد.
مثلث : وضعیت اصلاح طلبان در انتخابات یازدهم چگونه تحلیل می شود؟
امینی : اصلاح طلبان از یک پایگاه نسبتا قابل توجه ثابتی برخوردارند که سهم عمده آن به گرایش های فکری سکولار و گرایش سیاسی اصلاح طلب در معنای موسع آن تا جریانات ملی مذهبی مربوط می شود. این پایگاه ایدئولوژیک و سیاسی، بخش جریان ساز و سازنده موقعیت اجتماعی برای اصلاح طلبان است. این پایگاه در طی سال های بعد از دوم خرداد و خصوصا در سال 88 و حوادث آن بیشتر خصلتی برون گفتمانی پیدا کرده است به طوری که حجم کسانی از آنها که درون گفتمان انقلاب اسلامی تعریف شوند، جناح اقلیت را شکل می دهند.
حاشیهنگاری در نسبت آوینی و صدا و سیمادوست داشتم یکی از مدیران س
بسمه تعالی
حاشیهنگاری در نسبت آوینی و صدا و سیماحقیقتاً قصد نداشتم درباره آوینی و تلویزیون مطلب بنویسم به خصوص فیالحال که در حال پرداخت نقدی هزینهی گفتن و نوشتن در نقد سازمان صداوسیما هستم و البته اخیراً متوجه شدم که چه طور میشود با یک تلفن از مقامات سازمان، برگهی بختآزمایی بسیجی سادهی آقا روح الله در خرابات صدا و سیما برگردد! -حیف که تکلیف بر نگفتن است و ماندن در سازمان و شاید هم نقص نفسانی ما بر متاع ناچیز ماندن در صدا و سیما- اما دوباره که ماجراهای سید و سیما! و مقالهی «چگونه خنجر بر پشت شقایق نشست» را خواندم و دیدم که چطور «آوینی» را رسماً از تلویزیون حذف کردند، دلم آرام نشد که ننویسم. حتی نتوانستم مانند همیشه با قلمی معمولی بنویسم که؛ حلقهای بر گردنم افکنده دوست *** میکشد هر جا که خاطر خواه اوست!
به ذهنم آمد از قدیمیها بپرسم آنهایی که «سید مرتضی» را از سازمان بیرون انداختند؛ شش تیغه بودند یا مثل مدیران فعلی ریش داشتند؟ به ذهنم آمد بپرسم آدمهای صدا و سیما در این سالهای اخیر انقلابی شدند یا ما در این دوران بیتفاوت؟ «آوینی»ها کم شدند که دیگر بر اساس مقاله و اعتراض به دفتر رهبری «محمد هاشمی»های سازمان عوض نمیشوند و از آن تحقیق وتفحص نمیشود یا اتفاق دیگری افتاده؟ (رجوع شود به نوشتههای «آوینی» در کیهان بر علیه صداوسیما و تغیر رییس سازمان و تحقیق و تفحص از آن به فاصلهی کمی بعد از شهادت آقا مرتضی). فکر کردم کسی را پیدا کنم و از او دربارهی افرادی که در تلویزیون تحریک کردند تا برخی به اسم گروه «روایت فتح» بر علیه «آوینی» بیانیه بدهند و در سروش چاپ کنند بپرسم که امروز کجا هستند؟ نکند همانها ویژهبرنامهی شهادت «سیدمرتضی» را تولید کنند؟ ادامه مطلب...
تحلیلخواندنی علامهمصباح از فرمایشات نوروزی رهبرانقلاب/ ما مرد و
بسمه تعالی
تحلیلخواندنی علامهمصباح از فرمایشات نوروزی رهبرانقلاب/ ما مرد وظیفهایم، نه نتیجه/ اگر خدا نتیجهای بخواهد، منتظر نظرسنجیها نمیماند
آیت الله مصباح یزدی در هفته گذشته در نشستی که با اعضای جبهه پایداری انقلاب اسلامی در مورخه 14/1/1392 داشت، با ایراد سخنان مهمی به تحلیل بیانات رهبر انقلاب در حرم رضوی پرداخت.
به گزارش رجانیوز، رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در این سخنان محور تفاوت فرمایشات امسال مقام معظم رهبری با سخنرانیهای سالهای گذشته را ترکیببندی جدید عنوان کرده و توضیح میدهد: این ترکیب بند این عبارت بود که رئیسجمهور آینده باید خوبیهای رئیسجمهورهای قبلی را داشته و بدیهای آنها را نداشته باشد. روح این مطلب این است که ما باید همیشه رفتارهای خود را محاسبه کنیم و اگر اشتباهی داریم آن را حذف و اصلاح کنیم و از بهترینها استفاده کنیم. اما هنر ایشان در این تعبیر حکیمانه توجه به این نکته بود که این فرمایش در موقعیت فعلی و در برابر گروههای مختلف چه نقشی میتواند داشته باشد و این که آن را در کجا به کار ببرند. به هر حال، این حرف نویی بود.
این عضو مجلس خبرگان رهبری در ادامه سخنان خود به ریشه انحراف از راه حق اشاره کرده و راهکار مقابله با آن را تبیین میکند.
آیت الله مصباح همچنین با تاکید بر اینکه ما مرد وظیفهایم، نه به دنبال نتیجه تصریح میکند: باید ببینیم وظیفهمان چیست، همان را انجام دهیم. نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا بخواهد. ممکن است نتیجه همان شود که ما میخواستیم؛ شاید هم خدا مصلحت نداند و خلاف آنچه ما خواستیم، حاصل شود. در هر دو صورت ما وظیفهامان را انجام دادهایم و ثوابش را میبریم.
متن کامل سخنان آیت الله مصباح همراه با فایل صوتی آن در ادامه آمده است.
کلام رهبرانقلاب همیشه چون در و گوهر کارگشاست
حقیقتاً بنده نمیتوانم محاسن کلام مقام معظم رهبری ـدامت برکاتهـ را که همیشه درّ و گوهر و کارگشا بوده، توضیح بدهم؛ چه رسد به اینکه بخواهم شبیه آن مطلبی عرضه کنم. اما اگر فرمایشات ایشان در آغاز سال نو را که بسیار حسابشده، دقیق، راهگشا و روشنگر بود، تحلیل کنیم. در آن مطلبی بر خلاف گفتههای سابقشان و حتى فرمایشات امام ـرضواناللهعلیهـ به چشم نمیخورد و چنین انتظاری هم از کسانی مثل ایشان و خود امام ـرحمتالله علیهـ نیست؛ زیرا همه تأکیدشان بر آرمانها و ارزشهای اسلامی بوده و تا آخر هم همین خواهد بود. اما انتخاب تیترها، ترکیبها، جملهها و واژهها بستگی به مقتضای زمان داشته و دارد.
تفاوت فرمایشات امسال مقام معظم رهبری با سخنرانیهای سالهای گذشته ترکیببندی جدید این عبارت بود که رئیسجمهور آینده باید خوبیهای رئیسجمهورهای قبلی را داشته و بدیهای آنها را نداشته باشد. روح این مطلب این است که ما باید همیشه رفتارهای خود را محاسبه کنیم و اگر اشتباهی داریم آن را حذف و اصلاح کنیم و از بهترینها استفاده کنیم. اما هنر ایشان در این تعبیر حکیمانه توجه به این نکته بود که این فرمایش در موقعیت فعلی و در برابر گروههای مختلف چه نقشی میتواند داشته باشد و این که آن را در کجا به کار ببرند. به هر حال، این حرف نویی بود.
سؤالی که در اینجا به ذهن میآید این است که آیا این محاسبه و بررسی فقط مخصوص رئیسجمهور آینده است، که باید ببیند رؤسای جمهور گذشته چه عیبهایی داشتهاند تا آنها را اصلاح کند و اگر خوبیهایی داشتهاند، آنها را حفظ کند، یا چنین محاسبهای برای دیگران هم لازم است؟ آیا این کار فقط درباره اشخاص است یا برای گروهها هم لازم است؟ با تنقیح مناط متوجه میشویم که این کار اختصاص به رئیسجمهور ندارد. هر کسی که در این نظام احساس مسئولیتی میکند، باید دائماً در فکر این باشد که اشتباهات گذشته خود و دیگران را تکرار نکند و کارهای خوب و روشهای بهتر را شناسایی و پیشنهاد کند و به آنها عمل کند. بر همین اساس ما هم به عنوان گروهی که در فعالیتهای اجتماعی احساس مسئولیت میکنیم، موظفیم خودمان را با گروههای دیگر، در گذشته و حال مقایسه کنیم، اگر آنها اشتباهاتی را مرتکب شدهاند، ما دیگر مرتکب نشویم و اگر حسنهایی داشتهاند، سعی کنیم آنها را حفظ کنیم و از دست ندهیم.
ارزشهای اسلامی؛ معیار تشخیص خوب و بد
در اینجا نکته اساسی نحوه تشخیص حسن و عیب، و خوب و بد است که باید براساس نظام ارزشی مشخصی انجام شود. به نظر میرسد این مسأله هم حل شده است و همه قبول دارند که مقیاس و معیار تشخیص خوب و بد در نظام اسلامی ارزشهای اسلامی است؛ یعنی رفتار و گفتاری که با ارزشهای اسلامی، آموزههای قرآن و فرمایشات اهلبیت ـصلواتالله علیهم اجمعینـ بیشتر مطابقت دارد، خوب است و اگر چیزی غیر از این باشد، عیب دارد. البته ممکن است دیگران مقیاسهای دیگری داشته باشند که ما با آنها کاری نداریم.
تمایلات درونی؛ ریشه انحراف از راه حق
بدون شک گروههایی که ما میشناسیم، هیچ کدام معصوم نبودند؛ ما هم نمیتوانیم ادعا کنیم که هر کاری کردهایم، یا میکنیم، مطلقاً خوب است و هیچ اشکالی ندارد؛ اگر خود ما هم نفهمیم، آیندگان کارهای ما را صرافی خواهند کرد و خوب و بدش را تشخیص خواهند داد. انشاءالله خدا توفیق بدهد که اشتباهاتمان کم باشد. اما به طور کلی با دقت در عملکرد گروههای گذشته و سنجیدن آنها با مقیاسهای اسلامی، یعنی کتاب و سنت، اشکالاتی به نظر میآید که با اختلاف مراتب، کما بیش در گروههای مختلف بوده است. به عنوان مثال در بین گروههایی که واقعاً برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدهاند و خدماتی انجام دادهاند، کسانی بودهاند که دلشان میخواسته سرشناس و مشهور باشند؛ این را برای خودشان ارزش میدانستند و حاضر بودند حتی پول خرج کنند، زحمت بکشند، سختیهایی را تحمل کنند، تا مقام و شهرتی داشته باشند؛ و یا کسانی بودهاند که دوست داشتند درآمد و اندوختههای مالی زیادی هم ـالبته از راه حلالـ داشته باشند و این برایشان موضوعیت داشته و با توجیحاتی عامهپسند به دنبال ثروتاندوزی بودهاند. این تمایلات درونی در خیلی از انسانها وجود دارد. معنای این حرف این نیست که رسیدن به شهرت، پست و مقام، و ثروت، یگانه هدف چنین کسانی بوده و اصلاً دلبستگی به اسلام و انقلاب نداشتهاند. خداوند آدمیزاد را به گونهای آفریده که قلبش گنجایش انگیزهها و امور متعدد و مختلف را دارد؛ مهم این است در مقام تضاد و تزاحم کدام یک از انگیزهها ترجیح داده میشود. قرآن در این زمینه میفرماید: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ؛»[1] اگر مال و زن و فرزند و فامیل و عشیره و برادر و خواهر و پدر و پسر برای شما محبوبتر از خدا و جهاد است، منتظر امر الهی و عقوبت باشید. خداوند توقع ندارد که دل همه انسانها فقط جای خدا باشد و هیچ چیز دیگری در آن نباشد. فقط تعداد کمی از بندگان مخلص خدا چنین بودند؛ اما اغلب مردم اینگونه نیستند و در کنار خدا دلبستگیهای دیگری هم دارند. مهم این است که در مقام تزاحم کدام یک از علاقهمندیها بر سایر انگیزهها میچربد. جا دارد همه ما درون خود را بکاویم و ببینیم در میان انگیزههای مختلف، عشق به خدا و اولیای او، و علاقه به جهاد، نظام، انقلاب و اسلام چه میزان برای ما اهمیت دارد و چه مقدار حاضریم به خاطر آنها از چیزهای دیگر بگذریم.
متأسفانه همین نقاط ضعف در بعضی از اشخاصی که زحمات زیادی را برای پیروزی انقلاب متحمل شده و خدمات بزرگی برای نظام و اسلام انجام دادهاند، در مواردی ظهور پیدا کرده و مشکلات بزرگی برای نظام ایجاد کرده است. چه بسا افرادی که در زمان جنگ حاضر بودند تا آخرین قطره خونشان را به عشق امام، اسلام و سیدالشهداء ـعلیه السلامـ فدا کنند، اما بعد از جنگ و تغییر شرایط، تدریجاً پست و مقام و سایر عوامل رفتار آنها را تغییر داد. البته این تغییر رفتار لزوماً به معنای پیدا شدن رفتار جدید نیست؛ بلکه چه بسا زمینه و مایه آن قبلاً وجود داشته، ولی مستور بوده و زمینه بروز و ظهور نداشته، اما با تغییر شرایط، خود را نشان داده است. این واقعیتی است که همه ما کمابیش با آن درگیریم.
عرض بنده این است که با الهام گرفتن از فرمایش مقام معظم رهبری، باید ببینیم خوبیهای دیگران چیست، تا آنها را حفظ کنیم؛ اگر بدیهایی هم بوده، آنها را حذف کنیم.
در میان افراد و گروههای سیاسی از اول نهضت تا به حال کسانی بودند که عاشقانه برای امام خدمت کردند و تا روزی که از دنیا رفتند، یا شهید شدند لحظهای در کارشان تردید پیدا نکردند. کسانی مثل شهید حاج مهدی عراقی که زمانی که جان امام در خطر بود و هیچ اسباب ظاهری برای حفاظت از ایشان وجود نداشت، شبها اسلحه به دست میگرفت و پشتبام منزل امام کشیک میداد، کسی هم از این جریان خبر نداشت. در کنار چنین افرادی، کسان دیگری هم بودند که مثل ایشان خالص نبودند؛ در دلشان چیزهای دیگری را هم میخواستند که با پیدایش زمینه، آن خواستهها خودش را نشان داد و انحرافاتی در گفتار و رفتارشان پیدا شد؛ کسانی که سوابقشان احترام دیگران را بر میانگیزد؛ غافل از اینکه نقطههای ضعف اخلاقی میتواند کار دست آدم بدهد.
حب دنیا؛ روح همه ضعفهای اخلاقی
عرض بنده این است که ما کارهای خودمان و گروهمان را محاسبه کنیم و ببینیم ما چه مقدار از ضعفهای دیگران را داریم، تا در صدد رفع آنها برآییم؛ و چه میزان از حسنهای دیگران را نداریم که باید کسب کنیم. البته محاسبه و سنجیدن یکایک رفتارها و گفتارها و آسیبشناسی هر یک و یافتن راه علاج آنها عمری را میطلبد و از عهده اهل خبره ساخته است. آنچه اجمالاً در این زمینه میتوان گفت این است که روح همه ضعفهای اخلاقی به عنوان کلی «حب دنیا» برمیگردد. دلبستگی به زندگی این دنیا و لوازم آن از قبیل ثروت، پست و مقام، آسودگی و راحتی، زن و فرزند، و قوم و قبیله مانع از این میشود که انسان وظیفهاش را درست بشناسد، و یا به وظیفه خود عمل کند. «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ.»[2] ما اگر بخواهیم به عنوان یک گروه سیاسی واقعا وظیفه خودمان را در این نظام بشناسیم و به آن عمل کنیم، و در دامی که بعضی از دیگران افتادند، نیفتیم، باید تمایالات و خواستههای درونی خودمان را بکاویم و ببینیم علاقه به دنیا چه اندازه در دل ما ریشه دارد و سعی کنیم حب دنیا را با همه شعبهها و شاخههایش از دل ریشهکن کنیم.
اخلاص ریشه همه خوبیها
از سوی دیگر ریشه همه خوبیها به اخلاص، بندگی و اطاعت از خدا و اعتماد به او برمیگردد. اگر ما روی این دو عامل مثبت و منفی کار کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که گروه سیاسی متمایزی از دیگران هستیم و چیزهایی داریم که دیگران ندارند. آنچه مهم است اخلاص، اطاعت از خدا و پاک بودن از تعلقات دنیا است. اما اگر غیر از این بود، خودمان را بازی ندهیم و بدانیم که ما هم مثل دیگران و از همان کرباسیم.
توکل؛ ملاک ایمان
یکی از مسایل مهمی که برای همه مردم مطرح است، اما برای بسیاری شفاف و روشن نشده، این است که خداوند میفرماید: «وَعَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛»[3] یعنی اگر راست میگویید که ایمان دارید، باید توکلتان فقط بر خدا باشد. این تعبیر یعنی چه؟ یعنی من بنشینم و بگویم: خدایا بر تو توکل کردم، خودت کارها را درست کن؟ نه پیغمبر و ائمه چنین کاری کردند و نه چنین سفارشی از اولیای خدا دیده شده است. آیا باید مثل دیگران، حتی کسانی که خدا را هم نمیشناسند، با تمام نیرو و امکانات و از هر راه ممکن به دنبال انجام کار باشم؟ به برکت آشنایی با سیره اهلبیت ـعلیهمالسلامـ این مسأله کمابیش برای عموم مردم حل شده و میدانند که خداوند این عالم را بر اساس حکمت و مصلحت، عالم اسباب قرار داده و فعالیت عملی وظیفه و تکلیفی است که باید انجام شود؛ اما اعتماد کردن به خدا و امید به خدا داشتن امری قلبی و درونی است و برای رسیدن به نتیجه امید ما باید فقط به خدا باشد. اینها دو مسأله است که هیچ یک جای دیگری را نمیگیرد.
حدیثی قدسی در اصول کافی نقل شده که میفرماید: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاس؛»[4] خدای متعال قسم یاد میکند که هر کس به غیر من امید بست، امیدش را ناامید خواهم کرد؛ نه تنها امیدش را ناامید میکنم، بلکه او را در میان مردم ذلیل و خوار میکنم. حال، ما خودمان را بیازماییم؛ آیا ما در کارهایمان واقعاً امیدمان فقط به خداست؟ اگر امیدمان به خدا باشد، باید چگونه باشیم؟ این مسأله با اختلاف مراتب برای همه مطرح است. آنچه امروز برای ما مطرح است این است که باید ببینیم در زمینه مسأله سرنوشتساز انتخابات وظیفهمان چیست؟
لزوم شناخت و انجام وظیفه
اگر ما برای رسیدن به نتیجه مورد نظر در انتخابات پیش رو امیدمان به فعالیتهای خودمان، یا دوستانمان و یا کسان دیگری از داخل و خارج باشد، این مصداق روایت مذکور است؛ این امید قطعاً بر باد خواهد رفت. دل باید فقط متوجه او باشد؛ اما آیا نباید هیچ کاری انجام دهیم؟ روشن است که در عالم اسباب و مسببات ما وظایفی داریم که باید انجام دهیم؛ اما وسایل، آفریننده نتیجه نیستند. ابتدا هر یک از ما باید ببینیم وظیفهمان در حد توان و امکاناتی که خدا به ما داده و میتوانیم آن را در راه اسلام به کار بگیریم، چیست؛ ضمن اینکه درون خود را واکاوی کنیم که در جهت تشخیص این وظیفه ـبینی و بیناللهـ چه عامل و انگیزهای نقش داشته، تا نزد خدا برای تصمیم خود حجت داشته باشیم و در نهایت، برای موفقیت و رسیدن به نتیجه فقط به خدا امید داشته باشیم و دلبستگی به دنیا مانع از انجام وظیفه نشود؛ هر چه را مانع انجام وظیفه میشود، حذف کنیم. در غیر این صورت ما هم به همان سرنوشتی مبتلا میشویم که دیگران مبتلا شدند؛ کسانی که در زندان از شکنجه شدن در راه خدا لذت میبردند، اما بعد از پیروزی و به مرور زمان تغییر رفتار دادند.
امروز برای اسلام و انقلاب دل میسوزانیم اما معلوم نیست فردا که به پست و مقام رسیدیم چه کارهایم
ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم؛ ما هم امروز برای اسلام و انقلاب دل میسوزانیم؛ اما معلوم نیست فردا که به پست و مقامی رسیدیم، چه کاره باشیم، امکاناتمان را در چه راهی به کار بگیریم و چه اندازه ارزشها و معیارهای اسلامی را رعایت کنیم؟ باید حسابمان را با خدا روشن کنیم؛ اگر برای خدا کار میکنیم، باید دندان طمع به دنیا، مال و مقام، محبوبیت و سایر دلبستگیها را از ریشه بکنیم؛ در غیر این صورت ما هم مثل دیگران هستیم؛ به این و آن هم بد نگوییم و سوءظن نداشته باشیم؛ ما هم یکی مثل دیگران. آنها هم اگر اشکالی دارند، از همین دلبستگیها ناشی میشود.حسابمان را با خدا صاف کنیم و ببینیم خدا از ما چه میخواهد، همان را انجام دهیم و امیدمان هم فقط به خدا باشد. اینکه فلانی چه کمکی به ما میکند و چه انتظاری از ما دارد، در باطن نوعی شرک است. البته انتظار اینکه همه ما سلمان و ابوذر بشویم، انتظار به جایی نیست؛ اما میتوانیم در مسیر سلمان شدن قدم برداریم؛ به شرط آن که متوجه رفتار و گفتار خود باشیم و سعی کنیم اشکالاتمان را کم و خوبیهایمان را زیاد کنیم.
راه صحیح، شناختن وظیفه، تلاش در جهت انجام دادن آن، و واگذار کردن نتیجه به خداست؛ اعتماد به اینکه خداست که کارها را به نتیجه میرساند، نه زید و عمر و نه پول و عوامل دیگر. همه اینها نعمتهای خداست، اختیار آنها در دست اوست و هر وقت او بخواهد اثر میکند. ما باید امیدمان فقط به خدا باشد. اما در عمل چه کنیم؟ همانگونه که در قرآن و کلمات معصومین ـصلواتالله علیهم اجمعینـ گفته شده، در چارچوبه حلال و با رعایت ارزشهای اسلامی باید فعالیت کرد، باید تبلیغ کرد، باید مسایل را بیان کرد، باید دیگران را روشن کرد؛ ضمن اینکه باید توجه داشته باشیم که شیطان در همه این مراحل میتواند ما را فریب بدهد؛ با بهانههایی مثل اینکه فلان کار لازم نیست، یا خلاف توکل است و یا اینکه سهم من از نتیجه کار چه شد!
وظیفه یا نتیجه؟
ما مرد وظیفهایم، نه به دنبال نتیجه؛ باید ببینیم وظیفهمان چیست، همان را انجام دهیم. نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا بخواهد. ممکن است نتیجه همان شود که ما میخواستیم؛ شاید هم خدا مصلحت نداند و خلاف آنچه ما خواستیم، حاصل شود. در هر دو صورت ما وظیفهامان را انجام دادهایم و ثوابش را میبریم.خداوند در حدیث قدسی به حضرت داوود ـعلیهالسلامـ میفرماید تو چیزهایی را میخواهی، من هم چیزهایی را میخواهم؛ اگر تو خواستهات را فدای خواست من کردی، بهتر از آنچه خواستی، را به تو خواهم داد. اما اگر چیزی غیر از خواسته من را تمنا کردی، از آن محروم خواهی شد و هیچ نتیجهای نخواهی گرفت. خواست ما باید خواست خدا باشد، عملمان هم طبق دستوری که او داده است. در غیر این صورت ما هم سرنوشت دیگران را خواهیم داشت. بدترین سرانجام هم این است که خیال کنیم خیلی هنر کردهایم، در صورتی که کار نادرستی انجام دادهایم. قرآن میفرماید: «هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا؟ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون صنعا؛»[5] زیانکارترین مردم کسانی هستند که گمان میکنند خیلی هنر کردهاند، در حالیکه کارهایشان در راه دنیاست و در همان جا هم متوقف میشود، سعیشان از بین رفته و هیچ فایدهای برایشان ندارد؛ نه دنیایشان آباد میشود و نه آخرتشان. زمانی کار نتیجه میدهد که خالصانه برای خدا باشد. اگر هوای نفس، حب دنیا و تعلقات دنیوی در آن باشد دیر یا زود به ضررمان تمام میشود و نه به آنچه در دنیا میخواهیم، میرسیم، نه خدا مزدی به ما میدهد.
اگر خدا نتیجهای را بخواهد، منتظر این نظرخواهیها و نظرسنجیها نمیماند
عزیزان من! باید کارمان خالصانه برای خدا باشد و به هیچ چیز دیگری هم غیر از او امید نداشته باشیم؛ هیچ چیز، یعنی هیچ چیز. کمک دیگران، نظرخواهی و پول و مانند آن، همه باد هواست. اگر خدا نتیجهای را بخواهد، منتظر این نظرخواهیها و نظرسنجیها نمیماند. همچنانکه بارها زیر و رو شدن این نظرخواهیها را دیدهایم. ما باید به وظیفهمان عمل کنیم؛ نتیجه را کس دیگری رقم میزند. اگر ما این دو مطلب را بپذیریم و امیدمان فقط به خدا باشد و ریشه همه دلبستگیها به دنیا و عوامل دنیوی را بکنیم، در این صورت هم نزد خدا عزیز میشویم، هم کارمان موفقیتآمیز خواهد بود. در مقابل، به هر اندازه که در گوشه دلمان روی چیزهای دیگر حساب کنیم، به همان اندازه ناراحتی و غصه دنیا را خواهیم داشت، علاوه بر اینکه معلوم نیست به خواستههایمان هم برسیم.
امام راحل، بهترین الگو
در این جهت امام راحل بهترین الگوست. ایشان در سختترین حالات و شرایط وصیتنامهشان را نوشتند، اما با وجود همه دشواریها و گرفتاریها نوشتند: با دلی آرام و قلبی مطمئن به دیدار خدا میروم. در جریان سقوط خرمشهر فرماندهان سپاه و ارتش با عجله و اضطراب برای گزارش امر به تهران آمدند و زمانی خدمت امام رسیدند که ایشان مشغول گفتن اقامه نماز بودند. در حالیکه آنها خیلی مضطرب و نگران بودند، امام با آرامش کامل همان طور که برای نماز ایستاده بودند، گفتند: خوب، جنگ است دیگر! و بعد هم تکبیرةالاحرام گفتند و نماز خود را شروع کردند. وظیفه را باید انجام داد، اما نباید نگران بود؛ کار به دست خداست. ما باید ببینیم وظیفهمان چیست و به آن عمل کنیم. باید حسابمان را با خود خدا صاف کنیم؛ خدایا! من بندهام و تو خدایی؛ تو میگویی این کار را انجام بده؛ چشم! نتیجه چه خواهد شد؟ به من مربوط نیست؛ هرچه تو میخواهی، همان میشود. بعد هم پای عملکرد خود بایستیم، خواه نتیجه به نفع ما یا به ضرر ما باشد. ما وظیفهای داشتیم که انجام دادیم. اگر اینگونه بودیم و چنین روحیه پیدا کردیم، ما هم شبیه امام و پیرو امام میشویم؛ در زندگیمان هم آرامیم و اضطرابی نداریم، و نسبت به دیگران بدبین نیستیم و تخریب نمیکنیم. دیگران هرچه میخواهند، بگویند. انشاءالله آنها هم وظیفهشان را انجام میدهند؛ انشاءالله که نیتشان خیر بوده و اگر اشتباه کردهاند، خدا به نیت خیرشان ثواب بدهد.
همچنانکه مقام معظم رهبری در سخنرانی اول سال هم فرمودند، وظیفه ما این است که مسایل را برای دیگران توضیح بدهیم، تبلیغ کنیم و در جایی که ممکن است امر بر مردم مشتبه شود، روشنگری کنیم؛ مبادا کسانی به بیراهه بروند. اینها وظیفهای است که ما باید انجام دهیم؛ اما نتیجه چه خواهد شد؟ هرچه خدا بخواهد.
بُرد نقد!
اگر از همه این فعالیتها چیز دیگری عاید ما نشود، جز اینکه خودمان را بسازیم، بنده خدا باشیم، امیدمان به او باشد و تمام تلاشمان در جهت انجام وظیفه باشد، این بُرد نقد است؛ نتیجه هر چه بشود، ما ضرر نکردهایم. اما اگر غیر از این باشد، هر چه بشود، ضرر کردهایم.
انشاءالله خداوند به گوینده و شنونده توفیق بدهد که نصایح ائمه اطهار ـسلاماللهعلیهماجمعینـ و دیگر بزرگان، تا حضرت امام و مقام معظم رهبری که بیاناتشان مأخوذ از فرمایشات اهلبیت است، همه را درست درک کنیم و به آنها عمل کنیم؛ توکلمان فقط بر خدا باشد و سعی کنیم نه در تشخیص وظیفه کوتاهی کنیم و نه در عمل کردن به آن؛ نسبت به نتیجه هم هیچ نگرانی نداشته نباشیم.
و صلالله علی محمد و آله الطاهرین.
شرح کامل لحظه شهادت شهیدان آوینی و یزدان پرست در گفتگوی رجانیوز
بسمه تعالی
برای چه بترسم؟ ما برای همین حرفها آمدهایم
این آدم حسرت شهادت را از آنجا و از رفقایش به دنبال خود میکشد تا جایی که وقتی پاشنهی پا روی مین والمری میرود، مین والمری با همه شقاوتش منفجر میشود و 1300، 1400 ساچمه از آن درمیرود که فقط حداقل 100 تایش به او خورده و شریان و رگهای پایش قطع شده بود. بیش از 10 ساچمه به پشت سعید یزدانپرست خورد و آبکش شد. رفیقت را ببینی که جلوی رویت این طوری شده است، آن هم در نه در شرایط جنگی، بلکه در شرایطی که همه چیز ردیف است و همه دارند میگویند، میخندند و شوخی میکنند. آن وقت در چنین صحنهای غافلگیر نشوی. نه جیغ بزنی، نه داد بزنی و آرامآرام باشی. نه تنها در نگاه آرامی که در همه چیز. من و اصغر بختیاری رفتیم بالای سرش و اصغر گفت: «آقاسید! نترس، طوری نشده است». حالا دارد میبیند پاها قطع شده و همه چیز خونین و مالین است. گفت: «اصغرجان! برای چه بترسم؟ ما برای همین حرفها آمدهایم». خیلی لاتی و توپُر، نه از سر استیصال و ضعف. خدای محمد شاهد است. یک موقع هست که میخواهی نقشی بازی کنی و از این حرفها.
دست بردم که ترکش را از گوشه چشمش بیرون بکشم
یادم نیست با بند کفشم یا کمربندم پایش را بستم. قاسم دهقان «رحمةاللهعلیه» که بعداً شهید شد، آمد و با هر دو و نبشیهای عراقیها برانکارد درست کرد.
همین جا بگویم آقا سعید یزدانپرست هم خیلی خوشچهره بود. با جسارت تمام عرض میکنم چهرهاش شبیه عکسی که معروف شد حضرت رسول(ص) است و حضرت امام (ره) خیلی به آن علاقه داشت، یعنی زیبارو بود و ابروهای پیوسته و صورت نورانی داشت. یکی از این ترکشها در کنج چشمم نشسته بود. نتوانستم این را ببینم و بیاختیار دست بردم که ترکش را از گوشه چشمش بیرون بکشم. آمدم دست بزنم، دیدم دارد اذیت میشود. گفت: «حاجی! چه کارش داری؟ بگذار باشد». دیدم او هم آرامش سیدمرتضی را دارد.
در لبنان میگفتند اینکه در لحظه شهادت هم دارد فکر میکند!
عکس لحظه شهادت سیدمرتضی را دیدهاید. این عکس در لبنان چندین سالی در خانهام بود. بعضی از لبنانیها که میآمدند میپرسیدند: «این آقا کیست؟» میگفت این و این. میپرسیدند: «لحظهی شهادت است؟» میگفتم: «بله». میگفتند: «اینکه در لحظه شهادت هم دارد فکر میکند و خیلی ریلکس است». استیل قصه این جوری است.
فکر کردم سید دارد پرت و پلا میگوید
شهید یزدانپرست هم همین طور آرام. سید گفت: «مرا کجا میبرید؟» گفتیم: «بالاخره باید از اینجا برویم». گفت: «ولم کنید. بگذارید اینجا باشم». من فکر کردم دارد پرت و پلا میگوید. اینجا باشم یعنی چه؟ کجا باشد؟
حالا ما وسط میدان مین گیر کردیم. جلو میتوانیم سریعتر به خودرویمان برسیم، ولی باید از دل میدان مین رد بشویم و دو باره این قصه را بشکافیم. عقب دو مرتبه در میدان مین هستیم و هر لحظه هر اتفاقی میتواند بیفتد. در آنجا دو باره چه گذشت؟ خدا عالم است. قرار بود این اتفاق فقط برای این دو نفر پیش بیاید، والا ما هم وسط میدان مین گیر کرده بودیم. وقتی آنها زخمی شدند، دیگر کسی به این قصهها که آقا! تکان نخور، اینجا پر از مین است توجه نمیکند. همه فقط تلاش میکنند زودتر آنها را ببرند و جلوی خونریزی را بگیرند، وگرنه نه برانکاردی هست و کیلومترها در عمق هستیم و کسی به داد ما نمیرسد. سنگری وجود ندارد. هنوز خط ارتش هم در آنجا نبود که به داد ما برسد.
آخرین جملههای سید مرتضی قبل از شهادت...
حالا تصورش را بکنید که داریم اینها را در برانکارد میآوریم. من عقب برانکارد سید را گرفته بودم. پا از مویرگها جدا شده بود و سه چهار بار پا زیر پایم افتاد و روی زمین کشیده شد. بیشباهت به صحنهی شهادت آقا اباالفضل العباس(ع) نبود که میگفتند به پا ضربه زدند و پا از روی اسب کشیده میشد. دیدم دارم اذیت میشوم و پا را که کشیده میشد، برداشتم و روی سینهاش گذاشتم. گفت: «چه کار میکنی؟ ولش کن». در این حال و هوا شروع کرد مادرش را صدا زدن: «یا فاطمه زهرا(س)! یا فاطمه زهرا(س)! یا فاطمه زهرا(س)!» بعد سه مرتبه این دعا را کرد: «اللهم اجعل مماتی شهادتاً فی سبیلک»، «اللهم اجعل مماتی شهادتاً فی سبیلک»، «اللهم...» من دیدم خونریزی که شدید شده است، او دارد بیقرار میشود. برانکارد هم کوچک بود و هی سرش بیرون میافتاد و نمیتواند نفس بکشد و هی سرش را بلند میکند که یک جوری از این وضعیت خلاص شود. ما هم حواسمان نیست و داریم سعی میکنیم با این برانکارد در پیتی که درست کردهایم زودتر آنها را به جایی برسانیم. یک جا دیگر نتوانست تحمل کند، سرش را آورد بالا و گفت: «خدایا! همه گناهانم را ببخش و مرا شهید کن». این آخرین ذکر سید است و بعد از آن به اغما رفت.
در دانشگاه با چه رویی این بچه را در ویلچر بگذارم و هل بدهم!
این را هم یکی دو جا بیشتر نگفتهام. صحنهی انفجار مین که پیش آمد، ما اصلاً تصورش را نمیکردیم که ممکن است اینها شهید شوند و میگفتم: «هی پسر! حالا این همکلاسی ما رفت روی مین و یک یا دو پایش قطع و ویلچری میشود. در دانشگاه با چه رویی این بچه را در ویلچر بگذارم و هل بدهم؟» ظرف کمتر از چند ثانیه چنین سناریویی دارد در ذهنم نوشته میشود. حالا من سر صحنه هستم. بعد همه به من تکه میاندازند که رفیقت را بردی؟ باریکلا! چقدر خوب از او مواظبت کردی! تو که پای این بچه را قطع کردی! این چه وضعیتی است؟ روی ویلچر و...؟ یارو را به خاک سیاه نشاندی. در آن لحظهها همهاش خودم را مذمت میکردم که چرا این جوری شد؟ غافل از اینکه کار از این حرفها گذشته است!
گفت: «بچهها! هفت بار «قل هو الله» بخوانید
خلاصه آوردیمشان در ماشین (Cherokee Chief) که دست بچههای روایت فتح بود و گازش را گرفتیم و آمدیم عقب. «قاسم دهقان»، رفیق فابریک سیدمرتضی بود. هم او خیلی سید را دوست داشت و هم سید خیلی به او علاقه داشت. هی گوشش را میگذاشت روی سینهی سید که ببیند قلب میزند یا نه؟ سید هم خوشگل با آن ریش و محاسن! بعد دید جواب نمیگیرد، گفت: «بچهها! هفت بار «قل هو الله» بخوانید. روایت داریم که اگر هفت بار «قل هو الله» خواندی و مرده زنده شد، زیاد تعجب نکنید». همه شروع کردیم به «قل هو الله» خواندن.
دردسرتان ندهم. چهل دقیقه ماشین یک کله آمد تا رسیدیم به اورژانس وسط راه. پارسال با بچههای روایت فتح به آن اورژانس متروکه رفتیم. تا رسیدیم، سید و سعید را به اتاقی بردند و شروع کردند به تنفس مصنوعی دادن. جواب نداد. مقدر بود در جمعه 20 فروردین نه صبح سید و موجی از خاطراتی که از او به جا ماند، بروند.
ماجرای دوربینی که درست لحظهی شهادت خاموش شد!
جالب است این را هم بدانید که در آن صحنه که الان هفت هشت ده عکس هست، دوربین هم داشت تا چند لحظه قبل از آن فیلمبرداری میکرد. در روایت فتح رد پایی را نشان میدهد، رد پای من است. من اصلاً حواسم نبود. سید به دوربینچی گفت: «رد پای این را بگیر». من در این ستون نفر اول هستم و جای دیگری نفر دوم هستم و اینها دارند پشت سر من میآیند. دوربینچی رد پایم را میگرفت تا رسیدیم به یک مین والمر که شاخکهایش بیرون زده بود. یک تکه فانوسقه بچهها هم افتاده بود. به دوربینچی گفت: «بایست و این مین والمری را بگیر». دوربین روی مین والمری شروع کرد به کار کردن.
راهی را که ده بار رفته بودیم، گم کردیم!
حالا ما هم راه را گم کردهایم. کجا داریم میرویم؟ باید برویم به قتلگاه. ما بچههای اطلاعات عملیات دستکم ده بار این مسیر را رفته بودیم و همه بچههایی که با ما بودند، خبرههای اطلاعات عملیات بودند. محمد جوانبخت، احمد کوچکی و... همه پیر عملیات هستند. مسیرهایی را که بارها هم از این طرف رفته بودیم، هم از سمت عراق آمده بودیم، گم کردیم.
این آخرین صداهاست که ضبط شدهاند
صحنهای که میگویند مولا امیرالمؤمنین(ع) شبی که قرار است ضربت بخورد، میخواهد از خانه بیرون بیاید که عبایش به کلون در میگیرد. غازها عبای آقا را میگیرند. ابر و باد و مه و خورشید همه میدانند چه فاجعهای میخواهد پیش بیاید، هر کسی یک سنگی میاندازد که آقا نرود مسجد، ولی... احساس میکردم همان صحنه است. راه گم میشود، همه چیز قر و قاتی میشود. خدایا! چرا این جوری است؟ ما همه راه بلد این مجموعه هستیم. چرا این جوری شده است؟ اینجا دیگر کلافه شدیم. سید گفت: «آقا! چرا نمیرویم؟» صداها هست. گفتم: «آقاسید! میدان مین است، باید طمأنینه کرد». گفت: «برویم! برویم!» این آخرین صداهاست که ضبط شدهاند، سه دقیقه قبل از شهادت است و بعد هم در این مسیر و این اتفاق.
به او اجازه داده میشود که این عکسها را بگیرد
بعد دوربینی که دارد فیلم میگیرد، در اینجا از کار میافتد و هرچه رمضانی و مرتضی شعبانی زور میزنند که این صحنهها را بگیرند، نمیشود. فقط اجازه داده شده است که اصغر بختیاری ده عکس بگیرد. به ذهنم میرسد که اینها هم اوج دیوانگی اصغر است و به او گفته شده است این کار را بکن، والا کسی نمیتواند بالای سر رفیق فابریکش بایستد و بیخیال عکس بگیرد. اصلاً دستت به ماشه دوربین نمیرود. آن قدر قاتی کردی که چه عکسی بگیری؟ از کی بگیری؟ از چه بگیری؟ مگر فیلم است، ولی معالوصف به او اجازه داده میشود که این را بگیرد، اما دوربین کار نمیکند و جالب این است که دوربین بعد از اینکه این اتفاقات تمام میشوند، شروع میکند به فیلمبرداری. صحنههای بیمارستان را همین دوربین دارد میگیرد.
هر چیزی را چشم هر نامحرمی نباید ببیند
به خودم گفتم عجب داستانی است! هر چیزی را چشم هر نامحرمی نباید ببیند و هر صوتی را گوش هر نامحرمی نباید بشنود. همان طور که خودش اعتقاد داشت این قصهها نباید دست هر کسی بیفتد و دست با وضو میخواهد، حال و هوای درست میخواهد، نباید دست هر کسی بیفتد. در آنجا هم اجازه داده نشد که این اتفاق بیفتد.
هیچ کس توقع نداشت آقا عرض ارادت کنند
بعد از شهادت هم که هیچ کس توقع نداشت برای آن قصه، آقا عرض ارادت کنند و خودشان برای تشییع جنازه بیایند. این هم از نوادر است که آقا برای تشییع جنازه تشریف بیاورند. مثلاً سر قصه صیاد شیرازی و حاج حسن مقدم تهرانی «رحمةاللهعلیهما» آمدند. سر قصه آسیدمرتضی هم آقا به حوزه هنری تشریف آوردند و قیامت و کربلایی در آنجا شد.
سعید یزدانپرست مفاتیح الجنان من بود
تا یک ماه اصلاً مخم کار نمیکرد و حواسم سر جا نبود. نمیتوانستم به خودم بباورانم که در چنین صحنهای بوده باشی و رفیقی را که عاشقش بودی از دست بدهی. یک کسی را بعد از عمری پیدا کردی که گوشات را میگیرد و در گوشات چیزی را نجوا و تو را سر خط میکند، عیبهایت را با لطایفالحیلی به تو میگوید و آدم لذت میبرد و دوستش دارد. سعید چنین حالتی داشت. مثل پیری بود که جلو میرود و راه را به تو نشان میدهد. آدم لذت این تیپی میبرد. هی دوست داری با او باشی و نکات را به تو بگوید. بعد یکمرتبه چنین آدمی را از دست میدهی و خلاء وحشتناکی در زندگیات پیش میآید و تو دیگر او را نداری. آدمی که راجع به هر چیزی، خانمت، بچهات و کارت با او حرف میزدی و او کوچکترین نکات را گوشزد میکرد. با وجود چنین آدمی دیگر حال و حوصلهی کسی را نداری. تصورش را بکنید یک آدم مفاتیحالجنان تو باشد. یکی باشد که حواسش جمع کار تو باشد و اینها را به تو بگوید. تو بازیگوشی میکنی، ولی بعد میفهمی عجب برکتی بود. خودش بود. همان آدمی بود که مأمور بود به تو بگوید این کار را نکن، آن کار را بکن. وقتی میگویند یک پیر گیر بیاور، هفتهای یک بار کلاس آقای حاجآقا تهرانی برو، حاجآقا یکی دو نکته بگوید. تو هم بازیگوشی کن و تخمه و پسته بخور و اصلاً حواست نباشد. چه رسد به اینکه کسی رفیقت باشد و هر روز یک کلاس باشید و سه چهار سال شبهای امتحان با هم درس بخوانید. این آدم باید ویژگیهایی درخور آسیدمرتضی داشته باشد که اجازه بدهند همراهش بپرد که قطعاً این جوری بود.
باید چنین صحنهای را روی هوا بزنی
بعد شعرها و دستنوشتههایی که از سعید یزدانپرست میخوانی، همهشان اعلام آمادگی به مرگ است. مرگآگاهی در حد سیدمرتضی، یعنی سوار کار باشی، نترسی، داد و بیداد نکنی، آمادهی پذیرایی چنین صحنهای باشی، رکب نخوری، چنین صحنهای را روی هوا بزنی. نیایی دو مرتبه جانباز شوی. بشوی جانباز چند درصد بهترینش باشی از امتیازاتش استفاده کنی، بدترینش باشی قاتی بکنی و نسبت به ولایت چرت و پرت بگویی. از اینها داریم. مگر اینکه حواست جمع باشد و بگویی آقا! ولش کن جانبازی و این حرفها را.
نصف آدمهای زیر تابوت سعید آن طرفی بودند
سعید یزدانپرست 40 ماه جبهه کردستان بود. خیلیهایش را هم من نمیدانستم. فقط میدانستم کجا بوده است. بعد میدیدی 40 ماه عمرش را در جبهه کردستان، در غریبترین جاها مثل بانه، بوکان، سقز و سردشت گذاشته است. او که شهید شد، نصف کسانی که در دانشگاه زیر تابوتش بودند، لاابالیهای دانشگاه بودند، به خاطر اینکه در مقطعی که حیات داشت با اینها بود و اینها میدیدند پیغمبرزادهای، مدل و استیل و حال و هوایش فرق میکند. میخواهد آنها را امر به معروف و نهی از منکر کند، مثل من خرکی این کار را نمیکند، زبان لیّنی دارد، حرکات لیّنی دارد. اینها ویژگیهای این آدم است، برای همین وقتی شهید شد، نصف آدمهای زیر تابوتش آن طرفی بودند و اصلاً با ما نبودند و قرابتی نداشتند. اینها چیزهایی هستند که باید یاد بگیریم.
میرشکاک میگفت ین چه خزعبلاتی است که تو میگویی؟
این را هم بگویم که همهمان مردهپرست هستیم، یعنی مادام که طرف رفیق ماست، هوایش را نداریم، و مدام چرت و پرت میگوییم، اما تا تقی به توقی میخورد، همهمان این خصلت کوفی بودن را داریم. سید هم در این ورطه، کم دشمن نداشت و به تعبیر آقا یوسفعلی میرشکاک میگوید من که خودم با او رفیق بودم، قبل شهادتش مطالبش را که میخواندم میگفتم این چه خزعبلاتی است که تو میگویی؟ یوسفعلی میرشکاک که رفیق فابریک سید بود، این را میگوید. سید شهید که شد، انگار خون او غباری را که ما نمیتوانستیم ببینیم از روی تمام این نوشتهها پاک کرد. هرچه را که میخواندم میدیدم اللهاکبر! این خودش است. این طلاست! توی خال زده است! این جمله را از کجا آورده است؟ یوسفعلی و امثالهم آدمهای موشکاف، نویسنده و شاعری هستند و اینها با هم کل دارند. هر ورق و هر جمله را که میخواندی میگفتی خدایا! این خودش است! آن وقت ما چطور نمیفهمیدیم که قصه چه بود؟ برکت خون است. خون مسیر را باز و غبارروبی و اعجاز میکند. در دستنوشتههایش هست که راز شهدا را هیچکس نمیتواند بگوید و این مسیر فقط با خون باز میشود. اعجاز کلمات و بازی کلمات.
تشکیلات محمد هاشمی کم به سید بیاحترامی نکردند
در کلمات آن پسرک که سید را خواب دیده بود، آمده بود که دیگر خسته شدهام. ویژگی همه شهداست که خسته و کلافه میشوند. دیگر نمیدانستم از شهدا با چه زبان و کلامی تجلیل کنم. همه چیز برایم تمام شده بود. بعد از آن فیلم کار کنم؟ نویسندگی کنم؟ قلم بزنم؟ دیگر از همه این چیزها خسته شده بودم. آخر قصه همین جوریها شد. همین رفیقها کلکل، فحش دادن، جسارت کردن به او، درِ سوره را گِل گرفتن، پول ندادن؛ تشکیلات محمد هاشمی و صدا و سیمای وقت کم به سید بیاحترامی نکردند. آدمی که نمیخواهد خودش را با جامعه وفق بدهد. سه سال است که جنگ تمام شده است و با همان اورکت سپاه، همان اورکتهای کرهای طوسیهای معروف و با چفیه به صدا و سیما میرود و به او میگویند کجایی آقا؟ ماکسیمیلیانوس بودی آقا؟ کجا بودی تو؟ اصحاب کهفی؟ این قیافه چیست که برای خودت درست کردی؟ آقایان نمیگویند که اینها را به سید میگفتند. ته اسم ورقه را درمیآورند که چه بوده است، ولی جگر نمیکنند بگویند این آدم ولو اینکه تواب بود... اصلاً یکی از افتخاراتش این است و خودش را معرفی میکند و میگوید: من سیدمرتضی آوینی، بچه شهرری، متولد شهرری، متولد فلان سال، کسی که تا قبل از اینکه انقلاب اسلامی اتفاق بیفتد، کارهای زیادی کرده و مطالب زیادی نوشتهام. با وجود انقلاب اسلامی همه را داخل گونی ریختم و کبریت زیرش گرفتم، چون فقط منیت بود و بس و انقلاب اسلامی یعنی از بین بردن منیتها و نفی طاغوت.
کبریت زیرش گرفتم و گفتم التماس دعا
یک نقاشی کشیده باشی، الان از زیر خاکی درمیآوری و میگویی ببین چه کشیدهام! دو بیت شعر نوشته باشی زیرخاکی درمیآوری و میگویی داداش! کلاس پنجم که بودم این دو بیت شعر را گفتم. میگوید همه را ریختم در گونی و کبریت زیرش گرفتم و گفتم التماس دعا! نامردها این را بگویید. اینها زاویه کور دید آدمهای «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ»(1) است.
یک مدل هم داریم که مثبت نگاه میکند که باریکلا! به برکت انقلاب اسلامی، این تیپ آدمها را از منجلاب نجات داد. قشنگ گفته است: «ای شهید! آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود نشستهای. دستی برآر و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون بکش». شاید اصلاً دعای قنوتش بود. چسباندن این کلمات به همدیگر را ببینید.
هنوز آب وضو خشک نشده است، بنشین بنویس
آقا! یک چیز مهمتر! این آدم در شرایط عادی یک جاهایی لکنت زبان داشت. اما در لحظهی نریشنگویی روانتر از سیدمرتضی کسی را نمیبینی که بخواند. آقا! چرا این جوری میشود؟ چون داری کار را برای رضای خدا میکنی و همه چیز در و تخته با هم جور درمیآید. آقاسید! این کلمات را چه جوری به هم چفت میکنی؟ اینها چه جوری این شکلی میشوند؟ خودم هم نمیدانم، اما رمزش این است. اگر میخواهی این جوری شود، وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان. هنوز آب وضو خشک نشده است، بنشین بنویس. خودش میشود. کلید است! من این جوری مینویسم.
سید گفت من از آنجا یک کربلایی دربیاورم!
این جوری میشود که میبینی دخترک قیافهاش به این حرفها نمیخورد، ولی میآید اینجا و میگوید کارمان لنگ بود و گرفتیم و رفتیم. این شهدا امامزادگان عشقند. فقط کلام نیست. واقعاً یک کسی که کارش گیر است، میآید و در حرم این بابا پنجه میزند و او کار راهانداز میشود. باید اتفاقی افتاده باشد که طرف، کار این همه جماعت را راه میاندازد.
سه چهار تکهای را که رفت و در سوسنگرد و این جور جاها کار کرد، میدانست چه بلایی سر تاریخ انقلاب اسلامی و سنگرها خواهد آمد. تشخیصی که داده بود، درست بود. گیری هم که سر فکه و اینها داد، خودش گیر داد. من گفتم: «آقا! بیا برویم». بازی دراز و جاهایی که بحث پیروزی بود. گفتم آقاسید! عملیات در فکه شکست خورد. هزاران هزار کانال ماندند. نمیشود از آن چیزی درآورد. گفت: «چه میگویید دیوانهها؟ بیایید برویم من از آنجا یک کربلایی دربیاورم. باید برای مردم بگوییم با داشتن این همه پل چرا شکست خوردیم و خط شکسته نشد؟» سئوال است دیگر. تاریخ میآید و از شما میپرسد شما این همه پل نداشتید؟ حسن باقری داشتید، چمران داشتید، صیاد شیرازی داشتید. اینها تئوریسینهای جنگ بودند. چطور نتوانستید؟ همه بچههای مردم را به کشتن دادید؟ چرا در رملها عملیات کردید؟ فردا تاریخ از شما سئوال میکند. ما باید دوربین را برداریم و ببریم و راجع به این قصه جواب بدهیم. این مقولهها خیلی مهماند، منتهی متأسفانه صیاد شیرازی هم که آمد پردهی این قصه را کنار بزند و با گروه جنگش کار کند و تدوین دفاع مقدس و... آن هم ناتمام ماند.
آن طرف اصلاً عراقی وجود نداشته است!
چون در مورد مباحث تکنیکی و تاکتیکی که از دو طرف پیش آمد، ما معتقدیم آن طرف اصلاً عراقی وجود نداشته است. عراق نمیتواند چنین تجهیزات و موانعی را آنجا بکارد. اعجاز کاشت موانع است. چهار ردیف کانال، سه کیلومتر موانع در طول بیش از 400 کیلومتر از دهنه کنج فاو بگیرید تا حداقل جلوی قصر شیرین. تمام دنیا آمده و در ظرف کمتر از دو سال این موانع را کاشته بود. اصلاً اینها هیچ جا گفته نمیشود. به موانع که نگاه میکنی، کرک و پرت میریزد، یا اباالفضل! مگر میشود این موانع را انسان کاشته باشد؟ اگر کسی دوربین بردارد و بیاید و تصویر بگیرد و بگوید مردم! این فقط مینگذاری نیست. این یک اعجاز هندسی سی و چند کشور است که در اینجا به کار گرفته شده است، کانال زده، خاک کانال را در عرض چهار و ارتفاع سه متر برداشته و برده! کجا برده بودند؟ هر کس که دو ساختمان ساخته باشد میفهمد چهار ردیف کانال در طول 400 کیلومتر بکنی، خاک را به جای دیگر انتقال بدهی ـ چون اگر به آن خاکریز میچسبیدیم، خود آن خاک به دردمان میخورد، باید کانال لخت باشد و همه بروند و در کانال بچپند. بعد موانع تار عنکبوتی.
ای نامردها! یک نفر به چند نفر؟
جمهوری اسلامی در طول یک دهه گذشته مصوب کرده است 100 کیلومتر را در مرز شرقی جمهوری اسلامی برای جلوگیری از قاچاق یک ردیف کانال با دو سه ردیف سیم خاردار و میدان مین ایجاد میکند. پول از دنیا گرفته و اعتبارش مصوب است، اما نتوانست. آن قسمتی را هم که توانست بهقدری مسخره است که میآیند و راحت رد میشوند. یک ردیف کانال.
آقا! امروز یک دوربین بردارید و بیایید و بپرسید آقا! میدانید چرا در والفجر مقدماتی شکست خوردیم؟ چون تمام دنیا در مقابل ما بود. این را که گفتی پسر دانشجویت میگوید: «ای نامردها! یک نفر به چند نفر؟» لاتی هم بخواهی نگاه کنی، میگوید عیب ندارد، در والفجر مقدماتی خوردیم، ولی نامردی بود. 34 کشور در مقابل یک کشور، معلوم است چه کسی میبازد. سودانی، یمنی و... از هجده کشور اسیر گرفتیم.
هیچ دوربینی تا الان نتوانسته است پیچیدگی و عمق این موانع را نشان بدهد. جالب است نه؟ یک بازی فوتبال میشود، 600 تا دوربین میبرند و از بالا و پایین و همه زوایا تصویر میگیرند. دریغ از اینکه یک نفر جگر داشته باشد و دوربین بردارد و برود.
دفترهای بچهها هنوز روی میزها بود!
خلاصه خیلیها گفتند سید! جنگ تمام شد، بیا برویم دنبال درس و زندگیمان! ول کن آقا! بیا برو دکترا بگیر. دوربین را برداری بروی دنبال چه؟ خاکبازی؟ شهیدبازی؟ ول کن بابا! عصر این حرفها گذشت. او که امام خمینی بود نتوانست. اینها هم نتوانستند ولش کن. دوربین برداری بروی به مدارس خرمشهر که چه؟ دفترهای بچهها بعد از دو سال که رفته و عکس گرفته بود، هنوز روی میزهاست. نگاه کنید. «خرمشهر شهری در آسمان». الان که داریم در باره حفظ آثار دفاع مقدس حرف میزنیم میگوییم عجب صحنه طلاییای! این باید همین جوری برود در آکواریوم و موزه. همه اینها در این سالها درست شد دیگر. الان یک غرفه درست میکنیم، یک میز است و بالایش سوراخ شده و موشک رفته است فلان جا. بابا! این طبیعیاش در خرمشهر بود. امام خمینی(ره) دستور داد این بخش را دست نزنید، قرنطینه کنید و بگذارید برای آیندگان بماند، نه اینکه بعداً دو میلیارد بدهید که همان را بازسازی کنیم. بحث بر سر این است که در طول این یک دهه تمام سنگرها، مدارس و پلها را حذف کردند!
میدانست که برای این عکسها زمانی له له میزنند
این آدم با بصیرت بود و تشخیص میداد که یک دهه بعد همه اینها نابود میشوند. جنگ و عملیات شبانه را که دوربین نداشتیم بگیریم. دوربینهایی هم که داشتیم به دلیل سنگینی نمیشد در عملیات برد. (Handy cam) و موبایل نبود که هر کسی در جیبش داشته باشد. باید میایستادی، صبح بشود، خط گرفته شود، راه بیفتی و یکسری باتری را شارژ کنی و با خودت ببری و هی بگذاری و هی کاست عوض کنی و اینها را بگیری. پاتک دشمن را شاید میتوانستی بگیری، ولی به خطشکنی نمیرسیدی. میدانست چه صحنههای باارزشی را در زمان جنگ از دست دادیم. الان فرصتش هست که همینها را هم بگیریم. ده سال بعد از اینها هم خبری نیست. این روزهای غربت را که برای آن عکسها لهله میزنی، میدید.
چه کاری است از اینجا بکوبی بروی وسط میدان مین!
یک چیز دیگر هم بگویم و عرضم تمام! آقا! تو دیوانهای! عید زنگ بزنی که آقای سعید قاسمی! ما را سر کار نگذاریها! ما میخواهیم 20 فروردین در منطقه باشیم و تو باید بیایی و بگویی چون تو اطلاعات عملیات بودهای. بیا برای ما بگو چه بود و چه شد؟ آقاسیدمرتضی! ول کن. من میآیم آنجا حالم خراب میشود. نه، تو را به خدا و گیر شش پیچ که باید بیایی. این آدم دیوانه نیست؟ مگر نمیخواهی خاطره بگیری؟ مگر نمیخواهی فیلم بسازی؟ بیا برویم جاده قم. خاکریز قشنگ، تانک آماده، چفیه بینداز گردن این برادر، همه چیز آماده! آقا بنال بگو چه شد؟ او هم صحبتی میکند و اشکی و سر و ته قصه را جمع کن و یا علی مدد، برو حالش را ببر، دقیقهای فلان قدر بفروش به صدا و سیما! چه کاری است از اینجا بکوبی بروی وسط میدان مین؟
میتوانست سر همهتان را کلاه بگذارد
آنجا هم که گم کردی میگویی آقاسیدمرتضی! نمیشود بیخیال بشوی! میگوید نخیر! الا و بالله باید برویم همان جایی که شما این فیلمها را گرفتی و جنازهها را جمع کردی. تا پارسال در خود قتلگاه جنازه شهید درآمد. پارسال بعد از 22 سال از کل این قصه، استخوانهای شهید درآمد. این آدم میفهمد که باید بیاید آنجا. میتوانست سر همهتان را کلاه بگذارد و هیچ کدام از شما هم نمیفهمید که آن هم خاکریز است، این هم خاکریز است. اینکه میگویند وقتی حرفهای میشوی خطرناک است و میتوانی سر همه را کلاه بگذاری و باید صداقت داشته باشی، یکیاش همین است. آقا! حرفهای شدی، سر مردم کلاه نگذار. تو که جنس میفروشی میدانی این چینیای که داری میفروشی ترک دارد و چهار روز دیگر میشکند. این لوله خوب نیست. پرسید بگو ایراد دارد، نپرسید بده برود. به او بگو متوسط میخواهی یا خوب؟ او هم حرفهای این کار است و میگوید ولو خطر داشته باشد، باید برویم. در این قصه، جان، بود و نبودم در میان است، نه جنسی که میخواهی بفروشی و ترک دارد یا ندارد، درجه سه است یا درجه دو. میگوید ایراد ندارد. باید برویم در آن موقعیت. آگاهانه انتخاب میکند. نعوذبالله که بگویی آقا! نمیدانست. دیوانه بود. مگر میشد نداند؟ دارد میبیند که میدان مین است. میفهمد که خطر است. در بین آنها من هم میفهمم که خطر دارد، ولی او باید شهید شود، چون این اوست که آماده است و مرگ آگاهی دارد. برای من هنوز زود است، دهانم بوی شیر میدهد. من فقط لفاظی میکنم، ولی او میفهمید.
صلواتی بر محمد و آل محمد.
خبرنامه دانشجویان ایران: پرویز امینی در گفتوگویی به رقابت سه گفتمان در انتخابات ریاست جمهوری پرداخت که در ذیل می آید:
مثلث : در کشور ما با توجه به گرایش های مختلف و دیدگاه های متفاوت فکر می کنید حضور طبقات مختلف اجتماعی در عرصه های سیاسی به چه شکل اتفاق می افتد؟
امینی : بحث درباره طبقات اجتماعی با پیش فرضِ قبول «تفاوت ها» در یک جامعه انجام می شود. یک جامعه علاوه بر داشتن یک سری وجوه اشتراک مانند زندگی در یک حوزه جغرافیایی خاص یا داشتن زبان، مذهب و تاریخ مشترک و..که آن را از سایر جوامع متمایز می کند، در درون خود نیز با تفاوت هایی روبروست که این تفاوت ها سازنده گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون یک جامعه می شود. در واقع جامعه یک کل همسان نیست بلکه نوعی کثرت در آن دیده می شود که حول برخی مسایل مشترک به یک انسجام اجتماعی رسیده است و شکل جامعه را به خود گرفته است.
مثلث : در این بین تفاوت هایی نیز وجود دارد، به نظر شما این تفاوت ها کدامند و چه تاثیری در شکل گیری این طبقات دارد؟
امینی : بله، در بین تفاوت های سازنده گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون، بیشتر آن نوع از تفاوت ها مهمند که منشا و عامل «نابرابری» در جامعه می شوند که در جامعه شناسی تحت عنوان «قشربندی و نابرابری» از آن بحث میشود که یکی از مهمترین مباحث در جامعه شناسی کلاسیک بوده است. بنابراین صرف تفاوت کافی نیست بلکه این تفاوت های نابرابری ساز مهمند که در جوامع مختلف اینها فرق می کنند. مثلا در آفریقای جنوبی تفاوت طبیعی رنگ پوست عامل قشربندی و نابرابری در آن جامعه بود و جامعه تقسیم میشد به سفید پوستان و سیاه پوستان که در برخورداری ها از آموزش و بهداشت و ثروت و.. کاملا در موقعیت نابرابری بودند. یا در جوامع سرمایه داری تفاوت ها در برخورداری از «ثروت» منشا نابرابری های گسترده اجتماعی در این کشورهاست.
مثلث : به نظر می رسد در همین زمینه هم دیدگاه ها و نظرات مختلفی بین نظریه پردازان وجود دارد.
امینی : بله، در تقسیم بندی جامعه به طبقات و اقشار گوناگون دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. برخی مثل دورکیمی ها و کارکردگراها این طبقه بندی اجتماعی را نتیجه فرایند «تقسیم کار» در دوره مدرن می دانند و به همین لحاظ آن را امری طبیعی می دانند و موضع انتقادی نیز در برابر نابرابری های حاصل از آن ندارند.
مارکس جامعه را براساس جایگاهی که در روابط تولید دارند به دو گروه «مالک ابزار تولید» و برخوردار از «نیروی کار» به عنوان طبقات اصلی جامعه تقسیم می کند که در دوره صنعتی شامل «سرمایه داران» و «کارگران» می شود. در واقع مارکس یک تقسیم بندی تک عاملی با پایه اقتصادی دارد. مارکس منتقد این شرایط است و بر تغییر این وضعیت برای رسیدن به یک جامعه کمونیستی که جامعه ای بی طبقه است به عنوان آمال نهایی تاکید دارد.
ماکس وبر نماد جامعه شناسانی است که برای تقسیم بندی جامعه به طبقات گوناگون از سازه ای سه متغییره استفاده می کند. وی «ثروت، قدرت و منزلت» را عوامل شکل دهنده به طبقات اجتماعی در یک جامعه می داند و بر اساس این متغیرها و متناسب با شرایط هر جامعه، وضعیت نابرابری از نظر احترام به افراد و بهره مندی های مادی بوجود می آید که طبقات اجتماعی گوناگونی را میسازد. وبر علی رغم این که نوعی ترابط بین آنها را می پذیرد اما برای هرکدام از این متغیرها موقعیت مستقلی قایل است. یعنی کسب منزلت اجتماعی به برخورداری از ثروت یا قدرت محدود نیست بلکه برخی به سبب غیر از این دو صاحب منزلتند. مثلا در جامعه ما روحانیت چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب از یک منزلت اجتماعی برخوردار است که برخاسته از ثروت یا قدرت نیست. یا دوره هایی در انقلاب(دهه اول) داشتیم که ثروت نه تنها عامل احترام و منزلت نبود بلکه برعکس باعث طرد فرد از جامعه می شد.
مثلث : آیا این نظریه ها را می توان به جامعه ایران و نوع رفتار مردم در مباحث سیاسی تعمیم داد؟
امینی : برای فهم رفتار گروهها و طبقات اجتماعی گوناگون در مسایل سیاسی خصوصا در انتخابات و خصوصا در ایران مجبوریم مفهوم دیگری نیز به استخدام بگیریم که در جامعه شناسی و جامعه شناسی سیاسی پرکار برد است که تحت عنوان «شکاف های اجتماعی» از آن یاد میشود. این مفهوم دست ما را برای بحث بازتر می کند و متغیرهای بیشتری و متفاوت تری از آنچه از دیدگاه برخی متفکران غربی آوردیم را در اختیار ما می گذارد.
مثلث : و شکافهای اجتماعی چگونه تعریف می شود؟
امینی : بحث شکافهای اجتماعی یکی از مهمترین مباحث در جامعه شناسی خصوصا جامعه شناسی سیاسی است که در تبیین و توضیح واقعیتها، پدیدهها و رخدادهای یک جامعه کاربرد زیادی دارد. شکافهای اجتماعی در واقع تعریف کننده نقاط تفاوت و افتراق افراد و گروههای گوناگون یک جامعه درباره ارزشها، ایدئولوژیها، دیدگاههای سیاسی، خواستهها و مطالبات در اولویت، طبقه اجتماعی و جایگاهی که افراد در قشربندی اجتماعی دارند و... است.
روابط اجتماعی و تعامل بخشهای گوناگون جامعه با یکدیگر، به میزان قابل توجهی براساس این شکافها تنظیم و تعریف میشود. هم خوانیها در این متغیرهای اجتماعی، به همبستگیهای نظری و عملی افراد و گروهها و تفاوتها و تمایزها، به انفکاک از یکدیگر و در شرایطی سخت تر به تعارض و حتی خصومت بین گروهها منجر میشود.
به طور مثال «جنسیت» یا «سن» متغیرهای اجتماعی هستند که در شکل گیری شکافهای اجتماعی موثرند و جامعه را به دو گروه زنان در برابر مردان و دو گروه جوانان در برابر میانسالان و کهنسالان تقسیم میکنند. به دلیل همین تفاوتها در سن و جنسیت، سطحی از تعارض در انتخابهای آنها و ارزشهایی که دارند و خواستهها و مطالباتی که در اولویت میدانند، بوجود میآورد.
مثلث : در این بین مسائل اقتصادی و فشارهای اقتصادی نیز دخیل هستند؟
امینی : شکافهای «اقتصادی» که جامعه را به گروههای برخوردار و غیر برخوردار و نیز طبقه متوسط تقسیم میکند، گوناگونی در «اقشار» که جامعه را به معلم، کارگر، روحانی، استاد و دانشجو و... تفکیک میکند و تفاوتهای «مذهبی» که آحاد جامعه بر حسب دین، به مسلمان و غیر مسلمان(مسیحی، زرتشتی و...) و شیعه و سنی تقسیم میکند، شکافهای «قومی» که گروههای اجتماعی و افراد را به یک قومیت(کرد، عرب، لر، ترک و...) وابسته کند؛ شکافهای سیاسی که در جامعه ما افراد را به اصلاح طلب و اصول گرا تقسیم کند؛ از جمله موارد دیگری میباشند که در بحث شکافهای اجتماعی مورد توجه است.
مثلث : به نظر شما در جوامع و به خصوص ایران وجود این شکافها تا چه حد تاثیرگذار است و به بیان بهتر کدام یک از این شکاف ها به شکل گیری مواضع اقشار مختلف کمک می کند؟
امینی : اول اینکه وجود شکافهای اجتماعی، طبیعت جوامع محسوب میشود و گریزی از آن نیست. این شکافها واقعیتیهایی هستند که در همه کشورها نیز با شدت و ضعف وجود دارند و در تحلیلهای جامعه شناسی درباره پدیدههای یک جامعه خاص نیز، غیر از ارزش توصیفی، چندان کاربرد تحلیلی ندارند. آن چه در بحث شکافها مهم است، شکافهای فعال در جوامع است که صف بندیهای اصلی حول و حوش آنها شکل میگیرد و سایر شکافها در سایه این شکافهای اصلی به حاشیه میروند و یا قدرت ظهور و بروز پیدا میکنند.
به عنوان مثال در کشورهای اروپایی و تا حد زیادی در آمریکا علی رغم تفاوتهای مذهبی - بخشی از جامعه کاتولیک و بخشی دیگر پروتستان میباشند- این شکاف تأثیری در انتخابات این کشورها ندارد. شکاف اصلی یعنی شکاف فعال در انتخابات آمریکا، شکاف سیاسی است که جامعه را به دو گروه جمهوریخواه و دموکرات تقسیم میکند. سایر شکافها یا تأثیری در این مسأله ندارند و یا تحت الشعاع این شکاف اصلی میباشند.
مثلث : تکلیف شکاف های فعال و غیر فعال در تقسیم بندی جوامع چگونه است؟
امینی : جوامع بر حسب تعداد شکافهای فعال به تک شکافی و بالاتر قابل تقسیم میباشند. در این جوامع تعارضها و تفاوتها حول یک شکاف و یا چند شکاف صورت بندی میشود. جوامع چند شکافی نسبت به جوامع تک شکافی، از تکثر و وضعیت پلورالیستی تری برخوردارند و البته براساس همپوشانی که شکافهای فعال در برابر یکدیگر پیدا میکنند، بر تعارضها میافزایند و یا این تعارضها را کاهش میدهند. به طور مثال جامعه فرانسه، جامعهای چند شکافی است و به همین دلیل احزاب و گروههای سیاسی متکثری دارد. به طوری که انواعی از احزاب راست از راست رادیکال تا راست میانه و احزاب چپ از چپ رادیکال و چپ میانه و.. دارند و رفتن انتخابات به مرحله دوم بارها در آنجا اتفاق افتاده است.
مثلث : شکاف های متفاوت در یک جامعه چه کارکردهایی می تواند داشته باشد و چه تاثیری بر دیگر شکاف های موجود در آن جامعه می گذارد؛ به عنوان مثال در جامعه ایران در مباحث مرتبط با جریانهای موجود سیاسی چگونه است؟
امینی : در جامعهای که چند شکاف فعال دارد یا چند شکاف در بستر شکل گیری یک پدیده اجتماعی فعال است، نوع آرایش این شکافهای فعال نیز، فضاهای متفاوتی ایجاد میکند. در برخی مواقع این شکافها یکدیگر را تقویت میکنند و اثر هم افزایی بر یکدیگر را دارند که به آنها شکافهای «متراکم» گویند.
به طور مثال در جامعه ما که شکاف چپ و راست یا اصلاح طلب و اصول گرا به لحاظ سیاسی فعال است، اگر شکافی دیگر مانند طرفداری از غرب هم راستا با اصلاح طلبان و یا مخالفت با غرب همراستا با اصول گرایان فعال شود، به دلیل آن که شکاف قبلی را تشدید میکند، شکاف متراکم شکل میگیرد و سطح تضادها و تعارضها افزایش مییابد.
مثلث : این نمونه در فعالیت های سیاسی مثل انتخابات چگونه نمود پیدا می کند؟
امینی : برخی مواقع شکافها آثار تضعیف کنندگی در ارتباط با یکدیگر دارند که به آنها شکاف متقاطع میگویند. به طور مثال در انتخابات نهم ریاست جمهوری که شکاف اصلی شکاف اصول گرایان و اصلاحطلبان بود، با شکل گیری شکاف فعال دیگری در درون خود اصول گرایان(قالیباف، لاریجانی و احمدینژاد) و درون خود اصلاح طلبان(معین، کروبی و رفسنجانی)، شکاف اصلی تضعیف شد و سطح منازعه کاهش یافت. اما در مرحله دوم این انتخابات یک شکاف فعال اصلی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان وجود داشت و لذا انتخابات حالت دو قطبی پیدا کرده و سطح منازعات افزایش یافت.
مثلث : آیا پیش از انتخابات نهم هم چنین شکافهایی بین جریان های حاضر در عرصه سیاست وجود داشته و به نوعی پیش از این نیز تجربه وجود چنین منازعاتی را داشتیم؟
امینی : در انتخاباتی که در سی سال گذشته در کشور ما برگزار شده است، عموماً با یک شکاف فعال در بین گروههای اجتماعی مواجه بودهایم. شکاف «جمهوری اسلامی» با غیر آن در رفراندوم 10 و 11 فروردین 1358که جامعه حول موافقت و مخالفت با آن تقسیم میشد؛ شکاف«خط امام» با غیر آن، شامل لیبرالها، چپها و سایرین که بعد از کنار رفتن دولت موقت شکاف حاکم شد؛ شکاف چپ و راست سیاسی که به طور جدی و با انشعاب مجمع روحانیون از جامعه روحانیت در انتخابات مجلس سوم و بعدها تا انتخابات ریاست جمهوری هفتم بروز و ظهور داشت؛ شکاف دوم خرداد و مخالفان آن که بعد از انتخابات دوم خرداد 76 آغاز شد و در انتخابات شوراهای اول و مجلس ششم بیشترین تجلی را داشت؛ شکاف اصول گرایان با اصلاح طلبان که از انتخابات دوره دوم شوراهای شهر و روستا آغاز شد و انتخابات مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم، شوراهای سوم و مجلس هشتم را در بر میگرفت.
مثلث : یعنی همین شکاف میان جریا نها در طول این سی سال وجود داشته است؟
امینی : زمانی که میگوییم در این انتخابات، تنها یک شکاف فعال وجود داشته است، بدین معنا نیست که سایر شکافها در جامعه مفقود بوده است بلکه منظور این است که در بین رای دهندگان، شکافهای موجود، تفاوت معناداری در نوع انتخاب آنها نداشته است. نتیجه انتخابات دوم خرداد 76 در این زمینه مثال خوبی است. یعنی در انتخاب آقای خاتمی، در زن بودن یا مرد بودن، جوان بودن یا میان سال وکهنسال بودن، روستایی بودن و یا شهر نشین بودن، فارس یا لر یا شمال شهر نشین بودن یا جنوب شهر نشین بودن، لر بودن، ترک بودن و... اختلاف معناداری در نوع انتخاب ایجاد نکرد و خاتمی دارای آرای متوازنی و با نسبت تقریبا یکسانی در همه بخشها بود.
مثلث : با این تفاسیر وجود چنین شکاف هایی در انتخابات یازدهم به چه شکلی نمود پیدا می کند یا اصولا چنین شکافهایی ادامه دار هست؟
امینی : در انتخابات یازدهم همچنان شکاف های فعال همان شکاف های انتخابات دهم ریاست جمهوری است.
1) شکاف فکری، ایدئولوژیک و سیاسی
2) « شکاف جغرابیایی و اقتصادی»
3) « شکاف نخبه و توده»
«تعمیق شکاف ها در انتخابات پیشین» و «عدم تغییر شرایط به صورت مبنایی طی چهار سال گذشته»، «قطب بندی های اصلی که در انتخابات آتی شکل می گیرد» و نیز «نوع رقابت گفتمانی» که در انتخابات یازدهم صورت می گیرد از دلایل اصلی تداوم شکاف های انتخابات دهم در انتخابات یازدهم است.
مثلث : به نظر می آید اولین تعریف یعنی شکاف فکری، ایدئولوژیک و سیاسی همواره در طول انتخابات های گذشته و در ادوار مختلف نظام ظهور و بروز داشته است؟
امینی : شکاف مذکور در نتیجه تفاوت ها و حتی تضاد بخش های گوناگون جامعه در « نظام ارزشی » و «گرایش سیاسی» آنها بوجود می آید. این شکاف در تمامی انتخابات کشور ما، شکاف اصلی بوده است و تفاوت ها و اختلافات حول آن شکل می گرفته است. این شکاف می تواند حالت درون گفتمانی داشته باشد و یا برون گفتمانی داشته باشد. به لحاظ ارزشی گسل «اسلام -سکولاریزم » شکاف فعال ماست که طیف بندی های گوناگونی از اسلام و از سکولاریزم را شامل می شود. به لحاظ نمادی این گسل را می توان گسل مصباح-سروش در نظر گرفت. آیت ا... مصباح منتهی الیه جریان اسلام گراست و سروش نیز منتهی الیه جریان سکولار است. افرادی مانند آیت ا... مهدوی کنی از سمت اسلام گرایان و افرادی مانند خاتمی از طیف سکولار به میانه این طیف نزدیکترند. به لحاظ گرایش سیاسی نیز که با گرایش فکری در یک راستاست، اصول گرایان با طیف های مختلف غالبا جزء اسلام گرایان و اصلاح طلبان با طیف های مختلف نیز به سکولارها نزدیکترند یا لایه های اصلی آنها را سکولارها تشکیل می دهند.
مثلث : در پرتو این نوع تفکرات و گرایشات ایدئولوژیک شکاف جغرافیایی – اقتصادی هم می تواند فعال باشد و کارکردهایی را در انتخابات بر عهده بگیرد؟
امینی : شکافی که از آن به شکاف « حاشیه – متن » ، شکاف « مرکز – پیرامون » و شکاف « شمال – جنوب » نیز تعبیر می گردد، یکی دیگر از شکاف های فعال در انتخابات است. یعنی الگوی رای دهی در بخش های مختلف جغرافیایی و طبقات اقتصادی با هم فرق می کند. در واقع آرا برای هر نامزد به صورت متوازن در همه مناطق تقسیم نمی شود و متناسب با موقعیت جغرافیایی حوزه انتخابیه در سطح کشور – و حتی در سطح هر شهر – از فراز و نشیب بالایی برخوردار بود. یعنی جهت گیری آرا ء روستاها و شهرهای کوچک و مناطق جنوبی شهرهای بزرگ و طبقات متوسط و متوسط به پایین از نظر اقتصادی با جهت گیری آراء شهرهای بزرگ و مناطق شمالی آنها و طبقه متوسط و متوسط روبه بالا و مرفه اقتصادی متفاوت است.
مثلث : تکلیف طبقه متوسط نخبه حاضر در جامعه در مباحث انتخاباتی به چه شکلی است؟
امینی : شکاف رای بین نخبگان و توده مردم یکی دیگر از شکاف های فعال در انتخابات یازدهم است. در واقع ویژگی نخبگی در گرایش به نامزدها نقش مهمی ایفا می کند. در این نوشتار، مفهوم نخبگان از نظر جامعه شناختی مورد نظر ماست و فاقد جنبه ارزشی است. نخبگان کسانی می باشند که از نظر افکار عمومی به واسطه برخورداری از برخی امتیازات مانند تحصیلات، تخصص ، جایگاه سیاسی، اعتبار اجتماعی و جایگاه شغلی و... از سایر مردم متمایز می شوند. از نظر کارکردی نیز نخبگان کسانی اند که انتظار می روند دامنه اثر گذاری آن ها از افراد عادی جامعه در مسایل گوناگون بیشتر و بالاتر باشد. محیط های فرهنگی و هنری، محیط علمی دانشگاهی و حوزوی و عرصه های اجتماعی و سیای و اقتصادی صحنه بیشتری حضور نخبگان جامعه است.
مثلث : با این توضیحات فکر می کنید در انتخابات آینده آرایش نیروها برای حضور در عرصه و همچنین قطب بندی گروه های مختلف به چه شکلی انجام شود؟
امینی : انتخابات ها حول و حوش «تدام وضع موجود» و « تغییر در وضع» موجود شکل می گیرد. بنابراین در درجه اول کسانی واجد اهمیت در انتخابات می شوند که بهترین نمونه برای نمایندگی این دو سو باشند. بنابراین انتخابات ریاست جمهوری سه قطب اصلی خواهد داشت. یک قطب را احمدینژاد شکل خواهد داد که وضع موجود را نمایندگی خواهد کرد.(نه به دلخواه بلکه به ناگزیر). قطب دیگر انتخابات قالیباف است که در سوی مخالفان وضع موجود قرار می گیرد. سوم جریان موسوم به اصلاح طلبان است که گرایش رادیکال تری از قالیباف در مخالفت با دولت و وضع موجود دارند.
مثلث : باقی جریانات و کاندیداها تکلیفشان چه می شود به خصوص جبهه پایداری؟
امینی : بحث ما درباره قطب ها در انتخابات است که رقابت های اصلی در آن صورت می گیرد. این مسئله منکر اثرگذاری جریانات دیگر نیست و لی این اثرگذاری اولا محدود و ثانیا تنها تقویت کننده یا تضعیف کننده قطب های اصلی انتخابات است و برای خود آنها ارمغانی ندارد.
البته جبهه پایداری وضعیتش فرق می کند و همچنان به عنوان یک جریان موثر در انتخابات نقش خواهد داشت اما برای تبدیل شدن به قطب انتخاباتی با دو چالش روبروست اولا پایگاه مشترک رای بالایی با احمدی نژاد دارد که در صورت حضور انتخاباتی احمدی نژاد از آن پایگاه محروم خواهد شد. بنابراین جبهه پایداری در وضعیت نبود احمدی نژاد یا تضعیف شدن موقعیت احمدی نژاد می تواند یکی از قطب های انتخابات شود. دوم این که شکاف های اصلی انتخاباتی حول و حوش طرفداران وضع موجود و مخالفان وضع موجود شکل می گیرد و در این بین جبهه پایداری بزرگترین چالشش این است که نه کاملا طرفدار وضع موجود است و نه کاملا مخالف وضع موجود و بنابراین در محیط اجتماعی طرفیت پیدا نمی کند.
مثلث : چه نسبتی بین این قطب ها و شکاف های انتخاباتی بوجود می آید؟
امینی : احمدی نژاد به عنوان یکی از قطب های اصلی انتخابات با تداوم و تعمیق مخالفتهای جریان سکولار فکری و اصلاح طلب سیاسی روبروست و سهمی از آراء آنها ندارد که امری طبیعی است چون این پایگاه اجتماعی در دو انتخابات سال 84 و خصوصا 88 در برابر او بوده است. مسئله قابل توجهی که در این باره وجود دارد این است که تلاش های احمدی نژاد در دولت دهم برای جذب بخش هایی از این جریان با تغییر برخی سیاست ها و اتخاذ برخی تصمیمات(مسئله ایران گرایی، کوروش و مقابله با برخی نهادهای مورد اعتراض این جریان مثل روزنامه کیهان و سپاه و..) که هزینه های زیادی برایش داشت، ناموفق بوده است.
مثلث : مشکل اصلی احمدی نژاد در از دست دادن طیف مهمی از طرفدارانش چه بود؟
امینی : اما مسئله مهمی که من از آن تعبیر می کنم به «مهمترین خطای استراتژیک احمدی نژاد»مربوط به ریزش های وسیعی است که در پایگاه عاطفی و ایدئولوژیک احمدی نژاد از اواخر دولت نهم و خصوصا در یک سراشیبی تند در دولت دهم رخ داد. همان پایگاهی که آراء خود را در دور اول انتخابات سال 84 به وی داد و او متکی به همین پایگاه امکان حضور در دور دوم و غلبه بر هاشمی را پیدا کرد و در انتخابات سال 88 نیز بخش عمده همین پایگاه، فضای اجتماعی را به نفع او پر کرد و تجمعات و اجتماعات حمایت از او در دوران انتخابات با این عناصر و به وسیله این عناصر فضا سازی می کرد. بحث هایی مانند رفتن زنان به ورزشگاه، دوستی با اسراییل، ماجرای معاون اولی مشایی، دوران یازده روزه خانه نشینی در بحث وزیر اطلاعات و آخرین آنها ماجرای 15 بهمن مجلس(موسوم به یکشنبه سیاه) ظرفیت های منفی بودند که ریزش های گسترده دراین پایگاه برای او رقم زد. به طوری که در انتخابات یازدهم نه تنها یاری و کمک آنها را از دست داده است بلکه باید انتظار مقابله از سوی آنها را با خود در این انتخابات داشته باشد. همین مسئله است که جبهه پایداری را در انتخابات اخیر مهم می کند چرا که همچنان ظرفیت جذب این بدنه فعال اجتماعی را دارد.
مثلث : از نظر شکاف اقتصادی و جغرافیایی که مطرح کردید طرفداران این طیف چه کسانی هستند و به عبارت بهتر این طیف چه کسانی را نیابت می کند؟
امینی : در بحث شکاف های اقتصادی و جغرافیایی، پایگاه رای اصلی احمدی نژاد روستاها، شهرهای کوچک، جنوب شهرهای بزرگ و طبقات پایین و محروم جامعه از نظر اقتصادی است که کمیت قابل ملاحظه ای دارند. بحث یارانه ها، مسکن مهر ، روابط عاطفی که با آنها طی این سالها در سفرهای استانی با آنها برقرار کرده و خدمات دیگری که در طول این ها به این مناطق ارائه کرده است، همگی ظرفیت هایی اند که احمدی نژاد را به این پایگاه امیدوار می کند.
اصرار احمدی نژاد بر اجرای مرحله دوم یارانه ها که با پرداخت رقم های بالایی به این طبقات روبروست،گمانه چشم داشت احمدی نژاد به این پایگاه رای را تقویت می کند.
مثلث : به نظر می آید که این مباحث مرتبط با یارانه ها و پو لهایی که تقسیم شد باعث حرکت یک بخشی از طبقه متوسط به سمت طبقه فرودست شده است.
امینی : البته مساله گرانی های اخیر بر روی تمایل این طبقات موثر است و ریزش هایی در آن ایجاد می کند اما سطح ریزش های آن قدر نیست که رای این بدنه اجتماعی به نماینده احمدی نژاد در انتخابات را دچار چالش بنیادی کند و همواره یک کف رای موثر از این طبقه خواهد داشت. به خصوص این که دو قطب حاضر در انتخابات فاقد ظرفیت و استعداد برای جذب آراء این طبقات هستند و در همین شرایط نیز احمدی نژاد در مقایسه با آنها از مزیت نسبی بیشتری برخوردار است.
اما طبقات متوسط و متوسط رو به بالا و مرفه و نیز شهرهای بزرگ و مناطق شمالی نشین آن جزء مخالفان جدی احمدی نژاد خواهند بود و گزینه تغییر وضع موجود را بر گزینه حفظ وضع موجود ترجیح خواهند داد.
بیشترین تاثیر سوء گرانی های اخیر متوجه طبقه متوسط شهری است که در این سال ها به یک طبقه بزرگ در کشور تبدیل شده است و بنابراین بیشترین ناراضیتی از احمدی نژاد از سوی این طبقه در انتخابات ظهور و بروز می کند. گرایش مثبت به احمدی نژاد در شکاف توده و نخبه همانند انتخابات دهم معطوف به توده هاست و همچنان نخبگان در نقطه مقابل او قرار دارند و در انتخابات یازدهم به سمت مخالفان وی متمایل خواهند شد.
مثلث : وضعیت اصلاح طلبان در انتخابات یازدهم چگونه تحلیل می شود؟
امینی : اصلاح طلبان از یک پایگاه نسبتا قابل توجه ثابتی برخوردارند که سهم عمده آن به گرایش های فکری سکولار و گرایش سیاسی اصلاح طلب در معنای موسع آن تا جریانات ملی مذهبی مربوط می شود. این پایگاه ایدئولوژیک و سیاسی، بخش جریان ساز و سازنده موقعیت اجتماعی برای اصلاح طلبان است. این پایگاه در طی سال های بعد از دوم خرداد و خصوصا در سال 88 و حوادث آن بیشتر خصلتی برون گفتمانی پیدا کرده است به طوری که حجم کسانی از آنها که درون گفتمان انقلاب اسلامی تعریف شوند، جناح اقلیت را شکل می دهند.
بسمه تعالی
آیت الله مصباح یزدی در هفته گذشته در نشستی که با اعضای جبهه پایداری انقلاب اسلامی در مورخه 14/1/1392 داشت، با ایراد سخنان مهمی به تحلیل بیانات رهبر انقلاب در حرم رضوی پرداخت.
به گزارش رجانیوز، رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در این سخنان محور تفاوت فرمایشات امسال مقام معظم رهبری با سخنرانیهای سالهای گذشته را ترکیببندی جدید عنوان کرده و توضیح میدهد: این ترکیب بند این عبارت بود که رئیسجمهور آینده باید خوبیهای رئیسجمهورهای قبلی را داشته و بدیهای آنها را نداشته باشد. روح این مطلب این است که ما باید همیشه رفتارهای خود را محاسبه کنیم و اگر اشتباهی داریم آن را حذف و اصلاح کنیم و از بهترینها استفاده کنیم. اما هنر ایشان در این تعبیر حکیمانه توجه به این نکته بود که این فرمایش در موقعیت فعلی و در برابر گروههای مختلف چه نقشی میتواند داشته باشد و این که آن را در کجا به کار ببرند. به هر حال، این حرف نویی بود.
این عضو مجلس خبرگان رهبری در ادامه سخنان خود به ریشه انحراف از راه حق اشاره کرده و راهکار مقابله با آن را تبیین میکند.
آیت الله مصباح همچنین با تاکید بر اینکه ما مرد وظیفهایم، نه به دنبال نتیجه تصریح میکند: باید ببینیم وظیفهمان چیست، همان را انجام دهیم. نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا بخواهد. ممکن است نتیجه همان شود که ما میخواستیم؛ شاید هم خدا مصلحت نداند و خلاف آنچه ما خواستیم، حاصل شود. در هر دو صورت ما وظیفهامان را انجام دادهایم و ثوابش را میبریم.
متن کامل سخنان آیت الله مصباح همراه با فایل صوتی آن در ادامه آمده است.
کلام رهبرانقلاب همیشه چون در و گوهر کارگشاست
حقیقتاً بنده نمیتوانم محاسن کلام مقام معظم رهبری ـدامت برکاتهـ را که همیشه درّ و گوهر و کارگشا بوده، توضیح بدهم؛ چه رسد به اینکه بخواهم شبیه آن مطلبی عرضه کنم. اما اگر فرمایشات ایشان در آغاز سال نو را که بسیار حسابشده، دقیق، راهگشا و روشنگر بود، تحلیل کنیم. در آن مطلبی بر خلاف گفتههای سابقشان و حتى فرمایشات امام ـرضواناللهعلیهـ به چشم نمیخورد و چنین انتظاری هم از کسانی مثل ایشان و خود امام ـرحمتالله علیهـ نیست؛ زیرا همه تأکیدشان بر آرمانها و ارزشهای اسلامی بوده و تا آخر هم همین خواهد بود. اما انتخاب تیترها، ترکیبها، جملهها و واژهها بستگی به مقتضای زمان داشته و دارد.
تفاوت فرمایشات امسال مقام معظم رهبری با سخنرانیهای سالهای گذشته ترکیببندی جدید این عبارت بود که رئیسجمهور آینده باید خوبیهای رئیسجمهورهای قبلی را داشته و بدیهای آنها را نداشته باشد. روح این مطلب این است که ما باید همیشه رفتارهای خود را محاسبه کنیم و اگر اشتباهی داریم آن را حذف و اصلاح کنیم و از بهترینها استفاده کنیم. اما هنر ایشان در این تعبیر حکیمانه توجه به این نکته بود که این فرمایش در موقعیت فعلی و در برابر گروههای مختلف چه نقشی میتواند داشته باشد و این که آن را در کجا به کار ببرند. به هر حال، این حرف نویی بود.
سؤالی که در اینجا به ذهن میآید این است که آیا این محاسبه و بررسی فقط مخصوص رئیسجمهور آینده است، که باید ببیند رؤسای جمهور گذشته چه عیبهایی داشتهاند تا آنها را اصلاح کند و اگر خوبیهایی داشتهاند، آنها را حفظ کند، یا چنین محاسبهای برای دیگران هم لازم است؟ آیا این کار فقط درباره اشخاص است یا برای گروهها هم لازم است؟ با تنقیح مناط متوجه میشویم که این کار اختصاص به رئیسجمهور ندارد. هر کسی که در این نظام احساس مسئولیتی میکند، باید دائماً در فکر این باشد که اشتباهات گذشته خود و دیگران را تکرار نکند و کارهای خوب و روشهای بهتر را شناسایی و پیشنهاد کند و به آنها عمل کند. بر همین اساس ما هم به عنوان گروهی که در فعالیتهای اجتماعی احساس مسئولیت میکنیم، موظفیم خودمان را با گروههای دیگر، در گذشته و حال مقایسه کنیم، اگر آنها اشتباهاتی را مرتکب شدهاند، ما دیگر مرتکب نشویم و اگر حسنهایی داشتهاند، سعی کنیم آنها را حفظ کنیم و از دست ندهیم.
ارزشهای اسلامی؛ معیار تشخیص خوب و بد
در اینجا نکته اساسی نحوه تشخیص حسن و عیب، و خوب و بد است که باید براساس نظام ارزشی مشخصی انجام شود. به نظر میرسد این مسأله هم حل شده است و همه قبول دارند که مقیاس و معیار تشخیص خوب و بد در نظام اسلامی ارزشهای اسلامی است؛ یعنی رفتار و گفتاری که با ارزشهای اسلامی، آموزههای قرآن و فرمایشات اهلبیت ـصلواتالله علیهم اجمعینـ بیشتر مطابقت دارد، خوب است و اگر چیزی غیر از این باشد، عیب دارد. البته ممکن است دیگران مقیاسهای دیگری داشته باشند که ما با آنها کاری نداریم.
تمایلات درونی؛ ریشه انحراف از راه حق
بدون شک گروههایی که ما میشناسیم، هیچ کدام معصوم نبودند؛ ما هم نمیتوانیم ادعا کنیم که هر کاری کردهایم، یا میکنیم، مطلقاً خوب است و هیچ اشکالی ندارد؛ اگر خود ما هم نفهمیم، آیندگان کارهای ما را صرافی خواهند کرد و خوب و بدش را تشخیص خواهند داد. انشاءالله خدا توفیق بدهد که اشتباهاتمان کم باشد. اما به طور کلی با دقت در عملکرد گروههای گذشته و سنجیدن آنها با مقیاسهای اسلامی، یعنی کتاب و سنت، اشکالاتی به نظر میآید که با اختلاف مراتب، کما بیش در گروههای مختلف بوده است. به عنوان مثال در بین گروههایی که واقعاً برای اسلام و انقلاب زحمت کشیدهاند و خدماتی انجام دادهاند، کسانی بودهاند که دلشان میخواسته سرشناس و مشهور باشند؛ این را برای خودشان ارزش میدانستند و حاضر بودند حتی پول خرج کنند، زحمت بکشند، سختیهایی را تحمل کنند، تا مقام و شهرتی داشته باشند؛ و یا کسانی بودهاند که دوست داشتند درآمد و اندوختههای مالی زیادی هم ـالبته از راه حلالـ داشته باشند و این برایشان موضوعیت داشته و با توجیحاتی عامهپسند به دنبال ثروتاندوزی بودهاند. این تمایلات درونی در خیلی از انسانها وجود دارد. معنای این حرف این نیست که رسیدن به شهرت، پست و مقام، و ثروت، یگانه هدف چنین کسانی بوده و اصلاً دلبستگی به اسلام و انقلاب نداشتهاند. خداوند آدمیزاد را به گونهای آفریده که قلبش گنجایش انگیزهها و امور متعدد و مختلف را دارد؛ مهم این است در مقام تضاد و تزاحم کدام یک از انگیزهها ترجیح داده میشود. قرآن در این زمینه میفرماید: «قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَآؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ؛»[1] اگر مال و زن و فرزند و فامیل و عشیره و برادر و خواهر و پدر و پسر برای شما محبوبتر از خدا و جهاد است، منتظر امر الهی و عقوبت باشید. خداوند توقع ندارد که دل همه انسانها فقط جای خدا باشد و هیچ چیز دیگری در آن نباشد. فقط تعداد کمی از بندگان مخلص خدا چنین بودند؛ اما اغلب مردم اینگونه نیستند و در کنار خدا دلبستگیهای دیگری هم دارند. مهم این است که در مقام تزاحم کدام یک از علاقهمندیها بر سایر انگیزهها میچربد. جا دارد همه ما درون خود را بکاویم و ببینیم در میان انگیزههای مختلف، عشق به خدا و اولیای او، و علاقه به جهاد، نظام، انقلاب و اسلام چه میزان برای ما اهمیت دارد و چه مقدار حاضریم به خاطر آنها از چیزهای دیگر بگذریم.
متأسفانه همین نقاط ضعف در بعضی از اشخاصی که زحمات زیادی را برای پیروزی انقلاب متحمل شده و خدمات بزرگی برای نظام و اسلام انجام دادهاند، در مواردی ظهور پیدا کرده و مشکلات بزرگی برای نظام ایجاد کرده است. چه بسا افرادی که در زمان جنگ حاضر بودند تا آخرین قطره خونشان را به عشق امام، اسلام و سیدالشهداء ـعلیه السلامـ فدا کنند، اما بعد از جنگ و تغییر شرایط، تدریجاً پست و مقام و سایر عوامل رفتار آنها را تغییر داد. البته این تغییر رفتار لزوماً به معنای پیدا شدن رفتار جدید نیست؛ بلکه چه بسا زمینه و مایه آن قبلاً وجود داشته، ولی مستور بوده و زمینه بروز و ظهور نداشته، اما با تغییر شرایط، خود را نشان داده است. این واقعیتی است که همه ما کمابیش با آن درگیریم.
عرض بنده این است که با الهام گرفتن از فرمایش مقام معظم رهبری، باید ببینیم خوبیهای دیگران چیست، تا آنها را حفظ کنیم؛ اگر بدیهایی هم بوده، آنها را حذف کنیم.
در میان افراد و گروههای سیاسی از اول نهضت تا به حال کسانی بودند که عاشقانه برای امام خدمت کردند و تا روزی که از دنیا رفتند، یا شهید شدند لحظهای در کارشان تردید پیدا نکردند. کسانی مثل شهید حاج مهدی عراقی که زمانی که جان امام در خطر بود و هیچ اسباب ظاهری برای حفاظت از ایشان وجود نداشت، شبها اسلحه به دست میگرفت و پشتبام منزل امام کشیک میداد، کسی هم از این جریان خبر نداشت. در کنار چنین افرادی، کسان دیگری هم بودند که مثل ایشان خالص نبودند؛ در دلشان چیزهای دیگری را هم میخواستند که با پیدایش زمینه، آن خواستهها خودش را نشان داد و انحرافاتی در گفتار و رفتارشان پیدا شد؛ کسانی که سوابقشان احترام دیگران را بر میانگیزد؛ غافل از اینکه نقطههای ضعف اخلاقی میتواند کار دست آدم بدهد.
حب دنیا؛ روح همه ضعفهای اخلاقی
عرض بنده این است که ما کارهای خودمان و گروهمان را محاسبه کنیم و ببینیم ما چه مقدار از ضعفهای دیگران را داریم، تا در صدد رفع آنها برآییم؛ و چه میزان از حسنهای دیگران را نداریم که باید کسب کنیم. البته محاسبه و سنجیدن یکایک رفتارها و گفتارها و آسیبشناسی هر یک و یافتن راه علاج آنها عمری را میطلبد و از عهده اهل خبره ساخته است. آنچه اجمالاً در این زمینه میتوان گفت این است که روح همه ضعفهای اخلاقی به عنوان کلی «حب دنیا» برمیگردد. دلبستگی به زندگی این دنیا و لوازم آن از قبیل ثروت، پست و مقام، آسودگی و راحتی، زن و فرزند، و قوم و قبیله مانع از این میشود که انسان وظیفهاش را درست بشناسد، و یا به وظیفه خود عمل کند. «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ.»[2] ما اگر بخواهیم به عنوان یک گروه سیاسی واقعا وظیفه خودمان را در این نظام بشناسیم و به آن عمل کنیم، و در دامی که بعضی از دیگران افتادند، نیفتیم، باید تمایالات و خواستههای درونی خودمان را بکاویم و ببینیم علاقه به دنیا چه اندازه در دل ما ریشه دارد و سعی کنیم حب دنیا را با همه شعبهها و شاخههایش از دل ریشهکن کنیم.
اخلاص ریشه همه خوبیها
از سوی دیگر ریشه همه خوبیها به اخلاص، بندگی و اطاعت از خدا و اعتماد به او برمیگردد. اگر ما روی این دو عامل مثبت و منفی کار کنیم، میتوانیم امیدوار باشیم که گروه سیاسی متمایزی از دیگران هستیم و چیزهایی داریم که دیگران ندارند. آنچه مهم است اخلاص، اطاعت از خدا و پاک بودن از تعلقات دنیا است. اما اگر غیر از این بود، خودمان را بازی ندهیم و بدانیم که ما هم مثل دیگران و از همان کرباسیم.
توکل؛ ملاک ایمان
یکی از مسایل مهمی که برای همه مردم مطرح است، اما برای بسیاری شفاف و روشن نشده، این است که خداوند میفرماید: «وَعَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلُواْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ؛»[3] یعنی اگر راست میگویید که ایمان دارید، باید توکلتان فقط بر خدا باشد. این تعبیر یعنی چه؟ یعنی من بنشینم و بگویم: خدایا بر تو توکل کردم، خودت کارها را درست کن؟ نه پیغمبر و ائمه چنین کاری کردند و نه چنین سفارشی از اولیای خدا دیده شده است. آیا باید مثل دیگران، حتی کسانی که خدا را هم نمیشناسند، با تمام نیرو و امکانات و از هر راه ممکن به دنبال انجام کار باشم؟ به برکت آشنایی با سیره اهلبیت ـعلیهمالسلامـ این مسأله کمابیش برای عموم مردم حل شده و میدانند که خداوند این عالم را بر اساس حکمت و مصلحت، عالم اسباب قرار داده و فعالیت عملی وظیفه و تکلیفی است که باید انجام شود؛ اما اعتماد کردن به خدا و امید به خدا داشتن امری قلبی و درونی است و برای رسیدن به نتیجه امید ما باید فقط به خدا باشد. اینها دو مسأله است که هیچ یک جای دیگری را نمیگیرد.
حدیثی قدسی در اصول کافی نقل شده که میفرماید: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَى عَرْشِی لَأَقْطَعَنَ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاس؛»[4] خدای متعال قسم یاد میکند که هر کس به غیر من امید بست، امیدش را ناامید خواهم کرد؛ نه تنها امیدش را ناامید میکنم، بلکه او را در میان مردم ذلیل و خوار میکنم. حال، ما خودمان را بیازماییم؛ آیا ما در کارهایمان واقعاً امیدمان فقط به خداست؟ اگر امیدمان به خدا باشد، باید چگونه باشیم؟ این مسأله با اختلاف مراتب برای همه مطرح است. آنچه امروز برای ما مطرح است این است که باید ببینیم در زمینه مسأله سرنوشتساز انتخابات وظیفهمان چیست؟
لزوم شناخت و انجام وظیفه
اگر ما برای رسیدن به نتیجه مورد نظر در انتخابات پیش رو امیدمان به فعالیتهای خودمان، یا دوستانمان و یا کسان دیگری از داخل و خارج باشد، این مصداق روایت مذکور است؛ این امید قطعاً بر باد خواهد رفت. دل باید فقط متوجه او باشد؛ اما آیا نباید هیچ کاری انجام دهیم؟ روشن است که در عالم اسباب و مسببات ما وظایفی داریم که باید انجام دهیم؛ اما وسایل، آفریننده نتیجه نیستند. ابتدا هر یک از ما باید ببینیم وظیفهمان در حد توان و امکاناتی که خدا به ما داده و میتوانیم آن را در راه اسلام به کار بگیریم، چیست؛ ضمن اینکه درون خود را واکاوی کنیم که در جهت تشخیص این وظیفه ـبینی و بیناللهـ چه عامل و انگیزهای نقش داشته، تا نزد خدا برای تصمیم خود حجت داشته باشیم و در نهایت، برای موفقیت و رسیدن به نتیجه فقط به خدا امید داشته باشیم و دلبستگی به دنیا مانع از انجام وظیفه نشود؛ هر چه را مانع انجام وظیفه میشود، حذف کنیم. در غیر این صورت ما هم به همان سرنوشتی مبتلا میشویم که دیگران مبتلا شدند؛ کسانی که در زندان از شکنجه شدن در راه خدا لذت میبردند، اما بعد از پیروزی و به مرور زمان تغییر رفتار دادند.
امروز برای اسلام و انقلاب دل میسوزانیم اما معلوم نیست فردا که به پست و مقام رسیدیم چه کارهایم
ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم؛ ما هم امروز برای اسلام و انقلاب دل میسوزانیم؛ اما معلوم نیست فردا که به پست و مقامی رسیدیم، چه کاره باشیم، امکاناتمان را در چه راهی به کار بگیریم و چه اندازه ارزشها و معیارهای اسلامی را رعایت کنیم؟ باید حسابمان را با خدا روشن کنیم؛ اگر برای خدا کار میکنیم، باید دندان طمع به دنیا، مال و مقام، محبوبیت و سایر دلبستگیها را از ریشه بکنیم؛ در غیر این صورت ما هم مثل دیگران هستیم؛ به این و آن هم بد نگوییم و سوءظن نداشته باشیم؛ ما هم یکی مثل دیگران. آنها هم اگر اشکالی دارند، از همین دلبستگیها ناشی میشود.حسابمان را با خدا صاف کنیم و ببینیم خدا از ما چه میخواهد، همان را انجام دهیم و امیدمان هم فقط به خدا باشد. اینکه فلانی چه کمکی به ما میکند و چه انتظاری از ما دارد، در باطن نوعی شرک است. البته انتظار اینکه همه ما سلمان و ابوذر بشویم، انتظار به جایی نیست؛ اما میتوانیم در مسیر سلمان شدن قدم برداریم؛ به شرط آن که متوجه رفتار و گفتار خود باشیم و سعی کنیم اشکالاتمان را کم و خوبیهایمان را زیاد کنیم.
راه صحیح، شناختن وظیفه، تلاش در جهت انجام دادن آن، و واگذار کردن نتیجه به خداست؛ اعتماد به اینکه خداست که کارها را به نتیجه میرساند، نه زید و عمر و نه پول و عوامل دیگر. همه اینها نعمتهای خداست، اختیار آنها در دست اوست و هر وقت او بخواهد اثر میکند. ما باید امیدمان فقط به خدا باشد. اما در عمل چه کنیم؟ همانگونه که در قرآن و کلمات معصومین ـصلواتالله علیهم اجمعینـ گفته شده، در چارچوبه حلال و با رعایت ارزشهای اسلامی باید فعالیت کرد، باید تبلیغ کرد، باید مسایل را بیان کرد، باید دیگران را روشن کرد؛ ضمن اینکه باید توجه داشته باشیم که شیطان در همه این مراحل میتواند ما را فریب بدهد؛ با بهانههایی مثل اینکه فلان کار لازم نیست، یا خلاف توکل است و یا اینکه سهم من از نتیجه کار چه شد!
وظیفه یا نتیجه؟
ما مرد وظیفهایم، نه به دنبال نتیجه؛ باید ببینیم وظیفهمان چیست، همان را انجام دهیم. نتیجه چه خواهد شد؟ هر چه خدا بخواهد. ممکن است نتیجه همان شود که ما میخواستیم؛ شاید هم خدا مصلحت نداند و خلاف آنچه ما خواستیم، حاصل شود. در هر دو صورت ما وظیفهامان را انجام دادهایم و ثوابش را میبریم.خداوند در حدیث قدسی به حضرت داوود ـعلیهالسلامـ میفرماید تو چیزهایی را میخواهی، من هم چیزهایی را میخواهم؛ اگر تو خواستهات را فدای خواست من کردی، بهتر از آنچه خواستی، را به تو خواهم داد. اما اگر چیزی غیر از خواسته من را تمنا کردی، از آن محروم خواهی شد و هیچ نتیجهای نخواهی گرفت. خواست ما باید خواست خدا باشد، عملمان هم طبق دستوری که او داده است. در غیر این صورت ما هم سرنوشت دیگران را خواهیم داشت. بدترین سرانجام هم این است که خیال کنیم خیلی هنر کردهایم، در صورتی که کار نادرستی انجام دادهایم. قرآن میفرماید: «هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا؟ الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون صنعا؛»[5] زیانکارترین مردم کسانی هستند که گمان میکنند خیلی هنر کردهاند، در حالیکه کارهایشان در راه دنیاست و در همان جا هم متوقف میشود، سعیشان از بین رفته و هیچ فایدهای برایشان ندارد؛ نه دنیایشان آباد میشود و نه آخرتشان. زمانی کار نتیجه میدهد که خالصانه برای خدا باشد. اگر هوای نفس، حب دنیا و تعلقات دنیوی در آن باشد دیر یا زود به ضررمان تمام میشود و نه به آنچه در دنیا میخواهیم، میرسیم، نه خدا مزدی به ما میدهد.
اگر خدا نتیجهای را بخواهد، منتظر این نظرخواهیها و نظرسنجیها نمیماند
عزیزان من! باید کارمان خالصانه برای خدا باشد و به هیچ چیز دیگری هم غیر از او امید نداشته باشیم؛ هیچ چیز، یعنی هیچ چیز. کمک دیگران، نظرخواهی و پول و مانند آن، همه باد هواست. اگر خدا نتیجهای را بخواهد، منتظر این نظرخواهیها و نظرسنجیها نمیماند. همچنانکه بارها زیر و رو شدن این نظرخواهیها را دیدهایم. ما باید به وظیفهمان عمل کنیم؛ نتیجه را کس دیگری رقم میزند. اگر ما این دو مطلب را بپذیریم و امیدمان فقط به خدا باشد و ریشه همه دلبستگیها به دنیا و عوامل دنیوی را بکنیم، در این صورت هم نزد خدا عزیز میشویم، هم کارمان موفقیتآمیز خواهد بود. در مقابل، به هر اندازه که در گوشه دلمان روی چیزهای دیگر حساب کنیم، به همان اندازه ناراحتی و غصه دنیا را خواهیم داشت، علاوه بر اینکه معلوم نیست به خواستههایمان هم برسیم.
امام راحل، بهترین الگو
در این جهت امام راحل بهترین الگوست. ایشان در سختترین حالات و شرایط وصیتنامهشان را نوشتند، اما با وجود همه دشواریها و گرفتاریها نوشتند: با دلی آرام و قلبی مطمئن به دیدار خدا میروم. در جریان سقوط خرمشهر فرماندهان سپاه و ارتش با عجله و اضطراب برای گزارش امر به تهران آمدند و زمانی خدمت امام رسیدند که ایشان مشغول گفتن اقامه نماز بودند. در حالیکه آنها خیلی مضطرب و نگران بودند، امام با آرامش کامل همان طور که برای نماز ایستاده بودند، گفتند: خوب، جنگ است دیگر! و بعد هم تکبیرةالاحرام گفتند و نماز خود را شروع کردند. وظیفه را باید انجام داد، اما نباید نگران بود؛ کار به دست خداست. ما باید ببینیم وظیفهمان چیست و به آن عمل کنیم. باید حسابمان را با خود خدا صاف کنیم؛ خدایا! من بندهام و تو خدایی؛ تو میگویی این کار را انجام بده؛ چشم! نتیجه چه خواهد شد؟ به من مربوط نیست؛ هرچه تو میخواهی، همان میشود. بعد هم پای عملکرد خود بایستیم، خواه نتیجه به نفع ما یا به ضرر ما باشد. ما وظیفهای داشتیم که انجام دادیم. اگر اینگونه بودیم و چنین روحیه پیدا کردیم، ما هم شبیه امام و پیرو امام میشویم؛ در زندگیمان هم آرامیم و اضطرابی نداریم، و نسبت به دیگران بدبین نیستیم و تخریب نمیکنیم. دیگران هرچه میخواهند، بگویند. انشاءالله آنها هم وظیفهشان را انجام میدهند؛ انشاءالله که نیتشان خیر بوده و اگر اشتباه کردهاند، خدا به نیت خیرشان ثواب بدهد.
همچنانکه مقام معظم رهبری در سخنرانی اول سال هم فرمودند، وظیفه ما این است که مسایل را برای دیگران توضیح بدهیم، تبلیغ کنیم و در جایی که ممکن است امر بر مردم مشتبه شود، روشنگری کنیم؛ مبادا کسانی به بیراهه بروند. اینها وظیفهای است که ما باید انجام دهیم؛ اما نتیجه چه خواهد شد؟ هرچه خدا بخواهد.
بُرد نقد!
اگر از همه این فعالیتها چیز دیگری عاید ما نشود، جز اینکه خودمان را بسازیم، بنده خدا باشیم، امیدمان به او باشد و تمام تلاشمان در جهت انجام وظیفه باشد، این بُرد نقد است؛ نتیجه هر چه بشود، ما ضرر نکردهایم. اما اگر غیر از این باشد، هر چه بشود، ضرر کردهایم.
انشاءالله خداوند به گوینده و شنونده توفیق بدهد که نصایح ائمه اطهار ـسلاماللهعلیهماجمعینـ و دیگر بزرگان، تا حضرت امام و مقام معظم رهبری که بیاناتشان مأخوذ از فرمایشات اهلبیت است، همه را درست درک کنیم و به آنها عمل کنیم؛ توکلمان فقط بر خدا باشد و سعی کنیم نه در تشخیص وظیفه کوتاهی کنیم و نه در عمل کردن به آن؛ نسبت به نتیجه هم هیچ نگرانی نداشته نباشیم.
و صلالله علی محمد و آله الطاهرین.
بسمه تعالی